PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره زمر [39]



امیرحسین
08-27-2011, 04:27 PM
سوره زمر [39]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و 75 آيه است‏.

محتواى سوره:
اين سوره از چند بخش مهم تشكيل يافته است:
1- چيزى كه بيش از همه در سراسر اين سوره منعكس است مسأله دعوت به توحيد خالص مى‏باشد، توصيه در تمام ابعاد و شاخه‏هايش و تعبيراتش در اين زمينه آن چنان مؤثر است كه قلب انسان را به سوى اخلاص مى‏كشاند و جذب مى‏كند.
2- مسأله ديگر مسأله «معاد» و دادگاه بزرگ عدالت خداست، مسأله ثواب و جزا، غرفه‏هاى بهشتى، و سايبانهاى آتشين دوزخى، مسأله ترس و وحشت روز قيامت، و آشكار شدن نتايج اعمال، و ظاهر شدن خود آنها در آن صحنه بزرگ.
اين مسائل كه بر محور معاد دور مى‏زند آن چنان با مسائل توحيدى آميخته است كه گوئى تار و پود يك پارچه را تشكيل مى‏دهد.
3- بخش ديگرى از اين سوره كه تنها قسمت كوتاهى از آن را اشغال مى‏كند اهميت قرآن مجيد است.
4- بخش ديگرى كه آن هم نسبتا كوتاه است بيان سرنوشت اقوام پيشين و مجازات دردناك الهى نسبت به تكذيب كنندگان آيات حق مى‏باشد.
5- بالاخره بخشى از اين سوره نيز پيرامون مسأله توبه و باز بودن درهاى بازگشت به سوى خداست.

اين سوره به نام سوره «زمر» معروف است كه از آيه 71 و 73 اين سوره گرفته شده.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مى‏خوانيم: «كسى كه سوره زمر را قرائت كند خداوند اميدش را (از رحمت خود) قطع نخواهد كرد، و پاداش كسانى را كه از خدا مى‏ترسند به او عطا مى‏كند».

و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده: «كسى كه سوره زمر را تلاوت كند خداوند شرف دنيا و آخرت به او مى‏دهد، و بدون داشتن مال و قبيله قدرت و عزت به او مى‏بخشد، آن چنان كه هر كس او را ببيند از او حساب مى‏برد، و بدن او را بر آتش دوزخ حرام مى‏كند».

مقايسه فضيلت‏هاى فوق با محتواى اين سوره به خوبى نشان مى‏دهد كه اين پاداشها از آن كسانى است كه «تلاوت» را مقدمه‏اى براى «انديشه» و «انديشه» را وسيله‏اى براى «ايمان و عمل» قرار مى‏دهند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:27 PM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
(آيه 1)- اين سوره با دو آيه در باره نزول قرآن مجيد آغاز شده كه در يك آيه مبدأ نزول قرآن يعنى ذات پاك خدا مطرح است، و در آيه ديگر محتوا و هدف قرآن.

نخست مى‏گويد: «اين كتابى است كه از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است» (تَنْزِيلُ الْكِتابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ).

(آيه 2)- سپس به محتواى اين كتاب آسمانى و هدف آن پرداخته، مى‏گويد: «ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم» (إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ).

چيزى جز «حق» در آن نيست، و مطلبى جز «حق» در آن مشاهده نمى‏كنى از همين رو حق طلبان به دنبال آن مى‏روند و تشنه كامان وادى حقيقت در جستجوى محتواى آنند.

و از آنجا كه هدف از نزول آن دادن دين خالص به انسانهاست در پايان آيه مى‏افزايد: «پس خدا را پرستش كن و دين خود را براى او خالص گردان» (فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ).

«دين» مجموعه حيات معنوى و مادى انسان را در بر مى‏گيرد، و بندگان خالص خدا بايد تمام شؤن زندگى خود را براى او خالص گردانند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:28 PM
(آيه 3)- در اين آيه بار ديگر روى مسأله «اخلاص» تأكيد كرده، مى‏گويد:
«آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست»! (أَلا لِلَّهِ الدِّينُ الْخالِصُ).

اين عبارت تاب دو معنى دارد:
نخست اين كه: آنچه را خدا مى‏پذيرد تنها دين خالص و تسليم بى‏قيد و شرط در برابر فرمان اوست.
ديگر اين كه: دين و آئين خالص را تنها از خدا بايد گرفت، چرا كه هر چه ساخته و پرداخته افكار انسانهاست نارساست، و آميخته با خطا و اشتباه است.

اين آيه در حقيقت بيان دليل براى آيه قبل است، در آنجا مى‏گويد: خدا را روى اخلاص عبادت كن، و در اينجا مى‏افزايد: بدانيد خدا تنها عمل خالص را مى‏پذيرد.

سپس به ابطال منطق سست و واهى مشركان كه راه اخلاص را رها كرده و در بيراهه شرك سرگردان شده‏اند پرداخته، چنين مى‏گويد: «و آنها كه غير خدا را اولياى خود قرار دادند و دليلشان اين بود كه: اينها را نمى‏پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند، خداوند روز قيامت ميان آنان در آنچه اختلاف داشتند داورى مى‏كند» و آنجاست كه فساد و تباهى اعمال و افكارشان بر همگان آشكار مى‏شود (وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي ما هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).

اين آيه در حقيقت تهديدى است قاطع براى مشركان كه در روز قيامت كه روز بر طرف شدن اختلافات و آشكار شدن حقائق است در ميان آنها داورى مى‏كند، و آنان را به كيفر اعمالشان مى‏رساند، علاوه بر اين كه در صحنه محشر در برابر همگان رسوا مى‏شوند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:29 PM
قرآن مجيد مخصوصا روى اين نكته تأكيد مى‏كند كه انسان بدون هيچ واسطه‏اى مى‏تواند با خداى خود تماس گيرد.

نه او از ما دور است، و نه ما از او دوريم، تا نيازى به واسطه باشد، او از هر كس ديگر به ما نزديكتر است، در همه جا حضور دارد، و در درون قلب ما جاى اوست.

بنابر اين پرستش واسطه‏ها- خواه فرشتگان و جن و مانند آنها باشند، و خواه پرستش بتهاى سنگى و چوبى- يك عمل بى‏اساس و دروغين است، به علاوه كفران نعمتهاى پروردگار محسوب مى‏شود، چرا كه بخشنده نعمت سزاوار پرستش است نه اين موجودات بى‏جان يا سراپا نياز.

لذا در پايان آيه مى‏گويد: «خداوند آن كس را كه دروغگو و كفران كننده است هرگز هدايت نمى‏كند» (إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ).

چرا كه خود مقدمات بسته شدن درهاى هدايت را فراهم ساخته است.

امیرحسین
08-27-2011, 04:29 PM
(آيه 4)- او حاكم بر همه چيز است، چه نيازى به فرزند دارد؟
مشركان علاوه بر اين كه بتها را واسطه و شفيعان نزد خدا مى‏دانستند عقيده ديگرى در باره بعضى از معبودان خود مانند فرشتگان داشتند كه آنها را دختران خدا مى‏پنداشتند.

آيه شريفه به پاسخ اين پندار زشت پرداخته، مى‏گويد: «اگر (به فرض محال) خدا مى‏خواست فرزندى انتخاب كند از ميان مخلوقاتش آنچه را مى‏خواست بر مى‏گزيد» (لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَداً لَاصْطَفى‏ مِمَّا يَخْلُقُ ما يَشاءُ).

«منزه است (از اين كه فرزندى داشته باشد) او خداوند يكتاى پيروز است» (سُبْحانَهُ هُوَ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ).

آيه در صدد بيان اين مطلب است كه فرزند لابد براى «كمك» يا «انس روحى» است، به فرض محال كه خداوند نياز به چنين چيزى داشت فرزند لزومى نداشت، بلكه از ميان مخلوقات شريف خود كسانى را بر مى‏گزيد كه اين هدف را تأمين كنند چرا فرزند انتخاب كند؟

ولى از آنجا كه او واحد و يگانه و قاهر و غالب بر همه چيز و ازلى و ابدى است نه نيازى به كمك كسى دارد، و نه وحشتى در او تصور مى‏شود كه از طريق انس گرفتن با چيزى بر طرف گردد و نه احتياج به ادامه نسل دارد، بنابر اين او منزه و پاك است از داشتن فرزند خواه فرزند حقيقى باشد و يا فرزند انتخابى.

امیرحسین
08-27-2011, 04:30 PM
(آيه 5)- سپس براى تثبيت اين واقعيت كه خدا هيچ نيازى به مخلوقات ندارد، و نيز براى بيان نشانه‏هائى از توحيد و عظمتش مى‏فرمايد: «آسمانها و زمين را به حق آفريد» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).

حق بودن آنها دليل بر اين است كه هدفى بزرگ در كار بوده كه آن چيزى جز تكامل موجودات، و در پيشاپيش آنها انسان، و سپس منتهى شدن به رستاخيز نيست.

بعد از بيان اين آفرينش بزرگ به گوشه‏اى از تدبير عجيب و تغييرات حساب شده و نظامات شگرف حاكم بر آنها اشاره كرده، مى‏گويد: «شب را بر روز مى‏پيچد و روز را بر شب» (يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهارِ وَ يُكَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّيْلِ).

نكته لطيفى كه در اين تعبير قرآنى، نهفته اين است كه زمين كروى است و به دور خود گردش مى‏كند و بر اثر اين گردش، نوار سياه شب و نوار سفيد روز دائما گرد آن مى‏گردند، گوئى از يكسو نوار سفيد بر سياه و از سوى ديگر نوار سياه بر سفيد پيچيده مى‏شود.

به هر حال قرآن مجيد در مورد نظام «نور» و «ظلمت» پيدايش شب و روز تعبيرات گوناگونى دارد كه هر كدام به نكته‏اى اشاره مى‏كند و از زاويه خاصى به آن مى‏نگرد.

سپس به گوشه ديگرى از تدبير و نظم اين جهان پرداخته، مى‏گويد:

«و خورشيد و ماه را مسخر فرمان خويش قرار داد كه هر كدام تا سر آمد معينى به حركت خود ادامه مى‏دهند» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى).

نه خورشيد در حركتى كه به گرد خود دارد، يا حركتى كه با مجموع منظومه شمسى به سوى نقطه خاصى از كهكشان پيش مى‏رود كمترين بى‏نظمى از خود نشان مى‏دهد، و نه ماه در حركت خود به دور زمين و به دور خودش، و در همه حال سر بر فرمان او دارند، «مسخر قوانين آفرينش» اويند، تا سر آمد عمرشان به وضع خود ادامه مى‏دهند.

در پايان آيه به عنوان تهديد مشركان در عين گشودن راه بازگشت و لطف و عنايت مى‏فرمايد: «آگاه باشيد كه او قادر و آمرزنده است»! (أَلا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ).

به مقتضاى عزت و قدرت بى‏انتهايش هيچ گنهكار و مشركى نمى‏تواند از چنگال عذابش بگريزد، و به مقتضاى غفاريتش پرده بر روى عيوب و گناهان توبه كاران مى‏افكند و آنها را در سايه رحمتش قرار مى‏دهد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:30 PM
(آيه 6)- همه شما را از نفس واحدى آفريد: باز در اينجا سخن از آيات عظمت آفرينش خداوند و بيان قسمت ديگرى از نعمتهاى گوناگون او در مورد انسانهاست.

نخست از آفرينش انسان سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «او شما را از يك نفس آفريد، و همسرش را از (باقيمانده گل) او خلق كرد» (خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها).

آفرينش همه انسانها از «نفس واحد» اشاره به مسأله آفرينش آدم جد نخستين ماست، كه اين همه افراد بشر با تنوع خلقت، و خلق و خوى متفاوت، و استعدادها و ذوقهاى مختلف، همه به يك ريشه باز مى‏گردد كه آن «آدم» است.

تعبير به «ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها» در واقع اشاره به اين است كه خدا آدم را آفريد سپس همسرش را از باقيمانده گل او خلق كرد.

لازم به يادآورى است كه آفرينش همسر آدم از اجزاى وجود خود آدم نبوده بلكه از باقيمانده گل او صورت گرفته است، چنانكه در روايات اسلامى به آن تصريح شده.

بعد از آن به مسأله آفرينش چهار پايان كه از وسائل مهم زندگى انسانهاست- از يك سو براى تغذيه خود از شير و گوشت آنها استفاده مى‏كنند، و از سوى ديگر از پوست و پشم آنها لباس و انواع وسائل زندگى مى‏سازند، و از سوى سوم به عنوان مركب و وسيله حمل و نقل از آنها بهره مى‏گيرند- اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و براى شما هشت زوج از چهار پايان ايجاد كرد» (وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ).

منظور از «هشت زوج» گوسفند و بز نر و ماده، شتر و گاو نر و ماده است.

