توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره غافر [40]
امیرحسین
08-27-2011, 10:03 PM
سوره مؤمن «غافر» [40]
اين سوره در «مكّه» نازل شده و 85 آيه است.
محتواى سوره:
سوره مؤمن نخستين سوره از «حواميم» «1» است. و محتواى آن را مىتوان در شش بخش خلاصه كرد:
بخش اول: توجهى است به خداوند و قسمتى از اسماء حسناى او، مخصوصا آنچه خوف و رجاء را در دلها بر مىانگيزد.
بخش دوم: تهديدهايى است نسبت به كافران جبار پيرامون عذابهاى اين جهان، و عذابهاى قيامت با ذكر خصوصيات و جزئيات آن.
بخش سوم: پس از مطرح كردن داستان موسى (ع) و فرعون سخن را به مؤمن آل فرعون سوق مىدهد و بخش وسيعى از سوره را به شرح گفتگوهاى اين مرد هوشمند شجاع با فرعونيان اختصاص مىدهد.
بخش چهارم: مسأله توحيد و شرك را كه مهمترين مسأله زندگى انسان است به ميان آورده، و قسمتى از نشانههاى توحيد و دلائل بطلان شرك را مطرح مىكند.
بخش پنجم: ضمن دعوت پيامبر به صبر و شكيبايى خلاصهاى از آنچه در بخشهاى ديگر اين سوره گذشت و ذكر گوشهاى از نعمتهاى الهى، سوره را پايان مىدهد.
__________________________________________________
(1) حواميم هفت سوره از قرآن است كه با «حم» شروع مىشود و پشت سر هم قرار گرفته و همه از سورههاى مكّى است.
امیرحسین
08-27-2011, 10:03 PM
نامگذارى سوره به «مؤمن» به خاطر بخشى است كه در باره مؤمن آل فرعون بيان مىكند، همان طور كه نامگذارى آن به «غافر» به خاطر آغاز سومين آيه آن است.
فضيلت تلاوت سوره:
از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه فرمود: «الحواميم تاج القرآن سورههاى (هفتگانه) حم تاج قرآن است»! و در حديثى از امام صادق عليه السّلام مىخوانيم: «سورههاى حاميم گلهاى قرآن است، خدا را سپاس گوئيد و با حفظ و تلاوت اين سورهها او را شكر گذاريد، هر بندهاى كه از خواب برخيزد و سورههاى حاميم بخواند از دهانش (در قيامت) بوى عطر دل انگيزى بهتر از مشك و عنبر خارج مىشود، و خداوند خواننده اين سورهها را رحمت مىكند و نيز همسايگان و دوستان و آشنايان و تمام ياران نزديك و دور او را مشمول رحمت خويش قرار مىدهد، و در قيامت عرش و كرسى و فرشتگان مقرب خدا براى او استغفار مىكنند».
روشن است اين فضائل بزرگ پيوندى با آن محتواى برجسته دارد، محتوايى كه هرگاه در زندگى انسان در بعد «اعتقادى» و «عملى» او پياده شود بدون شك مستحق اين فضائل عظيم است، و اگر در اين روايات سخن از تلاوت به ميان آمده، منظور تلاوتى است كه مقدمهاى براى ايمان و عمل باشد.
امیرحسین
08-27-2011, 10:04 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- در آغاز اين سوره نيز به «حروف مقطعه» برخورد مىكنيم كه در اينجا از نوع تازهاى از آن است: «حا- ميم» (حم).
در بعضى از روايات دو حرف آغاز اين سوره به نامهاى خدا كه با اين دو حرف آغاز مىشود تفسير شده است، چنانكه در حديثى از امام صادق عليه السّلام به «حميد» و «مجيد» تفسير گرديده است.
بعضى نيز «ح» را به نامهايى مانند «حميد» و «حليم» و «حنان» و «م» را به نامهايى مانند «ملك» و «مالك» و «مجيد» تفسير كردهاند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه «ح» اشاره به «حاكميت» و «م» اشاره به «مالكيت خداوند» بوده باشد.
روشن است كه اين تفسيرها با هم منافاتى ندارد و ممكن است همه در معنى آيه جمع باشد.
(آيه 2)- اوصافى اميد بخش! در اين آيه- همان گونه كه روش قرآن است- بعد از ذكر «حروف مقطعه» سخن از عظمت مقام «قرآن» به ميان مىآورد، اشاره به اين كه اين كتاب با اين همه عظمت از حروف ساده الفبا تركيب يافته، بنائى چنان عظيم از مصالحى چنين كوچك، و اين خود دليل بر اعجاز آن است.
مىفرمايد: «اين كتابى است كه از سوى خداوند قادر و دانا نازل شده است» (تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ).
عزت و قدرتش موجب شده كه احدى نتواند با آن برابرى كند، و علمش سبب گرديده كه محتواى آن در اعلى درجه كمال، و فراگير همه نيازهاى انسانها در طريق تكامل باشد.
امیرحسین
08-27-2011, 10:04 PM
(آيه 3)- اين آيه خدا را به پنج وصف ديگر از صفات بزرگش كه بعضى اميد آفرين و بعضى خوف آفرين است توصيف كرده، مىگويد: «خداوندى كه آمرزنده گناه» است (غافِرِ الذَّنْبِ).
«و پذيرنده توبه» (وَ قابِلِ التَّوْبِ).
«داراى مجازات سخت» (شَدِيدِ الْعِقابِ).
«و صاحب نعمت فراوان» است (ذِي الطَّوْلِ).
«هيچ معبودى جز او نيست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و بازگشت (همه شما) به سوى اوست» (إِلَيْهِ الْمَصِيرُ).
آرى! كسى كه واجد اين اوصاف است فقط او شايسته عبوديت و مالك پاداش و كيفر است.
(آيه 4)- بعد از ذكر نزول قرآن از سوى خداوند و توصيف او به صفاتى كه انگيزه خوف و رجا است سخن از گروهى به ميان مىآورد كه در برابر اين آيات الهى به مجادله و پرخاشگرى بر مىخيزند، و سرنوشت اين گروه را ضمن جملههايى كوتاه و كوبنده روشن ساخته، مىفرمايد: «تنها كسانى در آيات الهى مجادله مىكنند كه (از روى عناد) كافر شدهاند» (ما يُجادِلُ فِي آياتِ اللَّهِ إِلَّا الَّذِينَ كَفَرُوا).
درست است كه اين گروه احيانا نيرو و جمعيت و قدرتى دارند، ولى «مبادا رفت و آمدهاى آنان در شهرها (و قدرت نمائيهايشان) تو را بفريبد»! (فَلا يَغْرُرْكَ تَقَلُّبُهُمْ فِي الْبِلادِ).
هدف آيه فوق اين است كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و مؤمنان آغاز اسلام كه غالبا از قشر محروم بودند گوشزد كند مبادا امكانات مالى، و قدرت سياسى و اجتماعى كافران جبار را دليلى بر حقانيت، و يا قدرت واقعى آنها بدانند، دنيا اين گونه اشخاص را زياد به خاطر دارد، و تاريخ نشان مىدهد كه تا چه اندازه در برابر مجازاتهاى الهى ضعيف و ناتوان بودند، همانند برگهاى پژمرده پائيزى در برابر تندباد خزان.
امیرحسین
08-27-2011, 10:04 PM
(آيه 5)- لذا در اين آيه سرنوشت بعضى از اقوام گمراه و سركش پيشين را در عباراتى كوتاه و كوبنده به اين گونه بيان مىكند: «پيش از آنها قوم نوح و اقوامى كه بعد از ايشان بودند (پيامبرانشان را) تكذيب كردند» (كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ).
آرى! آنها احزابى بودند كه دست به دست هم دادند و به تكذيب پيامبران الهى كه دعوتشان با منافع نامشروع و هوى و هوسهاى آنها هماهنگ نبود برخاستند.
سپس مىافزايد: به اين مقدار نيز قناعت نكردند «و هر امتى در پى آن بود كه توطئه كند و پيامبرش را بگيرد» و آزار دهد (وَ هَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ).
باز به اين هم اكتفا نكردند «و براى محو حق به مجادله باطل دست زدند» و براى گمراه ساختن مردم اصرار ورزيدند (وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ).
اما اين امور براى هميشه ادامه نيافت و به موقع «من آنها را گرفتم (و سخت مجازات كردم) ببين كه مجازات من چگونه بود»؟! (فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كانَ عِقابِ).
ويرانههاى شهرهاى آنها در مسير مسافرتهاى شما به چشم مىخورد، و سرنوشت شوم و عاقبت سياه و تاريكشان بر صفحات تاريخ و سينههاى صاحب دلان ثبت است، بنگريد و عبرت گيريد.
(آيه 6)- اين آيه علاوه بر مجازات دنيوى، به مجازات آنها در سراى ديگر اشاره كرده، مىگويد: «و اين گونه فرمان پروردگارت در باره كسانى كه كافر شدند مسلّم شده كه آنها همه اهل آتشند» (وَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ).
ظاهر معنى آيه وسيع و گسترده است و كافران لجوج را از همه اقوام شامل مىشود، و بديهى است مسلم شدن فرمان پروردگار در باره اين قوم به دنبال گناهان مستمر و اعمال خلافى است كه با اراده خود انجام دادند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:05 PM
(آيه 7)- حاملان عرش الهى پيوسته به اهل ايمان دعا مىكنند لحن آيات پيشين نشان مىداد كه اين آيات هنگامى نازل شده كه مسلمانان در اقليت و محروميت بودند، و دشمنان در اوج قدرت.
و به دنبال آن آيات بعد در حقيقت براى اين نازل شده كه به مؤمنان راستين بشارت دهد كه شما هرگز تنها نيستيد.
مىفرمايد: «فرشتگانى كه حاملان عرشند و آنها كه در گرداگرد آن (طواف مىكنند) تسبيح و حمد پروردگارشان را مىگويند و به او ايمان دارند و براى مؤمنان استغفار مىكنند» (الَّذِينَ يَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِينَ آمَنُوا).
گفتار آنها اين است كه مىگويند: «پروردگارا! رحمت و علم تو همه چيز را فراگرفته (تو از گناهان بندگانت با خبرى و نسبت به آنها رحيمى خداوندا!) آنها را كه توبه كردهاند و راه تو را پيروى مىكنند بيامرز و آنها را از عذاب دوزخ نگاه دار» (رَبَّنا وَسِعْتَ كُلَّ شَيْءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ).
اين آيه از يك سو به مؤمنان مىگويد تنها شما نيستيد كه عبادت خداوند مىكنيد، و تسبيح و حمد او را مىگوييد، قبل از شما مقربترين فرشتگان خداوند و حاملان و طواف كنندگان عرش خدا حمد و تسبيحش مىگويند.
از سوى ديگر به كفار هشدار مىدهد كه ايمان آوردن يا نياوردن شما مهم نيست، خدا نيازى به ايمان كسى ندارد.
و از سوى سوم به مؤمنان آگاهى مىدهد كه شما در اين جهان تنها نيستيد- هر چند در محيط زندگى خود در اقليت باشيد- نيرومندترين قدرتهاى غيبى عالم پشتيبان شما و دعاگوى شما هستند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:05 PM
(آيه 8)- در اين آيه در ادامه دعاهاى حاملان عرش در باره مؤمنان مىافزايد: «پروردگارا! آنها را در باغهاى جاويدان بهشت كه به آنها وعده فرمودهاى وارد كن» (رَبَّنا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدْتَهُمْ).
«و همچنين از پدران و همسران و فرزندانشان هر كدام كه صالح بودند» (وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ).
چرا «كه تو توانا و حكيمى» (إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).
وعده الهى كه در اين آيات به آن اشاره شده همان وعدهاى است كه بارها خداوند به وسيله پيامبران به مردم داده است.
تقسيم مؤمنان به دو گروه بيانگر اين واقعيت است كه گروهى در رديف اول قرار دارند، و در پيروى اوامر خداوند كاملا كوشا هستند، اما گروه ديگرى در اين حد نيستند امام به خاطر پيروى نسبى از گروه اول و انتسابشان به آنها نيز مشمول دعاى فرشتگانند.
