PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره شورى [42]



امیرحسین
08-28-2011, 01:51 PM
سوره شورى [42]

اين سوره 53 آيه دارد و همه آن- جز چند آيه كه محل گفتگوست- در «مكّه» نازل شده است‏.

محتواى سوره:
اين سوره بحثهاى مختلفى دارد كه بطور خلاصه چنين است:
بخش اول: كه مهمترين بخش اين سوره را تشكيل مى‏دهد بحث پيرامون وحى و ارتباط خداوند با پيامبران از اين طريق مرموز است.
بخش دوم: اشاراتى است پر معنى به دلائل توحيد، و آيات خداوند در آفاق و انفس كه بحث وحى را تكميل مى‏كند.
بخش سوم: اشاراتى به مسأله معاد و سرنوشت كفار در قيامت دارد.
بخش چهارم: يك سلسله مباحث اخلاقى است.

نامگذارى اين سوره به اين نام به خاطر آيه 38 است كه مسلمانان را دعوت به مشورت در امور مى‏كند.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «كسى كه سوره شورى را بخواند روز قيامت با صورتى سفيد و درخشنده همچون آفتاب محشور مى‏شود، تا به پيشگاه خدا مى‏آيد، مى‏فرمايد: بنده من! قرائت سوره حم، عسق را تداوم دادى، در حالى كه پاداش آن را نمى‏دانستى، اما اگر مى‏دانستى چه پاداشى دارد هيچ گاه از قرائت آن خسته نمى‏شدى، ولى من امروز پاداش تو را به تو خواهم داد، سپس دستور مى‏دهد او را وارد بهشت كنند و غرق در نعمتهاى ويژه بهشتى».

امیرحسین
08-28-2011, 01:51 PM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1 و 2)- باز در دو آيه اول اين سوره با «حروف مقطعه» رو برو مى‏شويم، حروف مقطعه‏اى كه در يكى از مفصلترين اشكال منعكس شده، يعنى پنج حرف «حا، ميم- عين، سين، قاف» (حم- عسق).

«حم» در آغاز هفت سوره قرآن مجيد است منتها در خصوص سوره شورى «عسق» نيز بر آن افزوده شده است.

(آيه 3)- بعد از حروف مقطعه، طبق معمول سخن از وحى و قرآن شروع مى‏شود، مى‏فرمايد: «اين گونه خداوند عزيز و حكيم به تو و پيامبرانى كه قبل از تو بودند وحى مى‏كند» (كَذلِكَ يُوحِي إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

سر چشمه وحى همه جا يكى است، و آن علم و قدرت پروردگار است، و محتواى وحى نيز در اصول و كليات نسبت به تمام پيامبران يكى است.

عزت و قدرت شكست ناپذير او ايجاب مى‏كند كه توانايى بر وحى و محتواى عظيم آن را داشته باشد، و حكمت او ايجاب مى‏كند كه وحى الهى از هر نظر حكيمانه و هماهنگ با نيازهاى تكامل انسانها باشد.

(آيه 4)- سپس مى‏افزايد: «آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست، و او بلند مرتبه و بزرگ است» (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْعَظِيمُ).

مالكيت او نسبت به آنچه در آسمان و زمين است ايجاب مى‏كند كه از مخلوقات خود و سرنوشت آنها بيگانه نباشند و نيازهاى آنها را از طريق وحى بر آنها نازل كند.

امیرحسین
08-28-2011, 01:52 PM
(آيه 5)- در اين آيه مى‏افزايد: «نزديك است آسمانها (به خاطر نسبتهاى نارواى مشركان) از بالا متلاشى شوند» (تَكادُ السَّماواتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ).

سپس در دنباله آيه مى‏افزايد: «و فرشتگان پيوسته تسبيح و حمد پروردگارشان را به جا مى‏آورند و براى كسانى كه در زمين هستند استغفار مى‏كنند» (وَ الْمَلائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ).

رابطه اين جمله با جمله قبل چنين است كه فرشتگان حامل اين وحى بزرگ آسمانى پيوسته حمد و تسبيح خدا به جا مى‏آورند. و او را به هر كمالى مى‏ستايند، و از هر نقصى منزه مى‏شمرند، و چون در محتواى اين وحى بزرگ يك سلسله تكاليف و وظائف الهى است، و احيانا ممكن است براى مؤمنان لغزشهايى پيش آيد، مى‏گويد آنها به يارى مؤمنان مى‏شتابند. و براى لغزشهاى آنها از خدا طلب آمرزش مى‏كنند.

در پايان اين آيه به دو وصف ديگر از اوصاف پروردگار كه آن هم در زمينه غفران و رحمت است و تناسب نزديكى با مسأله وحى و محتواى آن در مورد وظائف مؤمنان دارد اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آگاه باشيد خداوند آمرزنده و مهربان است» (أَلا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ).

و به اين ترتيب مجموعه كاملى از اسماى حسناى خداوند را در رابطه با مسأله وحى بيان مى‏كند، و در ضمن اشاره لطيفى است بر اجابت دعاى فرشتگان در مورد استغفار براى مؤمنان.

(آيه 6)- به تناسب اشاره‏اى كه در آيات گذشته به مسأله شرك شده، در اين آيه به نتيجه كار مشركان و انتهاى مسيرشان پرداخته، مى‏گويد: «كسانى كه غير خدا را ولىّ خود برگزيدند خداوند حساب همه اعمال آنها را نگه مى‏دارد، و از نياتشان آگاه است» (وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ اللَّهُ حَفِيظٌ عَلَيْهِمْ). تا به موقع حساب آنها را برسد و كيفر لازم را به آنها بدهد.

سپس روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مى‏گويد: «تو مأمور نيستى كه آنها را مجبور به قبول حق كنى» (وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ).

وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت، و رسانيدن پيام خدا به همه بندگان است.

امیرحسین
08-28-2011, 01:52 PM
(آيه 7)- قيامى از «امّ القرى»! بار ديگر به مسأله وحى باز مى‏گردد، و اگر در آيات قبل از اصل وحى سخن در ميان بود در اينجا سخن از هدف نهايى وحى است، مى‏فرمايد: «و اين گونه قرآنى عربى [فصيح و گويا] را بر تو وحى كرديم تا امّ القرى [مكّه‏] و مردم پيرامون آن را انذار كنى» (وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى‏ وَ مَنْ حَوْلَها).

«و آنها را از روزى كه همه خلايق در آن روز جمع مى‏شوند و شك و ترديدى در آن نيست بترسانى» (وَ تُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لا رَيْبَ فِيهِ).

از آن روز كه مردم به دو گروه تقسيم مى‏شوند «گروهى در بهشتند، و گروهى در آتش سوزان دوزخ» (فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ). روزى كه به خاطر اجتماع عموم انسانها رسوائيش بسيار دردناك و شديد است.

(آيه 8)- از آنجا كه آيه قبل بيانگر تقسيم مردم به دو گروه بود، در اين آيه مى‏افزايد: «و اگر خدا مى‏خواست همه آنها را امت واحدى قرار مى‏داد» (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً).

و به حكم اجبار هدايت مى‏كرد اما ايمان اجبارى چه ارزشى دارد؟ و چگونه مى‏تواند معيار كمال انسانى گردد؟ تكامل واقعى آن است كه انسان با اراده خويش، و در نهايت اختيار و آزادى طى كند.

اين بزرگترين امتيازى است كه خداوند به او داده، و راه تكامل را به صورت نامحدود به روى او گشوده است، اين سنت غير قابل تغيير الهى است.

سپس به مسأله مهم ديگرى در اين رابطه مى‏پردازد و توصيف گروهى را كه اهل بهشت و سعادتند در برابر گروهى كه به دوزخ فرستاده مى‏شوند با اين عبارت بيان مى‏كند: «ولى خداوند هر كه را بخواهد در رحمت خود وارد مى‏كند، و براى ظالمان ولى و ياورى نيست» (وَ لكِنْ يُدْخِلُ مَنْ يَشاءُ فِي رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ).

امیرحسین
08-28-2011, 01:53 PM
(آيه 9)- ولىّ مطلق خداست: از آنجا كه در آيه قبل اين واقعيت بيان شده كه هيچ ولىّ و ياورى جز خداوند نيست، در اينجا براى تأييد اين واقعيت و نفى ولايت غير خدا دلائل زنده‏اى مطرح مى‏كند.
نخست در لباس تعجب و انكار مى‏فرمايد: «آيا آنها غير خدا را ولىّ خود قرار دادند»؟ (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ).

با اين كه «ولىّ تنها خداست» (فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ).
پس اگر مى‏خواهند براى خود ولى و سرپرستى برگزينند بايد خدا را برگزينند.

سپس به دليل ديگرى پرداخته، مى‏گويد: «اوست كه مردگان را حيات مى‏بخشد» (وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتى‏).

