PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره سبأ [34]



امیرحسین
08-24-2011, 12:42 PM
ادامه جزء 22

سوره سبأ [34]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و داراى 54 آيه است‏.

محتواى سوره:
بحثهاى اين سوره- كه به مناسبت شرح سرگذشت قوم «سبأ» به نام «سبا» ناميده شده- ناظر به پنج مطلب است:

1- «مسأله توحيد» و قسمتى از نشانه‏هاى خداوند در عالم هستى، و صفات پاك او از جمله «توحيد» «ربوبيّت» و «الوهيّت».
2- «مسأله معاد» كه از همه مسائل در اين سوره بيشتر مطرح شده.
3- «مسأله نبوت انبياى پيشين و مخصوصا پيامبر اسلام» و پاسخ به بهانه جوئيهاى دشمنان در باره او، و بيان پاره‏اى از معجزات انبياى سلف.
4- بيان بخشى از نعمتهاى بزرگ خداوند و سرنوشت شكرگزاران و كفران كنندگان، ضمن بيان گوشه‏اى از زندگى سليمان و قوم سبا.
5- دعوت به تفكر و انديشه و ايمان و عمل صالح.

فضيلت تلاوت سوره:
در حديثى از پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله چنين مى‏خوانيم:
«كسى كه سوره سبأ را بخواند در قيامت تمام انبيا و رسولان رفيق و همنشين او خواهند بود، و همگى با او مصافحه مى‏كنند».

در حديث ديگرى از امام صادق عليه السّلام چنين نقل شده است: «كسى كه دو سوره‏اى را كه با حمد آغاز مى‏شود (سوره سبأ و فاطر) در يك شب بخواند، تمام آن شب را در حفظ و حراست الهى خواهد بود، و اگر آن دو را در روز بخواند هيچ مكروهى به او نمى‏رسد، و آن قدر از خير دنيا و آخرت به او داده مى‏شود كه هرگز به قلبش خطور نكرده، و فكر و آرزويش به آن نرسيده است»! مسلما اين پاداشهاى عظيم نصيب كسانى نمى‏شود كه تنها به خواندن و لقلقه زبان قناعت كنند، بلكه خواندن بايد مقدمه‏اى باشد براى انديشيدن كه آن نيز انگيزه عمل است.

امیرحسین
08-24-2011, 12:43 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- او مالك همه چيز و عالم به همه چيز است: پنج سوره از سوره‏هاى قرآن مجيد با حمد پروردگار شروع مى‏شود كه در سه سوره، حمد و ستايش خداوند به خاطر آفرينش آسمان و زمين و موجودات ديگر است (سوره سبأ، فاطر، و انعام).

و در يك سوره (سوره كهف) اين حمد و ستايش به خاطر نزول قرآن بر قلب پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مى‏باشد.

در حالى كه در سوره حمد تعبير جامعى شده كه همه اين امور را در بر مى‏گيرد «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ».

به هر حال سخن در آغاز سوره «سبأ» از حمد و سپاس خداست به خاطر مالكيت و حاكميت او در دنيا و آخرت.

مى‏فرمايد: «حمد مخصوص خداوندى است كه تمام آنچه در آسمانها و زمين است از آن اوست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

«و نيز حمد و سپاس براى او در سراى آخرت است» (وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ).

چرا كه هر نعمتى، و هر فايده و بركتى، و هر خلقت موزون و شگرف و عجيبى، همه تعلق به ذات پاك او دارد.

بنابر اين هر كس در اين عالم مدح و ستايشى از چيزى كند اين حمد و ستايش سر انجام به ذات پاك او بر مى‏گردد، و به گفته شاعر:

به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم، كه همه عالم از اوست و در پايان آيه مى‏افزايد: «و او حكيم و خبير است» (وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ).

بر اساس حكمت بالغه اوست كه اين نظام عجيب بر جهان حكومت مى‏كند، و بر اساس علم و آگاهى اوست كه هر چيز به جاى خود قرار گرفته، و هر موجودى آنچه را كه نياز دارد در اختيار دارد.

اين حمد نه تنها از زبان انسانها و فرشتگان است كه از تمام ذرات جهان هستى نيز زمزمه حمد و تسبيح او به گوش هوش مى‏رسد، هيچ موجودى نيست جز اين كه حمد و تسبيح او مى‏گويد.

امیرحسین
08-24-2011, 12:43 PM
(آيه 2)- اين آيه به شرح گوشه‏اى از علم بى‏پايان پروردگار به تناسب توصيف خداوند به «حكيم» و «خبير» در آيه قبل پرداخته، چنين مى‏گويد: «آنچه را در زمين فرو مى‏رود و آنچه را از آن خارج مى‏شود مى‏داند» (يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها).