سپس به حلقه ديگرى از حلقه‏هاى آفرينش پروردگار كه تطورات خلقت جنين بوده باشد پرداخته، مى‏گويد: «او شما را در شكم مادرانتان آفرينشى بعد از آفرينش ديگر در ميان تاريكيهاى سه گانه مى‏بخشد» (يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُماتٍ ثَلاثٍ).

امیرحسین
08-27-2011, 04:31 PM
ظلمتهاى سه گانه اشاره به ظلمت شكم مادر، و ظلمت رحم، و مشيمه (كيسه مخصوصى كه جنين در آن قرار گرفته است) مى‏باشد كه در حقيقت سه پرده ضخيم است كه بر روى جنين كشيده شده.

سيد الشهدا، امام حسين عليه السّلام در دعاى معروف «عرفه» به هنگام برشمردن نعمت و قدرت خداوند به پيشگاه او چنين عرض مى‏كند: «آغاز آفرينش مرا از قطرات ناچيز منى قرار دادى، سپس مرا در ظلمتهاى سه گانه، در ميان گوشت و پوست و خون ساكن نمودى، آفرينش مرا آشكار نساختى، و در آن مخفيگاه به تطورات خلقتم ادامه دادى، و هيچيك از امور حياتى مرا به من واگذار نكردى، سپس مرا به دنيا كامل و سالم منتقل ساختى».

در پايان آيه و بعد از ذكر حلقه‏هاى سه گانه توحيدى پيرامون خلقت انسان، و چهارپايان، و تطورات جنين، مى‏گويد: «اين است خداوند، پروردگار شما كه حكومت (عالم هستى) از آن اوست، هيچ معبودى جز او نيست پس چگونه از راه حق منحرف مى‏شويد»؟! (ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ).

گوئى انسان را بعد از مشاهده اين آثار بزرگ توحيدى به مقام شهود ذات پروردگار رسانده، سپس به ذات مقدسش اشاره كرده، مى‏گويد: «اين است خداوند و معبود و پروردگار شما»


با صد هزار جلوه برون آمدى كه من-----با صد هزار ديده تماشا كنم تو را

امیرحسین
08-27-2011, 04:31 PM
(آيه 7)- بعد از ذكر اين نعمتهاى بزرگ پروردگار، در اين آيه به مسأله «شكر و كفران» پرداخته و جوانب آن را مورد بررسى قرار مى‏دهد.

نخست مى‏گويد: نتيجه كفران و شكر شما به خودتان باز مى‏گردد «اگر كفران كنيد، خداوند از شما بى‏نياز است» و همچنين اگر شكر نعمت او را به جا آوريد نيازى به آن ندارد (إِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنْكُمْ).

سپس مى‏افزايد: اين غنا و بى‏نيازى پروردگار مانع از آن نيست كه شما را مكلف به شكر و ممنوع از كفران سازد، چرا كه «تكليف» خود لطف و نعمت ديگرى است، آرى «او هرگز كفران را براى بندگانش نمى‏پسندد، و اگر شكر او را به جا آوريد آن را براى شما مى‏پسندد» (وَ لا يَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْكُفْرَ وَ إِنْ تَشْكُرُوا يَرْضَهُ لَكُمْ).

بعد از بيان اين دو مطلب به مسأله سومى در اين رابطه مى‏پردازد، و آن «مسؤوليت هر كس در برابر عمل خويش است» چرا كه مسأله «تكليف» بدون اين معنى كامل نمى‏شود، مى‏فرمايد: «و هيچ گنهكارى گناه ديگرى را بر دوش نمى‏كشد»! (وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏).

و از آنجا كه تكليف بدون كيفر و پاداش معنى ندارد، در مرحله چهارم به مسأله معاد اشاره كرده، مى‏گويد: «سپس بازگشت همه شما به سوى پروردگارتان است، و او شما را از آنچه انجام مى‏داديد آگاه مى‏سازد» (ثُمَّ إِلى‏ رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).

و چون مسأله محاسبه و جزا بدون علم و آگاهى از اسرار نهان امكان پذير نيست، آيه را با اين جمله پايان مى‏دهد: «چرا كه او به آنچه در سينه‏هاست آگاه است» (إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ).

و به اين ترتيب مجموعه‏اى از فلسفه تكليف و خصوصيات آن، و همچنين مسؤوليت انسانها و مسأله جزا و پاداش و كيفر را در جمله‏هايى كوتاه و منسجم بيان مى‏دارد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:31 PM
(آيه 8)- در آيات گذشته سخن از توحيد استدلالى و معرفت پروردگار از طريق مطالعه آيات عظمت او در آفاق و انفس بود. در اينجا از توحيد فطرى سخن به ميان مى‏آورد و روشن مى‏سازد آنچه را كه انسان از طريق عقل و خرد و مطالعه نظام آفرينش درك مى‏كند به صورت فطرى در اعماق جانش وجود دارد كه در طوفانهاى حوادث، خود را نشان مى‏دهد.

مى‏فرمايد: «و هنگامى كه انسان را زيانى رسد (نور توحيد در قلبش درخشيدن مى‏گيرد) پروردگار خود را مى‏خواند در حالى كه به سوى او باز مى‏گردد» و از گناه و غفلت خود پشيمان است (وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنِيباً إِلَيْهِ).

«اما هنگامى كه نعمتى از خود به او عطا كند، آنچه را به خاطر آن قبلا خدا را مى‏خواند از ياد مى‏برد» (ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِيَ ما كانَ يَدْعُوا إِلَيْهِ مِنْ قَبْلُ).

«و براى خداوند همتايانى قرار مى‏دهد تا (علاوه بر گمراهى خويش) مردم را از راه او منحرف سازد» (وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِهِ).

منظور از «انسان» در اينجا انسانهاى عادى و تربيت نايافته در پرتو تعليمات انبياء است، و گر نه دست پروردگان مردان حق همچون خود آنان در «سرّاء» و «ضرّاء» در ناراحتيها و راحتيها، در ناكاميها و كاميابيها همواره به ياد او هستند، و دست به دامن لطف او دارند.

در پايان آيه اين گونه افراد را با تهديدى صريح و قاطع مخاطب ساخته، مى‏گويد: «به او بگو: از كفرت بهره گير (و چند روزى را به غفلت و غرور طى كن اما بدان) كه از دوزخيانى» (قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلًا إِنَّكَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ).

مگر چنين انسان كوته فكر گمراه و گمراه كننده سرنوشتى غير از اين مى‏تواند داشته باشد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:32 PM
(آيه 9)- آيا عالمان و جاهلان يكسانند؟ در اين آيه از روش مقايسه- كه روش شناخته شده قرآن براى تفهيم مسائل مختلف است- استفاده كرده، مى‏گويد:

آيا چنين كسى با ارزش است «يا كسى كه در ساعات شب به عبادت مشغول است، و در حال سجده و قيام، از عذاب آخرت مى‏ترسد و به رحمت پروردگارش اميدوار است» (أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ).

آن انسان مشرك و فراموشكار و متلون و گمراه و گمراه كننده كجا و اين انسان بيدار دل و نورانى كه با خوف و رجاء خدا را مى‏خواند، كجا؟! تكيه روى ساعات شب به خاطر آن است كه در آن ساعات حضور قلب بيشتر و آلودگى به ريا از هر زمان كمتر است.

در دنباله آيه پيامبر را مخاطب ساخته، مى‏فرمايد: «بگو: آيا كسانى كه مى‏دانند با كسانى كه نمى‏دانند يكسانند»؟! (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ).

نه، يكسان نيستند «تنها خردمندان متذكر مى‏شوند» (إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ).

گر چه سؤال فوق سؤالى است وسيع و گسترده ولى اشاره‏اى است به سؤال قبل يعنى آيا كسانى كه مى‏دانند آن مشركان لجوج و كوردل با اين مؤمنان پاك و روشن ضمير و مخلص نابرابرند با كسانى كه از اين واقعيت روشن آگاه نيستند مساويند؟

اين جمله جزء شعارهاى اساسى اسلام است كه عظمت مقام علم و عالمان را در برابر جاهلان روشن مى‏سازد، و معلوم مى‏شود اين دو گروه نه در پيشگاه خدا يكسانند، و نه در نظر خلق آگاه، نه در دنيا در يك صف قرار دارند، و نه در آخرت، نه در ظاهر يكسانند و نه در باطن.

علم در اين آيه و آيات ديگر قرآن به معنى دانستن يك مشت اصطلاحات يا روابط مادى در ميان اشياء، و به اصطلاح «علوم رسمى» نيست، بلكه منظور از آن معرفت و آگاهى خاصى است كه انسان را به «قنوت» يعنى اطاعت پروردگار، و ترس از دادگاه او و اميد به رحمت خدا دعوت مى‏كند، اين است حقيقت علم، و علوم رسمى نيز اگر در خدمت چنين معرفتى باشد علم است، و اگر مايه غرور و غفلت و ظلم و فساد در ارض شود «قيل و قالى» بيش نيست.

امیرحسین
08-27-2011, 04:32 PM
(آيه 10)- خطوط اصلى برنامه بندگان مخلص: در حقيقت آيات گذشته كه مقايسه‏اى ميان مشركان مغرور و مؤمنان مطيع فرمان خدا و نيز ميان عالمان و جاهلان شده بود، در اينجا خطوط اصلى برنامه‏هاى بندگان راستين و مخلص را ضمن «هفت دستور» كه در طى چند آيه آمده و هر آيه با خطاب «قل» شروع مى‏شود بيان شده است.

نخست از تقوا شروع مى‏كند و به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله دستور مى‏دهد: «بگو: اى بندگان من كه ايمان آورده‏ايد! از (مخالفت پروردگارتان بپرهيزيد» (قُلْ يا عِبادِ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّكُمْ).

آرى! تقوا كه همان خويشتن دارى در برابر گناه، و احساس مسؤوليت و تعهد در پيشگاه حق است نخستين برنامه بندگان مؤمن خدا و معيار شخصيت و كرامت انسان در پيشگاه پروردگار است.

در دومين دستور به مسأله «احسان و نيكوكارى» در اين دنيا كه دار عمل است پرداخته، و از طريق بيان نتيجه احسان، مردم را به آن تشويق و تحريص مى‏كند، مى‏فرمايد: «براى كسانى كه در اين دنيا نيكى كرده‏اند پاداش نيكى است» (لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ).

آرى! نيكوكارى بطور مطلق در اين دنيا در گفتار، در عمل، در طرز انديشه و تفكر نسبت به دوستان، و نسبت به بيگانگان، نتيجه‏اش برخوردارى از پاداش عظيم در هر دو جهان است كه نيكى جز نتيجه نيك نخواهد داشت.

در حقيقت تقوا يك عامل بازدارنده است، و احسان يك عامل حركت آفرين كه مجموعا «ترك گناه» و «انجام فرائض و مستحبات» را شامل مى‏شود.

امیرحسین
08-27-2011, 04:32 PM
سومين دستور تشويق به «هجرت» از مراكز شرك و كفر و آلوده به گناه است مى‏گويد: «و زمين خداوند وسيع است» اگر تحت فشار سران كفر بوديد مهاجرت كنيد (وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةٌ).

كه در حقيقت پاسخى است به بهانه جويان سست اراده‏اى كه مى‏گفتند: ما در سرزمين مكه به خاطر سيطره حكومت مشركان قادر به انجام وظايف الهى خود نيستيم، قرآن مى‏گويد: سرزمين خدا محدود به مكه نيست، مكه نشد مدينه، دنيا پهناور است، به جاى ديگر نقل مكان كنيد.

اين به خوبى نشان مى‏دهد كه فشار و خفقان محيط در آنجا كه امكان هجرت وجود دارد به هيچ وجه در پيشگاه خدا عذر نيست.

و از آنجا كه هجرت معمولا همراه با مشكلات فراوانى در جنبه‏هاى مختلف زندگى است چهارمين دستور را در باره صبر و استقامت به اين صورت بيان مى‏كند: «صابران اجر و پاداش خود را بى‏حساب دريافت مى‏دارند» (إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ).

تعبير «بغير حساب» نشان مى‏دهد كه صابران با استقامت برترين اجر و پاداش را در پيشگاه خدا دارند، و اهميت هيچ عملى به پايه صبر و استقامت نمى‏رسد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:33 PM
(آيه 11)- در پنجمين دستور سخن از مسأله اخلاص، و توحيد خالص از هر گونه شائبه شرك، به ميان آمده، اما در اينجا لحن كلام عوض مى‏شود و پيامبر صلّى اللّه عليه و اله از وظائف و مسؤوليتهاى خودش سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «بگو: من مأمورم كه خدا را پرستش كنم در حالى كه دينم را براى او خالص كرده باشم» (قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّينَ).

(آيه 12)- سپس به ششمين دستور اشاره كرده، مى‏افزايد: «و مأمورم كه نخستين مسلمان باشم»! (وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَكُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِينَ).

(آيه 13)- هفتمين و آخرين دستور كه مسأله خوف از مجازات پروردگار در روز قيامت است نيز با همين لحن عنوان شده، مى‏فرمايد: «بگو: من اگر نافرمانى پروردگارم كنم از عذاب روز بزرگ (قيامت) مى‏ترسم» (قُلْ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ).