و چون معاد و رستاخيز به دست اوست، و بزرگترين نگرانى انسان چگونگى زندگى او بعد از مرگ است، بنابر اين بايد دست به دامن والاى او زد و نه غير او.

سپس به ذكر دليل سومى پرداخته، مى‏گويد: «و اوست كه بر هرچيزى تواناست» (وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).

اشاره به اين كه شرط اصلى «ولىّ» دارا بودن قدرت است و قادر حقيقى اوست.

(آيه 10)- و در اين آيه چهارمين دليل ولايت او را به اين صورت شرح مى‏دهد: «و در هر چيز اختلاف كنيد داورى و حكمش با خداست، و تنها اوست كه مى‏تواند به اختلافات شما پايان دهد (وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ).

آرى! يكى از شؤون ولايت آن است كه بتواند به اختلافات كسانى كه تحت ولايت او هستند با داورى صحيحش پايان دهد.

بعد از ذكر اين دلائل مختلف بر انحصار مقام ولايت در ذات پاك خداوند از قول پيامبرش صلّى اللّه عليه و اله مى‏گويد: «اين است خداوند پروردگار من» با اين اوصاف كماليه (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي).

و به همين دليل من او را ولى و ياور خود برگزيده‏ام «بر او توكل كردم و به سوى او (در مشكلات و گرفتاريها و لغزشها) باز مى‏گردم» (عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ).

امیرحسین
08-28-2011, 01:53 PM
(آيه 11)- اين آيه مى‏تواند دليل پنجمى بر ولايت مطلقه پروردگار باشد، يا دليلى بر مقام ربوبيت و شايستگى او براى توكل و انابه، مى‏فرمايد: «او آفريننده آسمانها و زمين است» (فاطِرُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

البته منظور از آسمانها و زمين در اينجا تمام آسمانها و زمين و موجوداتى است كه در آنها و ميان آنها وجود دارد.

سپس به توصيف ديگرى از افعال او پرداخته، مى‏گويد: «و از جنس شما همسرانى براى شما قرار داد و جفتهايى از چهارپايان آفريد و شما را به اين وسيله [بوسيله همسران‏] زياد مى‏كند» (جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ).

وجود همسران از يك سو مايه آرامش روح و جان انسان هستند، و از سوى ديگر مايه بقاء نسل و تكثير مثل و تداوم وجود او.

در توصيف سومى كه در اين آيه ذكر شده، مى‏فرمايد: «هيچ چيز همانند او نيست» (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ).

اين جمله در حقيقت پايه اصلى شناخت تمام صفات خداست كه بدون توجه به آن به هيچ يك از اوصاف پروردگار نمى‏توان پى‏برد، زيرا خطرناكترين پرتگاهى كه بر سر راه پويندگان طريق «معرفة اللّه» قرار دارد همان پرتگاه «تشبيه» است كه خدا را در وصفى از اوصاف شبيه مخلوقاتش بدانند اين امر سبب مى‏شود كه به درّه شرك سقوط كنند.

به تعبير ديگر او وجودى است بى‏پايان و نامحدود از هر نظر و هرچه غير اوست، محدود و متناهى است از هر نظر، از نظر عمر، قدرت، علم، حيات، اراده، فعل، و خلاصه همه چيز، و اين همان خط «تنزيه» و پاك شمردن خداوند از نقائص ممكنات است.

و در پايان آيه و بيان اوصاف ديگر ذات مقدسش مى‏گويد: «و او شنوا و بيناست» (وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ).

آرى! او هم خالق است، و هم مدبر، هم شنواست و هم بينا، و در عين حال شبيه و نظير و مانند ندارد.

امیرحسین
08-28-2011, 01:53 PM
(آيه 12)- در اين آيه سخن از سه قسمت ديگر از صفات فعل و ذات پروردگار است كه هر كدام مسأله ولايت و ربوبيت او را در بعد خاصى نشان مى‏دهد.

نخست مى‏فرمايد: «كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

بنابر اين هر كس هر چه دارد از اوست، و هر چه مى‏خواهد بايد از او بخواهد، نه تنها «كليدها» بلكه «خزائن» آسمانها و زمين نيز از آن اوست.

در توصيف بعد كه در حقيقت نتيجه‏اى است براى توصيف قبل، مى‏افزايد:
«روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مى‏دهد و (براى هر كس بخواهد) تنگ و محدود مى‏سازد» (يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).

از آنجا كه خزائن عالم در دست اوست تمام رزق و روزيها نيز در قبضه قدرت او قرار دارد، و بر طبق مشيتش كه از حكمت او سر چشمه مى‏گيرد و مصالح بندگان در آن ملحوظ است آن را تقسيم مى‏كند.

و از آنجا كه بهره‏مند ساختن همه موجودات زنده از روزيها نياز به علم و آگاهى از مقدار احتياجات و محل و ساير خصوصيات آنها دارد، در آخرين توصيف اضافه مى‏كند: «او به همه چيز داناست» (إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).

و به اين ترتيب در چهار آيه فوق يازده وصف ديگر از اوصاف كماليه پروردگار (اعم از اوصاف ذات و اوصاف فعل) بيان شده است.

امیرحسین
08-28-2011, 01:53 PM
(آيه 13)- آيين تو عصاره آيين همه انبياست! از آنجا كه بسيارى از بحثهاى اين سوره در برابر مشركان است، در اينجا اين حقيقت را روشن مى‏سازد كه دعوت اسلام به توحيد دعوت تازه‏اى نيست.

مى‏فرمايد: «خداوند آيينى را براى شما تشريع كرد كه به نوح (نخستين پيامبر اولوا العزم) توصيه كرده بود» (شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً).

«همچنين آنچه را بر تو وحى فرستاديم، و ابراهيم و موسى و عيسى را به آن سفارش كرديم» (وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى‏ وَ عِيسى‏).

و به اين ترتيب آنچه در شرايع همه انبيا بوده در شريعت توست و «آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى»!

لذا در دنباله آيه به عنوان يك دستور كلى به همه اين پيامبران بزرگ مى‏افزايد: به همه آنها توصيه كرديم كه: «دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد» (أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ).

و به دنبال آن مى‏افزايد: هر چند «بر مشركان گران است آنچه شما آنان را به سويش دعوت مى‏كنيد!» (كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ).

آنها بر اثر جهل و تعصب ساليان دراز آن چنان به شرك و بت پرستى خو گرفته‏اند و در اعماق وجودشان حلول كرده كه دعوت به توحيد مايه وحشت آنهاست.

ولى با اين حال همان‏گونه كه گزينش پيامبران به دست خداست، هدايت مردم نيز به دست اوست «خداوند هر كس را بخواهد بر مى‏گزيند، و كسى را كه به سوى او بازگردد هدايت مى‏كند» (اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ).

در اين آيه تنها به پنج تن از پيامبران خدا اشاره شده (نوح و ابراهيم و موسى، عيسى و محمد صلّى اللّه عليه و اله) چرا كه پيامبران اولوا العزم يعنى صاحبان دين و آيين جديد تنها اين پنج تن هستند، و در حقيقت آيه اشاره‏اى است به انحصار پيامبران صاحب شريعت در اين پنج نفر.

امیرحسین
08-28-2011, 01:54 PM
(آيه 14)- و از آنجا كه يكى از دو ركن دعوت انبياى اولوا العزم عدم تفرقه در دين است و مطمئنا همه آنها روى اين مسأله تبليغ كردند، اين سؤال پيش مى‏آيد پس سر چشمه اين همه اختلافات مذهبى از كجاست؟

اين آيه به پاسخ اين سؤال پرداخته، سر چشمه اصلى اختلافات دينى را چنين بيان مى‏كند: «آنها راه تفرقه را پيش نگرفتند مگر بعد از آنكه (اتمام حجت بر آنها شد، و) علم و آگاهى كافى به آنها رسيد، و اين تفرقه جويى به خاطر حب دنيا و رياست و ظلم و حسد و عداوت بود» (وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ).

به اين ترتيب سر چشمه اختلافهاى مذهبى جهل و بى‏خبرى نبود، بلكه بغى و ظلم و انحراف از حق و اعمال نظرهاى شخصى بود.

«دانشمندان دنيا طلب» و «عوامهاى متعصب و كينه توز» دست به دست هم دادند و اين اختلافات را بنيان نهادند.

اين آيه پاسخ روشنى است به آنها كه مى‏گويند مذهب در ميان بشر ايجاد اختلاف كرده، و خونريزيهاى فراوانى در طول تاريخ به بار آورده است.

سپس قرآن مى‏افزايد: «اگر فرمانى از سوى پروردگار تو صادر نشده بود كه آنها تا سر آمد معينى زنده و آزاد باشند خداوند در ميان آنها داورى مى‏كرد» طرفداران باطل را نابود مى‏ساخت و پيروان حق را پيروز (وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ).