(آيه 9)- سپس آنها در چهارمين دعايشان در حق مؤمنان چنين مىگويند:
«و آنها را از بديها نگاهدار كه هر كس را در آن روز از بديها نگاهدارى مشمول رحمتت ساختهاى» (وَ قِهِمُ السَّيِّئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّيِّئاتِ يَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ).
و بالأخره دعاى خود را با اين جمله پر معنى پايان مىدهند: «و اين است همان رستگارى عظيم» (وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ).
چه فوز و نجاتى از اين برتر كه گناهان انسان بخشوده شود، عذاب و بديها از او دور گردد، مشمول رحمت الهى شود، و در بهشت جاويدانش قدم بگذارد و بستگان مورد علاقهاش نيز به او ملحق گردند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:05 PM
(آيه 10)- ما به گناه خود معترفيم آيا راه جبرانى هست؟
در آيات گذشته سخن از شمول «رحمت» الهى نسبت به مؤمنان بود، و در اينجا سخن از چگونگى «غضب» پروردگار بر افراد بىايمان است، تا با قرينه مقابله هر دو بحث روشنتر گردد.
نخست مىفرمايد: «كسانى را كه كافر شدند روز قيامت صدا مىزنند كه عداوت و خشم پروردگار نسبت به شما از عداوت و خشم شما به خودتان بيشتر است چرا كه دعوت به سوى ايمان مىشديد ولى راه كفر را پيش مىگرفتيد» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِنْ مَقْتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْإِيمانِ فَتَكْفُرُونَ).
چه كسى آنها را چنين ندا مىكند؟ ظاهر اين است كه فرشتگان عذاب براى ملامت و سرزنش و رسوا كردن آنها چنين ندائى سر مىدهند، در حالى كه فرشتگان رحمت همواره آماده اكرام و احترام مردم با ايمان و صالح مىباشند.
منظور از خشم و عداوت كفار نسبت به خودشان اين است كه آنها بزرگترين دشمنى را در حق خود در دنيا انجام دادهاند، آيا دشمنى با خويشتن از اين شديدتر مىشود كه انسان به خاطر پيروى هواى نفس و بهره گيرى از متاع چند روزه دنيا راه سعادت جاويدان را به روى خويش ببندد و درهاى عذاب ابدى را بگشايد.
(آيه 11)- به هر حال مجرمان با مشاهده اوضاع و احوال قيامت و آگاهى بر خشم خداوند نسبت به آنها از خواب غفلت طولانى خويش بيدار مىشوند و در فكر چاره افتاده «مىگويند: پروردگارا! ما را دو بار ميراندى و دو بار زنده كردى (و ما در اين مرگ و حياتها همه چيز را فهميديم) اكنون به گناهان خود اعتراف مىكنيم، پس آيا راهى براى خارج شدن (از دوزخ و بازگشت به دنيا و جبران ما فات) وجود دارد؟! (قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلى خُرُوجٍ مِنْ سَبِيلٍ).
آرى! در آنجا پردههاى غرور و غفلت كنار مىرود، و چشم حقيقت بين انسان باز مىشود، لذا چارهاى جز اعتراف به گناه ندارد.
منظور از دو بار ميراندن، مرگ در پايان عمر و مرگ در پايان برزخ است، و منظور از دو مرتبه احيا، احياى برزخى و احياى در قيامت است.
به اين ترتيب ما يك حيات جسمانى داريم و يك حيات برزخى، در پايان عمر از حيات جسمانى مىميريم، و در پايان اين جهان از حيات برزخى و نيز داراى دو حيات به دنبال اين دو مرگ هستيم: حيات برزخى، و حيات روز قيامت.
امیرحسین
08-27-2011, 10:06 PM
(آيه 12)- اما ناگفته پيداست كه پاسخ اين تقاضاى كافران كه از دوزخ بيرون آيند و به دنيا برگردند تا به گمان خود گذشته تاريك را جبران نمايند منفى است و منفى بودن آن به قدرى روشن است كه حتى در آيات مورد بحث سخنى از آن به ميان نيامده، تنها در اين آيه مطلبى ذكر مىكند كه به منزله دليل آن است، مىفرمايد:
«اين به خاطر آن است كه وقتى خداوند به يگانگى خوانده مىشد انكار مىكرديد و اگر براى او همتايى مىپنداشتند ايمان مىآوريد» (ذلِكُمْ بِأَنَّهُ إِذا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَ إِنْ يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا).
آرى! هر جا سخن از توحيد و پاكى و تقوا و فرمان حق بود چهره درهم مىكشيديد، و هر جا از كفر و نفاق و شرك و آلودگى سخن به ميان مىآمد خوشحال و شادان مىشديد، و به همين دليل سرنوشتى غير از اين نداريد.
در پايان آيه براى آن كه اين تاريكدلان مشرك را براى هميشه مأيوس كند، مىفرمايد: «اكنون داورى مخصوص خداوند بلند مرتبه و بزرگ است» و شما را مطابق عدل خود كيفر مىدهد (فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ).
جز او قاضى و دادخواه و دادرسى در اين محكمه نيست، و چون او «علىّ» و «كبير» است نه مغلوب كسى مىگردد، نه توصيهاى در او مؤثر مىشود، و هيچ راه فرارى در برابر حكمش وجود ندارد.
امیرحسین
08-27-2011, 10:06 PM
(آيه 13)- تنها خدا را بخوانيد هر چند كافران نپسندند اين آيه و دو آيه بعد استدلالى است بر توحيد و وحدانيت خداوند و ربوبيت او، و نفى شرك و بت پرستى.
نخست مىگويد: «او كسى است كه آياتش را به شما نشان مىدهد» (هُوَ الَّذِي يُرِيكُمْ آياتِهِ).
همان آيات و نشانههاى آفاقى و انفسى كه تمام عالم هستى را پر كرده است.
سپس به بيان يكى از اين آيات پرداخته، مىافزايد: «او از آسمان براى شما روزى (پر ارزشى) مىفرستد» (وَ يُنَزِّلُ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً).
دانههاى حيات بخش باران، نور آفتاب كه زنده كننده تمام موجودات است، و هوائى كه مايه حيات همه حيوانات و گياهان مىباشد همه از آسمان نازل مىشود.
و در پايان آيه مىافزايد: با وجود اين همه آيات در پهنه جهان هستى چشمهاى نابينا و قلوبى كه حجاب بر آنها افكنده شده چيزى نمىبينند «تنها كسانى متذكر مىشوند كه به سوى خدا باز گردند» و قلب و جان خود را از آلودگيها بشويند.
(وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا مَنْ يُنِيبُ).
(آيه 14)- در اين آيه چنين نتيجه گيرى مىكند: «اكنون (كه چنين است) خدا را بخوانيد و دين خود را براى او خالص كنيد» (فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ).
برخيزيد و با تيشه ايمان به جان بتهاى مشركان بيفتيد، و همه را از صفحه فكر و فرهنگ و اجتماع خود محو كنيد.
البته اين كار شما كافران لجوج و متعصب را سخت ناراحت مىكند ولى ترس و هراسى به خود راه ندهيد، آئين خود را خالص كنيد «هر چند كافران ناخشنود باشند» (وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:07 PM
(آيه 15)- اين آيه خدا را با چند وصف مهم از اوصافش توصيف كرده، مىگويد: «او درجات (بندگان صالح) را بالا مىبرد» (رَفِيعُ الدَّرَجاتِ).
او در علمش بلند مرتبه است، و در قدرتش نيز بلند مرتبه، تمام اوصاف كمال و جمالش آن قدر مرتفع و بالاست كه هماى بلند پرواز و دانش بشرى هرگز به اوج آن نمىرسد.
سپس مىافزايد: «او صاحب عرش است» (ذُو الْعَرْشِ).
سر تا سر عالم هستى تحت قدرت و حكومت اوست.
در سومين توصيف مىگويد: «روح (مقدس) را به فرمانش بر هر كسى از بندگانش كه بخواهد القاء مىكند» (يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).
اين روح همان قرآن و مقام نبوت و وحى است كه مايه حيات دلها و همانند روح در پيكر انسانى است.
جالب اين كه در آيات پيشين سخن از نزول باران و ارزاق جسمانى در ميان بود و در اينجا سخن از نزول وحى و رزق روحانى است.
اكنون ببينيم هدف از القاى «روح القدس» بر پيامبران چيست؟ و آنها اين راه پر نشيب و فراز و طولانى و پر مشقت را براى چه هدفى تعقيب مىكنند؟
در آخرين جمله آيه به اين سؤال پاسخ داده شده، مىگويد: «هدف اين است «تا (مردم را) از روز ملاقات [روز رستاخيز] بيم دهد»! (لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ).
روزى كه بندگان با پروردگارشان از طريق شهود باطنى ملاقات مىكنند.
روزى كه گذشتگان و آيندگان همه با هم تلاقى دارند.
روز ملاقات پيشوايان حق و باطل با پيروانشان.
روز لقاى مستضعفين و مستكبرين و ملاقات ظالم و مظلوم.
روز ديدار انسانها و فرشتگان.
و بالأخره روز تلاقى انسان با اعمال و گفتار و كردارش و با دادگاه عدل خداوند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:07 PM
(آيه 16)- روز تلاقى! اين آيه و چند آيه بعد از آن توضيح و تفسيرى است براى «يوم التلاق» كه از نامهاى قيامت است، و در آيه قبل به آن اشاره شد.
نخست مىفرمايد: روز تلاقى «روزى كه همه آنان آشكار مىشوند» (يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ). و تمام پردهها و حجابها كنار مىرود و اسرار درون همگان آشكار مىگردد.
در دومين توصيف از آن روز مىافزايد: «چيزى از مردم بر خدا پنهان نخواهد ماند» (لا يَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ).
در اين جهان و امروز نيز چيزى بر خداوند عالم و قادر مخفى نيست، ولى ظهور اشياء در آن روز از تأكيد بيشترى برخوردار است، جايى كه ديگران نيز از اسرار هم آگاه شوند در مورد خداوند مسأله نياز به بحث و گفتگو ندارد.
سومين ويژگى آن روز حاكميت مطلقه پروردگار است، چنانكه در دنباله آيه مىفرمايد: در آن روز گفته مىشود: «حكومت امروز براى كيست»؟ (لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ).
و در پاسخ مىگويند: «براى خداوند يكتاى قهّار است» (لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ).
اين سؤال و جواب از سوى فرد خاصى عنوان نمىشود سؤالى است كه از سوى خالق و مخلوق، فرشته و انسان، مؤمن و كافر و از تمام ذرات وجود و در ديوار عالم هستى بدون استثنا مطرح است، و همگى نيز با زبان حال به آن پاسخ مىگويند، يعنى به هر جا بنگرى آثار حاكميت او نمايان است و بر هر چه نگاه كنى نشانههاى قاهريت او در آن ظاهر است.
به زمزمه هر ذرهاى گوش فرادهى «لمن الملك» مىگويد، و در پاسخ «للّه الواحد القهّار» از آن مىشنوى.
امیرحسین
08-27-2011, 10:07 PM
(آيه 17)- ويژگى چهارم آن روز اين است كه روز پاداش و كيفر است، چنانكه در آيه شريفه مىفرمايد: «امروز هركسى در برابر كارى كه انجام داده جزا داده مىشود» (الْيَوْمَ تُجْزى كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ).
آرى! آن ظهور و بروز و آن احاطه علمى خداوند و حاكميت و مالكيت و قهاريت او همه دليلى است روشن بر اين حقيقت بزرگ و اميد بخش و بيم آفرين.
ويژگى پنجم همان است كه در جمله بعد مىافزايد: «امروز هيچ ظلم و ستمى (بر هيچ كس) نخواهد بود» (لا ظُلْمَ الْيَوْمَ).
چگونه ممكن است ظلم و ستمى تحقق يابد در حالى كه ظلم يا به خاطر جهل است كه او بر همه چيز احاطه علمى دارد. يا به خاطر عجز است كه او قاهر و مالك و حاكم بر همه چيز است.