تا اين حقيقت روشن شود كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نيز بنده‏اى از بندگان خدا است، او نيز مأمور به پرستش خالصانه است و از كيفر الهى خائف مى‏باشد، و اين خود نشانه روشنى بر عظمت و حقانيت اوست.

(آيه 14)- بعد از ذكر برنامه هفت ماده‏اى آيات فوق (تقوا، احسان، هجرت، صبر، اخلاص، تسليم، و خوف) از آنجا كه مسأله اخلاص مخصوصا در برابر انگيزه‏هاى مختلف شرك ويژگى خاصى دارد بار ديگر براى تأكيد به سراغ آن رفته، و با همان لحن مى‏فرمايد: «بگو: تنها خدا را مى‏پرستم در حالى كه دينم را براى او خالص مى‏كنم» (قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِينِي).

امیرحسین
08-27-2011, 04:33 PM
(آيه 15)- «شما هر كس را جز او مى‏خواهيد بپرستيد» (فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ).

سپس مى‏افزايد: «بگو: اين راه، راه زيانكاران است چرا كه) زيانكاران واقعى آنانند كه سرمايه وجود خويش و بستگانشان را در روز قيامت از دست داده‏اند»! (قُلْ إِنَّ الْخاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).

نه از وجود خويش بهره‏اى گرفتند، و نه از سرمايه عمر نتيجه‏اى، نه خانواده و فرزندانشان وسيله نجات آنها هستند و نه مايه آبرو و شفاعت در پيشگاه حق، تازه در برابر از دست دادن اين سرمايه‏هاى عظيم، سخت‏ترين و دردناكترين عذاب را براى خود فراهم ساخته‏اند.

«آگاه باشيد زيان آشكار همين است»! (أَلا ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ).

(آيه 16)- در اين آيه يكى از چهره‏هاى زيان آشكار آنها را اين گونه توصيف مى‏كند: «براى آنها از بالاى سرشان سايبانهائى از آتش، و در زير پايشان نيز سايبانهائى» از آتش است! (لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ).

و به اين ترتيب آنها از هر طرف با شعله‏هاى آتش محاصره شده‏اند، چه خسرانى از اين بالاتر؟ و چه عذابى از اين دردناكتر؟! اين در حقيقت تجسمى از حالات دنياى آنهاست كه جهل و كفر و ظلم به تمام وجودشان احاطه كرده بود، و از هر سو آنها را مى‏پوشاند.

سپس براى تأكيد و عبرت مى‏افزايد: «اين چيزى است كه خداوند با آن بندگانش را مى‏ترساند، اى بندگان من! از نافرمانى من بپرهيزيد»! (ذلِكَ يُخَوِّفُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ يا عِبادِ فَاتَّقُونِ).

تعبير به «عباد» (بندگان) اشاره به اين است كه اگر خداوند تهديدى به عذاب مى‏كند آن هم به خاطر لطف و رحمت اوست، تا بندگان حق گرفتار چنين سرنوشت شومى نشوند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:34 PM
(آيه 17)- بندگان حقيقى خدا: باز در اينجا، قرآن از روش مقايسه بهره‏گيرى كرده، و در مقابل مشركان متعصب و لجوجى كه سرنوشتى جز آتش دوزخ ندارند سخن از بندگان خاص و حقيقت جوى پروردگار به ميان آورده، مى‏گويد: و كسانى كه از عبادت طاغوت پرهيز كردند و به سوى خدا بازگشتند بشارت از آن آنهاست» (وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏).

«اجتناب از طاغوت» دورى از هر گونه شرك و بت پرستى و هوى پرستى و شيطان پرستى و تسليم در برابر حاكمان جبّار و سلطه گران ستمكار را فرا مى‏گيرد و «أَنابُوا إِلَى اللَّهِ» جامع روح تقوا و پرهيزكارى و ايمان است، و البته چنين كسانى در خور بشارتند.

سپس براى معرفى اين بندگان ويژه مى‏گويد: «پس بندگان مرا بشارت ده» (فَبَشِّرْ عِبادِ).

(آيه 18)- «همان كسانى كه سخنان را مى‏شنوند، و از نيكوترين آنها پيروى مى‏كنند» (الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ).

«آنها كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها خردمندانند» (أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ).

اين دو آيه كه به صورت يك شعار اسلامى درآمده، آزاد انديشى مسلمانان، و انتخابگرى آنها را در مسائل مختلف به خوبى نشان مى‏دهد.

(آيه 19)- و از آنجا كه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله به هدايت گمراهان و مشركان سخت علاقه داشت، و از انحراف آنها كه گوش شنوا در برابر حقايق نداشتند رنج مى‏برد اين آيه به او از طريق بيان اين حقيقت كه اين عالم، عالم آزادى و امتحان است، و گروهى سر انجام مستوجب آتشند دلدارى داده، مى‏گويد: «آيا تو مى‏توانى كسى را كه فرمان عذاب الهى در باره او قطعى شده رهايى بخشى، آيا تو مى‏توانى كسى را كه در درون آتش است برگيرى و نجات دهى؟ (أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ).

بديهى است قطعى شدن فرمان عذاب در باره اين گروه جنبه اجبارى نداشته، بلكه به خاطر اعمالى است كه مرتكب شده‏اند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:34 PM
(آيه 20)- اما براى شادى قلب پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و اميدوارى مؤمنان، در اين آيه چنين مى‏گويد: «ولى آنها كه تقواى الهى پيشه كردند غرفه‏هايى در بهشت دارند كه بر فراز آنها غرفه‏هاى ديگرى بنا شده» (لكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ).

اگر دوزخيان در ميان پرده‏هاى آتش قرار دارند، بهشتيان غرفه‏هايى دارند بر فراز غرفه‏ها، و قصرهايى بر فراز قصرها، چرا كه ديدن منظره گلها و آبها و نهرها و باغها از فراز غرفه‏ها لذت بخش و دلپذيرتر است.
اين غرفه‏هاى زيباى بهشتى با نهرهائى كه از زير آن جارى مى‏شود تزيين شده لذا در دنباله آيه مى‏فرمايد: «و از زير آنها نهرها جارى است» (تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

آرى «اين وعده الهى است، و خداوند در وعده خود تخلّف نمى‏كند» (وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْمِيعادَ).

(آيه 21)- در اين آيه بار ديگر قرآن به دلائل توحيد و معاد باز مى‏گردد، و بحثهايى را كه در آيات گذشته پيرامون كفر و ايمان بود تكميل مى‏كند.

روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، به عنوان سرمشقى براى همه مؤمنان، مى‏فرمايد: «آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و آن را بصورت چشمه‏هائى در زمين وارد نمود»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابِيعَ فِي الْأَرْضِ).

قطره‏هاى حياتبخش باران از آسمان نازل مى‏شود، قشر «نفوذ پذير» زمين آنها را به درون مى‏پذيرد و تا به قشر «نفوذ ناپذير» مى‏رسد آنها را متوقف مى‏سازد و ذخيره مى‏كند، سپس بصورت چشمه‏ها و قناتها و چاهها بيرون مى‏فرستد.

بعد مى‏افزايد: «سپس با آن زراعتى را خارج مى‏سازد كه رنگهاى مختلف دارد» (ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ).

امیرحسین
08-27-2011, 04:34 PM
هم انواع آن مختلف است، همچون گندم و جو و برنج و ذرت، و هم كيفيتهاى آن متفاوت است، و هم رنگ ظاهرى آن، بعضى سبز تيره، بعضى سبز كمرنگ، بعضى داراى برگهاى پهن و گسترده، و بعضى برگهاى باريك و لطيف و همچنين ...!

بعد به مراحل ديگر حيات اين گياه پرداخته، مى‏گويد: «بعد آن گياه خشك مى‏شود به گونه‏اى كه آن را زرد و بى‏روح مى‏بينى»! (ثُمَّ يَهِيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا).

تند باد از هر سو مى‏وزد، و آن را كه سست شده است از جا مى‏كند «سپس آن را درهم شكسته و خرد مى‏كند» (ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً).

«در اين مثال تذكرى است براى خردمندان» از ناپايدارى دنيا (إِنَّ فِي ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ).

تذكرى است از نظام حسابشده و با عظمت عالم هستى و ربوبيت پروردگار در اين صحنه عظيم، و نيز تذكرى است از پايان زندگى و خاموش شدن شعله‏هاى حيات، و سپس مسأله رستاخيز، و تجديد حيات مردگان.

امیرحسین
08-27-2011, 04:35 PM
(آيه 22)- به دنبال اين درس بزرگ توحيد و معاد به مقايسه‏اى در ميان مؤمن و كافر پرداخته تا اين حقيقت را روشن سازد كه قرآن و وحى آسمانى نيز همچون دانه‏هاى باران است كه بر سرزمين دلها نازل مى‏شود، همان گونه كه تنها زمينهاى آماده از قطرات حياتبخش باران منتفع مى‏شود تنها دلهائى از آيات الهى بهره مى‏گيرد كه در سايه لطف او و خودسازى آمادگى و گسترش پيدا كرده است.

مى‏فرمايد: «آيا كسى كه خدا سينه‏اش را براى اسلام گشاده است و بر فراز مركبى از نور الهى قرار گرفته» همچون كوردلان گمراه است؟! (أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ).

سپس مى‏افزايد: «واى بر آنها كه قلبهائى سخت در برابر ذكر خدا دارند» (فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ).

نه مواعظ سودمند در آن مؤثر است، نه انذار و بشارت، نه آيات تكاندهنده قرآن آن را به حركت در مى‏آورد.

آرى «آنها در گمراهى آشكارى هستند» (أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).

به دلهائى كه در برابر نور حق و هدايت انعطافى از خود نشان نمى‏دهد، و نرم و تسليم نمى‏گردد، و نور هدايت در آن نفوذ نمى‏كند «قلبهاى قاسيه» يا قساوتمند گفته مى‏شود، و در فارسى از قساوت به سنگدلى تعبير مى‏كنيم.

در روايتى مى‏خوانيم كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله فرمود: «نشانه شرح صدر توجه به سراى جاويد، و جدا شدن از سراى غرور، و آماده گشتن براى استقبال از مرگ پيش از نزول آن است».

امیرحسین
08-27-2011, 04:35 PM
(آيه 23-
شأن نزول:
نقل كرده‏اند كه: روزى جمعى از صحابه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كه ملالت خاطرى پيدا كرده بودند عرض كردند: اى رسول خدا! چه مى‏شد حديثى براى ما بيان مى‏كردى تا زنگار ملالت از دلهاى ما بزدايد؟

در اينجا آيه نازل شد و قرآن را به عنوان «أَحْسَنَ الْحَدِيثِ» معرفى كرد.

تفسير:
در آيات گذشته سخن از بندگانى در ميان بود كه مطالب را مى‏شنوند و بهترين آنها را برمى‏گزينند، در اينجا به همين مناسبت سخن از قرآن به ميان مى‏آيد تا ضمن تكميل بحثهاى گذشته حلقه‏هاى توحيد و معاد را با ذكر دلائل «نبوت» تكامل بخشد.

نخست مى‏گويد: «خداوند بهترين سخن را نازل كرده است» (اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ).

سپس به شرح مزاياى قرآن پرداخته و ضمن بيان سه توصيف امتيازات بزرگ اين كتاب آسمانى را شرح داده، مى‏فرمايد: «كتابى است كه آياتش (در لطف و زيبائى و عمق و محتوا) همانند يكديگر است» (كِتاباً مُتَشابِهاً).

منظور از «متشابه» در اينجا كلامى است كه قسمتهاى مختلف آن با يكديگر همرنگ و هماهنگ مى‏باشد، هيچ گونه تضاد و اختلافى در ميان آن نيست، خوب و بد ندارد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:35 PM
اين درست بر خلاف كلمات انسانهاست كه هر قدر در آن دقت شود هنگامى كه گسترده و وسيع گردد خواه ناخواه اختلافات و تناقضها و تضادهائى در آن پيدا مى‏شود، بررسى آثار نويسندگان معروف و بزرگ اعم از نثر و نظم نيز گواه زنده اين مطلب است.

سپس مى‏افزايد: ويژگى ديگر اين كتاب اين است كه: «آياتى مكرر دارد» با تكرارى شوق‏انگيز (مَثانِيَ).

اين تعبير ممكن است اشاره به تكرار مباحث مختلف داستانها، سرگذشتها، مواعظ و اندرزها بوده باشد، اما تكرارى كه هرگز ملالت‏آور نيست، بلكه شوق انگيز است و نشاط آفرين، و اين يكى از اصول مهم فصاحت است.

بعد از اين توصيف به آخرين ويژگى قرآن در اين بحث يعنى مسأله نفوذ عميق و فوق العاده آن پرداخته، مى‏گويد: «از شنيدن آياتش لرزه بر اندام كسانى كه از پروردگارشان مى‏ترسند مى‏افتد برون و درونشان نرم و متوجه ذكر خدا مى‏شود» (تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إِلى‏ ذِكْرِ اللَّهِ).