آرى! دنيا سراى آزمون و پرورش و تكامل است، و اين بدون آزادى عمل امكان پذير نيست، اين فرمان تكوينى خداوند است كه از آغاز خلقت انسان بوده و دگرگونى در آن راه ندارد، اين طبيعت زندگى دنياست، ولى از امتيازات سراى آخرت حل تمام اين اختلافات و رسيدن انسانيت به يكپارچگى كامل است.

و در آخرين جمله به توضيح حال كسانى مى‏پردازد كه بعد از اين گروه بر سر كار آمدند، گروهى كه عهد پيامبران را درك نكردند، مى‏فرمايد: «كسانى كه بعد از آنها وارثان كتب آسمانى شدند از آن در شك و ترديدند، شكى توأم با بدبينى و سوء ظن»! (وَ إِنَّ الَّذِينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ مُرِيبٍ).

امیرحسین
08-28-2011, 01:54 PM
(آيه 15)- آن گونه كه مأمور شده‏اى استقامت كن! از آنجا كه در آيات قبل مسأله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح شده، در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دستور مى‏دهد كه براى حل اختلافات و احياى آيين انبيا بكوشد، و در اين راه نهايت استقامت را به خرج دهد.

مى‏فرمايد: «پس به همين خاطر تو نيز (انسانها را به سوى اين آيين واحد الهى) دعوت كن» (فَلِذلِكَ فَادْعُ).

سپس دستور به استقامت در اين راه داده، مى‏گويد: «و آن چنان كه مأمور شده‏اى استقامت‏نما» (وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ).

و از آنجا كه هوى و هوسهاى مردم در اين مسير از موانع بزرگ راه است، در سومين دستور مى‏افزايد: «و از هوى و هوسهاى آنها پيروى مكن» (وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ).

چرا كه هر گروهى تو را به تمايلات و منافع شخصى خود دعوت مى‏كنند، همان دعوتى كه سر انجامش تفرقه و پراكندگى و نفاق است.

و چون هر دعوتى نقطه شروعى دارد، نقطه شروع آن را خود پيامبر صلّى اللّه عليه و اله قرار مى‏دهد، و در چهارمين دستور مى‏فرمايد: «بگو: من ايمان آورده‏ام به هر كتابى كه از سوى خدا نازل شده است» (وَ قُلْ آمَنْتُ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ كِتابٍ).

من در ميان كتب آسمانى فرق نمى‏نهم، همه را به رسميت مى‏شناسم، و از آنجا كه براى ايجاد وحدت رعايت «اصل عدالت» ضرورت دارد، در پنجمين دستور آن را مطرح كرده، مى‏فرمايد بگو: «من مأمورم كه در ميان همه شما عدالت كنم» (وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ).

امیرحسین
08-28-2011, 01:55 PM
چه در قضاوت و داوريها، چه در حقوق اجتماعى و مسائل ديگر.

به دنبال اين پنج دستور، به جهات مشترك همه اقوام كه آن هم در پنج قسمت خلاصه شده، اشاره كرده، مى‏فرمايد: «خدا پروردگار ما و شماست» (اللَّهُ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ).
«نتيجه اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن شما» (لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ).
«خصومت شخصى در ميان ما نيست» (لا حُجَّةَ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ).

از اين گذشته سر انجام، همه ما در يك جا جمع مى‏شويم و «خداوند ما و شما را در يكجا (قيامت) جمع مى‏كند» (اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنا).

و قاضى همه ما در آن روز يكى است آرى «بازگشت (همه) به سوى اوست» (وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ).

به اين ترتيب هم خداى ما يكى است، و هم سر انجام ما يك‏جاست و هم قاضى دادگاه و مرجع امورمان و از اين گذشته همه در برابر اعمالمان مسؤوليم، و هيچ يك امتيازى بر ديگرى جز به ايمان و عمل پاك نداريم.

امیرحسین
08-28-2011, 01:55 PM
(آيه 16)- از آنجا كه در آيات گذشته اين سخن به ميان آمد كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مأمور بود ضمن احترام به محتواى كتب آسمانى عدالت را در ميان همه مردم اجرا كند و هرگونه خصومت و محاجه با آنها را ترك كند، در اينجا براى تكميل اين سخن و اين كه حقانيت پيامبر اسلام نياز به دليل ندارد، مى‏فرمايد: «آنها كه در باره خداوند يكتا به محاجّه بر مى‏خيزند بعد از آن كه دعوت او از سوى مردم پذيرفته شد دليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى‏اساس است» (وَ الَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ما اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ داحِضَةٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ).

«و خشم و غضب پروردگار بر آنهاست» (وَ عَلَيْهِمْ غَضَبٌ). چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامه مى‏دهند.

«و عذاب شديد الهى نيز (در قيامت) از آن آنهاست» (وَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ).

چرا كه لجاجت و عناد ثمره‏اى جز اين ندارد.

منظور از جمله «من بعد ما استجيب له» (بعد از آن كه دعوت او اجابت شد) پذيرش توده‏هاى مردم پاك‏دل و بى‏غرض مى‏باشد كه با الهام از فطرت الهى و مشاهده محتواى وحى و معجزات گوناگون پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله سر تسليم در برابر او فرود آوردند.

امیرحسین
08-28-2011, 01:55 PM
(آيه 17)- شتاب نكنيد، قيامت مى‏آيد! در اين آيه به يكى از دلائل توحيد و قدرت پروردگار- كه در عين حال متضمن اثبات نبوت است- در مقابل احتجاج كنندگان بى‏منطق پرداخته، مى‏گويد: «خداوند همان كسى است كه كتاب آسمانى را به حق نازل كرد و همچنين ميزان را» (اللَّهُ الَّذِي أَنْزَلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ الْمِيزانَ).

«حق» كلمه جامعى است كه معارف و عقائد حقّه، و همچنين اخبار صحيح و برنامه‏هاى هماهنگ با نيازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از اين قبيل است شامل مى‏شود.

همچنين «ميزان» در معنى كنائى به هرگونه معيار سنجش، و قانون صحيح الهى، و حتى شخص پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و امامان راستين عليهم السّلام كه وجودشان معيار تشخيص حق از باطل است اطلاق مى‏گردد و ميزان روز قيامت نيز نمونه‏اى است از اين معنى.

به اين ترتيب خداوند كتابى بر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله نازل كرده است كه هم حق است، و هم ميزان ارزيابى ارزشها.

و از آنجا كه نتيجه همه اين مسائل، مخصوصا بروز و ظهور كامل حق و عدالت و ميزان در قيامت است در پايان آيه مى‏گويد: «تو چه مى‏دانى شايد ساعت (قيام رستاخيز) نزديك باشد»؟! (وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ).

همان قيامتى كه وقتى بر پا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى‏يابند، و در برابر ميزان سنجشى كه حتى به اندازه سنگينى يك دانه خردل و كوچكتر از آن را دقيقا مى‏سنجند قرار مى‏گيرد.

امیرحسین
08-28-2011, 01:56 PM
(آيه 18)- سپس به موضع گيرى كفار و مؤمنان در برابر آن پرداخته، مى‏گويد: «آنها كه به قيامت ايمان ندارند در باره آن شتاب مى‏كنند» و مى‏گويند: اين قيامت كى خواهد آمد؟! (يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها).

آنها هرگز به خاطر عشق به قيامت و رسيدن به لقاى محبوب، اين سخن را نمى‏گويند، بلكه از روى استهزاء و مسخره و انكار چنين تقاضايى دارند.

«ولى آنها كه ايمان آورده‏اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى‏دانند آن حق است و خواهد آمد» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ).

و از اينجا روشن مى‏شود كه ايمان به قيامت و دادگاه بزرگ عدل الهى مخصوصا با توجه به اين معنى كه هر لحظه احتمال وقوع آن مى‏رود چه تأثير تربيتى عميقى در مؤمنان دارد.

و در پايان آيه به عنوان يك اعلام عمومى، مى‏فرمايد: «آگاه باشيد كسانى كه در قيامت ترديد مى‏كنند (و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجّه مى‏پردازند) در گمراهى عميقى هستند» (أَلا إِنَّ الَّذِينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفِي ضَلالٍ بَعِيدٍ).

چرا كه نظام اين جهان خود دليلى است بر اين كه مقدمه‏اى است براى جهان ديگر، كه بدون آن، آفرينش اين جهان، لغو و بى‏معنى است، نه با حكمت خداوند سازگار است و نه با عدالت او.

امیرحسین
08-28-2011, 01:56 PM
(آيه 19)- از آنجا كه در آيات قبل بحثى از عذاب شديد خداوند به ميان آمد، و نيز تقاضايى از ناحيه منكران معاد مطرح شده بود كه چرا قيامت زودتر بر پا نمى‏شود؟ اين آيه براى آميختن آن «قهر» با «لطف» و براى پاسخگويى به شتاب كردن بى‏معنى منكران معاد مى‏فرمايد: «خداوند نسبت به بندگانش لطف (و آگاهى) دارد» (اللَّهُ لَطِيفٌ بِعِبادِهِ).