ششمين و آخرين ويژگى سرعت محاسبه اعمال بندگان است، چنانكه در پايان آيه مىفرمايد: «خداوند سريع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).
سرعت حسابش در آنجا به قدرى است كه در حديث آمده است: «خداوند حساب همه بندگان را در يك چشم بر هم زدن مىرسد»!
امیرحسین
08-27-2011, 10:08 PM
(آيه 18)- روزى كه جانها به لب مىرسد! اين آيه همچنان ادامه توصيف قيامت است.
نخست مىگويد: «آنها را از روز نزديك بترسان» (وَ أَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ).
اگر درست بنگريم مجموعه عمر دنيا در برابر عمر قيامت لحظه زود گذرى بيش نيست، و چون هيچ تاريخى از سوى خداوند براى آن به كسى حتى به پيامبران اعلام نشده است بايد هميشه آماده استقبال از آن بود.
دومين توصيف اين كه: «در آن روز (از شدت هول و ترس) دلها به گلوگاه مىرسد»! (إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَناجِرِ).
در توصيف سوم مىگويد: «تمامى وجود آنها مملو از اندوه مىگردد» اما توانايى اظهار آن را ندارند (كاظِمِينَ).
اگر انسان گرفتار اندوه و غم جانكاهى شود اما بتواند فرياد كند ممكن است كمى آرام گيرد، اما افسوس كه در آنجا حتى جاى فرياد و نعره زدن نيست، آنجا پيشگاه داورى حق و محضر عدل پروردگار، و حضور جميع خلايق است، فرياد چه سودى دارد؟! چهارمين توصيف اين كه: «براى ستمكاران دوستى وجود ندارد» (ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ حَمِيمٍ).
آن گروه از دغل دوستان كه همچون مگسان گرد شيرينى به هنگام قدرت اطراف آنها را گرفته بودند، همه گرفتار كار خويشند، و به ديگرى نمىپردازند، آرى در آن روز نه دوستى براى انسان وجود دارد و نه غمخوارى براى درد دل كردن.
در پنجمين توصيف مىفرمايد: «و نه شفاعت كنندهاى كه شفاعتش پذيرفته شود» (وَ لا شَفِيعٍ يُطاعُ).
چرا كه شفاعت شافعان راستين مانند انبيا و اولياء نيز به اذن پروردگار است، و به اين ترتيب قلم بطلان بر پندار بتپرستان مىكشد.
امیرحسین
08-27-2011, 10:08 PM
(آيه 19)- در ششمين مرحله يكى از اوصاف خدا را بيان مىكند كه در ضمن توصيفى براى چگونگى قيامت است، مىگويد: «خدا چشمهايى را كه به خيانت گردش مىكند مىداند، و آنچه را در سينهها پنهان مىدارند» مىداند (يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ).
آرى! خدائى كه از حركات مخفيانه چشمها و اسرار درون سينهها آگاه است در آن روز در باره خلايق دادرسى و قضاوت مىكند.
(آيه 20)- در هفتمين توصيف از قيامت كه آن نيز به صورت توصيف خداوند مطرح شده، مىفرمايد: «خداوند به حق داورى مىكند» (وَ اللَّهُ يَقْضِي بِالْحَقِّ).
«و معبودهايى را كه غير از او مىخوانند هيچ گونه داورى ندارند» (وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا يَقْضُونَ بِشَيْءٍ).
آرى! آن روز مقام داورى مخصوص به خداست، و او هم جز به حق داورى نمىكند.
سر انجام به عنوان تأكيد بر آنچه در اين آيات گذشت سخن را با اين جمله پايان مىدهد: «خداوند شنوا و بيناست» (إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ).
بلكه بينائى و شنوائى به معنى واقعى كلمه، يعنى حضور همه مسموعات و مبصرات و تمام شنيدنيها و ديدنيها نزد او منحصر به ذات پاك خداست، و اين تأكيدى است بر علم و آگاهى او بر همه چيز، و داورى او به حق چرا كه تا كسى سميع و بصير مطلق نباشد داور حق نخواهد بود.
امیرحسین
08-27-2011, 10:09 PM
(آيه 21)- عاقبت دردناك پيشينيان ستمگر را بنگريد! از آنجا كه روش قرآن در بسيارى از آيات اين است كه بعد از ذكر كليات در مورد مسائل حساس و اصولى آن را با مسائل جزئى و محسوس مىآميزد، در اينجا نيز بعد از گفتگوهاى گذشته پيرامون مبدأ و معاد مردم را به مطالعه حالات پيشينيان و از جمله وضع فرعون و فرعونيان دعوت مىكند.
نخست مىفرمايد: «آيا آنها روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنان بودند چگونه بود»؟! (أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ كانُوا مِنْ قَبْلِهِمْ).
اين تاريخ مدون نيست كه در اصالت و صحت آن ترديد شود، اين تاريخ زندهاى است كه با زبان بىزبانى فرياد مىكشد، و تاريخ واقعى را بىكم و كاست شرح مىدهد.
سپس مىافزايد: «آنها كسانى بودند كه در قوت و قدرت و به وجود آوردن آثار مهمى در زمين از اينها نيرومندتر بودند» (كانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ).
آن چنان حكومت قوى و لشكريان عظيم و تمدن مادى درخشان داشتند كه زندگى مشركان مكّه در برابر آنها بازيچهاى بيش نيست! و در پايان آيه سرنوشت اين اقوام سركش را در يك جمله كوتاه چنين بازگو مىكند: «ولى خداوند آنها را به گناهانشان گرفت و در برابر عذاب او مدافعى نداشتند»! (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ ما كانَ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ واقٍ).
نه كثرت نفرات آنها مانع از عذاب الهى شد، و نه قدرت و شوكت و مال و ثروت بىحسابشان.
(آيه 22)- در اين آيه آنچه را بطور اجمال قبلا گفته است شرح داده، مىفرمايد: «اين (مجازات دردناك الهى) بخاطر اين بود كه فرستادگان آنها پيوسته با دلائل روشن به سراغشان مىآمدند و آنها همه را انكار مىكردند» (ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَكَفَرُوا).
چنان نبود كه آنها غافل و بىخبر باشند، و يا كفر و گناهشان ناشى از عدم اتمام حجت گردد، نه رسولان آنها پى در پى مىآمدند اما آنها هرگز در برابر اوامر الهى تسليم نشدند.
«اينجا بود كه خداوند آنها را گرفت و كيفر داد» (فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ).
«زيرا او قوى و مجازاتش شديد است» (إِنَّهُ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ).
در جاى رحمت «ارحم الراحمين» است، و در جاى خشم و غضب «اشد المعاقبين».
امیرحسین
08-27-2011, 10:09 PM
(آيه 23)- به دنبال اشارهاى كه در آيات قبل پيرامون سرنوشت دردناك اقوام پيشين آمده بود در اينجا به شرح يكى از اين ماجراها پرداخته، و انگشت روى داستان موسى و فرعون و هامان و قارون مىگذارد.
نخست مىفرمايد: «ما موسى را با آيات خود و دليل روشن فرستاديم ...»
(وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِينٍ).
تعبير به «آيات» اشاره به «معجزات موسى» و «سلطان مبين» به معنى منطق نيرومند و دلائل دندان شكنى است كه موسى در برابر فرعونيان داشت.
به اين ترتيب موسى (ع) مأمور بود به ظلم حاكمان بيدادگر، و شيطنت سياستمداران خائن، و تعدّى ثروتمندان مستكبر پايان دهد و جامعهاى بر اساس عدالت و داد از نظر سياسى و فرهنگى و اقتصادى بسازد.
(آيه 24)- آرى! ما موسى را فرستاديم «به سوى فرعون و هامان و قارون، اما آنها گفتند: او ساحرى بسيار دروغگوست»! (إِلى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ كَذَّابٌ).
(آيه 25)- اين آيه بخشى از طرحهاى شيطانى آنها را بازگو كرده، مىگويد:
«پس هنگامى كه حق از نزد ما به سراغ آنها آمد (به جاى اين كه آن را مغتنم بشمرند به مقابله برخاستند، و) گفتند: پسران كسانى را كه با موسى ايمان آوردهاند به قتل برسانيد، و زنانشان را (براى اسارت و خدمت) زنده بگذاريد»! (فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْيُوا نِساءَهُمْ).
اين تعبير نشان مىدهد كه مسأله قتل فرزندان پسر و زنده نگهداشتن دختران تنها در دوران قبل از تولد موسى (ع) نبوده، بلكه بعد از قيام و نبوت او نيز اين كار تكرار شد.
و اين يك نقشه شوم و مستمر حكومتهاى شيطانى است كه نيروهاى فعال را به نابودى مىكشانند و نيروهاى غير فعال را براى بهره كشى زنده نگه مىدارند.
قرآن در پايان آيه مىافزايد: «اما نقشه كافران جز در گمراهى نيست» (وَ ما كَيْدُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ).
تيرهايى است كه در تاريكى جهل و ضلال پرتاب مىكنند و به سنگ مىخورد. و از آنجايى كه هرگز باور ندارند، فاجعهها دامنگيرشان مىشود، اين مشيت الهى است كه نيروهاى حق سر انجام بر نيروى باطل غلبه كنند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:09 PM
(آيه 26)- درگيرى و نزاع ميان موسى (ع) و پيروانش از يك سو، و فرعون و طرفدارانش از سوى ديگر بالا گرفت.
قرآن مىگويد: «فرعون گفت: بگذاريد موسى را بكشم و او پروردگارش را بخواند» تا نجاتش دهد! (وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ).
از اين تعبير استفاده مىشود كه اكثريت مشاوران كه مانع قتل موسى بودند يا لا اقل بعضى از آنان به اين امر استدلال مىكردند كه با توجه به كارهاى خارق العاده موسى ممكن است نفرينى كند و خدايش عذاب بر ما نازل كند، اما فرعون مغرور مىگويد: من او را مىكشم هر آنچه بادا باد! سپس فرعون براى توجيه تصميم قتل موسى دو دليل براى اطرافيانش؟
مىكند: يكى جنبه به اصطلاح دينى و معنوى دارد، و ديگر جنبه دنيوى و مادى مىگويد: «من از اين مىترسم كه آيين شما را عوض كند!» و دين نياكانتان را بر هم زند! (إِنِّي أَخافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ).
«يا اين كه فسادى بر روى زمين آشكار سازد» (أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسادَ).
و اگر امروز سكوت كنم و بعد از مدتى اقدام به مبارزه با موسى نمايم هواخواهان بسيارى پيدا مىكند و درگيرى شديدى به وجود مىآيد كه مايه خونريزى و فساد و ناآرامى در سطح كشور خواهد بود، بنابر اين مصلحت اين است كه هر چه زودتر او را به قتل برسانم.
(آيه 27)- اكنون ببينيم موسى (ع) كه ظاهرا در آن مجلس حضور داشت چه عكس العملى نشان داد؟
آيه شريفه مىگويد: «موسى گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما پناه مىبرم از هر متكبرى كه به روز حساب ايمان نمىآورد»! (وَ قالَ مُوسى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ).
اين گفتار موسى (ع) به خوبى نشان مىدهد افرادى كه داراى دو ويژگى «تكبر» و «عدم ايمان به روز قيامت» باشند آدمهاى خطرناكى محسوب مىشوند.
و بايد از چنين افرادى به خدا پناه برد!
امیرحسین
08-27-2011, 10:10 PM
(آيه 28)- آيا كسى را به خاطر دعوت به سوى خدا مىكشند؟
از اينجا فراز ديگرى از تاريخ موسى (ع) و فرعون شروع مىشود كه در قرآن مجيد تنها در اين سوره مطرح شده است و آن داستان «مؤمن آل فرعون» است، كه از نزديكان فرعون بود دعوت موسى (ع) را به توحيد پذيرفت ولى ايمان خود را آشكار نمىكرد، هنگامى كه مشاهده كرد با خشم شديد فرعون جان موسى (ع) به خطر افتاده مردانه قدم پيش نهاد و با بيانات مؤثر خود توطئه قتل او را بر هم زد.