چه ترسيم جالب و زيبائى از نفوذ عجيب آيات قرآن در دلهاى آماده، نخست در آن خوف و ترسى ايجاد مى‏كند، خوفى كه مايه بيدارى و آغاز حركت است، و ترسى كه انسان را متوجه مسؤوليتهاى مختلفش مى‏سازد.

در مرحله بعد حالت نرمش و پذيرش سخن حق به او مى‏بخشد و به دنبال آن آرامش مى‏يابد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:36 PM
در حديثى از پيامبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه فرمود: «هنگامى كه بدن بنده‏اى از خوف خدا لرزان شود گناهش فرو مى‏ريزد همان گونه كه برگ خشك از درختان».

در پايان آيه، بعد از بيان اين اوصاف مى‏گويد: «اين هدايت الهى است كه هر كس را بخواهد با آن راهنمايى مى‏كند» (ذلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشاءُ).

درست است كه قرآن براى هدايت همگان نازل شده اما تنها حق طلبان و حقيقت جويان و پرهيزگاران از نور هدايتش بهره مى‏گيرند، و آنها كه تاريكى تعصب و لجاجت بر روح آنها حكم فرماست نه تنها بهره‏اى از آن نمى‏گيرند، بلكه بر اثر عناد و دشمنى بر ضلالتشان افزوده مى‏شود.

لذا در دنبال اين سخن مى‏فرمايد: «و هر كس را خداوند گمراه سازد راهنمائى براى او نخواهد بود» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).

ضلالتى كه پايه‏هاى آن به دست خود او گذارده شده، و زير بنايش بوسيله اعمال نادرستشان استحكام يافته، و به همين دليل كمترين منافاتى با اصل اختيار و آزادى اراده انسانها ندارد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:36 PM
(آيه 24)- در اين آيه گروه ظالمان و مجرمان را با گروه مؤمنانى كه وضع حالشان قبلا بيان شد مقايسه مى‏كند، تا در اين مقايسه واقعيتها بهتر روشن گردد، مى‏فرمايد: «آيا كسى كه با صورت خود عذاب دردناك (الهى) را در روز قيامت دور مى‏سازد» همانند كسى است كه هرگز آتش دوزخ به او نمى‏رسد (أَ فَمَنْ يَتَّقِي بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ).

حال ظالمان دوزخى در آن روز به گونه‏اى است كه بايد با صورت از خود دفاع كنند، چرا كه دست و پاى آنها در غل و زنجير است.

سپس در پايان آيه مى‏افزايد: در آن روز «به ظالمان گفته مى‏شود: بچشيد آنچه را به دست مى‏آورديد» و انجام مى‏داديد! (وَ قِيلَ لِلظَّالِمِينَ ذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ).

آرى! فرشتگان عذاب اين واقعيت دردناك را براى آنها بيان مى‏كنند كه اينها همان اعمال شماست كه در كنار شما قرار گرفته، و آزارتان مى‏دهد.

(آيه 25)- آنچه تاكنون گفته شد اشاره كوتاهى بود به عذابهاى دردناك آنان در قيامت و در اين آيه سخن از عذاب دنياى آنها مى‏گويد، مبادا تصور كنند كه در اين زندگى دنيا در امان خواهند بود، مى‏فرمايد: «كسانى كه قبل از آنها بودند نيز.

(آيات ما را) تكذيب نمودند، و عذاب (الهى) از جائى كه فكر نمى‏كردند به سراغشان آمد» (كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَأَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَيْثُ لا يَشْعُرُونَ).

(آيه 26)- در اين آيه نشان مى‏دهد كه عذاب دنيوى آنها تنها جنبه جسمانى نداشته، بلكه كيفر روانى نيز بوده است، مى‏فرمايد: «خداوند خوارى را در زندگى اين دنيا به آنها چشانيد» (فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا).

آرى! اگر انسان گرفتار مصيبتى شود اما آبرومند و سر بلند جان بسپارد مهم نيست، مهم آن است كه با خوارى و ذلت جان دهد، و با بى‏آبروئى و رسوائى گرفتار چنگال عذاب شود.

ولى با اين همه «عذاب آخرت شديدتر است اگر مى‏دانستند» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).

تعبير به «اكبر» (بزرگتر) كنايه از شدت و سختى عذاب است.

امیرحسین
08-27-2011, 04:37 PM
(آيه 27)- قرآنى كه هيچ كژى در آن نيست: در اينجا همچنان بحث از قرآن مجيد و ويژگيهاى آن است و بحثهاى گذشته را در اين زمينه تكميل مى‏كند.

نخست از مسأله جامعيت قرآن چنين سخن مى‏گويد: «ما براى مردم در اين قرآن از هر نوع مثلى زديم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ).

از سرگذشت دردناك ستمگران و سركشان پيشين، از عواقب هولناك گناه، از انواع پندها و اندرزها، از اسرار خلقت و نظام آفرينش، از احكام و قوانين متقن، خلاصه هر چه براى هدايت انسانها لازم بود در لباس امثال براى آنها شرح داديم.

«شايد متذكر شوند» و از راه خطا به راه راست بازگردند (لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).

(آيه 28)- سپس به توصيف ديگرى از قرآن پرداخته، مى‏گويد: «قرآنى است فصيح و خالى از هر گونه كجى و نادرستى» (قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ).

در پايان آيه مى‏گويد: هدف از نزول قرآن با اين همه اوصاف اين بوده است كه «شايد آنها (مردم) پرهيزكارى پيشه كنند» (لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ).

امیرحسین
08-27-2011, 04:37 PM
(آيه 29)- سپس قرآن به ذكر مثالى از اين امثال پرداخته و سرنوشت موحد و مشرك را در قالب مثلى گويا و زيبا چنين ترسيم مى‏كند: «خداوند مثالى زده است:

مردى را كه مملوك شريكانى است كه در باره او پيوسته با هم به مشاجره مشغولند» (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ). و هر كدام او را به كارى دستور مى‏دهد.

و از آن بدتر اين كه براى تأمين نيازهاى زندگى اين يكى او را به ديگرى حواله مى‏دهد، و آن ديگر به اين، و از اين نظر نيز محروم و بيچاره و بى‏نوا و سرگردان است «و مردى كه تنها تسليم يك نفر است» (وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ).

خط و برنامه او مشخص، صاحب اختيار او معلوم است، نه گرفتار ترديد است و نه سرگردانى، نه تضاد و نه تناقض، با روحى آرام گام برمى‏دارد.
«آيا اين دو يكسانند»؟! (هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا).

و اين گونه است حال «مشرك» و «موحد»: مشركان در ميان انواع تضادها و تناقضها غوطه‏ورند، هر روز دل به معبودى مى‏بندند، اما موحدان دل در گرو عشق خدا دارند، از تمام عالم او را برگزيده‏اند.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «حمد مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).

«ولى بيشتر آنان نمى‏دانند» (بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ). و با وجود اين دلائل روشن به خاطر حبّ دنيا و شهوات سركش به حقيقت راه نمى‏برند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:38 PM
(آيه 30)- به دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون توحيد و شرك بود در اين آيه سخن از نتايج توحيد و شرك در صحنه قيامت مى‏گويد.

نخست از مسأله «مرگ» كه دروازه قيامت است شروع مى‏كند، و عموميت قانون مرگ را نسبت به همه انسانها روشن ساخته، مى‏گويد: «تو مى‏ميرى، و آنها نيز خواهند مرد»! (إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ).

آرى «مرگ» از مسائلى است كه همه انسانها در آن يكسانند.

بعضى از مفسران گفته‏اند: دشمنان پيامبر صلّى اللّه عليه و اله انتظار مرگ او را مى‏كشيدند و خوشحال بودند كه سر انجام او خواهد مرد! قرآن در اين آيه به آنها پاسخ مى‏گويد كه اگر پيامبر بميرد آيا شما زنده مى‏مانيد؟

(آيه 31)- سپس بحث را به دادگاه قيامت برده، مخاصمه بندگان را در صحنه محشر مجسّم مى‏كند، و مى‏فرمايد: «سپس شما روز قيامت نزد پروردگارتان مخاصمه مى‏كنيد» (ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ).

آيات بعد نشان مى‏دهد كه اين مخاصمه در ميان پيامبران و مؤمنان از يك سو، و مشركان و مكذبان از سوى ديگر خواهد بود.

آغاز جزء 24 قرآن مجيد
ادامه سوره زمر

(آيه 32)- سخن از حضور مردم در صحنه قيامت و مخاصمه در آن دادگاه بزرگ بود، در اينجا نيز همان بحث را ادامه مى‏دهد، و مردم را به دو گروه «مكذبان» و «مصدّقان» تقسيم مى‏كند.

گروه اول داراى دو وصفند، چنانكه مى‏فرمايد: «پس چه كسى ستمكارتر است از آن كسى كه بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامى كه به سراغ او آمده تكذيب كند» (فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ كَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جاءَهُ).

افراد بى ايمان و مشرك بسيار دروغ بر خدا مى‏بستند، گاه فرشتگان را دختران او مى‏خواندند، گاه عيسى را پسر او مى‏گفتند، گاه بتها را شفيعان درگاه او مى‏دانستند، و گاه احكام دروغينى در زمينه حلال و حرام جعل مى‏كردند و به او نسبت مى‏دادند، و مانند اينها.

و اما سخن صدقى كه به سراغ آنها آمد و تكذيب كردند همان وحى آسمانى قرآن مجيد بود.

و در پايان آيه در يك جمله كوتاه كيفر اين گونه افراد را چنين بيان مى‏كند: «آيا در جهنم جايگاهى براى كافران نيست»؟! (أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْكافِرِينَ).

هنگامى كه نام «جهنم» برده مى‏شود بقيه عذابهاى دردناك نيز در آن خلاصه شده است.

امیرحسین
08-27-2011, 04:38 PM
(آيه 33)- در باره گروه دوم نيز دو توصيف ذكر كرده، مى‏فرمايد: «اما كسى كه سخن راست بياورد، و كسى كه آن را تصديق كند آنان پرهيزكارانند» (وَ الَّذِي جاءَ بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِهِ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ).

به اين ترتيب سخن از كسانى است كه هم آورنده صدقند و هم عمل كننده به آن، سخن از آنهاست كه مكتب وحى و سخن حق پروردگار را در عالم نشر داده، و خود به آن مؤمن هستند و عمل مى‏كنند، اعم از پيامبران و امامان معصوم و تبيين كنندگان مكتب آنها.

(آيه 34)- در اين آيه سه پاداش بزرگ براى اين گروه بيان مى‏دارد: نخست مى‏فرمايد: «آنچه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنان موجود است و اين است جزاى نيكوكاران» (لَهُمْ ما يَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِكَ جَزاءُ الْمُحْسِنِينَ).

گستردگى مفهوم اين آيه به قدرى است كه تمام مواهب معنوى و نعمتهاى مادى را شامل مى‏شود، آنچه در تصور و وهم ما بگنجد يا نگنجد؟

(آيه 35)- دومين و سومين پاداش آنان را به اين صورت بيان مى‏كند: «تا خداوند بدترين اعمالى را كه انجام داده‏اند (در سايه ايمان و صداقت آنها) بيامرزد و آنها را به بهترين اعمال كه انجام مى‏دادند پاداش دهد» (لِيُكَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِي عَمِلُوا وَ يَجْزِيَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِي كانُوا يَعْمَلُونَ).

چه تعبير جالبى! از يكسو اين تقاضا را دارند كه بدترين اعمالشان در سايه لطف الهى پوشانده شود، و با آب توبه اين لكه‏ها از دامانشان پاك گردد، و از سوى ديگر تقاضايشان اين است كه خداوند بهترين اعمالشان را معيار پاداش قرار دهد و همه اعمال آنها را به حساب آن بپذيرد! و خداوند نيز با تعبيرى كه در اين آيات بيان فرموده درخواست آنان را پذيرفته است، بدترين را مى‏بخشد، و بهترين را معيار پاداش قرار مى‏دهد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:39 PM
(آيه 36-
شأن نزول:
نقل كرده‏اند كه: بت پرستان مكه پيامبر صلّى اللّه عليه و اله را از خشم و غضب بتها بر حذر مى‏داشتند، و مى‏گفتند: از آنها بدگوئى مكن، و بر خلاف آنها اقدام منما كه تو را ديوانه مى‏كنند و آزار مى‏رسانند! (آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت).

تفسير:
«خدا» كافى است! به دنبال تهديدهائى كه خداوند در آيات گذشته نسبت به مشركان بيان فرمود، و وعده‏هائى كه به پيامبرش داده است در اين آيه سخن از تهديدهاى كفار به ميان مى‏آورد و مى‏گويد: «آيا خداوند براى (نجات و دفاع از) بنده‏اش (در برابر دشمنان) كافى نيست؟ اما آنها تو را از غير او مى‏ترسانند» (أَ لَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ وَ يُخَوِّفُونَكَ بِالَّذِينَ مِنْ دُونِهِ).