اگر در مجازات جاهلان مغرور تعجيل نمى‏كند آن هم از لطف اوست.
سپس يكى از مظاهر بزرگ لطف عميمش را- كه روزى گسترده اوست- مطرح كرده، مى‏گويد: «هركس را بخواهد روزى مى‏دهد» (يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ).

منظور اين نيست كه گروهى از روزى او محرومند، بلكه منظور توسعه روزى است در باره هر كس بخواهد.

در آيه 27 از همين سوره نيز مى‏خوانيم: گستردگى و محدوديت روزى او روى حساب معينى است، چرا كه «اگر خداوند روزى را براى همه گسترده سازد در زمين طغيان خواهند كرد».

روشن است كه «روزى» در اينجا هم ارزاق معنوى را شامل مى‏شود و هم مادى را، هم جسمانى و هم روحانى.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «او قوى و شكست ناپذير است» (وَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ).

اگر وعده روزى و لطف به بندگان مى‏دهد قادر بر انجام اين امر مى‏باشد و به همين دليل هرگز در وعده‏هاى او تخلف نيست.

امیرحسین
08-28-2011, 01:56 PM
(آيه 20)- مزرعه دنيا و آخرت! در اين آيه با يك تشبيه زيبا، مردم جهان را در برابر روزيهاى پروردگار و چگونگى استفاده از آن، به كشاورزانى تشبيه مى‏كند كه گروهى براى آخرت كشت مى‏كنند، و گروهى براى دنيا، و نتيجه هر يك از اين دو زراعت را مشخص مى‏كند.

مى‏فرمايد: «كسى كه زراعت آخرت را طالب باشد به او بركت مى‏دهيم و بر محصولش مى‏افزاييم» (مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ).

«و آنها كه فقط براى دنيا كشت كنند (و تلاش و كوششان براى بهره‏گيرى از اين متاع زود گذر و فانى باشد) تنها كمى از آنچه را مى‏طلبند به آنها مى‏دهيم اما در آخرت هيچ نصيب و بهره‏اى نخواهند داشت» (وَ مَنْ كانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ).

به اين ترتيب نه دنيا پرستان به آنچه مى‏خواهند مى‏رسند و نه طالبان آخرت از دنيا محروم مى‏شوند، اما با اين تفاوت كه گروه اول با دست خالى به سراى آخرت مى‏روند و گروه دوم با دستهاى پر! تشبيه جالب و كنايه زيبايى است: انسانها همگى زارعند و اين جهان مزرعه ماست اعمال ما بذرهاى آن و امكانات الهى بارانى است كه بر آن مى‏بارد اما اين بذرها بسيار متفاوت است. بعضى محصولش نامحدود، جاودانى و درختانش هميشه خرّم و سرسبز و پر ميوه، اما بعضى ديگر محصولاتش بسيار كم، عمرش كوتاه و زود گذر و ميوه‏هايى تلخ و ناگوار دارد.

امیرحسین
08-28-2011, 01:57 PM
(آيه 21)- از آنجا كه در آيه 13 همين سوره سخن از تشريع دين از ناحيه پروردگار به وسيله پيامبران اولوا العزم بود در ادامه آن در اين آيه براى نفى تشريع ديگران، و اين كه هيچ قانونى در برابر قانون الهى رسميت ندارد، و اصولا حق قانونگذارى مخصوص خداست مى‏فرمايد: «آيا آنها معبودانى دارند كه دين و آيينى بى‏اذن خداوند براى آنان تشريع كرده‏اند» (أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّينِ ما لَمْ يَأْذَنْ بِهِ اللَّهُ).

به دنبال آن با لحنى تهديد آميز به تشريع كنندگان باطل هشدار داده مى‏گويد:
«هر گاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن به اين گونه اشخاص نبود در ميان آنها داورى مى‏شد» دستور عذابشان صادر مى‏گشت و مجالى به آنها نمى‏داد (وَ لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ).

در عين حال آنها نبايد اين حقيقت را فراموش كنند كه «براى ظالمان عذاب دردناكى است» (وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).

(آيه 22)- سپس به توضيح كوتاهى در باره «عذاب ظالمين» و توضيح بيشترى در باره «پاداش مؤمنان» در مقابل آنها، پرداخته، مى‏گويد: در آن روز «ستمگران را مى‏بينى كه از اعمالى كه انجام داده‏اند سخت بيمناكند، اما (چه فايده كه) مجازات اعمالشان آنها را فرو مى‏گيرد» (تَرَى الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا وَ هُوَ واقِعٌ بِهِمْ).

«و اما كسانى كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند در بهترين و سرسبزترين باغهاى بهشت جاى دارند» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي رَوْضاتِ الْجَنَّاتِ).

اما فضل الهى در باره مؤمنان صالح العمل به همين جا ختم نمى‏شود، آنها چنان مشغول الطاف او هستند كه «هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است» (لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
و به اين ترتيب هيچ موازنه‏اى بين «عمل» و «پاداش آنها» وجود ندارد، بلكه پاداششان از هر نظر نامحدود است.

و از آن جالبتر تعبير «عند ربّهم» (نزد پروردگارشان) مى‏باشد كه بيانگر لطف بى‏حساب خداوند در باره آنهاست، چه موهبتى از اين بالاتر كه به مقام قرب خدا راه يابند؟
بى‏جهت نيست كه در پايان آيه مى‏گويد: «اين است فضل بزرگ» (ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ).

امیرحسین
08-28-2011, 01:57 PM
(آيه 23)-
شأن نزول:

در تفسير مجمع البيان شأن نزولى براى آيات 23 تا 26 اين سوره از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله نقل شده است كه حاصلش چنين است:
«هنگامى كه پيامبر وارد مدينه شد و پايه‏هاى اسلام محكم گرديد، انصار گفتند ما خدمت رسول خدا صلّى اللّه عليه و اله مى‏رسيم و عرض مى‏كنيم: اگر مشكلات مالى پيدا شد اين اموال ما بدون هيچ گونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد.

هنگامى كه اين سخن را خدمتش عرض كردند آيه (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏)
نازل شد، و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بر آنها تلاوت كرد، آنها با خوشحالى و رضا و تسليم از محضرش بيرون آمدند، اما منافقان گفتند: اين سخنى است كه او بر خدا افترا بسته، و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانش ذليل كند، آيه بعد نازل شد (أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً)، و به آنها پاسخ گفت، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به سراغ آنان فرستاد و آيه را بر آنها تلاوت كرد، گروهى پشيمان شدند و گريه كردند و سخت ناراحت گشتند آيه سوم نازل گرديد: (وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ).

پيامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنان مقبول درگاه خداست.

امیرحسین
08-28-2011, 01:57 PM
تفسير:
مودت اهل بيت عليهم السّلام پاداش رسالت است: به دنبال آيه قبل كه پاداش مؤمنان را بيان مى‏كرد در اين آيه، براى بيان عظمت اين پاداش بزرگ مى‏افزايد: «اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند به آن نويد مى‏دهد» (ذلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).

بشارت مى‏دهد تا رنجهاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد در برابر دشمنان بر آنها سخت نيايد.

و از آنجا كه ابلاغ اين رسالت از سوى پيامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه عليه و اله گاه اين توهّم را ايجاد مى‏كرد كه او چه اجر و پاداشى در برابر رسالت خود از مردم مى‏طلبد به دنبال اين سخن به پيامبر دستور مى‏دهد: «بگو: من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست داشتن نزديكانم [اهل بيتم‏]» (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏).

دوستى ذوى القربى بازگشت به مسأله ولايت و قبول رهبرى ائمه معصومين عليهم السّلام از دودمان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مى‏كند كه در حقيقت تداوم خط رهبرى پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و ادامه مسأله ولايت الهيه است و پر واضح است كه قبول اين ولايت و رهبرى همانند نبوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله سبب سعادت خود انسانهاست و نتيجه‏اش به خود آنها بازگشت مى‏كند.

«احمد بن حنبل» در «فضائل الصحابه» با سند خود از سعيد بن جبير از عامر چنين نقل مى‏كند: «هنگامى كه آيه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى‏» نازل شد اصحاب عرض كردند: اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ما واجب است كيانند؟
فرمود: «على و فاطمه و دو فرزند آن دو، و اين سخن را سه بار تكرار فرمود»!

امیرحسین
08-28-2011, 01:58 PM
(آيه 24)- اين آيه ادامه آيه قبل در زمينه رسالت و اجر رسالت، و مودت ذى القربى و اهل بيت است.
مى‏فرمايد: آنها اين وحى الهى را پذيرا نمى‏شوند «آيا مى‏گويند: او بر خدا دروغ بسته» و اينها زائيده فكر خود اوست كه به خدا نسبت مى‏دهد؟ (أَمْ يَقُولُونَ افْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً).