آرى! او از تمام قطرات باران و امواج سيلاب كه در اعماق زمين فرو مى‏روند و به طبقه نفوذ ناپذير مى‏رسند و در آنجا متمركز و براى انسانها ذخيره مى‏شوند آگاه است.

او از دانه‏هاى گياهان كه در زمين فرو مى‏روند و روزى به درخت سرسبز يا گياه پر طراوتى تبديل مى‏گردند با خبر است.

از ريشه‏هاى درختان به هنگامى كه در جستجوى آب و غذا به اعماق زمين پيشروى مى‏كنند.

از امواج الكتريسته، از گازهاى مختلف و ذرات هوا كه به داخل زمين نفوذ مى‏كنند، و نيز از گنجها و دفينه‏ها و اجساد مردگان اعم از انسانها و غير انسانها كه در اين زمين گسترده دفن مى‏شوند، آرى از همه اينها با خبر است.

همچنين از گياهانى كه از زمين خارج مى‏شوند، از انسانها كه از آن برخاسته‏اند، از چشمه‏هايى كه از آن مى‏جوشد، از گازهايى كه از آن بر مى‏خيزد، از آتشفشانهايى كه از آن زبانه مى‏كشد، و خلاصه از تمام موجوداتى كه از اعماق زمين بيرون مى‏ريزند، اعم از آنچه ما مى‏دانيم و نمى‏دانيم، او از همه آنها مطلع و آگاه است.

سپس مى‏افزايد: «او از آنچه از آسمان نازل مى‏شود و يا به آسمان بالا مى‏رود باخبر است» (وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فِيها).

از دانه‏هاى باران، از اشعه حيات‏بخش خورشيد، از امواج نيرومند وحى و شرايع آسمانى، از فرشتگانى كه براى ابلاغ رسالت يا انجام مأموريتهاى ديگر به زمين نزول مى‏كنند، از اشعه كيهانى كه از ماوراء جوّ به زمين نازل مى‏شود، از شهابها و سنگريزه‏هاى سرگردان فضا كه به سوى زمين جذب مى‏شوند، او از همه اينها مطلع است.

و نيز از اعمال بندگان كه به آسمان عروج مى‏كند، از فرشتگانى كه پس از اداى رسالت خود به آسمان باز مى‏گردند، از شياطينى كه براى استراق سمع به آسمانها مى‏روند، از بخارهايى كه از دريا بر مى‏خيزد و بر فراز آسمان ابرها را تشكيل مى‏دهد، از آهى كه از دل مظلومى بر مى‏خيزد و به آسمان صعود مى‏كند، آرى از همه اينها آگاه است.

و در پايان مى‏افزايد: «اوست مهربان و آمرزنده» (وَ هُوَ الرَّحِيمُ الْغَفُورُ).

امیرحسین
08-24-2011, 12:44 PM
(آيه 3)- به پروردگار سوگند قيامت خواهد آمد! آيات گذشته در عين اين كه از توحيد و صفات خدا سخن مى‏گفت زمينه‏ساز مسأله معاد بود، زيرا بحث معاد جز از طريق علم بى‏پايان حق حل نمى‏شود.

لذا آيه مى‏گويد: «و كافران گفتند: (اين دروغ است كه قيامتى در پيش داريم) هرگز قيامت به سراغ ما نمى‏آيد»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ).

آنها مى‏خواستند از اين طريق آزادى عمل پيدا كنند و هر كارى از دستشان ساخته است- به اين اميد كه حساب و كتاب و عدل و دادى در كار نيست- انجام دهند.

اما از آنجا كه دلائل قيامت روشن است قرآن با يك جمله قاطع و به صورت بيان نتيجه به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مى‏گويد: «بگو: آرى، به پروردگارم سوگند كه قيامت به سراغ همه شما خواهد آمد» (قُلْ بَلى‏ وَ رَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ).

تكيه روى كلمه «ربّ» به خاطر اين است كه قيامت از شؤون ربوبيّت است، چگونه ممكن است خداوند مالك و مربى انسانها باشد و آنها را در مسير تكامل پيش ببرد اما نيمه كاره رها كند و با مرگ همه چيز پايان گيرد! و از آنجا كه يكى از اشكالات مخالفان معاد اين بوده كه به هنگام خاك شدن بدن انسان، و پراكنده شدن اجزاى آن در اطراف زمين، چه كسى مى‏تواند آنها را بشناسد و جمع كند و به زندگى نوين بازگرداند؟ از سوى ديگر چه كسى مى‏تواند آنها را بشناسد و جمع كند و به زندگى نوين باز گرداند؟ از سوى ديگر چه كسى مى‏تواند حساب اين همه اعمال بندگان را در نهان و آشكار و درون و برون نگاه دارد و به موقع به اين حسابها برسد؟ لذا در دنباله آيه اضافه مى‏كند: «او از تمام امور پنهانى باخبر است و به اندازه سنگينى ذره‏اى در تمام آسمانها و نه در زمين از حوزه علم بى‏پايان او بيرون نخواهد بود» (عالِمِ الْغَيْبِ لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ).