خداوندى كه قدرتش برتر از همه قدرتهاست و از نيازها و مشكلات بندگانش به خوبى آگاه است و نسبت به آنها نهايت لطف و مرحمت را دارد چگونه ممكن است بندگان با ايمانش را در برابر طوفان حوادث و موج عداوت دشمنان تنها بگذارد؟ هنگامى كه او پشتيبان بنده‏اش باشد،


اگر تيغ عالم بجنبد ز جاى-----نبرد رگى چون نخواهد خداى!

و هنگامى كه بخواهد كسى را يارى كند،


هزار دشمنم ار مى‏كنند قصد هلاك-----گرم تو دوستى از دشمنان ندارم باك‏

چه رسد به بتها كه موجوداتى بى‏ارزش و بى‏خاصيتند.

اين آيه نويدى است براى همه پويندگان راه حق و مؤمنان راستين مخصوصا در محيطهائى كه در اقليت قرار دارند و از هر سو مورد تهديدند.

در دنباله اين آيه و آيه بعد اشاره به مسأله «هدايت» و «ضلالت» و تقسيم مردم به دو گروه «گمراه» و «هدايت يافته» و اين كه همه اينها از ناحيه خدا است مى‏كند، تا روشن شود تمامى بندگان نيازمند درگاه اويند، و بى‏خواست او چيزى در عالم رخ نمى‏دهد، مى‏فرمايد: «و هر كس را خداوند گمراه كند هيچ هدايت كننده‏اى ندارد» (وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ).

امیرحسین
08-27-2011, 04:39 PM
(آيه 37)- «و هر كس را خدا هدايت كند هيچ گمراه كننده‏اى نخواهد داشت» (وَ مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُضِلٍّ).

بديهى است نه آن ضلالت بى‏دليل است، و نه اين هدايت بى‏حساب، بلكه هر يك تداومى است بر خواست خود انسان و تلاش او.

و چه بيخبرند كسانى كه رابطه اين گونه آيات را از آيات ديگر قرآن بريده و آن را گواه بر مكتب جبر گرفته‏اند، گوئى نمى‏دانند كه آيات قرآن يكديگر را تفسير مى‏كنند.

بلكه در ذيل همين آيه شاهد گويائى بر اين معنى است، چرا كه مى‏فرمايد:
«آيا خداوند توانا و داراى مجازات نيست»؟ (أَ لَيْسَ اللَّهُ بِعَزِيزٍ ذِي انْتِقامٍ).

مى‏دانيم انتقام از ناحيه خداوند به معنى مجازات در برابر اعمال خلافى است كه انجام شده، اين نشان مى‏دهد كه اضلال او جنبه مجازات دارد، و عكس العمل اعمال خود انسانهاست، و طبعا هدايت او نيز جنبه پاداش و عكس العمل اعمال خالص و پاك و مجاهده در طريق «اللّه» دارد.
هدايت و ضلالت از سوى خداست!

هدايت در لغت به معنى دلالت و راهنمائى توأم با لطف و دقت است و آن را به دو شعبه تقسيم كرده‏اند: «ارائه طريق» و «ايصال به مطلوب» و به تعبير ديگر «هدايت تشريعى» و «هدايت تكوينى».

امیرحسین
08-27-2011, 04:39 PM
توضيح اين كه: گاه انسان راه را به كسى كه طالب آن است با دقت تمام و لطف و عنايت نشان مى‏دهد، اما پيمودن راه و رسيدن به مقصود بر عهده خود اوست.

ولى گاه دست طالب راه را مى‏گيرد و علاوه بر ارائه طريق او را به مقصد مى‏رساند.
البته نقطه مقابل آن «اضلال» است.

يك نگاه اجمالى به آيات قرآن به خوبى روشن مى‏سازد كه قرآن هدايت و ضلالت را فعل خدا مى‏شمرد، و هر دو را به او نسبت مى‏دهد.

مطالعه سطحى اين آيات و عدم درك معنى عميق آنها سبب شده است كه گروهى در تفسير آنها به «ضلالت» بيفتند و زير آوارهاى مكتب «جبر» مدفون گردند.

اما دقيقترين تفسيرى كه با همه آيات هدايت و ضلالت سازگار است و همه آنها را به خوبى تفسير مى‏كند اين است كه بگوئيم:

هدايت تشريعى به معنى ارائه طريق، جنبه عمومى و همگانى دارد و هيچ قيد و شرطى در آن نيست، چنانكه در آيه 3 سوره دهر آمده: «ما راه را به انسان نشان داديم خواه شكرگزارى كند يا كفران» و در آيه 51 سوره آل عمران مى‏خوانيم: «تو همه انسانها را به صراط مستقيم دعوت مى‏كنى» بديهى است دعوت پيامبر مظهر دعوت خداست چرا كه هر چه او دارد از خدا دارد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:40 PM
و در باره جمعى از منحرفان و مشركان در آيه 23 سوره نجم آمده است:
«هدايت الهى از سوى پروردگار به سراغ آنها آمد».

اما هدايت تكوينى به معنى ايصال به مطلوب و گرفتن دست بندگان و گذراندن آنها از تمام پيچ و خمهاى راه، و حفظ و حمايت از آنها تا رساندن به ساحل نجات كه موضوع بحث بسيارى ديگر از آيات قرآن است هرگز بى‏قيد و شرط نمى‏باشد، اين هدايت مخصوص گروهى است كه اوصاف آنها در قرآن بيان شده و اضلال كه نقطه مقابل آن است نيز مخصوص گروهى است كه اوصاف آنان نيز بيان گشته.

قرآن مجيد در يك جا سر چشمه ضلالت را فسق و خروج از اطاعت و فرمان الهى شمرده شده.
(بقره/ 26) در جاى ديگر تكيه روى مسأله ظلم شده و آن را زمينه ساز ضلالت معرفى كرده. (بقره/ 258) و در جاى ديگر كفر به عنوان زمينه ساز گمراهى ذكر شده. (بقره/ 264) باز در آيه ديگر اسراف و دروغگوئى را عامل گمراهى شمرده است. (غافر/ 28) نتيجه اين كه قرآن ضلالت الهى را مخصوص كسانى مى‏شمرد كه داراى اين اوصافند: «كفر»، «ظلم»، «فسق»، «دروغ»، «اسراف» و «كفران».

آيا كسانى كه داراى اين اوصافند شايسته ضلالت و گمراهى نيستند؟! اين در زمينه مسأله ضلالت، و اما در مورد «هدايت» نيز شرائط و اوصافى در قرآن بيان شده كه نشان مى‏دهد آن هم بدون علت، و بر خلاف حكمت الهى نيست.

امیرحسین
08-27-2011, 04:41 PM
در يك جا پيروى فرمان خدا، و جلب خشنودى او، زمينه ساز هدايت الهى شمرده شده است.

(مائده/ 16) در جاى ديگر توبه و انابه عامل استحقاق هدايت شمرده شده است. (رعد/ 27) و در آيه ديگر جهاد آن هم جهاد مخلصانه و در راه خدا به عنوان شرط اصلى هدايت ذكر شده است.

(عنكبوت/ 69) و بالاخره در آيه ديگر پيمودن مقدارى از راه هدايت به عنوان شرطى براى ادامه اين راه به لطف خداوند ذكر شده است.

(محمد/ 17) نتيجه اين كه تا از سوى بندگان توبه و انابه‏اى نباشد، تا پيرو فرمان او نباشند تا جهاد و تلاش و كوششى صورت نگيرد، و تا گامهاى نخستين را در مسير حق برندارند، لطف الهى شامل حال آنان نمى‏شود، دست آنان را نمى‏گيرد و ايصال به مطلوب نمى‏كند.

آيا شمول هدايت نسبت به كسانى كه داراى اين اوصافند بى‏حساب است و يا دليل بر جبرى بودن هدايت محسوب مى‏شود! ملاحظه مى‏كنيد آيات قرآن در اين زمينه بسيار روشن و گوياست، منتهى كسانى كه نتوانسته يا نخواسته‏اند جمع بندى صحيحى از آيات هدايت و ضلالت كنند گرفتار چنان اشتباه خطرناكى شده‏اند، و «چون نديدند حقيقت، ره افسانه زدند» بايد گفت زمينه اين «ضلالت» را نيز خودشان فراهم ساخته‏اند! به هر حال مشيت الهى كه در آيات هدايت و ضلالت روى آن تكيه شده، هرگز به معنى مشيت بى‏دليل و خالى از حكمت نيست، بلكه در هر مورد شرائط خاصى دارد كه آن را هماهنگ با حكيم بودن او مى‏كند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:41 PM
(آيه 38)- آيا معبودان شما توانائى بر حل مشكلى دارند؟ از آنجا كه در آيات پيشين سخن از عقيده انحرافى مشركان و عواقب شوم آن بود، در اينجا از دلائل توحيد سخن مى‏گويد تا بحث گذشته را با ذكر دليل تكميل كند.

نخست مى‏فرمايد: «و اگر از آنها بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده؟
حتما مى‏گويند: خدا!» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ).

چرا كه هيچ وجدان و خردى نمى‏پذيرد كه اين عالم وسيع و پهناور با آن همه عظمت، مخلوق موجودى زمينى باشد تا چه رسد به بتهاى بى‏روح و فاقد عقل و شعور، و به اين ترتيب قرآن آنها را به داورى عقل و حكم وجدان و فطرت مى‏برد، تا نخستين پايه توحيد را كه مسأله خالقيت آسمان و زمين است در قلوب آنها محكم كند.

در مرحله بعد سخن از مسأله سود و زيان و تأثير در منافع و مضار انسان به ميان مى‏آورد، تا ثابت كند بتها هيچ نقشى در اين زمينه ندارند، مى‏افزايد: «بگو: آيا هيچ در باره معبودانى كه غير از خدا مى‏خوانيد انديشه مى‏كنيد كه اگر خدا زيانى براى من بخواهد آيا آنها مى‏توانند گزند او را بر طرف سازند؟ و يا اگر رحمتى براى من بخواهد آيا آنها مى‏توانند جلو رحمت او را بگيرند»؟! (قُلْ أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكاتُ رَحْمَتِهِ).

اكنون كه نه «خالقيت» از آن آنهاست و نه «قدرت بر سود و زيانى» دارند پرستش آنها چه معنى دارد؟

اينجاست كه به عنوان يك نتيجه‏گيرى كلى و نهائى مى‏فرمايد: «بگو: خدا مرا كافى است، و همه متوكلان تنها بر او توكل مى‏كنند» (قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ).

اين سخن كه مشركان خالقيت آسمان و زمين را مخصوص خداوند مى‏دانستند كرارا در آيات قرآن آمده است.

اين امر نشان مى‏دهد كه مطلب نزد آنها كاملا مسلم بوده است، و اين خود بهترين سندى است بر ابطال شرك چرا كه «توحيد خالقيت و مالكيت و ربوبيت» عالم هستى خود بهترين دليل بر «توحيد عبوديت» است، و نتيجه آن توكل بر ذات پاك خدا و چشم برگرفتن از غير اوست.

امیرحسین
08-27-2011, 04:42 PM
(آيه 39)- در اين آيه آنهائى را كه در برابر منطق عقل و وجدان تسليم نيستند با يك تهديد الهى و مؤثر مخاطب ساخته، مى‏فرمايد: به آنها «بگو:

اى قوم من! شما هر چه در توان داريد انجام دهيد، من نيز به وظيفه خود عمل مى‏كنم، اما به زودى خواهيد دانست» (قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‏ مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).

(آيه 40)- خواهيد دانست «چه كسى عذاب خوار كننده‏اى (در دنيا) به سراغش مى‏آيد و (سپس) عذابى جاويدان (در آخرت) بر او وارد مى‏گردد» (مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ).

و به اين ترتيب آخرين سخن را به آنها مى‏گويد كه يا تسليم منطق عقل و خرد شويد و به نداى وجدان گوش فرا دهيد و يا در انتظار دو عذاب دردناك باشيد:

عذابى در دنيا كه باعث خوارى و رسوائى است، و عذابى در آخرت كه جاودانى و هميشگى است، و اينها همان عذابهائى است كه با دست خود فراهم كرده‏ايد، و آتشى است كه هيزم آن را خودتان جمع كرده و افروخته‏ايد.

(آيه 41)- بعد از ذكر دلائل توحيد، و بيان سرگذشت مشركان و موحدان، در اين آيه اين حقيقت را توضيح مى‏دهد كه پذيرش و عدم پذيرش شما سود و زيانش متوجه خودتان است، و اگر پيامبر صلّى اللّه عليه و اله در اين زمينه اصرار مى‏ورزد نه به خاطر نفعى است كه عائد او شود، بلكه صرفا انجام وظيفه الهى است، مى‏فرمايد:

«ما اين كتاب (آسمانى) را براى مردم به حق نازل كرديم» (إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ).
«هر كس هدايت را پذيرد به نفع خود اوست، و هر كس گمراهى را برگزيند تنها به زيان خود گمراه مى‏گردد» (فَمَنِ اهْتَدى‏ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها).