«در حالى كه اگر خدا بخواهد بر قلب تو مهر مى‏نهد و» اگر خلاف بگويى قدرت اظهار اين آيات را از تو مى‏گيرد (فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلى‏ قَلْبِكَ).

اين در حقيقت اشاره به استدلال منطقى معروفى است كه اگر كسى دعوى نبوت كند و معجزات و آيات بينات بر دست و زبان او ظاهر شود، و مورد حمايت و نصرت الهى قرار گيرد، اما او بر خدا دروغ بندد حكمت خداوند ايجاب مى‏كند كه آن معجزات و حمايتش را از او بگيرد، و رسوايش سازد.

سپس براى تأكيد اين مطلب مى‏افزايد: «و خداوند باطل را محو مى‏كند، و حق را به فرمانش محقق و پا برجا مى‏سازد» (وَ يَمْحُ اللَّهُ الْباطِلَ وَ يُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ).

اين وظيفه خداوند است كه براساس حكمتش حق را آشكار و باطل را رسوا سازد، با اين حال چگونه اجازه مى‏دهد كسى بر او دروغ بندد؟

و اگر تصور شود كه ممكن است پيامبر پنهان از علم خدا دست به چنين كارى زند اشتباه بزرگى است «چرا كه او به آنچه در درون دلهاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).

امیرحسین
08-28-2011, 01:58 PM
(آيه 25)- و از آنجا كه خداوند راه بازگشت را همواره به روى بندگان باز مى‏گذارد كرارا در آيات قرآن بعد از مذمت از اعمال زشت مشركان و گنهكاران به مسأله گشوده بودن درهاى توبه اشاره كرده در اينجا نيز پس از گفتار سابق مى‏افزايد:

«و او كسى است كه توبه را از بندگانش پذيرا مى‏شود، و گناهان را مى‏بخشد» (وَ هُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ).

اما اگر تظاهر به توبه كنيد، ولى در خفا كارى ديگر انجام دهيد، تصور نكنيد كه از ديده تيزبين علم پروردگار مخفى خواهد ماند، نه «او آنچه را انجام مى‏دهيد مى‏داند» (وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ).

(آيه 26)- در اين آيه پاداش بزرگ مؤمنان و عذاب دردناك كافران را در جمله‏هايى كوتاه بيان كرده، مى‏فرمايد: خداوند «درخواست كسانى را كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند اجابت مى‏كند» (وَ يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).

«بلكه از فضل خود بر ايشان مى‏افزايد» و حتى مطالبى را كه درخواست نكرده‏اند به آنها مى‏بخشد (وَ يَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ). و اين نهايت لطف و مرحمت خداوند در باره مؤمنان است.

«اما براى كافران عذاب شديدى است» (وَ الْكافِرُونَ لَهُمْ عَذابٌ شَدِيدٌ).

جمعى از مفسران معتقدند كه اين چهار آيه (آيه 23 تا 26)- در مدينه نازل شده است، و شأن نزولى كه در آغاز تفسير اين آيات نقل كرديم گواه بر اين معنى است، رواياتى كه اهل بيت عليهم السّلام را به على عليه السّلام و فاطمه عليها السّلام و دو فرزند آنها امام حسن و امام حسين عليهما السّلام تفسير مى‏كند نيز مناسب همين معنى است، زيرا مى‏دانيم ازدواج على عليه السّلام و بانوى اسلام در مدينه انجام گرفت، و تولد امام حسن و امام حسين عليهما السّلام در سالهاى سوم و چهارم هجرى- طبق نقل معروف- بوده است.

امیرحسین
08-28-2011, 01:58 PM
(آيه 27-
شأن نزول:
از «خباب بن ارت» صحابى معروف نقل شده كه اين آيه در باره ما نازل شد، و اين به خاطر آن بود كه ما به اموال فراوان طوايف «بنى قريظه» و «بنى نضير» و «بنى قينقاع» از يهود نظر افكنديم، و آرزو داشتيم كه اى كاش ما هم چنين اموالى داشتيم، آيه نازل شد و به ما هشدار داد كه اگر خداوند روزى را براى بندگانش گسترده كند طغيان خواهند كرد.

تفسير:
مرفّهين طغيانگر! پيوند اين آيه با آيات گذشته ممكن است از اين نظر باشد كه در آيه قبل آمده بود كه خداوند درخواست مؤمنان را اجابت مى‏كند، و به دنبال آن اين سؤال پيش مى‏آيد كه پس چرا در ميان آنها گروهى فقيرند، و هر چه درخواست مى‏كنند به جائى نمى‏رسد؟

مى‏فرمايد: «هر گاه خداوند روزى را براى بندگانش وسعت بخشد در زمين طغيان و سركشى و ستم مى‏كنند» (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ).

«و لذا به مقدارى كه مى‏خواهد (و مصلحت مى‏بيند) روزى را نازل مى‏كند» (وَ لكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ).

و به اين ترتيب مسأله تقسيم روزى بر اساس حساب دقيقى است كه پروردگار در باره بندگان دارد «چرا كه او نسبت به بندگانش آگاه و بيناست» (إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ). او پيمانه و ظرفيت وجودى هركس را مى‏داند و طبق مصلحت او به او روزى مى‏دهد نه چندان مى‏دهد كه طغيان كنند و نه چندان كه از فقر فريادشان بلند شود.

امیرحسین
08-28-2011, 01:59 PM
(آيه 28)- درست است كه خداوند روزى را با حساب نازل مى‏كند تا بندگان طغيان نكنند اما چنان نيست كه آنها را محروم و ممنوع سازد، لذا در اين آيه مى‏افزايد: «و او كسى است كه باران نافع را بعد از آن كه مردم مأيوس شدند نازل مى‏كند و دامنه رحمت خويش را مى‏گستراند» (وَ هُوَ الَّذِي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ).

و بايد هم چنين باشد «چرا كه او ولىّ و سرپرستى است شايسته ستايش» (وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ).
اين آيه در عين اين كه بيان نعمت و لطف پروردگار است از آيات و نشانه‏هاى توحيد نيز سخن مى‏گويد، چرا كه نزول باران نظام بسيار دقيق و حساب شده‏اى دارد.

(آيه 29)- و باز به همين مناسبت در اين آيه از يكى از مهمترين آيات علم و قدرت پروردگار سخن به ميان آورده، مى‏گويد: «و از آيات و نشانه‏هاى اوست آفرينش آسمانها و زمين و آنچه از جنبندگان در آنها خلق و پراكنده ساخته است» (وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَثَّ فِيهِما مِنْ دابَّةٍ).

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «او هر گاه بخواهد قادر بر جمع كردن آنهاست» (وَ هُوَ عَلى‏ جَمْعِهِمْ إِذا يَشاءُ قَدِيرٌ).

منظور از «جمع كردن تمام جنبندگان» در اين آيه را بسيارى از مفسران به معنى جمع براى حساب و جزاى اعمال در قيامت دانسته‏اند اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از «جمع» نقطه مقابل «بث» (پراكندن) باشد، به اين معنى كه «بث» اشاره به آفرينش و گسترش انواع موجودات زنده و جنبندگان است، سپس مى‏فرمايد هرگاه خدا بخواهد آنها را «جمع» كرده و نابود يا منقرض مى‏سازد.

همان گونه كه در طول تاريخ تا كنون بسيارى از انواع جنبندگان در روى زمين گسترش عجيبى پيدا كرده، و در زمانى بعد از آن منقرض و جمع شده‏اند، هم گسترش آنها به دست خداست و هم جمع آنها.

امیرحسین
08-28-2011, 01:59 PM
(آيه 30)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از رحمت خدا در ميان بود و اين سخن طبعا اين سؤال را بر مى‏انگيزد كه اين مصائبى كه ما با آن دست به گريبانيم از كجاست؟

آيه شريفه به اين سؤال پاسخ مى‏گويد: «هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده‏ايد» (وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ).

تازه اين تمام مجازات اعمال نارواى شما نيست چرا كه «بسيارى را نيز عفو مى‏كند» (وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ).

به اين ترتيب يكى از فلسفه‏هاى حوادث دردناك و مشكلات زندگى مجازات الهى و كفاره گناهان است.

در حديثى از امير مؤمنان على عليه السّلام نقل شده كه فرمود: «بلاها براى ظالم تأديب است، و براى مؤمنان امتحان، و براى پيامبران درجه، و براى اولياء كرامت و مقام است».

(آيه 31)- به هر حال ممكن است افرادى تصور كنند كه مى‏توانند از اين قانون حتمى و سنت اجتناب ناپذير الهى بگريزند، لذا آيه شريفه مى‏فرمايد: «شما هرگز نمى‏توانيد از چنگال قدرت خداوند در زمين فرار كنيد» در آسمانها نيز جايى براى شما نيست (وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ).