چنانكه آيه مىفرمايد: «و مرد مؤمنى از آل فرعون كه ايمان خود را كتمان مىكرد گفت: آيا مىخواهيد مردى را بكشيد به خاطر اين كه مىگويد: پروردگار من اللّه است»؟! (وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ).
«در حالى كه معجزات و دلائل روشنى از سوى پروردگارتان با خود آورده است» (وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ).
آيا شما مىتوانيد معجزات او را مانند معجزه «عصا» و «يد بيضا» انكار كنيد؟
خوب فكر كنيد، دست به كار عجولانه و شتاب زدهاى نزنيد، و در عاقبت كار خود درست بينديشيد و گر نه پشيمان خواهيد شد.
از همه اينها گذشته از دو حال خارج نيست: «اگر او دروغگو باشد دروغش دامن خودش را خواهد گرفت، و اگر راستگو باشد لا اقل بعضى از عذابهايى را كه وعده مىدهد دامن شما را خواهد گرفت» (وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ).
سپس افزود: «خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگوست هدايت نمىكند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ).
اگر موسى راه تجاوز و اسراف و دروغ را پيش گرفته باشد مسلما مشمول هدايت الهى نخواهد شد، و اگر شما چنين باشيد شما نيز از هدايتش محروم خواهيد گشت.
امیرحسین
08-27-2011, 10:10 PM
(آيه 29)- مؤمن آل فرعون به اين مقدار هم قناعت نكرد و باز ادامه داد، با لحنى دوستانه و خيرخواهانه آنها را مخاطب ساخته، چنين گفت: «اى قوم من! امروز حكومت (در اين سرزمين پهناور مصر) از آن شماست، و از هر نظر غالب و پيروزيد (اين نعمتهاى فراوان را كفران نكنيد) اگر عذاب الهى به سراغ ما آيد چه كسى ما را يارى خواهد كرد»؟! (يا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جاءَنا).
اين سخنان ظاهرا در «اطرافيان فرعون» بىاثر نبود، آنها را ملايم ساخت، و از خشمشان فرو كاست.
ولى «فرعون گفت: من جز آنچه را معتقدم به شما ارائه نمىدهم» (قالَ فِرْعَوْنُ ما أُرِيكُمْ إِلَّا ما أَرى).
«و (بدانيد) شما را جز به راه صحيح راهنمايى نمىكنم» دستور همان قتل موسى است (وَ ما أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشادِ).
و چنين است حال همه جبّاران و طاغوتها در طول تاريخ، و در گذشته و امروز كه هميشه رأى صواب را رأى خود مىپندارند.
(آيه 30)- من به شما اخطار مىكنم! مردم مصر به حكم اين كه در آن زمان نيز نسبتا متمدن و با سواد بودند گفتگوهاى مورخان را در باره اقوام پيشين، اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود كه سرزمين آنها غالبا فاصله زيادى از آنها نداشت شنيده بودند، و از سرنوشت دردناك آنها كم و بيش خبر داشتند.
لذا مؤمن آل فرعون بعد از آن كه با نقشه قتل موسى به مخالفت پرداخت و با مقاومت سر سختانه فرعون رو برو شد كه دستور قبل را مجددا تأييد كرد به اين فكر افتاد كه اين بار دست اين قوم سركش را گرفته و به اعماق تاريخ پيشينيان ببرد، شايد بيدار شوند و در تصميم خود تجديد نظر كنند. آيه مىگويد: «آن مرد با ايمان گفت:
اى قوم من! من بر شما از روزى همانند روز (عذاب) اقوام پيشين بيمناكم» (وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ مِثْلَ يَوْمِ الْأَحْزابِ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:10 PM
(آيه 31)- سپس به شرح اين سخن پرداخت و گفت: «و از عادتى همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه بعد از آنها بودند» از شرك و كفر و طغيان بيمناكم (مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ).
آيا دليلى داريد كه اين گونه عذابهاى الهى دامانتان را نخواهد گرفت؟ مگر آنها چه كرده بودند كه آن چنان گرفتار شدند؟ جز اين كه در برابر دعوت پيامبران الهى ايستادند و گاهى پيامبران را كشتند، و يا تكذيب كردند؟
ولى بدانيد هر چه بر سر شما آيد از ناحيه خود شماست «چرا كه خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمىخواهد» (وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ).
(آيه 32)- سپس افزود: «اى قوم! من بر شما از روزى مىترسم كه مردم يكديگر را صدا مىزنند» از هم يارى مىطلبند و صدايشان به جايى نمىرسد! (وَ يا قَوْمِ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنادِ).
«يوم التّناد» مفهومش «روز ندا دادن يكديگر» است، و اين تعبير نشانه نهايت عجز و بيچارگى است در زمانى كه كارد به استخوان مىرسد، و افرادى كه دستشان از همه جا بريده يكديگر را صدا مىكنند و فريادشان به جايى نمىرسد.
در اين جهان نيز «يوم التّناد» فراوان است، روزهايى كه عذاب الهى نازل مىشود، بحرانها و حوادث سخت همه را تحت فشار قرار مىدهد، و پناهگاهى مىجويند اما پناهگاهى وجود ندارد، و همه فرياد مىكشند!
(آيه 33)- اين آيه در تفسير يوم التناد مىگويد: «روزى كه روى مىگردانيد و فرار مىكنيد، اما هيچ پناهگاه و نگهدارندهاى در برابر عذاب الهى براى شما نيست» (يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ ما لَكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ عاصِمٍ).
«آرى! كسى را كه خدا (بر اثر اعمالش) گمراه ساخته هدايت كنندهاى براى او نيست» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).
آنها در اين دنيا از طريق هدايت گمراه مىشوند و در حجابى از جهل و ضلالت فرو مىروند، و در آخرت از طريق بهشت و نعمتهاى الهى گمراه خواهند شد.
امیرحسین
08-27-2011, 10:11 PM
(آيه 34)- متكبران جبّار از درك صحيح محرومند: در يك بررسى اجمالى در آيات گذشته و آينده چنين به نظر مىرسد كه «مؤمن آل فرعون» براى نفوذ در قلب تيره فرعون و فرعونيان و زدودن زنگار كبر و كفر از آنها سخنان خود را در پنج شكل و مقطع مطرح كرد:
«مقطع اول» سخنان دو جانبه و احتياط آميز و دعوت آن قوم كافر طغيانگر به پرهيز از ضرر محتمل بود.
در «مقطع دوم» آنها را به سير و مطالعه در احوال اقوام پيشين دعوت مىكند.
در «مقطع سوم» قسمتى از تاريخ خودشان را متذكر مىشود، كه چندان فاصله از آنها ندارد و آن مسأله نبوّت «يوسف» است كه از اجداد موسى بود، و طرز برخورد آنها با دعوت او را مطرح مىكند.
مىگويد: «و پيش از اين، يوسف با دلائل روشن براى هدايت شما آمد» (وَ لَقَدْ جاءَكُمْ يُوسُفُ مِنْ قَبْلُ بِالْبَيِّناتِ).
«اما شما همچنان در دعوت او شكّ و ترديد داشتيد» (فَما زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِمَّا جاءَكُمْ بِهِ).
نه از اين جهت كه دعوت او پيچيدگى داشت، و نشانهها و دلائل او كافى نبود، بلكه به خاطر ادامه خودكامگيها، سرسختى نشان داديد.
سپس براى اين كه خود را از هرگونه تعهد و مسؤوليت خلاص كنيد و به خودكامگى و هوسرانى خويش ادامه دهيد «تا زمانى كه (يوسف) از دنيا رفت گفتيد: هرگز خداوند بعد از او رسولى مبعوث نخواهد كرد» (حَتَّى إِذا هَلَكَ قُلْتُمْ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ مِنْ بَعْدِهِ رَسُولًا).
و به خاطر اين روش نادرستتان مشمول هدايت الهى نشديد، آرى «اين گونه خداوند هر اسرافكار ترديد كننده وسوسهگر را گمراه مىكند» (كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ).
شما از يك سو راه اسراف و تجاوز از حدود الهى را پيش گرفتيد، و از سوى ديگر در همه چيز شك و ترديد و وسوسه نموديد، و اين دو كار سبب شد كه خداوند دامنه لطفش را از شما برگيرد، و شما را در وادى ضلالت رها سازد.
امیرحسین
08-27-2011, 10:11 PM
(آيه 35)- اين آيه به معرفى «مسرفان مرتاب» پرداخته، مىگويد: «همانها كه در آيات خدا بىآنكه دليلى برايشان آمده باشد به مجادله بر مىخيزند» (الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ). بىآنكه هيچ دليل روشنى از عقل و نقل براى سخنان خود داشته باشند.
سپس براى نشان دادن زشتى اين عمل مىافزايد: اين گونه جدال بى اساس در مقابل حق «خشم عظيمى نزد خداوند و نزد آنان كه ايمان آوردهاند به بار مىآورد» (كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ الَّذِينَ آمَنُوا).
چرا كه «جدال به باطل» و موضعگيرى بىدليل و بىمنطق در برابر آيات الهى هم مايه گمراهى مجادله كنندگان، و هم اسباب ضلالت ديگران است.
و در پايان آيه به دليل عدم تسليم آنها در مقابل حق اشاره كرده، مىفرمايد:
«اين گونه خداوند بر دل هر متكبّر جبّارى مهر مىنهد»! (كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ).
لجاجتها و عناد در برابر حق پردهاى ظلمانى بر فكر انسان مىاندازد و حس تشخيص را از او مىگيرد.
(آيه 36)- مىخواهم به آسمان روم تا از خداى موسى خبر گيرم! گر چه سخنان «مؤمن آل فرعون» اين اثر را گذاشت كه فرعون را از تصميم قتل موسى بازداشت، ولى نتوانست فرعون را از مركب غرور پايين آورد.
«فرعون گفت: اى هامان! براى من بناى مرتفعى بساز شايد به وسائلى دست يابم» (وَ قالَ فِرْعَوْنُ يا هامانُ ابْنِ لِي صَرْحاً لَعَلِّي أَبْلُغُ الْأَسْبابَ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:12 PM
(آيه 37)- «وسائل (صعود به) آسمانها تا از خداى موسى آگاه شوم، هر چند گمان مىكنم او دروغگو باشد» (أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلى إِلهِ مُوسى وَ إِنِّي لَأَظُنُّهُ كاذِباً).
آرى «اين چنين اعمال بد فرعون در نظرش آراسته جلوه كرد و از راه حق بازداشته شد» (وَ كَذلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَ صُدَّ عَنِ السَّبِيلِ).
«اما توطئه و مكر فرعون جز به زيان و نابودى نمىانجامد» (وَ ما كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِي تَبابٍ).
ظاهر اين است فرعون به عنوان چند هدف دست به چنين كارى زد:
1- او مىخواست وسيلهاى براى اشتغال فكرى مردم و انصراف ذهن آنها از مسأله نبوت موسى و قيام بنى اسرائيل فراهم آورد.
2- او مىخواست از اين طريق كمك مادى و اقتصادى به تودههاى زحمتكش كند، و كارى هرچند موقت براى بىكاران فراهم سازد تا كمى مظالم او را فراموش كنند و وابستگى مردم از نظر اقتصادى به خزينه او بيشتر گردد.
3- برنامه اين بود كه بعد از پايان بنا بر فراز آن رود و نگاهى به آسمان كند و احتمالا تيرى در كمان گذارد و پرتاب كند و باز گردد، و براى تحميق مردم بگويد:
خداى موسى هر چه بود تمام شد! به سراغ كار خود برويد، و فكرتان راحت باشد!
(آيه 38)- از من پيروى كنيد تا راه راست را به شما نشان دهم گفتيم «مؤمن آل فرعون» سخنان خود را در چند مقطع بيان كرد، در اينجا چهارمين مقطع از سخنان او آمده كه مقصود خود را از طريق ديگرى دنبال مىكند، و آن توجه دادن به «ناپايدارى زندگى دنيا» و «مسأله معاد و حشر و نشر» است و توجه به آنها بدون شك تأثير عميقى در تربيت انسانها دارد.