«و تو مأمور اجبار آنها به هدايت نيستى» وظيفه تو تنها ابلاغ و انذار است (وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ).

امیرحسین
08-27-2011, 04:42 PM
(آيه 42)- سپس براى اين كه روشن سازد همه چيز انسانها و از جمله حيات و مرگشان به دست خداست مى‏گويد: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏كند» (اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها).

«و ارواحى را كه نمرده‏اند نيز به هنگام خواب» مى‏گيرد (وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها).

و به اين ترتيب «خواب» برادر «مرگ» است و شكل ضعيفى از آن.

بعد مى‏افزايد: «سپس ارواح كسانى را كه فرمان مرگ آنها را صادر كرده نگه مى‏دارد (به گونه‏اى كه هرگز از خواب بيدار نمى‏شوند) و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) باز مى‏گرداند تا سر آمدى معين» (فَيُمْسِكُ الَّتِي قَضى‏ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‏ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).

آرى «در اين امر نشانه‏هاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مى‏كنند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ).

(آيه 43)- از آنجا كه در آيه قبل حاكميت «اللّه» بر وجود انسان و تدبير او از طريق نظام مرگ و حيات و خواب و بيدارى مسلم شد در اين آيه سخن از انحراف مشركان در مسأله شفاعت به ميان مى‏آورد تا به آنها ثابت كند مالك شفاعت همان مالك مرگ و حيات آدمى است، نه بتهاى فاقد شعور، مى‏فرمايد:

«آيا آنها غير از خدا شفيعانى گرفته‏اند» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ).

مى‏دانيم كه يكى از بهانه‏هاى معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها اين بود كه مى‏گفتند: «ما آنها را به خاطر اين مى‏پرستيم كه شفيعان ما نزد اللّه بوده باشند».

ولى از آنجا كه شفاعت اولا فرع بر درك و شعور است و ثانيا فرع بر قدرت و مالكيت و حاكميت، در دنباله آيه در پاسخ آنها چنين مى‏فرمايد: به آنها «بگو: آيا (از آنها شفاعت مى‏طلبيد) هر چند مالك چيزى نباشند، و درك و شعورى براى آنها نباشد»؟ (قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا يَمْلِكُونَ شَيْئاً وَ لا يَعْقِلُونَ).

اگر شفيعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه مى‏دانيد آنها از خود چيزى ندارند، هر چه دارند از ناحيه خداست، و اگر از بتهاى سنگى و چوبى شفاعت مى‏طلبيد آنها علاوه بر عدم مالكيت كمترين عقل و شعورى ندارند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:42 PM
(آيه 44)- لذا در اين آيه اضافه مى‏كند: «بگو: تمام شفاعت از آن خداست» (قُلْ لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِيعاً).

زيرا «حاكميت آسمانها و زمين از آن اوست، و سپس همه شما به سوى او باز گردانده مى‏شويد» (لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ).

و به اين ترتيب آنها را بكلى خلع سلاح مى‏كند، چرا كه توحيدى كه بر كل عالم حاكم است مى‏گويد: شفاعت نيز جز به اذن پروردگار ممكن نيست.

(آيه 45)- آنها كه از نام خدا وحشت دارند! باز هم در اينجا سخن از توحيد و شرك است و يكى از چهره‏هاى بسيار زشت و زننده مشركان و منكران معاد را در برخورد با توحيد منعكس ساخته، مى‏فرمايد: «و هنگامى كه خداوند به يگانگى ياد مى‏شود دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئز (و متنفر) مى‏گردد، اما هنگامى كه از معبودهاى ديگر ياد مى‏شود، آنان خوشحال مى‏شوند» (وَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ إِذا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ). گاه انسان چنان به زشتيها خو مى‏گيرد و از پاكيها و نيكيها بيگانه مى‏شود كه از شنيدن نام حق ناراحت و از شنيدن باطل مسرور و شاد مى‏گردد.

نقطه مقابل آنها مؤمنانى هستند كه از شنيدن نام خداوند يگانه چنان مجذوب نام مقدسش مى‏شوند كه حاضرند هر چه دارند نثار راه او كنند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:43 PM
(آيه 46)- هنگامى كه سخن به اينجا مى‏رسد كه اين گروه لجوج و اين جاهلان مغرور حتى از شنيدن نام خداوند يگانه متنفر و بيزارند به پيامبرش دستور مى‏دهد كه از آنها روى بگرداند، و رو به سوى درگاه خدا آورد، با لحنى كه حاكى از ايمان عميق و سرشار از عشق اوست با او سخن گويد، و شكايت اين گروه را به درگاه او برد، تا هم قلب خود را كه آكنده از اندوه است آرامش بخشد، و هم از اين راه تكانى به آن ارواح خفته غافل دهد.

مى‏فرمايد: «بگو: خداوندا! اى آفريننده آسمانها و زمين، و آگاه از اسرار نهان و آشكار، تو در ميان بندگانت در آنچه اختلاف داشتند داورى خواهى كرد» (قُلِ اللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ عالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبادِكَ فِي ما كانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ).

آرى! روز قيامت اين گمراهان لجوج به اشتباه خود پى مى‏برند و آنجاست كه به فكر جبران مى‏افتند، اما چه سود؟!

(آيه 47)- در اين آيه مى‏گويد: «اگر ستمكاران تمام آنچه را روى زمين است مالك باشند و همانند آن نيز بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا كنند تا از عذاب شديد روز قيامت رهائى يابند» اما چنين چيزى ممكن نيست (وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ).

سپس مى‏افزايد: «و از سوى خدا براى آنها امورى ظاهر مى‏شود كه هرگز گمان نمى‏كردند» (وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ).

و عذابهائى را با چشم خود مى‏بينند كه هرگز به فكر آنها خطور نمى‏كرد!

(آيه 48)- اين آيه توضيح يا تكميل براى مطلبى است كه در آيه قبل گذشت مى‏فرمايد: در آن روز «اعمال بدى را كه انجام داده‏اند براى آنها آشكار مى‏شود» (وَ بَدا لَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا).

«و آنچه را استهزا كردند بر آنها واقع مى‏گردد» (وَ حاقَ بِهِمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ).

امیرحسین
08-27-2011, 04:43 PM
(آيه 49)- در سختيها به ياد خدا هستند، اما ...! باز در اينجا موضوع سخن، افراد بى‏ايمان و ظالمانند، و چهره ديگرى از چهره‏هاى زشت آنها را منعكس مى‏كند.

نخست مى‏فرمايد: «هنگامى كه انسان را زيانى (و درد و رنج و فقرى) رسد، ما را (براى حل مشكلش) مى‏خواند» (فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا).

اما آن هم موقتى است «سپس هنگامى كه از جانب خود به او نعمتى دهيم (و درد و رنجش را بر طرف سازيم لطف و عطاى ما را به دست فراموشى مى‏سپارد، و) مى‏گويد: اين نعمت را به خاطر كاردانى خودم به من داده‏اند» (ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ).

اين غافلان بى‏خبر هيچ فكر نمى‏كنند كه آن علم و دانش نيز موهبتى از سوى خداست.

سپس قرآن در پاسخ اين افراد خودبين و كم ظرفيت كه چون به نعمتى رسند به زودى خود را گم مى‏كنند چنين مى‏گويد: «ولى اين (نعمت) وسيله آزمايش (آنها) است ولى بيشترشان نمى‏دانند» (بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ).

هدف اين است كه با بروز حوادث سخت، و به دنبال آن رسيدن به نعمتهاى بزرگ، آنچه را در درون دارند آشكار كنند.

(آيه 50)- در اين آيه مى‏افزايد: «اين سخن را كسانى كه قبل از آنها بودند گفتند (آنها نيز ادعا مى‏كردند كه نعمتهاى ما زائيده علم و لياقت ماست) ولى آنچه را به دست مى‏آوردند براى آنها سودى نداشت» (قَدْ قالَهَا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ ما كانُوا يَكْسِبُونَ).

آرى! قارونهاى مغرور اموالشان را مولود لياقت خودشان مى‏پنداشتند و مواهب الهى را بر خويش فراموش كرده، و تنها چشم به اسباب ظاهرى دوخته بودند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:44 PM
(آيه 51)- «سپس بديهاى اعمالشان به آنها رسيد» (فَأَصابَهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا). و هر كدام به نوعى از عذابهاى الهى، طوفان، سيلاب، زمين لرزه، و صيحه‏هاى آسمانى، گرفتار شدند، و از ميان رفتند.

بعد مى‏افزايد: اين سرنوشت منحصر به آنها نبود «و ظالمان اين گروه [اهل مكّه‏] نيز به زودى گرفتار بديهاى اعمالى كه انجام داده‏اند خواهند شد، و هرگز نمى‏توانند از چنگال عذاب الهى بگريزند» (وَ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئاتُ ما كَسَبُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِينَ).

بلكه از آنها نيز فراتر مى‏رود و همه ستمگران مغرور و بى‏خبر از خدا را در تمام اعصار و قرون شامل مى‏شود.

(آيه 52)- قرآن در پاسخ اين سخن كه مى‏گفتند: نعمتهاى ما مولود آگاهى و توانائى خود ماست به آنها گوشزد كرد كه سرى به تاريخ گذشتگان بزنيد و ببينيد همين سخن را ديگران گفتند و به چه مصائب و عذابهائى گرفتار شدند- اين يك جواب تاريخى است.

سپس در اين آيه به يك جواب عقلى پرداخته، مى‏گويد: «آيا آنها ندانستند كه خداوند روزى را براى هركس بخواهد گسترده يا تنگ مى‏سازد»؟! (أَ وَ لَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).
چه بسيارند افراد شايسته‏اى كه در زندگى محروم و منزوى هستند، و چه بسيار افراد ضعيف و ناتوانى كه از هر نظر متنعمند، اگر پيروزيهاى مادى همگى در سايه تلاش و كوشش خود افراد و لياقتهاى آنها به دست مى‏آمد نباشيد شاهد چنين صحنه‏هائى باشيم.

لذا در پايان آيه مى‏افزايد: «در اين، آيات و نشانه‏هايى است براى گروهى كه ايمان مى‏آورند» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ).

نشانه‏هائى براى ذات پاك خدا همان گونه كه امير مؤمنان على عليه السّلام فرمود:
«عرفت اللّه بفسخ العزائم و حلّ العقود و نقض الهمم من خدا را بوسيله بر هم خوردن تصميمها، گشوده شدن گره‏ها و درهم شكستن اراده‏ها شناختم».

اينها نشانه‏هايى است از ضعف و ناتوانى انسان تا خود را گم نكند و گرفتار غرور و خودبينى نگردد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:44 PM
(آيه 53)- خداوند همه گناهان را مى‏آمرزد: به دنبال تهديدهاى مكررى كه در آيات گذشته در مورد مشركان و ظالمان آمده بود در اينجا راه بازگشت را توأم با اميدوارى به روى همه گنهكاران مى‏گشايد زيرا هدف اصلى از همه اين امور تربيت و هدايت است نه انتقامجوئى و خشونت، با لحنى آكنده از نهايت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روى همگان باز كرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده، مى‏فرمايد: «به آنها بگو: اى بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ايد از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد زيرا كه او آمرزنده و مهربان است» (قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً).

دقت در تعبيرات اين آيه نشان مى‏دهد كه از اميد بخش‏ترين آيات قرآن مجيد نسبت به همه گنهكاران است، و گستردگى آن به حدى است كه طبق روايتى امير مؤمنان على عليه السّلام فرمود: «در تمام قرآن آيه‏اى وسيعتر از اين آيه نيست».

اين وعده غفران مشروط بر اين است كه: بعد از ارتكاب گناه به خود آيند، و تغيير مسير دهند، رو به سوى درگاه خدا آورند، در برابر فرمانش تسليم باشند و با عمل، صداقت خود را در اين توبه و انابه نشان دهند.

(آيه 54)- در اين آيه راه ورود در اين درياى بى‏كران رحمت الهى را به همه مجرمان و گنهكاران نشان مى‏دهد، مى‏فرمايد: «و به درگاه پروردگارتان باز گرديد» و مسير زندگى خود را اصلاح كنيد (وَ أَنِيبُوا إِلى‏ رَبِّكُمْ).

«و در برابر او تسليم شويد (و فرمانش را به گوش جان بشنويد و پذيرا گرديد) پيش از آن كه عذاب (الهى) به سراغ شما آيد، سپس از سوى هيچ كس يارى نشويد»! (وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ).

امیرحسین
08-27-2011, 04:44 PM
(آيه 55)- بعد از پيمودن مرحله انابه و اسلام سخن از مرحله سوم كه مرحله «عمل» است به ميان آورده، مى‏افزايد: «و از بهترين دستوراتى كه از سوى پروردگارتان بر شما نازل شده پيروى كنيد، پيش از آن كه عذاب (الهى) ناگهان به سراغ شما آيد در حالى كه از آن خبر نداريد» (وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذابُ بَغْتَةً وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُونَ).