چگونه شما مى‏توانيد از حيطه قدرت و حاكميت او بگريزيد در حالى كه تمام عالم هستى عرصه حكومت بلا منازع پروردگار است.

و اگر تصور كنيد كسى مى‏تواند به كمك شما بشتابد بدانيد «غير از خداوند هيچ ولى و ياورى براى شما نيست» (وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصِيرٍ).
در حقيقت اين آيه ضعف و ناتوانى انسان را مجسم مى‏كند و آيه قبل عدالت و رحمت پروردگار را.

امیرحسین
08-28-2011, 01:59 PM
(آيه 32)- وزش بادهاى منظم و حركت كشتيها از آيات اوست بار ديگر به بيان نشانه‏هاى پروردگار و دلائل توحيد پرداخته، و بحثى را كه در اين زمينه در آيات قبل آمده ادامه مى‏دهد.

در اينجا به سراغ مطلبى مى‏رود كه انسانها در زندگى مادى خود با آن بسيار سر و كار دارند، مخصوصا ساحل نشينان و مسافران درياها، مى‏گويد: «از آيات و نشانه‏هاى خداوند كشتيهايى است همچون كوهها كه بر صفحه درياها به حركت در مى‏آيد» (وَ مِنْ آياتِهِ الْجَوارِ فِي الْبَحْرِ كَالْأَعْلامِ).

(آيه 33)- سپس براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «اگر خداوند اراده كند باد را ساكن مى‏سازد تا كشتيها بر پشت دريا ساكن و متوقف شوند»! (إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلى‏ ظَهْرِهِ).

و در پايان آيه براى نتيجه گيرى اضافه مى‏كند: «در اين نشانه‏هايى است براى هركس كه داراى مقام صبر و شكر است» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ).

آرى! در اين حركت بادها، و جريان كشتيها، و آفرينش درياها، و نظام و هماهنگى مخصوصى كه بر اين امور حكمفرماست نشانه‏هاى گوناگونى براى ذات پاك اوست.
تكيه بر دو وصف «صبّار» و «شكور» مجموعا ترسيم گويايى از حقيقت ايمان است، چرا كه مؤمن در مشكلات و گرفتاريها صبور و در نعمتها شكور است.

لذا در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مى‏خوانيم: «ايمان دو نيمه است، نيمى از آن صبر، و نيمى از آن شكر است».

(آيه 34)- باز در اين آيه براى مجسم ساختن عظمت اين نعمت الهى مى‏افزايد: «يا (اگر بخواهد) اين كشتيها را به خاطر اعمالى كه مسافران و سرنشينانش مرتكب شده‏اند نابود و هلاك مى‏سازد» (أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا).

ولى با اين حال لطف خداوند شامل حال انسان است «و بسيارى را مى‏بخشد» (وَ يَعْفُ عَنْ كَثِيرٍ).
كه اگر نبخشد هيچ كس جز معصومين و خاصان و پاكان از مجازات الهى مصون و بركنار نخواهند بود.

امیرحسین
08-28-2011, 02:00 PM
(آيه 35)- «تا كسانى كه در آيات ما مجادله مى‏كنند (و به مخالفت و انكار بر مى‏خيزند) بدانند هيچ پناهگاهى (جز ذات پاك خداوند) ندارند» (وَ يَعْلَمَ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِنا ما لَهُمْ مِنْ مَحِيصٍ).

چرا كه آگاهانه به مخالفت برخاسته، و از روى عداوت و لجاج به ستيزه جويى ادامه مى‏دهند، آنها از عفو و رحمتش ممنوعند.

(آيه 36)- در اين آيه روى سخن را به همگان كرده، مى‏گويد: «پس آنچه به شما عطا شده متاع زود گذر زندگى دنياى فانى است» (فَما أُوتِيتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَمَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا).

مبادا شما را فريب دهد و غافل سازد، و تصور كنيد هميشه در اختيار شما است، برقى است مى‏جهد و به زودى خاموش مى‏شود، شعله‏اى است در برابر باد و حبابى است بر سطح آب، و غبارى است در مسير طوفان.

«ولى پاداشها و مواهبى كه نزد خداست بهتر و پايدارتر است براى كسانى كه ايمان آورده‏اند و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند» (وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏ لِلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ).

اگر بتوانيد اين متاع زود گذر را با آن سرمايه جاودان مبادله كنيد تجارتى پرسود نصيب شما شده، و موفقيتى است بى‏نظير! لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله مى‏خوانيم: «به خدا سوگند دنيا در برابر آخرت مثل اين است كه يكى از شما انگشت خود را به دريا زند و سپس بيرون آورد، بايد ديد چه مقدار آب دريا را با آن برداشته است»؟!

امیرحسین
08-28-2011, 02:00 PM
(آيه 37)- بعد از وصف ايمان و توكل در باره مؤمنان به هفت قسمت از برنامه‏هاى عملى آنها اشاره مى‏كند، برنامه‏اى كه بيانگر اركان يك جامعه سالم با حكومت صالح و قدرتمند است.

نخستين وصف را از پاك سازى شروع مى‏كند، مى‏فرمايد: پاداش الهى و آنچه نزد خداست «براى كسانى (بهتر و پايدارتر است) كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى‏ورزند» (وَ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ).

در روايات اهل بيت عليهم السّلام «كبائر» به اين صورت تفسير شده: «گناهان كبيره گناهانى است كه خداوند مجازات آتش براى آن مقرّر داشته است».

به اين ترتيب نخستين نشانه‏هاى ايمان و توكل پرهيز و اجتناب از گناهان كبيره است.

در توصيف دوم كه آن نيز جنبه پاكسازى دارد در باره تسلط بر نفس به هنگام خشم و غضب كه بحرانى‏ترين حال انسان است سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد:
«و هنگامى كه خشمگين شوند عفو مى‏كنند» (وَ إِذا ما غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ).

نه تنها در موقع غضب زمام اختيار از كفشان ربوده نمى‏شود، و دست به اعمال زشت و جنايات نمى‏زنند، بلكه با آب عفو و غفران قلب خود و ديگران را از كينه‏ها شستشو مى‏دهند و اين صفتى است كه جز در پرتو ايمان راستين و توكل بر حق پيدا نمى‏شود.

در حديثى از امام باقر عليه السّلام مى‏خوانيم: «كسى كه به هنگام شوق و علاقه، و به هنگام ترس و وحشت، و هنگام خشم و غضب مالك نفس خويشتن باشد خداوند بدن او را بر آتش دوزخ حرام مى‏كند».

امیرحسین
08-28-2011, 02:00 PM
(آيه 38)- در اين آيه به سومين تا ششمين اوصاف آنها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و آنها كه دعوت پروردگارشان را اجابت كرده، و فرمانهاى او را از جان و دل پذيرفته‏اند» (وَ الَّذِينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ).
«و نماز را بر پا داشته‏اند» (وَ أَقامُوا الصَّلاةَ).

«و كار آنها به طريق شورى و مشورت در ميان آنها صورت مى‏گيرد» (وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَيْنَهُمْ).
«و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم، در راه خداوند انفاق مى‏كنند» (وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ).

در آيه قبل سخن از پاك سازى وجودشان از گناهان و غلبه بر خشم و غضب بود، اما در اين آيه سخن از بازسازى وجودشان در جنبه‏هاى مختلف است كه از همه مهمتر اجابت دعوت پروردگار و تسليم در برابر فرمان اوست.

(آيه 39)- در توصيف ديگر كه هفتمين توصيف مؤمنان راستين است مى‏فرمايد: «و كسانى كه هر گاه ستمى به آنان رسد تسليم ظالم نمى‏شوند و از ديگران يارى مى‏طلبند» (وَ الَّذِينَ إِذا أَصابَهُمُ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ).

هم مظلوم موظف به مقاومت در برابر ظالم و فرياد برآوردن است، و هم مؤمنان ديگر موظف به پاسخگويى او هستند.

اين برنامه مثبت و سازنده به ظالمان هشدار مى‏دهد كه اگر دست به ستم بيالايند مؤمنان ساكت نمى‏نشينند، و در برابر آنها به پا مى‏خيزند، و هم به مظلومان اعتماد مى‏بخشد كه اگر استغاثه كنند ديگران به يارى آنها مى‏شتابند.

امیرحسین
08-28-2011, 02:01 PM
(آيه 40)- ولى از آنجا كه يارى كردن يكديگر نبايد از مسير عدالت خارج شود، و به انتقامجويى، و كينه‏توزى، و تجاوز از حد منتهى گردد، در اين آيه فورا آن را مشروط ساخته، مى‏افزايد: توجه داشته باشيد «كيفر بدى، مجازاتى همانند آن است» (وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها).