نخست مىگويد: «و كسى كه ايمان آورده بود صدا زد: اى قوم من! از من پيروى كنيد تا من شما را به راه حق ارشاد كنم» (وَ قالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:12 PM
(آيه 39)- سپس افزود: «اى قوم من! (به اين دنيا دل نبنديد كه) اين زندگى دنيا متاع زود گذرى است، و آخرت سراى هميشگى و ابدى شماست» (يا قَوْمِ إِنَّما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا مَتاعٌ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِيَ دارُ الْقَرارِ).
گيرم كه با هزار مكر و فسون، ما پيروز شويم و حق را پشت سر اندازيم، دست به انواع ظلم و ستم دراز كنيم، و دامان ما به خونهاى بىگناهان آغشته شود، مگر عمر ما در اين جهان چه اندازه خواهد بود؟
(آيه 40)- مسأله تنها فانى بودن اين دنيا و باقى بودن سراى آخرت نيست، مهم مسأله حساب و جزاست: «هر كس عمل بدى انجام دهد فقط به اندازه آن به او كيفر داده مىشود، اما كسى كه عمل صالحى انجام دهد- خواه مرد يا زن- در حالى كه مؤمن باشد آنان وارد بهشت مىشوند و روزى بىحسابى به ايشان داده خواهد شد» (مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً فَلا يُجْزى إِلَّا مِثْلَها وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيها بِغَيْرِ حِسابٍ).
او در اين سخنان حساب شدهاش از يكسو اشاره به عدالت خداوند در مورد مجرمان مىكند.
و از ديگر سوم اشاره به فضل بىانتهاى او كه در مقابل يك عمل صالح پاداش بىحساب به مؤمنان داده مىشود.
و از سوى سوم لزوم توأم بودن ايمان و عمل صالح را يادآور مىشود.
و از سوى چهارم مساوات مرد و زن در پيشگاه خداوند و در ارزشهاى انسانى را مطرح مىكند.
به هر حال او با اين سخن كوتاه خود اين واقعيت را بيان مىكند كه متاع اين جهان گرچه ناچيز است و ناپايدار، ولى مىتواند وسيله رسيدن به پاداش بىحساب گردد، چه معاملهاى از اين پرسودتر؟!
امیرحسین
08-27-2011, 10:12 PM
(آيه 41)- آخرين سخن! در پنجمين و آخرين مرحله، «مؤمن آل فرعون» پردهها را كنار زد، و بيش از آن نتوانست ايمان خود را مكتوم دارد، آنچه گفتنى بود گفت.
از قرائن بر مىآيد كه آن قوم لجوج و مغرور متقابلا از مزاياى شرك سخن گفتند، و او را به بت پرستى دعوت نمودند.
لذا او فرياد زد و گفت: «اى قوم! چرا من شما را به سوى نجات دعوت مىكنم اما شما مرا به سوى آتش مىخوانيد»؟! (وَ يا قَوْمِ ما لِي أَدْعُوكُمْ إِلَى النَّجاةِ وَ تَدْعُونَنِي إِلَى النَّارِ).
من سعادت شما را مىطلبم، و شما بدبختى مرا، من شما را به شاهراه هدايت مىخوانم و شما مرا به بيراهه مىخوانيد.
(آيه 42)- آرى «شما مرا دعوت مىكنيد كه به خداى يگانه كافر شوم و شريكهايى كه به آن علم ندارم براى او قرار دهم، در حالى كه من شما را به سوى خداوند عزيز غفّار دعوت مىكنم» (تَدْعُونَنِي لِأَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشْرِكَ بِهِ ما لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ إِلَى الْعَزِيزِ الْغَفَّارِ).
تعبير به «عزيز» و «غفار» از يك سو اشاره به اين مبدأ بزرگ بيم و اميد است و از سوى ديگر اشارهاى به نفى الوهيت بتها و فراعنه كه نه عزتى در آنان است و نه عفو و گذشتى!
(آيه 43)- سپس افزود: «قطعا آنچه مرا به سوى آن مىخوانيد نه دعوتى در دنيا دارد و نه در آخرت» (لا جَرَمَ أَنَّما تَدْعُونَنِي إِلَيْهِ لَيْسَ لَهُ دَعْوَةٌ فِي الدُّنْيا وَ لا فِي الْآخِرَةِ).
اين بتها هرگز رسولانى به سوى مردم نفرستادهاند تا آنها را به سوى خود دعوت كنند و نه در آخرت مىتوانند حاكميت بر چيزى داشته باشند و به همين دليل، بايد بدانيد «تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خداست» (وَ أَنَّ مَرَدَّنا إِلَى اللَّهِ).
اوست كه رسولان خود را براى هدايت انسانها فرستاده، و اوست كه آنها را در برابر اعمالشان پاداش و كيفر مىدهد.
و نيز بايد بدانيد كه «اسرافكاران و متجاوزان اهل دوزخند» (وَ أَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحابُ النَّارِ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:13 PM
(آيه 44)- و در آخرين سخنش با تهديدى پر معنى گفت: «به زودى آنچه را من امروز به شما مىگويم به خاطر خواهيد آورد» (فَسَتَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ).
و هنگامى كه آتش خشم و غضب الهى دامانتان را در اين جهان و آن جهان بگيرد به صدق گفتار من پى مىبريد.
اما افسوس كه آن زمان دير است، اگر در آخرت باشد راه بازگشت وجود ندارد، و اگر در دنيا باشد به هنگام نزول عذاب تمام درهاى توبه بسته مىشود.
سپس افزود: «و من تمام كارهاى خود را به خداوند يگانه يكتا واگذار مىكنم كه او نسبت به بندگانش بيناست» (وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ).
و به همين دليل نه از تهديدهاى شما مىترسم، و نه كثرت و قدرت شما و تنهايى من مرا به وحشت مىافكند.
(آيه 45)- خداوند هم اين بنده مؤمن مجاهد را تنها نگذاشت، چنانكه در اين آيه مىخوانيم: «خداوند او را از نقشههاى شوم و سوء آنها نگه داشت» (فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا).
ولى در مقابل «عذابهاى شديدى بر آل فرعون نازل گرديد» (وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ).
(آيه 46)- عذاب و مجازات الهى همهاش دردناك است، اما تعبير به «سوء العذاب» در آيه قبل نشان مىدهد كه خداوند عذاب دردناكترى براى اين گروه انتخاب فرمود اين همان چيزى است كه در اين آيه به آن اشاره كرده، مىفرمايد:
مجازات دردناك آنها «همان آتش است كه هر صبح و شام بر آن عرضه مىشوند» (النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا).
«و روزى كه قيامت بر پا مىگردد (دستور مىدهد) آل فرعون را در شديدترين عذاب وارد كنيد» (وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:13 PM
(آيه 47)- محاجّه ضعفا و مستكبران در دوزخ! از آنجا كه مؤمن آل فرعون در پايان سخنانش جمعيت فرعونيان را به مسأله قيامت و عذاب دوزخ توجه داد، قرآن رشته سخن را در همين زمينه به دست گرفته و دنبال مىكند، و صحنههايى از گفتگوى پرخاشگرانه دوزخيان را در دل آتش منعكس مىسازد.
نخست مىفرمايد: «به خاطر بياور هنگامى را كه آنها در آتش دوزخ محاجه و گفتگو مىكنند، پس ضعفا به مستكبران مىگويند: ما پيروان شما بوديم، آيا اكنون سهمى از عذاب و نصيبى از آتش دوزخ را به جاى ما پذيرا مىشويد»؟ (وَ إِذْ يَتَحاجُّونَ فِي النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ).
منظور از «ضعفا» كسانى هستند كه علم كافى و استقلال فكرى نداشتند، چشم و گوش بسته به دنبال سردمداران كفر حركت مىكردند كه قرآن از آنها به عنوان مستكبران ياد كرده است.
(آيه 48)- به هر حال مستكبران در پاسخ اين سخن سكوت نمىكنند اما جوابى مىگويند كه از نهايت ضعف و زبونى آنها حكايت دارد، چنانكه در آيه شريفه به آن اشاره كرده، مىفرمايد: «مستكبران مىگويند: ما همگى در آن (آتش) هستيم زيرا خداوند در ميان بندگانش به عدالت حكم كرده است»! (قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيها إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ الْعِبادِ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:13 PM
(آيه 49)- اينجا كه دست آنها از هر وسيلهاى كوتاه مىشود رو به سوى خازنان دوزخ و مأموران عذاب مىكنند «و اين دوزخيان به خازنان جهنم مىگويند:
شما از پروردگارتان بخواهيد يك روز عذاب را از ما بردارد» (وَ قالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ الْعَذابِ).
آنها مىدانند كه مجازات الهى بر طرف شدنى نيست، تنها تقاضايشان اين است كه يك روز عذاب الهى از آنان برداشته شود يك روز تخفيف بگيرند نفسى تازه كنند، و اندكى بياسايند، و به همين قانع هستند!
(آيه 50)- ولى مراقبان دوزخ «مىگويند: آيا پيامبران شما دلائل روشن برايتان نياوردند»؟ و آيا بقدر كافى براى شما اتمام حجت نشد؟ (قالُوا أَ وَ لَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُمْ بِالْبَيِّناتِ).
در پاسخ «مىگويند: آرى» (قالُوا بَلى).
خازنان دوزخ به «آنان مىگويند: پس هر چه مىخواهيد (خدا را) بخوانيد ولى دعاى كافران (به جايى نمىرسد و) جز در ضلالت نيست» (قالُوا فَادْعُوا وَ ما دُعاءُ الْكافِرِينَ إِلَّا فِي ضَلالٍ).
شما خود معترفيد كه پيامبران الهى با دلائل روشن آمدند، اما به آنها اعتنا نكرديد و كافر شديد، بنابر اين هر چه دعا كنيد سودى ندارد.
امیرحسین
08-27-2011, 10:14 PM
(آيه 51)- ما مؤمنان را يارى مىدهيم! از آنجا كه در آيات پيشين سخن از «مؤمن آل فرعون» آن مرد مجاهد و مبارز كم نظير و حمايت خداوند از او مطرح بود، در اينجا به عنوان يك قانون كلى حمايت خويش را از پيامبران و مؤمنان در دنيا و آخرت بيان مىدارد.
مىفرمايد: «ما بطور مسلم رسولان خود و كسانى را كه ايمان آوردهاند در زندگى دنيا و روز قيامت كه گواهان بر پا مىخيزند يارى مىدهيم» (إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهادُ).
حمايتى كه بىقيد و شرط است و به همين جهت انواع پيروزيها را به دنبال دارد، اعم از پيروزى در منطق و بيان، يا پيروزى در جنگها، يا فرستادن عذاب الهى بر مخالفان و نابود كردن آنان و يا امدادهاى غيبى كه قلب را تقويت و روح را به لطف الهى نيرومند و قوى مىسازد.
مقصود از «اشهاد» فرشتگان و پيامبران و مؤمنانند كه گواهان اعمال انسانها مىباشند.
(آيه 52)- اما آن روز روز رسوايى و بدبختى كافران و ظالمان است، چنانكه در اين آيه مىافزايد: «همان روزى كه عذر خواهى ظالمان سودى به حالشان نمىبخشد، و لعنت خدا مخصوص آنهاست، و خانه و جايگاه بد نيز به آنها تعلق دارد» (يَوْمَ لا يَنْفَعُ الظَّالِمِينَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ).
(آيه 53)- سپس قرآن يكى از موارد يارى رسولان و پيروزى آنها را در پرتو حمايت الهى بر دشمنان عنوان كرده، مىگويد: «و ما به موسى هدايت بخشيديم و بنى اسرائيل را وارثان كتاب آسمانى (تورات) قرار داديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْهُدى وَ أَوْرَثْنا بَنِي إِسْرائِيلَ الْكِتابَ).
هدايتى كه خداوند به موسى ارزانى داشت معنى گستردهاى دارد كه هم مقام نبوت و وحى را شامل مىشود، و هم كتاب آسمانى يعنى تورات، و هم هدايتهايى كه در مسير انجام رسالتش به او داده شد، و معجزاتى كه در اختيار او قرار گرفت.