و به اين ترتيب مسير وصول به رحمت خدا سه گام بيشتر نيست:
گام اول توبه و پشيمانى از گناه و روى آوردن به سوى خداست.

گام دوم ايمان و تسليم در برابر فرمان او، و گام سوم عمل صالح است.

(آيه 56)- آن روز پشيمانى بيهوده است: در آيات گذشته دستور مؤكدى براى توبه و اصلاح و جبران اعمال گذشته آمده بود، در اينجا در تعقيب آن مى‏گويد: اين دستورها براى آن است «مبادا كسى (روز قيامت) بگويد: افسوس بر من از كوتاهيهائى كه در اطاعت فرمان خدا كردم! و از مسخره كنندگان (آيات او) بودم»! (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يا حَسْرَتى‏ عَلى‏ ما فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ).

آرى! هنگامى كه انسان وارد عرصه محشر مى‏شود و نتيجه تفريطها، و مسامحه كاريها و خلافكاريها، و شوخى گرفتن جديها را در برابر چشم خود مى‏بيند، اندوهى سنگين توأم با ندامتى عميق بر قلب او سايه مى‏افكند، و اين حالت درونى خود را بر زبان آورده و به صورت جمله‏هاى فوق بيان مى‏دارد.

(آيه 57)- سپس مى‏افزايد: «يا بگويد: اگر خداوند مرا هدايت مى‏كرد از پرهيزكاران بودم» (أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ).

اين سخن را گويا زمانى مى‏گويد كه او را به پاى ميزان حساب مى‏آورند، گروهى را مى‏بيند كه با دست پر از حسنات به سوى بهشت روانه مى‏شوند، او نيز آرزو مى‏كند در صف آنان باشد و همراه آنان به سوى نعمتهاى الهى برود.

امیرحسین
08-27-2011, 04:45 PM
(آيه 58)- باز مى‏افزايد: «يا هنگامى كه عذاب الهى را مى‏بيند بگويد: اى كاش بار ديگر (به دنيا) باز مى‏گشتم و از نيكوكاران بودم»؟! (أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ).

و اين هنگامى است كه او را به سوى دوزخ مى‏برند و چشمش به آتش سوزان و منظره عذاب دردناك آن مى‏افتد، آهى از دل بر مى‏كشد و آرزو مى‏كند اى كاش به او اجازه داده مى‏شد تا به دنيا باز گردد.

(آيه 59)- قرآن در برابر اين سه گفتار دوم چنين پاسخ مى‏گويد: «آرى آيات من به سراغ تو آمد اما آن را تكذيب كردى، و تكبر نمودى، و از كافران بودى» (بَلى‏ قَدْ جاءَتْكَ آياتِي فَكَذَّبْتَ بِها وَ اسْتَكْبَرْتَ وَ كُنْتَ مِنَ الْكافِرِينَ).

يعنى اين كه مى‏گوئى «اگر هدايت الهى به سراغ من آمده بود از پرهيزكاران بودم» هدايت الهى چيست؟ جز اين همه كتب آسمانى و فرستادگان خدا و آيات و نشانه‏هاى حق در آفاق و انفس؟
همه اين آيات را ديدى و شنيدى عكس العمل تو در مقابل آن چه بود؟

تكذيب و استكبار و كفر! از ميان اين سه عمل «استكبار» ريشه اصلى است و به دنبال آن «تكذيب آيات الهى» و نتيجه آن «كفر و بى‏ايمان» است.

(آيه 60)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مشركان دروغ پرداز و مستكبرى بود كه در روز قيامت از كرده خود پشيمان مى‏شوند و تقاضاى بازگشت به اين جهان مى‏كنند- تقاضائى بى‏حاصل و غير قابل قبول- در اينجا در ادامه همين سخن مى‏گويد: «و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى‏بينى كه صورتهايشان سياه است»! (وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ).

سپس مى‏افزايد: «آيا در جهنم جايگاهى براى مستكبّران نيست»؟! (أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَكَبِّرِينَ).

امیرحسین
08-27-2011, 04:45 PM
(آيه 61)- در اين آيه سخن از نقطه مقابل اين گروه يعنى گروه پرهيزكاران و سعادت آنها در قيامت در ميان است، مى‏فرمايد: «و خداوند كسانى را كه تقوا پيشه كردند با رستگارى رهايى مى‏بخشد» (وَ يُنَجِّي اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ).

سپس اين فلاح و پيروزى را با اين دو جمله كوتاه و پر معنى توضيح مى‏دهد:
«هيچ بدى به آنها نمى‏رسد و هرگز غمگين نخواهند شد» (لا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ).

در جهانى زندگى مى‏كنند كه جز نيكى و پاكى و وجد و سرور چيزى وجود ندارد، اين تعبير كوتاه در حقيقت تمام مواهب الهى را در خود جمع كرده است.

(آيه 62)- اين آيه بار ديگر به مسأله توحيد و مبارزه با شرك باز مى‏گردد و گفتگوهائى را كه با مشركان داشت ادامه داده، مى‏فرمايد: «خداوند آفريدگار همه چيز است و حافظ و ناظر بر همه اشيا است» (اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَكِيلٌ).

جمله اول اشاره به «توحيد خالقيت» است و جمله دوم اشاره به «توحيد ربوبيت».

مسأله توحيد خالقيت چيزى است كه حتى مشركان غالبا به آن معترف بوده‏اند.

ولى آنها در توحيد ربوبيت گرفتار انحراف شده بودند گاه حافظ و نگهبان و مدبر كارهاى خود را بتها مى‏دانستند و در مشكلات به آنها پناه مى‏بردند.

(آيه 63)- اين آيه با ذكر توحيد مالكيت خداوند بحث توحيدى آيه قبل را تكميل كرده، مى‏گويد: «كليدهاى آسمانها و زمين از آن اوست» (لَهُ مَقالِيدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

اين تعبير معمولا كنايه از مالكيت و يا سلطه بر چيزى است، چنانكه مى‏گوئيم: كليد اين كار به دست فلانى است.

قرآن بعد از اين جمله چنين نتيجه گيرى مى‏كند: «و كسانى كه به آيات خداوند كافر شدند زيانكارانند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ).

چرا كه منبع اصلى و سر چشمه واقعى همه خيرات و بركات را رها كرده و در بيراهه‏ها سرگردان شده‏اند، از كسى كه تمام كليدهاى آسمانها و زمين به دست اوست روى بر تافته و به سراغ موجودات ناتوانى رفته‏اند كه مطلقا كارى از آنها ساخته نيست.

امیرحسین
08-27-2011, 04:46 PM
(آيه 64)- از مجموع آنچه در باره شاخه‏هاى توحيد در آيات گذشته ذكر شد به خوبى مى‏توان نتيجه گرفت كه توحيد در عبادت يك حقيقت غير قابل انكار است، تا آنجا كه هيچ انسان فهميده و عاقلى نبايد به خود اجازه دهد كه در برابر بتها سجده كند، لذا به دنبال آن با لحنى قاطع و تشدد آميز مى‏گويد: «بگو: آيا به من دستور مى‏دهيد كه غير خدا را بپرستم اى جاهلان»؟! (قُلْ أَ فَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّي أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجاهِلُونَ).

اين سخن مخصوصا با توجه به اين كه كفار و مشركان گاهى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله را دعوت مى‏كردند كه خدايان آنها را احترام و پرستش كند، و يا حد اقل از عيبجوئى و انتقاد نسبت به بتها بپرهيزد مفهوم عميقترى پيدا مى‏كند، و با صراحت اعلام مى‏دارد كه مسأله توحيد و نفى شرك مطلبى نيست كه بتوان بر سر آن معامله و سازش كرد، شرك بايد در تمام چهره‏هايش درهم كوبيده شود و از صفحه جهان محو گردد!

(آيه 65)- اگر مشرك شوى اعمالت بر باد مى‏رود! قرآن همچنان مسائل مربوط به شرك و توحيد را كه در آيات قبل از آن سخن بود تعقيب مى‏كند.

نخست با لحن قاطع خطر شرك را بازگو كرده، مى‏فرمايد: «به تو و همه پيامبران پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت تباه مى‏شود و از زيانكاران خواهى بود» (وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ).

به اين ترتيب شرك دو پيامد خطرناك دارد حتى در مورد پيامبران الهى اگر به فرض محال مشرك شوند.

نخست مسأله حبط اعمال است، و دوم گرفتار خسران و زيان زندگى شدن.

اما «حبط اعمال» به معنى محو آثار و پاداش عمل به خاطر شرك است چرا كه شرط قبولى اعمال اعتقاد به اصل توحيد است و بدون آن هيچ عملى پذيرفته نيست.

و اما زيانكار شدن آنها به خاطر اين است كه بزرگترين سرمايه‏هاى خود را كه عقل و خرد و عمر گرانبهاست در اين بازار بزرگ تجارت دنيا از دست داده و «جز حسرت و اندوه متاعى نخريدند»!

امیرحسین
08-27-2011, 04:46 PM
(آيه 66)- در اين آيه باز براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «بلكه تنها خداوند را عبادت كن و از شكرگزاران باش» (بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ).

يعنى معبود تو بايد منحصرا ذات پاك «اللّه» باشد.

(آيه 67)- در اين آيه به بيان ديگرى براى نفى شرك پرداخته، ريشه اصلى انحراف آنها را ذكر كرده، مى‏گويد: «آنها خدا را آن گونه كه شايسته است نشناختند» (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ). و به همين دليل نام مقدس او را تا آنجا تنزل دادند كه هم رديف بتها قرار دادند.

آرى! سر چشمه شرك عدم معرفت صحيح در باره خداوند است، كسى كه بداند او وجودى است بى‏پايان و نامحدود از هر نظر و از سوى ديگر آفرينش همه موجودات از ناحيه اوست و حتى در بقاى خود هر لحظه به فيض وجود او نيازمندند و از سوى سوم تدبير عالم هستى و گشودن گره تمام مشكلات و همه ارزاق به دست با قدرت اوست، و حتى اگر شفاعتى هم انجام گيرد به اذن و فرمان او خواهد بود، معنى ندارد رو به سوى ديگرى آرد.

اصلا چنين وجودى با اين صفات، دوگانگى براى او محال است زيرا دو وجود نامحدود از جميع جهات عقلا غير ممكن است- دقت كنيد.

سپس براى بيان عظمت و قدرت او از دو تعبير كنائى زيبا استفاده كرده، مى‏گويد: «در حالى كه تمام زمين در روز قيامت در قبضه اوست و آسمانها پيچيده در دست او» (وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ).

امیرحسین
08-27-2011, 04:46 PM
كسى كه طومارى را درهم پيچيده و در دست راست گرفته كاملترين تسلط را بر آن دارد، مخصوصا انتخاب «يمين» (دست راست) به خاطر آن است كه غالب اشخاص كارهاى مهم را با دست راست انجام مى‏دهند و قوت و قدرت بيشترى در آن احساس مى‏كنند.

كوتاه سخن اين كه: همه اين تشبيهات و تعبيرات كنايه از سلطه مطلقه پروردگار بر عالم هستى در جهان ديگر است، تا همگان بدانند در عالم قيامت نيز كليد نجات و حل مشكلات در كف قدرت خداوند است، تا به بهانه شفاعت و مانند آن به سراغ بتها و معبودهاى ديگر نروند.

البته در اين دنيا نيز زمين و آسمان به همين صورت در قبضه قدرت او است.

ولى در آن روز قدرت خداوند از هر زمان آشكارتر است و همگى به روشنى در مى‏يابند كه همه چيز از آن او و در اختيار اوست.

به هر حال بعد از بيانات فوق در آخر آيه در يك نتيجه گيرى فشرده و گويا مى‏فرمايد: «خداوند منزه و بلند مقام است از شريكهايى كه براى او مى‏پندارند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ).

اگر انسانها با مقياسهاى كوچك انديشه‏هاى خود در باره ذات پاك او قضاوت نمى‏كردند هرگز به بيراهه‏هاى شرك و بت پرستى نمى‏افتادند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:46 PM
(آيه 68)- «نفخه صور» و مرگ و حيات عمومى بندگان: در آيه قبل سخن از قيامت در ميان آمد، در اين آيه همين مسأله را با ذكر بسيارى از خصوصيات تعقيب مى‏كند، نخست از پايان دنيا شروع كرده، مى‏فرمايد: «و در صور دميده مى‏شود پس همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى‏ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد» (وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ).

البته از روايات به خوبى استفاده مى‏شود كه اين گروه باقيمانده نيز سر انجام مى‏ميرند به گونه‏اى كه در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود، جز خداوند «حىّ لا يموت».

سپس بار ديگر در صور دميده مى‏شود، ناگهان همگى به پا مى‏خيزند و در انتظار (حساب و جزا) هستند»! (ثُمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِيامٌ يَنْظُرُونَ).