البته كار ظالم بايد «سيّئه» و بدى ناميده شود، اما كيفر او مسلما «سيّئه» نيست، و اگر در آيه از آن تعبير به «سيّئه» شده، به خاطر اين است كه مجازات، آزار و ايذاء است و آزار و ايذاء ذاتا بد است، هر چند به هنگام قصاص و كيفر ظالم كار خوبى محسوب مى‏شود.

ولى به هر حال اين تعبير مى‏تواند مقدمه‏اى باشد براى دستور عفو كه در جمله بعد آمده، گويى مى‏فرمايد: مجازات هر چه باشد يك نوع آزار است، و اگر طرف پشيمان شده باشد شايسته عفو است.

در اين گونه موارد عفو كنيد چرا كه «هر كس عفو و اصلاح كند اجر و پاداش او برخداست» (فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ).

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند قطعا ظالمان را دوست ندارد» (إِنَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ).

عفو و مجازات هر كدام جاى ويژه‏اى دارد، عفو در جايى است كه انسان قدرت بر انتقام دارد، و اگر مى‏بخشد از موضع ضعف نيست، اين عفو سازنده است.

و كيفر و انتقام و مقابله به مثل در جايى است كه هنوز ظالم از مركب شيطان پياده نشده، مظلوم پايه‏هاى قدرت خود را محكم نكرده، و عفو از موضع ضعف است، اينجاست كه بايد اقدام به مجازات كند.

(آيه 41)- يارى طلبيدن عيب نيست، ظلم كردن عيب است باز براى تأكيد آيات گذشته، در زمينه انتصار، و مجازات ظالم، و عفو و گذشت در موارد مناسب مى‏فرمايد: «و كسى كه بعد از مظلوم شدن يارى بطلبد ايرادى بر او نيست» (وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِكَ ما عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ). چرا كه انتصار و استمداد، حق مسلّم هر مظلومى است، و يارى مظلومان وظيفه هر انسان آزاده و بيدارى است.

امیرحسین
08-28-2011, 02:01 PM
(آيه 42)- «تنها ايراد و مجازات بر كسانى است كه به مردم ستم مى‏كنند، و در زمين بنا حق ظلم روا مى‏دارند» (إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ).

آنها علاوه بر كيفر و مجازات در دنيا، «در آخرت نيز عذاب دردناكى در انتظارشان است» (أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).

(آيه 43)- در اين آيه باز به سراغ مسأله صبر و شكيبايى و عفو مى‏رود تا بار ديگر بر اين حقيقت تأكيد كند كه حق انتقام گيرى و قصاص و كيفر براى مظلوم در برابر ظالم هرگز مانع از مسأله گذشت و عفو و بخشش نيست، مى‏فرمايد: «اما كسانى كه شكيبايى كنند، و طرف را مورد عفو قرار دهند اين از كارهاى پر ارزش است» (وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ).

تعبير به «عزم الامور» ممكن است اشاره به اين باشد كه اين از كارهايى است كه خداوند به آن فرمان داده و هرگز نسخ نمى‏شود و يا از كارهايى است كه انسان بايد نسبت به آن عزم راسخ داشته باشد.

(آيه 44)- آيا راه بازگشتى وجود دارد؟ در آيات گذشته سخن از ظالمان و بيدادگران و متجاوزان بود در اينجا به سر انجام كار اين گروه و گوشه‏هايى از مجازاتهاى آنان اشاره مى‏كند.

نخست آنها را از گمراهانى مى‏شمرد كه هيچ ولى و سرپرستى ندارند، مى‏فرمايد: «كسى را كه خدا گمراه كند ولى و ياورى بعد از او نخواهد داشت» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ وَلِيٍّ مِنْ بَعْدِهِ).

نه هدايت جنبه اجبارى دارد، نه ضلالت، بلكه نتيجه مستقيم اعمال انسانهاست، گاه انسان كارى انجام مى‏دهد كه خدا توفيقش را از او سلب كرده و نور هدايت را از قلب او مى‏گيرد، و او را در ظلمات گمراهى رها مى‏سازد.

به هر حال اين يكى از دردناكترين مجازاتهاى اين ظالمان است.

سپس مى‏افزايد: «ظالمان را در روز قيامت مى‏بينى كه وقتى عذاب الهى را مشاهده مى‏كنند (سخت پشيمان مى‏شوند، و) مى‏گويند: آيا راهى به سوى بازگشت (و جبران اين بدبختيها) وجود دارد»؟! (وَ تَرَى الظَّالِمِينَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ يَقُولُونَ هَلْ إِلى‏ مَرَدٍّ مِنْ سَبِيلٍ). ولى اين تقاضا با پاسخ منفى رو برو خواهد شد.

امیرحسین
08-28-2011, 02:01 PM
(آيه 45)- اين آيه سومين مجازات اين گروه را چنين بيان مى‏كند: «در آن روز آنها را مى‏بينى كه بر آتش عرضه مى‏شوند، در حالى كه از شدت خوارى خاشعند، و زير چشمى و مخفيانه به آن نگاه مى‏كنند» (وَ تَراهُمْ يُعْرَضُونَ عَلَيْها خاشِعِينَ مِنَ الذُّلِّ يَنْظُرُونَ مِنْ طَرْفٍ خَفِيٍّ).

اين ترسيمى است از حالت كسى كه شديدا از چيزى مى‏ترسد و نمى‏خواهد آن را با تمام چشمش ببيند و در عين حال نمى‏تواند از آن غافل بماند، ناچار پيوسته مراقب آن است اما با گوشه چشم! آخرين مجازاتى كه در اينجا بيان شده شنيدن ملامت و سرزنش دردناك مؤمنان است، چنانكه در پايان آيه آمده است: «و كسانى كه ايمان آورده‏اند مى‏گويند: زيانكاران واقعى آنها هستند كه سرمايه‏هاى جان و خانواده خود را در روز قيامت از دست داده، و زيان كرده‏اند» (وَ قالَ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).

چه زيانى از اين بالاتر كه انسان هستى خويشتن را از دست دهد، و سپس همسر و فرزند و بستگان خود را، و در درون عذاب الهى گرفتار آتش حسرت و فراق نيز بشود.

سپس مى‏افزايند: اى اهل محشر! همه «بدانيد كه ظالمان (آن روز) در عذاب دائمند» (أَلا إِنَّ الظَّالِمِينَ فِي عَذابٍ مُقِيمٍ).

توجه به اين نكته لازم است كه «عذاب جاويدان» براى اين ظالمان قرينه بر اين است كه منظور از آن كافران است.

امیرحسین
08-28-2011, 02:02 PM
(آيه 46)- اين آيه نيز گواه بر اين حقيقت است كه مى‏گويد: «آنها جز خدا اوليا و ياورانى ندارند كه آنان را يارى كنند» و عذاب الهى را از آنها دفع نمايند (وَ ما كانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِياءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ).

آنها رشته‏هاى ارتباط خود را با بندگان خالص با انبيا و اوليا بريده‏اند، لذا در آنجا يار و ياورى ندارند، قدرتهاى مادى نيز در آنجا همه از كار مى‏افتد، و به همين دليل تك و تنها در برابر عذاب الهى قرار مى‏گيرند.

و براى تأكيد اين معنى در پايان آيه مى‏افزايد: «هر كس را خداوند گمراه سازد راه نجاتى براى او نيست» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ سَبِيلٍ).

(آيه 47)- از آنجا كه در آيات گذشته گوشه‏اى از مجازات دردناك و هول و وحشت كافران و ظالمان منعكس شده، در اينجا روى سخن را به همه مردم كرده، به آنها هشدار مى‏دهد پيش از آنكه گرفتار چنان سرنوشت شومى شوند دعوت پروردگارشان را اجابت كرده به راه حق باز آيند.

مى‏فرمايد: «دعوت پروردگار خويش را اجابت كنيد پيش از آن كه روزى فرا رسد كه ديگر بازگشتى براى آن در برابر اراده پروردگار نيست» (اسْتَجِيبُوا لِرَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ).

و اگر تصور كنيد در آن روز پناهگاهى جز سايه لطف او، و مدافعى جز رحمت او وجود دارد اشتباه است، چرا كه «در آن روز براى شما نه ملجأ و پناهى است (كه در برابر عذاب الهى پناهتان دهد) و نه يار و ياورى» كه از شما دفاع كند (ما لَكُمْ مِنْ مَلْجَإٍ يَوْمَئِذٍ وَ ما لَكُمْ مِنْ نَكِيرٍ).

امیرحسین
08-28-2011, 02:02 PM
(آيه 48)- در اين آيه روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، به عنوان دلدارى از آن حضرت مى‏فرمايد: با اين همه «اگر روى گردان شوند (غمگين مباش) ما تو را حافظ آنان (و مأمور اجبارشان) قرار نداده‏ايم» (فَإِنْ أَعْرَضُوا فَما أَرْسَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً).

«وظيفه تو تنها ابلاغ رسالت است» خواه پذيرا شوند يا نشوند (إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلاغُ).