امیرحسین
08-27-2011, 10:14 PM
(آيه 54)- در اين آيه مىافزايد: اين كتاب آسمانى «مايه هدايت و تذكّر براى صاحبان عقل بود» (هُدىً وَ ذِكْرى لِأُولِي الْأَلْبابِ).
تفاوت «هدايت» و «ذكرى» در اين است كه هدايت در آغاز كار است، اما «تذكر» به عنوان يادآورى در برابر مسائلى است كه انسان قبلا شنيده و به آن ايمان آورده اما از صفحه خاطرش محو شده است، و به تعبير ديگر كتب آسمانى هم آغازگر هدايت است هم تداوم بخش آن.
ولى هم در آغاز، و هم در ادامه كار، بهره واقعى را «اولوا الالباب» و صاحبان مغز و انديشه مىبرند، نه نابخردان لجوج و نه متعصبان چشم و گوش بسته.
(آيه 55)- در اين آيه سه دستور مهم به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مىدهد كه در حقيقت دستوراتى است عمومى و همگانى هر چند مخاطب شخص پيامبر صلّى اللّه عليه و اله است.
نخست مىگويد: «پس صبر و شكيبايى پيشه كن كه وعده خدا حق است» (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
در برابر عناد و لجاجت دشمنان و كارشكنى آنان صبر كن.
در مقابل نادانى جمعى از دوستان و سستى و سهل انگارى و احيانا آزار آنان صبر كن.
و در برابر تمايلات نفس و هوسهاى سركش و خشم و غضب نيز شكيبايى نما.
تمام پيروزيهايى كه نصيب پيامبر و مسلمانان نخستين شد در سايه همين صبر و استقامت بود، و امروز نيز بدون آن غلبه بر دشمنان فراوان و مشكلات زياد ممكن نيست.
در دستور دوم مىفرمايد: «و براى گناهت استغفار كن» (وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ).
مسلم است پيامبر به خاطر مقام عصمت مرتكب گناهى نمىشد، ولى چنانكه گفتهايم اين گونه تعبيرات در قرآن مجيد در مورد پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله و ساير انبياء عليهم السّلام اشاره به گناهان نسبى است. چرا كه يك لحظه غفلت و حتى يك ترك اولى در مورد آنها سزاوار نيست، و بايد از همه اين امور بركنار باشند و هرگاه از آنها سر زند، از آن استغفار مىكنند.
در آخرين دستور مىفرمايد: «و هر صبح و شام تسبيح و حمد پروردگارت را به جا آور» (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِيِّ وَ الْإِبْكارِ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:15 PM
(آيه 56)- در آيات گذشته خداوند پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را به صبر و شكيبايى در مقابل مخالفان و نغمههاى ناموزون و توطئههاى شوم آنها دعوت مىكرد، در اينجا انگيزه مجادله و ستيزه جوئيهاى آنان را در مقابل حق شرح مىدهد.
مىگويد: «كسانى كه بدون منطق و دليلى كه از سوى خدا براى آنها آمده باشد در آيات الهى مجادله مىكنند، در سينههاشان جز تكبر نيست» (إِنَّ الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ).
و به اين ترتيب آيه گواه زندهاى بر اين حقيقت است كه سر چشمه اصلى اين گونه مجادلهها، كبر و غرور و خود محورى است.
سپس مىافزايد: «آنها هرگز به منظور خود نخواهند رسيد» (ما هُمْ بِبالِغِيهِ).
هدف آنان اين است كه خود را بزرگ ببينند، فخر بفروشند و بر جامعه حكومت كنند، اما جز ذلت و زير دست بودن بهرهاى نخواهند گرفت.
در پايان آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دستور مىدهد كه از شرّ اين گونه افراد مغرور و خودخواه و بىمنطق به خدا پناه ببرد، مىفرمايد: «اكنون كه چنين است به خدا پناه ببر كه او شنوا و بيناست» (فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ).
هم سخنان بى اساس آنها را مىشنود و هم توطئهها و اعمال زشتشان را مىبيند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:15 PM
(آيه 57)- و از آنجا كه يكى از موارد مهم مجادله كفار در برابر پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مسأله معاد و زنده شدن انسانها بعد از مرگ بود، در اين آيه با يك بيان روشن مسأله معاد را متذكر شده، مىفرمايد: «آفرينش آسمانها و زمين از آفرينش انسانها مهمتر و بالاتر است، ولى بيشتر مردم نمىدانند» (لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).
كسى كه توانايى دارد اين كرات عظيم و كهكشانهاى وسيع و گسترده را با آن همه عظمت بيافريند، و اداره و تدبير كند چگونه از احياى مردگان عاجز و ناتوان خواهد بود؟
در اين آيه يكى ديگر از عوامل «مجادله» باطل را ذكر كرده كه آن «جهل» است، در حالى كه در آيات قبل مسأله «كبر» مطرح شده بود، و اين هر دو رابطه نزديك با هم دارند، چرا كه سر چشمه «كبر» «جهل و نادانى» و عدم شناخت قدر خود يا مقدار علم و دانايى خويشتن است.
(آيه 58)- در اين آيه در يك مقايسه روشن وضع حال اين متكبران جاهل را در مقابل مؤمنان آگاه، روشن ساخته، مىگويد: «نابينا و بينا هرگز مساوى نيستند».
(وَ ما يَسْتَوِي الْأَعْمى وَ الْبَصِيرُ).
«همچنين كسانى كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند، با بدكاران» يكسان نخواهند بود (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ لَا الْمُسِيءُ).
اما شما بر اثر خودخواهى و جهل «كمتر متذكر مىشويد» (قَلِيلًا ما تَتَذَكَّرُونَ).
نابينا همان آدم نادان و بىخبرى است كه پردههاى كبر و غرور بر چشمانش افتاده، و اجازه درك حقايق را به او نمىدهد، و بينا كسى است كه در پرتو نور علم و استدلالات منطقى، حق را مشاهده مىكند، آيا اين دو با هم برابرند؟!
امیرحسین
08-27-2011, 10:15 PM
(آيه 59)- در اين آيه با قاطعيت و صراحت خبر از وقوع قيامت داده، مىگويد: «ساعت (روز قيامت) بطور مسلم خواهد آمد، و شك و ترديدى در آن نيست، ولى بيشتر مردم ايمان نمىآورند» (إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ).
(آيه 60)- مرا بخوانيد تا اجابت كنم! از آنجا كه در آيات گذشته تهديداتى نسبت به افراد بىايمان و متكبر و مغرور آمده بود، در اينجا آن را با لطف و مهربانى مىآميزد، و آغوش رحمتش را به روى توبه كنندگان مىگشايد.
نخست مىگويد: «پروردگار شما گفته است: مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم» (وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ).
«دعا» خود يك نوع عبادت است، چرا كه در ذيل آيه واژه عبادت بر آن اطلاق شده و در ضمن تهديد شديدى نسبت به كسانى كه از دعا كردن ابا دارند، مىگويد: «كسانى كه از عبادت من تكبر مىورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مىشوند» (إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِينَ).
در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است كه: «نزد خدا مقامى است كه جز با دعا و تقاضا نمىتوان به آن رسيد، و اگر بندهاى دهان خود را از دعا فرو بندد و چيزى تقاضا نكند چيزى به او داده نخواهد شد، پس از خدا بخواه تا به تو عطا شود، چرا كه هر درى را بكوبيد و اصرار كنيد سر انجام گشوده خواهد شد».
امیرحسین
08-27-2011, 10:16 PM
(آيه 61)- و از آنجا كه دعا و تقاضاى از خدا فرع بر معرفت خداوند است در اين آيه از حقايقى سخن مىگويد كه سطح معرفت آدمى را بالا مىبرد، و يكى از شرائط دعا را كه اميد به اجابت است افزايش مىدهد.
مىفرمايد: «خداوند كسى است كه شب را براى شما آفريد تا در آن بياساييد» (اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ).
چرا كه تاريكى شب از يك سو موجب تعطيل قهرى برنامههاى روزانه است، و از سوى ديگر خود تاريكى آرام بخش و مايه استراحت تن و اعصاب و روح است، و نور مايه جنبش و حركت.
لذا به دنبال آن مىافزايد: «و روز را بينا و روشنى بخش» قرار داد (وَ النَّهارَ مُبْصِراً).
تا محيط زندگى انسانها را روشن سازد و براى هر گونه فعاليت آماده كند.
سپس اضافه مىكند: «خداوند نسبت به مردم صاحب فضل و كرم است، ولى بيشتر مردم شكر گزارى نمىكنند» (إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَشْكُرُونَ).
اما اگر انسان چشمى بينا و قلبى دانا داشته باشد كه خوان نعمت بىدريغ الهى را كه همه جا گسترده است ببيند، و باران رحمت بىحسابش را كه همه جا رسيده است مشاهده كند، بىاختيار زبان به شكر و ثناى او مىگشايد و خود را در مقابل اين همه عظمت و رحمت كوچك و مديون مىبيند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:16 PM
(آيه 62)- اين آيه از توحيد ربوبيت پروردگار شروع كرده و به توحيد خالقيت و ربوبيت ختم مىكند، مىفرمايد: آن كس كه اين همه نعمتها را بر شما ارزانى داشته «اين است خداوند، پروردگار شما» (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ).
همان خداوندى كه «آفريننده همه چيز است» (خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ).
«هيچ معبودى جز او نيست» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
در حقيقت وجود نعمتهاى فراوان الهى دليل بر ربوبيت و مدبريت اوست.
و خالق همه چيز بودن دليل ديگرى بر يگانگى او در ربوبيت است، چرا كه خالق موجودات مالك و مربى آنهاست، زيرا لحظه به لحظه فيض وجود از ناحيه او بر همه موجودات عالم هستى افاضه مىشود.
و در پايان آيه مىافزايد: «با اين حال چگونه از راه حق منحرف مىشويد»؟ (فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ). و چرا از پرستش خداوند يگانه يكتا به سوى بتها روى مىآوريد؟!
(آيه 63)- در اين آيه به عنوان توضيح و تأكيد مطالب گذشته مىفرمايد:
«كسانى كه آيات خدا را انكار مىكردند اين گونه از طريق حق باز گردانده مىشوند» (كَذلِكَ يُؤْفَكُ الَّذِينَ كانُوا بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:16 PM
(آيه 64)- اين است پروردگار شما: قرآن همچنان بحث از مواهب بزرگ الهى و شمول آن نسبت به بندگان را ادامه مىدهد، تا هم شناخت بيشترى به آنها عطا كند، و هم اميد افزونترى تا در پرتو آن به مقام دعا برآيند و از اجابت برخوردار شوند.
مىفرمايد: «خداوند همان كسى است كه زمين را براى شما جايگاه مطمئن و آرامى قرار داد» (اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَراراً).
هماهنگ با ساختمان روح و جسم انسان، داراى منابع گوناگون، مشتمل بر همه وسائل مورد نياز انسان، بسيار گسترده و مباح و رايگان.
سپس مىافزايد: «و آسمان را همچون سقفى» بالاى سرتان قرار داد (وَ السَّماءَ بِناءً).
منظور از «آسمان» در اينجا بيشتر همان جوّ و هواى فشردهاى است كه گرداگرد زمين را فراگرفته، و همچون خيمهاى بر تمام كره زمين كشيده شده است.
اين خيمه بزرگ الهى هم از شدت تابش نور آفتاب مىكاهد كه اگر نبود اشعه آفتاب، و همچنين اشعه مرگبار كيهانى، موجود زندهاى را بر زمين نمىگذاشت، و به همين دليل مسافران فضايى مجبورند دائما در برابر اين پرتوها از لباسهاى مخصوص سنگين و گران قيمتى استفاده كنند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:16 PM
به علاوه اين خيمه جلو سقوط سنگهاى آسمانى را كه پيوسته به كره زمين جذب مىشوند مىگيرد، و آنها را در نخستين برخورد به خاطر سرعت و فشارى كه دارند آتش مىزند تا خاكستر آنها آرام بر زمين بنشيند.