از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه در پايان جهان و آغاز رستاخيز دو حادثه ناگهانى رخ مى‏دهد: در حادثه اول همه موجودات زنده فورا مى‏ميرند، و در حادثه دوم كه با فاصله‏اى صورت مى‏گيرد همه انسانها ناگهان زنده مى‏شوند، و به پا مى‏خيزند و در انتظار حسابند.

امیرحسین
08-27-2011, 04:47 PM
(آيه 69)- آن روز كه زمين به نور خدا روشن مى‏شود! در اين آيه بحثهاى مربوط به قيامت همچنان ادامه مى‏يابد.

نخست مى‏فرمايد: «و زمين در (آن روز) به نور پروردگارش روشن مى‏شود» (وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها).

در اين كه منظور از اين «اشراق» و روشنائى به نور الهى چيست؟ تفسيرهاى مختلفى گفته شده است كه مهمتر از همه دو تفسير زير است:

1- جمعى گفته‏اند: منظور از نور رب، حق و عدالت است كه خداوند صفحه زمين را در آن روز با آن نورانى مى‏كند.

2- مفسر عاليقدر نويسنده «الميزان» مى‏گويد: مراد از روشن شدن زمين به نور پروردگار كه از خصوصيات روز قيامت است همان انكشاف غطاء و كنار رفتن پرده‏ها و حجابها و ظاهر شدن حقايق اشياء و اعمال انسانها از خير و شر و اطاعت و عصيان و حق و باطل مى‏باشد، سپس به آيه 22 سوره ق بر اين معنى استدلال كرده است: (لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ) «تو در غفلت از اين موضوع بودى، ما پرده را از برابر چشمت كنار زديم و امروز چشمت به خوبى مى‏بيند»! درست است كه اين اشراق الهى در آن روز همه چيز را شامل مى‏شود ولى ذكر خصوص زمين در اين ميان به خاطر آن است كه هدف اصلى بيان حال مردم روى زمين در آن روز است.

بدون شك اين آيه مربوط به قيامت است و اگر مى‏بينيم در بعضى از روايات اهل بيت عليهم السّلام به قيام حضرت مهدى- عج- تفسير شده در حقيقت نوعى تطبيق و تشبيه است، و تأكيدى بر اين معنى است كه به هنگام قيام حضرت مهدى- عج- دنيا نمونه‏اى از صحنه قيامت خواهد شد، و عدل و داد به وسيله آن امام به حق، در روى زمين تا آن جا كه طبيعت دنيا مى‏پذيرد حكمفرما خواهد شد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:47 PM
در جمله دوم اين آيه سخن از نامه اعمال است مى‏گويد: «و نامه‏هاى اعمال را پيش مى‏نهند» و به آن رسيدگى مى‏كنند (وَ وُضِعَ الْكِتابُ).

نامه‏هايى كه تمامى اعمال انسان كوچك و بزرگ در آن جمع است.

در جمله بعد كه سخن از گواهان است مى‏افزايد: «و پيامبران و گواهان را حاضر مى‏سازند» (وَ جِي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشُّهَداءِ).

پيامبران احضار مى‏شوند تا از اداى رسالت خود به مجرمان سخن گويند، همان گونه كه در آيه 6 سوره اعراف مى‏خوانيم: «وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» ما از رسولان بطور قطع سؤال خواهيم كرد».

و «گواهان» براى اين كه در آن محكمه عدل گواهى دهند، درست است كه خداوند از همه چيز آگاه است، ولى براى تأكيد مراتب عدالت حضور شهود لازم است.

چهارمين جمله مى‏گويد: «و ميان آنها به حق داورى مى‏شود» (وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ).

و در پنجمين جمله مى‏افزايد: «و به آنان ستم نخواهد شد» (وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ).

بديهى است هنگامى كه حاكم، خدا باشد، در چنين دادگاهى ظلم و بيدادگرى مفهومى ندارد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:48 PM
(آيه 70)- و ششمين جمله در اين آيه اين سخن را تكميل كرده، مى‏گويد:
«و به هر كس آنچه انجام داده است بى‏كم و كاست داده مى‏شود» (وَ وُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ).
نه جزا و پاداش و كيفر اعمالشان كه خود اعمالشان به آنها داده مى‏شود! و چه پاداش و كيفرى از اين برتر كه عمل انسان بطور كامل به او تحويل داده شود.

چه كسى مى‏تواند اين برنامه‏هاى عدالت را دقيقا اجرا كند كسى كه علم او به همه چيز احاطه دارد لذا در هفتمين و آخرين جمله مى‏فرمايد: «و او نسبت به آنچه انجام مى‏دادند از همه آگاهتر است» (وَ هُوَ أَعْلَمُ بِما يَفْعَلُونَ).

حتى نيازى به شهود نيست كه او از همه شهود اعلم است، اما لطف و عدالتش ايجاب مى‏كند كه گواهان را احضار كند.

(آيه 71)- آنها كه گروه گروه، وارد دوزخ مى‏شوند: قرآن همچنان بحثهاى معاد را ادامه مى‏دهد، و آنچه را به صورت اجمال در آيات گذشته در مورد پاداش و كيفر مؤمنان و كافران آمده بطور تفصيل بيان مى‏كند.

نخست از دوزخيان شروع مى‏كند و مى‏گويد: «و كسانى كه كافر شدند گروه گروه به سوى جهنم رانده مى‏شوند»! (وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً).

امیرحسین
08-27-2011, 04:48 PM
سپس مى‏افزايد: اين امر ادامه پيدا مى‏كند تا «وقتى به دوزخ مى‏رسند درهاى آن گشوده مى‏شود و نگهبانان دوزخ (از روى ملامت) به آنها مى‏گويند: آيا رسولانى از ميان شما به سويتان نيامدند كه آيات پروردگارتان را براى شما بخوانند و از ملاقات اين روز شما را بر حذر دارند»؟! (حَتَّى إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا).

از اين تعبير به خوبى استفاده مى‏شود كه درهاى جهنم قبل از ورود آنها بسته است درست همانند درهاى زندانها هنگامى كه نزديك آن مى‏رسند ناگهان به روى آنان گشوده مى‏شود و اين مشاهده ناگهانى وحشت بيشترى در آنها ايجاب مى‏كند، اما قبل از هر چيز در زير رگبار ملامت خازنان دوزخ قرار مى‏گيرند كه به آنها مى‏گويند تمام اسباب هدايت براى شما فراهم بود. با اين حال چگونه اين تيره روزى دامان شما را گرفت.

به هر حال آنها با يك جمله كوتاه و درد آلود به آنها پاسخ داده «مى‏گويند: آرى (پيامبران آمدند و آيات الهى را بر ما خواندند، و ما مخالفت كرديم) ولى فرمان عذاب الهى بر كافران مسلم شده است» (قالُوا بَلى‏ وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرِينَ).

به اين ترتيب آنها اعتراف مى‏كنند كه راه تكذيب انبيا و انكار آيات الهى را پيش گرفتند و طبعا سرنوشتى بهتر از اين نخواهند داشت.

امیرحسین
08-27-2011, 04:48 PM
(آيه 72)- پس از اين گفتگوى كوتاه در آستانه جهنم «به آنان گفته مى‏شود: از درهاى جهنم وارد شويد، جاودانه در آن بمانيد، چه بد جايگاهى است جايگاه متكبران»؟! (قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ).

درهاى جهنم- چنانكه قبلا هم اشاره كرده‏ايم- ممكن است به معنى درهائى باشد كه بر حسب اعمال انسانها تنظيم شده است و هر گروهى را به تناسب عمل خود به دوزخ مى‏برند، همان گونه كه درهاى بهشت نيز چنين است.

جالب اين كه فرشتگان عذاب از ميان تمام اوصاف رذيله انسان كه او را به دوزخ مى‏برد روى مسأله «تكبر» تكيه مى‏كنند، اشاره به اين كه سر چشمه اصلى كفر و انحراف و گناه بيش از همه كبر و غرور و عدم تسليم در برابر حق است.

و به همين دليل در روايتى از امام صادق و امام باقر عليهما السّلام مى‏خوانيم: «كسى كه به مقدار ذره‏اى كبر، در قلبش وجود داشته باشد داخل بهشت نمى‏شود»!

(آيه 73)- و اين جمعيت گروه گروه وارد بهشت مى‏شوند! قرآن در آخرين آيات اين سوره همچنان بحثهاى مربوط به معاد را ادامه مى‏دهد، و چون در آيات پيشين سخن از چگونگى ورود كافران به جهنم بود در اينجا سخن از چگونگى ورود مؤمنان پرهيزكار در بهشت است، تا به قرينه مقابله مسائل روشنتر و آشكارتر گردد.

امیرحسین
08-27-2011, 04:49 PM
نخست مى‏گويد: «و كسانى كه تقواى الهى پيشه كردند گروه گروه به سوى بهشت برده مى‏شوند» (وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً).

كلمه «زمر» كه به معنى گروههاى كوچك است نشان مى‏دهد كه بهشتيان در گروههاى مختلف كه نشانگر سلسله مراتب مقامات معنوى آنهاست به سوى بهشت مى‏روند.

«تا اين كه آنها به بهشت مى‏رسند در حالى كه درهاى آن از قبل براى آنها گشوده شده است، و (در اين هنگام) نگهبانان آن [فرشتگان رحمت‏] به آنها مى‏گويند: سلام بر شما! گوارايتان باد اين نعمتها داخل بهشت شويد و جاودانه بمانيد»! (حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ).

جالب اين كه در مورد دوزخيان مى‏گويد هنگامى كه به دوزخ مى‏رسند درهايش گشوده مى‏شود، ولى در مورد بهشتيان مى‏گويد درهايش از قبل گشوده شده، و اين اشاره به احترام و اكرام خاصى است كه براى آنها قائلند.

در مورد دوزخيان خوانديم كه نخستين سخن فرشتگان عذاب ملامت و سرزنش سخت به آنهاست.

ولى در مورد بهشتيان نخستين سخن «سلام و درود و احترام و اكرام» است.

امیرحسین
08-27-2011, 04:49 PM
(آيه 74)- در اين آيه چهار جمله كوتاه و پر معنى كه حاكى از نهايت خشنودى و رضايت خاطر بهشتيان است از آنها نقل مى‏كند: «آنها مى‏گويند: حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه به وعده خويش در باره ما وفا كرد» (وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ).

در جمله‏هاى بعد مى‏افزايد: «و زمين (بهشت) را ميراث ما قرار داد و به ما بخشيد» (وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ).

منظور از زمين در اينجا زمين بهشت است، و تعبير به «ارث» به خاطر آن است كه اين همه نعمت در برابر زحمت كمى به آنها داده شده، و مى‏دانيم ميراث چيزى است كه انسان براى آن معمولا زحمتى نكشيده است، و يا از اين نظر است كه هر انسانى مكانى در بهشت دارد و محلى در دوزخ هر گاه به خاطر اعمالش دوزخى شود مكان بهشتى او را به ديگران مى‏سپارند و هر گاه بهشتى شود مكان دوزخيش براى ديگران باقى مى‏ماند.

در جمله سوم آزادى كامل خود را در استفاده از بهشت وسيع پروردگار چنين بيان مى‏كنند: «ما هر جا از بهشت را بخواهيم منزلگاه خود قرار مى‏دهيم» (نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشاءُ).

بالاخره در آخرين جمله مى‏گويند: «چه نيكوست پاداش عمل كنندگان» به دستورات پروردگار (فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِينَ).

اشاره به اين كه اين مواهب وسيع را به «بها» مى‏دهند، به «بهانه» نمى‏دهند، ايمان و عمل صالح لازم است تا در پرتو آن چنين شايستگى حاصل شود.

امیرحسین
08-27-2011, 04:50 PM
(آيه 75)- سر انجام در آخرين آيه سوره زمر، پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و اله را مخاطب ساخته، مى‏گويد: در آن روز «فرشتگان را مى‏بينى كه بر گرد عرش خدا حلقه زده‏اند (و طواف مى‏كنند) و با ستايش پروردگارشان تسبيح مى‏گويند» (وَ تَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ).

اشاره به وضع فرشتگان در اطراف عرش خداوند به خاطر اين است كه آمادگى آنها را براى اجراى اوامر الهى بيان كند.

لذا به دنبال آن مى‏گويد: «و در ميان بندگان به حق داورى مى‏شود» (وَ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ).

و از آنجا كه اين امور نشانه‏هاى ربوبيت پروردگار، و دلائل شايستگى ذات پاكش براى هر گونه حمد و سپاس است در آخرين جمله مى‏افزايد: در آن روز «گفته خواهد شد حمد مخصوص خدا پروردگار جهانيان است» (وَ قِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).

گوينده اين سخن فرشتگان و بهشتيان و پرهيزكارانند چرا كه حمد و سپاس الهى برنامه همه صاحبان عقل و فكر و همه خاصان و مقربان است.

«پايان سوره زمر»