«و نه كوچكتر از ذره، و نه بزرگتر از آن، مگر اين كه همه اينها در كتاب مبين ثبت و ضبط است» (وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْبَرُ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ).

امیرحسین
08-24-2011, 12:45 PM
(آيه 4)- سپس ضمن دو آيه هدف قيام قيامت را بيان مى‏كند، و يا به تعبير ديگر دليل بر لزوم چنين عالمى را بعد از جهان كنونى در برابر منكران شرح داده، مى‏فرمايد: «هدف اين است آنها را كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند پاداش دهد» (لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ).

آرى «براى آنها مغفرت و روزى پرارزشى است» (أُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).

آيا اگر مؤمنان صالح العمل به پاداش خود نرسند اصل عدالت كه از اساسى‏ترين اصول خلقت است تعطيل نمى‏گردد؟

(آيه 5)- و از آنجا كه بخش ديگر عدالت در مورد مجازات گنهكاران و مجرمان است در اين آيه مى‏افزايد: «و كسانى كه سعى در (تكذيب) آيات ما داشتند، و گمان كردند از حوزه قدرت ما مى‏توانند بگريزند، عذابى بد و دردناك خواهند داشت» (وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِيمٌ).

(آيه 6)- عالمان، دعوت تو را حق مى‏دانند: در آيات گذشته سخن از بى‏خبران كوردلى بود كه قاطعانه معاد را با آن همه دلائل، انكار مى‏كردند.

به همين مناسبت در اين آيه سخن از عالمان و انديشمندانى مى‏گويد كه به تصديق آيات الهى و تشويق ديگران به پذيرش آن مى‏پردازند، مى‏فرمايد: «كسانى كه به ايشان علم داده شده، آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده حق مى‏دانند كه به راه خداوند عزيز و حميد هدايت مى‏كند» (وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِي إِلى‏ صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ).

(الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ) همه دانشمندان و انديشمندان را در هر عصر و هر زمان و مكان در بر مى‏گيرد.
امروز كتابهاى مختلفى از سوى دانشمندان غربى و شرقى در باره اسلام و قرآن تأليف يافته كه در آنها اعترافات بسيار گويا و روشنى بر عظمت اسلام و صدق آيه فوق ديده مى‏شود.

امیرحسین
08-24-2011, 12:45 PM
(آيه 7)- در اين آيه بار ديگر به مسأله قيامت و رستاخيز باز مى‏گردد و بحثهاى گذشته را به صورت ديگرى تكميل مى‏كند، مى‏فرمايد: «و كافران گفتند:

آيا مردى را به شما نشان دهيم كه خبر مى‏دهد هنگامى كه همگى خاك شديد و ذرات بدن شما از يكديگر جدا شد و هر يك در گوشه‏اى قرار گرفت (و يا شايد جزء بدن حيوان يا انسان ديگرى شد) بار ديگر به آفرينش تازه‏اى باز مى‏گرديد»؟! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى‏ رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ).

به نظر مى‏رسد اصرار آنها بر مسأله انكار معاد از دو امر سر چشمه گرفته، نخست اين كه: چنين مى‏پنداشتند معادى كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مطرح مى‏كرد (معاد جسمانى) مطلبى است آسيب‏پذير! ديگر اين كه اعتقاد به معاد و يا حتى قبول احتمالى آن به هر حال در انسان ايجاد مسؤوليت و تعهد مى‏كند، و اين مطلبى بود كه براى سردمداران كفر سخت خطرناك محسوب مى‏شد.

(آيه 8)- و عجب اين كه آنها اين سخن را دليل بر دروغگويى و يا جنون گوينده‏اش مى‏گرفتند، و مى‏گفتند: «آيا او بر خدا دروغ بسته؟ يا نوعى جنون دارد»؟

(أَفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ). و گر نه آدم راستگو و عاقل چگونه ممكن است لب به چنين سخنى بگشايد؟! ولى قرآن به طرز قاطعى به آنها چنين پاسخ مى‏گويد: چنين نيست نه او ديوانه است و نه دروغگو «بلكه آنها كه ايمان به آخرت ندارند (هم اكنون) در عذاب و گمراهى دورى هستند» (بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِيدِ). چه گمراهى از اين آشكارتر كه انسان منكر معاد شود.