تو بايد رسالت الهى خود را به نحو كامل ابلاغ، و بر آنها اتمام حجت كنى، دلهاى آماده آن را مى‏پذيرد هر چند گروه زيادى بى‏خبر اعراض كنند، تو مسؤوليتى در اين زمينه ندارى.

سپس ترسيمى از حال اين جمعيت بى‏ايمان و اعراض كننده كرده، مى‏گويد:

«و هنگامى كه ما رحمتى از سوى خود به انسان بچشانيم به آن دلخوش مى‏شود» (وَ إِنَّا إِذا أَذَقْنَا الْإِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِها).

«و هنگامى كه بلايى به خاطر اعمالى كه انجام داده‏اند به آنها رسد (به كفران مى‏پردازند) چرا كه انسان بسيار كفران كننده است» (وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسانَ كَفُورٌ).

نه نعمتهاى الهى از طريق انگيزه شكر منعم او را بيدار و به شكرگزارى و معرفت و اطاعت او وا مى‏دارد، نه مجازاتهايى كه به خاطر گناهان دامنگيرش مى‏شود او را از خواب غفلت بيدار مى‏كند، و نه دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در او اثر مى‏گذارد.

امیرحسین
08-28-2011, 02:02 PM
(آيه 49)- فرزندان همه هداياى او هستند: در اين آيه براى نشان دادن اين واقعيت كه هرگونه نعمت و رحمت در اين عالم از سوى خداست، و كسى از خود چيزى ندارد، به يك مسأله كلى و يك مصداق روشن آن اشاره كرده، مى‏فرمايد:

«مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين از آن خداست هر چه را بخواهد مى‏آفريند» (لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَخْلُقُ ما يَشاءُ).

نمونه روشنى از اين واقعيت كه هيچ كس از خود چيزى ندارد، و هر چه هست از ناحيه اوست اين كه: «به هر كس اراده كند دختر مى‏بخشد و به هر كس بخواهد پسر» (يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ إِناثاً وَ يَهَبُ لِمَنْ يَشاءُ الذُّكُورَ).

(آيه 50)- «يا (اگر بخواهد) پسر و دختر- هردو- به آنها مى‏دهد، و هر كس را بخواهد عقيم و بى‏فرزند مى‏گذارد» (أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْراناً وَ إِناثاً وَ يَجْعَلُ مَنْ يَشاءُ عَقِيماً).

و به اين ترتيب مردم به چهار گروه تقسيم مى‏شوند: آنهايى كه تنها پسر دارند و در آرزوى دخترى هستند، و آنها كه دختر دارند و در آرزوى پسرى، و آنها كه هر دو را دارند، و گروهى كه فاقد هرگونه فرزندند و قلبشان در آرزوى آن پر مى‏كشد.

تعبير به «يهب» (مى‏بخشد) دليل روشنى است كه هم دختران هديه الهى هستند و هم پسران، و فرق گذاشتن ميان اين دو از ديدگاه يك مسلمان راستين صحيح نيست، هر دو «هبه» او مى‏باشند.

به هر حال نه تنها در موضوع تولد فرزندان كه در همه چيز مشيت خداوند حاكم مطلق است، و او قادرى است آگاه و حكيم كه علم و قدرتش با هم قرين است، لذا در پايان آيه مى‏افزايد: «او دانا و قادر است» (إِنَّهُ عَلِيمٌ قَدِيرٌ).

امیرحسین
08-28-2011, 02:03 PM
(آيه 51)-
شأن نزول:
جمعى از يهود خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله آمدند و عرض كردند:
چرا تو با خداوند سخن نمى‏گويى؟ و به او نگاه نمى‏كنى؟ اگر پيامبرى همان گونه كه موسى (ع) با او سخن گفت و به او نگاه كرد تو نيز چنين كن، ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم مگر اين كه همين كار را انجام دهى، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله فرمود: موسى هرگز خدا را نديد، اينجا بود كه آيه نازل شد و چگونگى ارتباط پيامبران را با خداوند متعال تشريح كرد.

تفسير:
طرق ارتباط پيامبران با خداوند- همان گونه كه در آغاز اين سوره گفتيم در اين سوره تكيه خاصى روى مسأله وحى و نبوت شده است، سوره با مسأله وحى آغاز شد، و با مسأله وحى پايان مى‏يابد.

و از آنجا كه در آيات گذشته از نعمتهاى الهى سخن در ميان بود اينجا از مهمترين نعمتهاى پروردگار و پربارترين مواهب او براى جهان انسانيت كه همان مسأله وحى و ارتباط انبياء با خداست سخن مى‏گويد.

نخست مى‏فرمايد: «شايسته هيچ انسانى نيست كه خدا با او سخن بگويد (و با او رو برو گردد، چرا كه او منزه از جسم و جسمانيت است) مگر از طريق وحى و الهام مرموز به قلب او» (وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْياً).

«يا شنيدن سخنان پروردگار از پشت حجاب» (أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ).

«و يا از طريق فرستادن رسولى» كه پيام الهى را به او ابلاغ كند (أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا).

«در اين هنگام (فرستاده الهى) به فرمان پروردگار آنچه را خدا مى‏خواهد (به پيامبرش) وحى مى‏كند» (فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ ما يَشاءُ).

آرى! راهى براى سخن گفتن خداوند با بندگان جز اين سه راه نيست «چرا كه او بلند مقام و حكيم است» (إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ). و بالاتر از آن است كه ديده شود يا با زبان سخن گويد، و تمام افعالش حكيمانه است.

اين آيه در حقيقت پاسخى است روشن به افرادى كه به خاطر بى‏خبرى ممكن است توهّم كنند مسأله وحى دليل بر اين است كه پيامبران خدا را مى‏بينند، و با او سخن مى‏گويند.

امیرحسین
08-28-2011, 02:03 PM
(آيه 52)- قرآن روحى است از جانب خدا: به دنبال بحث كلى و عمومى كه در باره وحى در آيه قبل آمد در اينجا از نزول وحى بر شخص پيغمبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و اله سخن گفته، مى‏فرمايد: «همان گونه (كه بر پيامبران پيشين، از طرق مختلف وحى فرستاديم) بر تو نيز روحى را به فرمان خود وحى كرديم» (وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا).

منظور از «روح» در اينجا قرآن مجيد است كه مايه حيات دلها و زندگى جانهاست.

در دنباله آيه مى‏افزايد: «تو پيش از اين از كتاب و ايمان آگاه نبودى، ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيله آن هر كس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مى‏كنيم» (ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا).

اين لطف خدا بود كه شامل حال تو شد، و اين وحى آسمانى بر تو نازل گشت و ايمان به تمام محتواى آن پيدا كردى.

در پايان آيه مى‏افزايد: «بطور مسلّم تو به سوى راه مستقيم مردم را هدايت مى‏كنى» (وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

نه تنها قرآن نورى براى توست كه نورى براى همگان است، و وسيله هدايتى براى جهانيان به سوى صراط مستقيم، اين يك موهبت عظيم الهى است براى رهروان راه حق و آب حياتى است براى همه تشنه كامان.

امیرحسین
08-28-2011, 02:03 PM
(آيه 53)- سپس به عنوان تفسيرى بر «صراط مستقيم» مى‏افزايد: «راه خداوندى كه تمام آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است از آن اوست» (صِراطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

چه راهى صافتر از راهى است كه به خالق عالم هستى مى‏رسد؟

آخرين جمله اين آيه كه در عين حال آخرين جمله سوره شورى است در حقيقت دليلى است براى اين معنى كه راه مستقيم تنها راهى است كه به سوى خدا مى‏رود، مى‏فرمايد: «آگاه باشيد كه همه كارها تنها به سوى خدا باز مى‏گردد» (أَلا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ).

اين جمله در عين حال بشارتى است براى پرهيزگاران، و تهديدى است براى ظالمان و گنهكاران كه بازگشت همه آنها به سوى خداست.

و نيز دليلى است بر اين كه وحى بايد تنها از سوى خدا باشد، چرا كه بازگشت همه اشياء و تدبير آنها به سوى اوست.

پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله قبل از نبوّت چه آئينى داشت؟
بايد بگوييم پيامبر صلّى اللّه عليه و اله شخصا برنامه خاصى از سوى خداوند داشته كه بر طبق آن عمل مى‏كرده، و در حقيقت آيين مخصوص خودش بود، تا زمانى كه اسلام بر او نازل گشت.

شاهد اين سخن حديثى است كه در نهج البلاغه آمده، كه مى‏گويد: «خداوند از آن زمان كه رسول خدا از شير بازگرفته شد بزرگترين فرشته‏اى را قرين وى ساخت، تا شب و روز او را به راههاى مكارم، و طرق اخلاق نيك سوق دهد».

مأموريت چنين فرشته‏اى دليل بر وجود يك برنامه اختصاصى است.

«پايان سوره شورى»