سپس از آيات آفاقى به آيات انفسى پرداخته، مىگويد: «و او (كسى است كه) شما را صورتگرى كرد، و صورتتان را نيكو آفريد» (وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ).
قامتى موزون و راست، با صورتى زيبا و دلپذير، در نهايت نظم استحكام و همين ساختمان ويژه به انسان امكان مىدهد كه به انواع كارها و صنايع ظريف يا سنگين دست زند، و با داشتن اعضاى مختلف به راحتى زندگى كند و از مواهب حيات بهره گيرد.
و سر انجام در بيان چهارمين و آخرين نعمت از اين سلسله، موضوع روزيهاى پاكيزه را مطرح كرده، مىفرمايد: «و او شما را از طيبات روزى داد» (وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ).
«طيّبات» معنى بسيار گستردهاى دارد كه هر چيز پاكيزه اعم از غذا، لباس، همسران، خانهها، مركبها، حتى سخنان پاكيزه را شامل مىشود.
در پايان آيه بعد از بيان اين چهار نعمت بزرگ- كه نيمى از آن به آسمان و زمين بر مىگردد، و نيمى از آن به انسانها- مىفرمايد: «اين است خداوند پروردگار شما» (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ).
و چون چنين است «جاويد و پر بركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است» (فَتَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِينَ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:17 PM
(آيه 65)- اين آيه مسأله توحيد عبوديت را از طريق ديگر تعقيب مىكند، و آن طريق انحصار حيات به معنى واقعى به خداوند است، مىفرمايد: «اوست زنده واقعى» (هُوَ الْحَيُّ).
چرا كه حياتش از ذات اوست و متكى به غير نيست، حياتى است كه در آن مرگ راه ندارد و جاودانه است، تنها خداوند چنين است، و همه موجودات زنده غير از او حياتى آميخته به مرگ دارند، و اين حيات محدود و موقت را از ذات پاك خداوند مىگيرند.
روشن است كسى را بايد پرستش كرده كه زنده است و داراى حيات مطلق، لذا به دنبال آن مىافزايد: «هيچ معبودى جز او وجود ندارد» (لا إِلهَ إِلَّا هُوَ).
«و اكنون كه چنين است تنها او را بخوانيد، و دين خود را براى او خالص كنيد» (فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ).
و هر چه غير اوست كنار بگذاريد كه همه فانى مىشوند.
و آيه را با اين جمله پايان مىدهد: «حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است» (الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).
اين جمله در حقيقت تعليمى است براى بندگان كه خدا را به خاطر نعمتهايى كه در آيات قبل اشاره شد، نعمتهايى كه تمام وجود انسان را فراگرفته، مخصوصا نعمت حيات و زندگى، حمد و ستايش كنند، و شكر و سپاس گويند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:17 PM
(آيه 66)- در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى از بحثهاى توحيدى گذشته و براى مأيوس ساختن مشركان و بت پرستان روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مىفرمايد: «بگو: من نهى شدهام از اين كه معبودهايى كه شما غير از خدا مىخوانيد پرستش كنم، چرا كه بيّنات و دلائل روشن از سوى پروردگارم براى من آمده است» (قُلْ إِنِّي نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَمَّا جاءَنِي الْبَيِّناتُ مِنْ رَبِّي).
نه تنها نهى شدهام كه غير او را نپرستم بلكه: «مأمورم تنها در برابر پروردگار عالميان تسليم باشم» (وَ أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِينَ).
اين كه مىگويد: «من چنين مأموريت يافتهام و من چنين نهى شدهام» يعنى شما خودتان حساب خويش را برسيد، بىآنكه حس لجاجتشان را تحريك كند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:17 PM
(آيه 67)- مراحل هفت گانه خلقت انسان: بار ديگر در ادامه آيات توحيدى به بخشى از «آيات انفسى» پرداخته مراحل تطور خلقت انسان را از خاك، و دوران جنينى، و دوران حيات در دنيا تا هنگام مرگ، در هفت مرحله بيان مىكند، تا هم عظمت قدرت و ربوبيت او روشن شود و هم مواهب و نعمتهايش بر بندگان.
مىفرمايد: «او كسى است كه شما را از خاك آفريد، سپس از نطفه، سپس از علقه (خون بسته شده) سپس شما را بصورت طفلى (از شكم مادر) بيرون مىفرستد، بعد به مرحله كمال قوّت خود مىرسيد و بعد از آن پير مىشويد- و (در اين ميان) گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مىميرند- و در نهايت به سر آمد عمر خود مىرسيد و شايد تعقّل كنيد» (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ).
به اين ترتيب نخستين مرحله، مرحله تراب و خاك است كه اشاره به آفرينش آدم جد نخستين ما از خاك مىباشد، و يا خلقت همه انسانها از خاك، چرا كه مواد غذايى كه وجود انسان و حتى نطفه او را تشكيل مىدهد اعم از مواد حيوانى و گياهى همه از خاك مايه مىگيرد.
مرحله دوم مرحله نطفه است كه مربوط به همه انسانها جز آدم و همسرش حواست.
امیرحسین
08-27-2011, 10:18 PM
مرحله سوم مرحلهاى است كه نطفه تكامل يافته، و نمو قابل ملاحظهاى نموده، و به صورت يك قطعه خون بسته در آمده است.
بعد از اين، مرحله «مضغه» (چيزى شبيه به گوشت جويده شده) و مرحله ظهور اعضاء، مرحله حس و حركت است كه قرآن در اينجا سخنى از اين سه مرحله به ميان نياورده هر چند در آيات ديگر به آن اشاره كرده است.
در اينجا چهارمين مرحله را مرحله تولد جنين ذكر مىكند، و مرحله پنجم را مرحله تكامل قدرت و قوت جسمى كه بعضى آن را سن سى سالگى مىدانند كه در آن حد اكثر نمو قواى جسمانى حاصل مىشود و بعضى آن را كمتر يا بيشتر گفتهاند، البته ممكن است در افراد متفاوت باشد و قرآن از آن تعبير به «بلوغ اشد» كرده است.
از آن به بعد مرحله عقب گرد و از دست دادن نيروها آغاز مىشود و تدريجا دوران پيرى كه مرحله ششم است فرا مىرسد.
سر انجام پايان عمر كه آخرين مرحله است فرا رسيده و انتقال از اين سرا، به سراى جاويدان تحقق مىيابد.
آيا با اين همه تغييرات و تطوّرات منظم، و حساب شده، باز هم جاى ترديد در قدرت و عظمت مبدأ عالم هستى و الطاف و مواهب او وجود دارد؟
امیرحسین
08-27-2011, 10:18 PM
(آيه 68)- در اين آيه سخن از مهمترين مظاهر قدرت پروردگار يعنى مسأله حيات و مرگ به ميان مىآورد، همان دو پديدهاى كه با تمام پيشرفت علوم بشرى هنوز جزء معمّاهاى ناگشوده است، مىفرمايد: «او كسى است كه زنده مىكند و مىميراند» (هُوَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ).
جالب اين كه از موجودات زنده تك سلولى گرفته، تا حيوانات غول پيكر و از اعماق اقيانوسهاى تاريك و ظلمانى گرفته، تا پرندگانى كه بر اوج آسمانها پرواز مىكنند، از گياه ذرهبينى بسيار كوچكى كه در لابلاى امواج اقيانوس شناور است، تا درختانى كه دهها متر طول قامت دارند، هريك داراى نوعى حيات و شرائطى مخصوص به خود مىباشند و به همين نسبت مرگهاى آنها نيز متفاوت است، و بدون شك چهرههاى حيات متنوعترين چهرههاى جهان خلقت و اعجاب انگيزترين آنهاست.
اما قابل توجه اين كه هيچ يك از اين مسائل مهم و پيچيده در برابر قدرت او سختى و مشكلى ندارد، و به محض اراده و فرمانش صورت مىگيرد.
لذا در پايان آيه مىفرمايد: «و هنگامى كه كارى مقرّر كند تنها به آن مىگويد:
موجود باش! بىدرنگ موجود مىشود»! (فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ).
(آيه 69)- سرنوشت ستيزه جويان مغرور: باز هم در اينجا سخن از كسانى است كه در آيات الهى به مجادله بر مىخيزند.
نخست مىگويد: «آيا نديدى كسانى را كه در آيات خدا مجادله مىكنند چگونه از راه حق منحرف مىشوند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ أَنَّى يُصْرَفُونَ).
اين مجادله و گفتگوهاى توأم با لجاجت و عناد، اين تقليدهاى كوركورانه و تعصبهاى بىپايه سبب مىشود كه آنها از صراط مستقيم به بيراهه كشيده شوند، چرا كه حقايق تنها در پرتو روح حق جويى آشكار مىگردد.
امیرحسین
08-27-2011, 10:18 PM
(آيه 70)- سپس به توضيح بيشتر در باره آنها پرداخته، مىافزايد: «همان كسانى كه كتاب (آسمانى) و آنچه رسولان خود را بدان فرستادهايم تكذيب كردند» (الَّذِينَ كَذَّبُوا بِالْكِتابِ وَ بِما أَرْسَلْنا بِهِ رُسُلَنا).
و در پايان آيه آنها را با اين سخن تهديد مىكند: «آنان به زودى (نتيجه شوم كار خود را) مىفهمند» (فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ).
(آيه 71)- «آن هنگام كه غلها و زنجيرها بر گردن آنها قرار گرفته و با اين غل و زنجير آنها را مىكشند» (إِذِ الْأَغْلالُ فِي أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ يُسْحَبُونَ).
(آيه 72)- «به درون آب جوشان، و سپس در آتش دوزخ سوزانده مىشوند»! (فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ).
(آيه 73)- علاوه بر اين عذابهاى جسمانى آنها را با يك سلسله عذابهاى دردناك روحى مجازات مىكنند، از جمله همان است كه در اين آيه به آن اشاره كرده، مىفرمايد: «سپس به آنها گفته مىشود: كجايند آنچه را همتاى خدا قرار مىداديد»؟! (ثُمَّ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تُشْرِكُونَ).
امیرحسین
08-27-2011, 10:18 PM
(آيه 74)- همان معبودهايى را كه «جز خدا پرستش مىكرديد» (مِنْ دُونِ اللَّهِ). تا از شما شفاعت كنند و از ميان اين عذابهاى دردناك و امواج متلاطم آتش دوزخ رهايى بخشند، مگر بارها نگفتيد كه ما اينها را به خاطر آن پرستش مىكنيم كه شفيعان ما باشند؟ پس كجا رفت شفاعتشان؟! ولى آنها با سر افكندگى و سرشكستگى در پاسخ «مىگويند: همه از نظر ما پنهان و گم شدند» (قالُوا ضَلُّوا عَنَّا).
سپس آنها مىبينند كه اصل اعتراف به عبوديت بتها داغ ننگى بر پيشانيشان است، لذا در مقام انكار بر مىآيند و مىگويند: «ما اصلا قبل از اين چيزى پرستش نمىكرديم»! (بَلْ لَمْ نَكُنْ نَدْعُوا مِنْ قَبْلُ شَيْئاً).
اينها اوهام و خيالاتى بيش نبودند كه ما آنها را واقعيتهايى مىپنداشتيم، اما امروز براى ما روشن شده كه آنها اسمهايى بىمسمى و الفاظى بىمعنى و مفهومند كه پرستش آنها جز ضلالت و گمراهى و بيهودگى هيچ نبود، بنابر اين آنها يك واقعيت غير قابل انكار را بازگو مىكنند.
در پايان آيه مىفرمايد: «اين گونه خداوند كافران را گمراه مىسازد» (كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ الْكافِرِينَ).
كفر و لجاجت آنها پرده و حجابى بر قلب و فكر آنها مىشود، لذا راه مستقيم حق را گذارده، در بيراهه گام مىنهند و در قيامت نيز از راه بهشت محروم شده به بيراهه دوزخ كشيده مىشوند، آرى اين چنين خداوند كافران را گمراه مىسازد.