به راستى اگر زندگى محدود به همين چند روز عمر دنيا بود تصور مرگ براى هر انسانى كابوس وحشتناكى مى‏شد به همين دليل منكران معاد هميشه در يك نوع نگرانى جانكاه و عذاب اليم به سر مى‏برند در حالى كه مؤمنان به معاد مرگ را دريچه‏اى به سوى جهان بقا، و وسيله‏اى براى شكسته شدن قفس و آزادى از اين زندان مى‏شمرند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:46 PM
(آيه 9)- سپس به دليل ديگرى پيرامون معاد، دليلى توأم با تهديد غافلان لجوج، پرداخته چنين مى‏گويد: «آيا به آنچه پيش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمين قرار گرفته نگاه نكردند»؟ (أَ فَلَمْ يَرَوْا إِلى‏ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).

اين آسمان با اين همه اختران ثابت و سيار و همچنين اين زمين با تمام موجودات زنده و بركات و مواهبش، گوياترين دليل بر قدرت آفريدگار است.

اين همان «برهان قدرت» است كه در آيات ديگر قرآن در برابر منكران معاد به آن استدلال شده از جمله در آيه 82 سوره يس و آيه 99 سوره اسراء.

در ضمن، اين جمله مقدمه‏اى است براى تهديد اين گروه متعصب تيره دل كه اصرار دارند چشم به روى همه حقايق ببندند، لذا به دنبال آن مى‏فرمايد: «اگر ما بخواهيم به زمين دستور مى‏دهيم پيكر آنها را در خود فرو برد» زلزله‏اى ايجاد شود، زمين شكاف بردارد و در ميان آن دفن گردند! (إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ).

«و يا (اگر بخواهيم) فرمان مى‏دهيم قطعات سنگهاى آسمانى بر آنها فرو بارد» و خودشان و خانه و زندگيشان را در هم بكوبد (أَوْ نُسْقِطْ عَلَيْهِمْ كِسَفاً مِنَ السَّماءِ).

آرى «در اين موضوع، نشانه روشنى است (بر قدرت خداوند و توانايى او بر همه چيز، اما براى هر بنده‏اى كه به سوى خدا بازگردد» و فكر و انديشه خود را به كار گيرد (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِكُلِّ عَبْدٍ مُنِيبٍ).

ما كه از هر سو در قبضه قدرت او قرار داريم چگونه مى‏توانيم توانائيش را بر معاد انكار كنيم! و يا چگونه مى‏توانيم از حوزه حكومت او فرار نمائيم.

امیرحسین
08-24-2011, 12:47 PM
(آيه 10)- مواهب بزرگ خدا بر داود! از آنجا كه در آيه قبل سخن از «عبد منيب» و بنده توبه‏كار بود و مى‏دانيم اين توصيف در بعضى از آيات قرآن (ص/ 24) براى داود پيامبر ذكر شده است چه بهتر كه گوشه‏اى از حال اين پيامبر بزرگ و فرزندش سليمان به عنوان يك الگو بازگو شود و بحث گذشته تكميل گردد.

ضمنا هشدارى باشد براى همه كسانى كه نعمتهاى خدا را به دست فراموشى مى‏سپرند و به هنگامى كه بر اريكه قدرت مى‏نشينند خدا را بنده نيستند.

آيه مى‏گويد: «ما به داود از فضل خود نعمتى بزرگ بخشيديم» (وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلًا).

بعد از اين اشاره سر بسته به شرح آن مى‏پردازد و قسمتى از فضائل معنوى و بخشى از فضيلتهاى مادى داود را بدين گونه شرح مى‏دهد: ما گفتيم «اى كوهها! با داود هم صدا شويد و همچنين شما اى پرندگان با او هم آواز گرديد» و هر گاه او ذكر و تسبيح خدا مى‏گويد زمزمه را سر دهيد (يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَهُ وَ الطَّيْرَ).

در روايتى از امام صادق عليه السّلام مى‏خوانيم: «داود به سوى دشت و بيابان خارج شد، و هنگامى كه زبور را تلاوت مى‏كرد هيچ كوه و سنگ و پرنده‏اى نبود مگر اين كه با او هم صدا مى‏شد».
بعد از ذكر اين فضيلت معنوى به ذكر يك فضيلت مادّى پرداخته، مى‏گويد:
«و ما آهن را براى او نرم كرديم» (وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ).