(آيه 75)- اين آيه به علت گرفتاريهاى اين گروه در اين همه بلا و مصيبت و عذاب اشاره كرده، مىگويد: «اين عذابها به خاطر آن است كه به ناحق در زمين شادى مىكرديد و از روى غرور و مستى (شهوات) به خوشحالى مىپرداختيد»! (ذلِكُمْ بِما كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِما كُنْتُمْ تَمْرَحُونَ).
از مخالفت با پيامبران و كشتن مؤمنان و در فشار گذاردن محرومان و مستضعفان لذت مىبرديد، اكنون بايد كفاره آن همه شادى بىجا و غرور و غفلت و مستى شهوت را در ميان اين غل و زنجيرها، و در لابلاى شعلههاى آتش بدهيد.
امیرحسین
08-27-2011, 10:19 PM
(آيه 76)- اين جاست كه به آنها خطاب مىشود كه: «وارد شويد از درهاى جهنم، و جاودانه در آن بمانيد» (ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها).
«و چه بد است جايگاه متكبّران» (فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ).
اين جمله تأكيد مجددى است بر اين كه سر چشمه اصلى بدبختهاى آنها همان كبر و غرور بوده است.
(آيه 77)- باز هم صبر كن: به دنبال بحثهاى گذشته در زمينه كارشكنيهاى كفار و كبر و غرور و تكذيب آنها نسبت به آيات الهى در اين آيه و آيه بعد، پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را دلدارى داده، امر به صبر و استقامت در مقابل اين مشكلات مىكند.
نخست مىفرمايد: «اكنون كه چنين است صبر كن كه وعده خدا حق است» (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
هم وعده پيروزى كه به تو داده شده، و هم وعده مجازات دردناك مستكبران مغرور و تكذيب كننده، هر دو حق است و بدون شك تحقق مىيابد.
سپس براى اينكه دشمنان حق چنين تصور نكنند كه اگر در مجازاتشان تأخيرى رخ دهد مىتوانند از چنگال كيفر و عذاب الهى بگريزند اضافه مىكند:
«و هر گاه قسمتى از مجازاتهايى را كه به آنها وعده دادهايم در حال حياتت به تو ارائه دهيم، و يا تو را (پيش از آن كه آنان گرفتار عذاب شوند) از دنيا ببريم (مهم نيست) چرا كه همه آنان را تنها بسوى ما باز مىگردانند» و ما به وعدههاى خود در باره آنان عمل خواهيم كرد (فَإِمَّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذِي نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَإِلَيْنا يُرْجَعُونَ).
وظيفه تو تنها ابلاغ آشكار و اتمام حجت بر همگان است، تا دلهاى بيدار در پرتو تبليغ تو روشن گردد، و براى مخالفان نيز جاى عذر و بهانهاى باقى نماند، تو به هيچ چيزى جز به انجام اين وظيفه، دلبستگى نداشته باش!
امیرحسین
08-27-2011, 10:19 PM
(آيه 78)- باز براى مزيد تسلى خاطر و دلدارى پيامبر اشاره به وضع مشابه پيامبران پيشين مىكند، كه آنها نيز گرفتار چنين مشكلاتى بودند ولى همچنان به راه خود ادامه دادند، و پيروزى را در آغوش گرفتند، مىفرمايد: «ما پيش از تو رسولانى فرستاديم، سرگذشت گروهى از آنان را (در قرآن) براى تو بازگو كردهايم، هر چند سرگذشت گروهى ديگر را براى تو بيان ننموديم» (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنا عَلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ).
هر كدام با صحنههايى از اين قبيل و مشكلاتى طاقت فرسا دست به گريبان بودند، و در مقابل آنها اقوام لجوج و متكبر و مغرور فراوان قرار داشتند، ولى سر انجام آيين حق پيروز گشت و ظالمان و مجرمان مغلوب شدند.
اخبار متعدّدى در منابع مختلف اسلامى وارد شده كه پيامبران الهى 124 هزار نفر بودند.
و از آنجا كه مشركان و كافران بهانهجو و لجوج هر روز در برابر انبياى الهى تقاضاى معجزه دلخواه خود را داشتند، و مشركان زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نيز همين شيوه را تكرار مىكردند، قرآن در دنباله اين سخن اضافه مىكند: «هيچ پيامبرى حق نداشت و نمىتوانست معجزهاى جز به فرمان خدا بياورد»! (وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).
اصولا همه معجزات در اختيار خداست، و بازيچه دست كفار نمىتواند باشد.
سپس با لحنى جدّى و تهديدآميز به كسانى كه مىگفتند اگر راست مىگويى چرا عذاب الهى به سراغ ما نمىآيد هشدار مىدهد كه: «هنگامى كه فرمان الهى (براى مجازات اين منكران لجوج) صادر شود در ميان آنها به حق داورى خواهد شد، و پيروان باطل در آن هنگام زيان خواهند كرد» (فَإِذا جاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْمُبْطِلُونَ).
در آن روز درهاى توبه بسته مىشود و رهروان راه باطل به روشنى مىبينند كه تمام سرمايههاى هستى خود را از كف داده و متاعى نخريدند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:20 PM
(آيه 79)- منافع گوناگون چهار پايان: بار ديگر به نشانههاى قدرت خداوند و مواهب گستردهاش نسبت به انسانها باز مىگردد، و گوشه ديگرى از آن را شرح مىدهد، تا هم به عظمت او آشناتر شوند، و هم حسّ شكر گزارى را كه وسيلهاى براى معرفت اللّه است در آنها برانگيزد.
مىفرمايد: «خداوند همان كسى است كه چهار پايان را براى شما آفريد، تا بر آنها سوار شويد، و از آنها تغذيه كنيد» (اللَّهُ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَنْعامَ لِتَرْكَبُوا مِنْها وَ مِنْها تَأْكُلُونَ).
بعضى از آنها تنها براى تغذيه مورد استفاده قرار مىگيرند همچون گوسفند، و بعضى هم براى سوارى و هم براى تغذيه مانند شتر كه هم كشتى بيابانهاى خشك و سوزان است و هم وسيلهاى براى تغذيه آدميان!
(آيه 80)- از اين گذشته استفادههاى فراوان ديگرى نيز از آنها مىشود، همانگونه كه آيه شريفه به آن اشاره كرده، مىفرمايد: «و براى شما در آنها منافع بسيارى (جز اينها) است» (وَ لَكُمْ فِيها مَنافِعُ).
از شير و پشم و پوست و ساير اجزاى آنها استفاده مىكنيد و حتى فضولات بدن آنها نيز در كشاورزى و غيره قابل استفاده است.
سپس مىافزايد منظور ديگر از آفرينش آنها اين بوده: «تا بوسيله آنها به مقصدى كه در دل داريد برسيد» (وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيْها حاجَةً فِي صُدُورِكُمْ).
تعبير فوق مىتواند اشاره به استفادههاى تفريحى، هجرت و سياحت، مسابقهها و گاه كسب ابهت و مانند آن باشد.
و از آنجا كه اينها همه وسيله مسافرت در خشكى هستند، در پايان آيه مىافزايد: «و بر آنها (چهار پايان) و بر كشتيها سوار مىشويد» (وَ عَلَيْها وَ عَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ).
در كشتيها خاصيتى آفريد كه با تمام ثقل و سنگينى بر روى آب باقى بماند، و جريان بادها را آن چنان منظم قرار داده كه مىتوان از آنها در مسيرهاى معينى پيوسته استفاده كرد و «با آن به ديدار آشنا رسيد».
امیرحسین
08-27-2011, 10:20 PM
(آيه 81)- در اين آيه براى تأكيد و گرفتن اقرار از همگان مىفرمايد: «و خدا آياتش را همواره به شما نشان مىدهد، پس (بگوييد) كداميك از آيات خدا را مىتوانيد انكار كنيد»؟!َ يُرِيكُمْ آياتِهِ فَأَيَّ آياتِ اللَّهِ تُنْكِرُونَ).
آيا آيات و نشانههاى او را در «آفاق» مىتوانيد انكار كنيد يا آيات او را در انفس؟
به راستى با اين كه آيات و نشانههاى او براى همگان روشن است چرا گروهى راه انكار را پيش مىگيرند؟
(آيه 82)- آخرين آيات سوره مؤمن در حقيقت يك نوع نتيجه گيرى از بحثهاى گذشته است.
نخست مىگويد: آيا آنها در زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها مىزيستند چگونه شد»؟! (أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).
همان كسانى «كه از نظر تعداد نفرات از آنها بيشتر، و از نظر قوت و آثارشان در زمين از آنها فزونتر بود» (كانُوا أَكْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ آثاراً فِي الْأَرْضِ).
كثرت نفرات آنها را از قبورشان مىتوان شناخت، و قدرت و آثارشان را در زمين از آنچه از آنها به يادگار مانده! تعبير به «آثارا فى الارض» ممكن است اشاره به پيشرفت گسترده كشاورزى آنها باشد- چنانكه در آيه 9 سوره روم آمده- و يا اشاره به ساختمانهاى عظيم و بناهاى محكم اقوام پيشين در دل كوهها و بر صحنه دشتها- چنانكه در آيه 128 و 129 سوره شعرا بيان شده است.
ولى به هر حال «نيروهايى را كه به دست مىآورند هرگز (به هنگام وزش طوفان بلا و عذاب الهى) نتوانست آنها را بىنياز سازد و نجات دهد» (فَما أَغْنى عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ). بلكه تمام اين قدرتها در لحظاتى كوتاه درهم كوبيده شدند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:21 PM
(آيه 83)- در اين آيه به چگونگى برخورد آنها با پيامبران و معجزات و دلائل روشن انبيا اشاره كرده، مىگويد: «هنگامى كه رسولان آنها با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمدند (از آنان روى گرداندند، و) تنها به معلوماتى كه خود داشتند دل بستند و خوشحال بودند» و غير آن را هيچ شمردند (فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ).
و همين امر سبب شد تا «آنچه را از عذاب و تهديدهاى الهى به باد استهزا مىگرفتند بر سر آنان فرود آيد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).
يعنى با اتكاى به علوم محدود بشرى، خواه در معارف عقلى و اعتقادات يا در دنيا و يا شبهات واهى كه آن را علم مىپنداشتند، علومى را كه از سر چشمه وحى صادر شده بود نفى مىكردند و به باد استهزا مىگرفتند، و به علوم اندك خوشحال بودند و خويشتن را بكلى از انبيا بىنياز مىديدند.
امیرحسین
08-27-2011, 10:21 PM
(آيه 84)- قرآن نتيجه اين خودخواهى و غرور را در اين آيه و آيه بعد چنين بيان كرده: «پس هنگامى كه شدت عذاب ما را ديدند (عذابى كه براى ريشه كن كردن آنها نازل شده بود و فرمان قطعى پروردگار را در زمينه نابوديشان به همراه داشت، از كرده خود پشيمان شدند، خود را موجودى ضعيف و ناتوان ديدند و رو به درگاه حق آوردند و فريادشان بلند شد و) گفتند: اكنون به خداوند يگانه ايمان آورديم، و نسبت به معبودهايى كه شريك او مىشمرديم كافر شديم»! (فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ).
(آيه 85)- «اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمان آنها به حالشان سودى نداشت» (فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا). چرا كه به هنگام نزول «عذاب استيصال» درهاى توبه بسته مىشود.
اين حكم مخصوص افراد يا اقوام معينى نيست، بلكه چنانكه قرآن در دنبال همين سخن مىگويد: «اين سنت الهى است كه در مورد بندگان گذشته نيز اجرا شده است» (سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ فِي عِبادِهِ).
سپس آيه را با اين جمله پايان مىدهد: «و در آن هنگام (كه عذاب الهى دامانشان را فرو گرفت) خسران و زيان كافران آشكار شد» (وَ خَسِرَ هُنالِكَ الْكافِرُونَ).
آن روز فهميدند كه سرمايهاى جز مشتى غرور و پندار نداشتند، و آنچه را آب حيات خيال مىكردند سرابى بيش نبود.
و به اين ترتيب سوره مؤمن كه با توصيف حال كافران مغرور آغاز شده بود، با پايان زندگى دردناك آنها خاتمه مىيابد!
«پايان سوره مؤمن»
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.