ظاهر آيه اين است كه، نرم شدن آهن در دست داود به فرمان الهى و به صورت اعجاز انجام مى‏گرفت.

در حديثى آمده است كه خداوند به داود وحى فرستاد «تو بنده خوبى هستى جز اين كه از بيت المال ارتزاق مى‏كنى، داود چهل روز گريه كرد (و از خدا راه حلى خواست) خداوند آهن را براى او نرم كرد، و هر روز زرهى مى‏ساخت ...
و به اين وسيله از بيت المال بى‏نياز شد».

امیرحسین
08-24-2011, 12:47 PM
(آيه 11)- اين آيه شرحى براى زره ساختن داود و فرمان بسيار پر معنى پروردگار در اين زمينه است، مى‏گويد: ما به او گفتيم «زرههاى كامل بساز، و حلقه‏هاى آنها را به اندازه و متناسب كن» (أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ).

در واقع خداوند به داود دستورى مى‏دهد كه بايد سرمشقى براى همه صنعتگران و كارگران با ايمان جهان باشد، دستور محكم كارى و رعايت دقت در كيفيت و كميت در مصنوعات، آن چنان كه مصرف كنندگان به خوبى و راحتى بتوانند از آن استفاده كنند، و از استحكام كامل برخوردار باشد.

و در پايان آيه داود و خاندانش را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «عمل صالح به جا آوريد كه من نسبت به آنچه انجام مى‏دهيد بصير و بينا هستم» (وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).

هدف ساختن زره و كسب درآمد نيست، هدف عمل صالح است، و اينها وسيله‏اى است در آن مسير كه هم داود از آن بهره مى‏گرفت و هم خاندان و قومش.

(آيه 12)- حشمت سليمان و مرگ عبرت انگيز او! به دنبال بحث از مواهبى كه خدا به داود داده بود سخن را به فرزندش سليمان مى‏كشاند، و از سه موهبت بزرگ- كه از عوامل مهم اداره يك كشور پهناور است- بحث مى‏كند، مى‏فرمايد:

«و براى سليمان باد را مسخّر ساختيم كه صبحگاهان مسير يك ماه را مى‏پيمود و عصرگاهان مسير يك ماه را»! (وَ لِسُلَيْمانَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ).

جالب اين كه براى پدر جسم خشن و فوق العاده محكمى يعنى آهن را مسخّر مى‏كند و براى فرزند موجود بسيار لطيف! ولى هر دو كار سازنده و اعجاز آميزند.

در اين كه باد چگونه دستگاه سليمان (كرسى يا فرش او را) به حركت در مى‏آورد، بر ما روشن نيست، همين قدر مى‏دانيم هيچ چيز در برابر قدرت خدا مشكل و پيچيده نمى‏باشد.

سپس به دومين موهبت الهى نسبت به سليمان اشاره كرده، مى‏گويد: «و براى او چشمه مس (مذاب) را روان ساختيم»! (وَ أَسَلْنا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ).

چگونگى اين امر نيز دقيقا بر ما روشن نيست، همين اندازه مى‏دانيم كه از الطاف الهى در باره اين پيامبر بزرگ بود.

و بالأخره به بيان سومين موهبت پروردگار نسبت به سليمان يعنى تسخير گروه عظيمى از جن پرداخته، چنين مى‏گويد: «و گروهى از جن پيش روى او به اذن پروردگار برايش كار مى‏كردند» (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ).

«و هرگاه كسى از آنها از فرمان ما سرپيچى مى‏كرد او را با آتش سوزان مجازات مى‏كرديم» (وَ مَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعِيرِ).

امیرحسین
08-24-2011, 12:48 PM
(آيه 13)- در اين آيه به بخشى از كارهاى مهم توليدى گروه جن كه به فرمان سليمان انجام مى‏دادند اشاره كرده، چنين مى‏گويد: «سليمان هر چه مى‏خواست از معبدها، و تمثالها، و ظرفهاى بزرگ غذا كه همچون حوض‏هاى بزرگ بود، و ديگهاى عظيم ثابت براى او تهيه مى‏كردند» (يَعْمَلُونَ لَهُ ما يَشاءُ مِنْ مَحارِيبَ وَ تَماثِيلَ وَ جِفانٍ كَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِياتٍ).

كه بخشى از آنها مربوط به مسائل معنوى و عبادى بود، و بخشى با نيازهاى جسمانى انسانها و جمعيت عظيم لشكريان و كارگزارانش تناسب داشت.

در پايان آيه، بعد از ذكر اين مواهب خداوند خطاب به دودمان حضرت داود كرده، مى‏فرمايد: «اى آل داود! شكرگزارى كنيد» (اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً).

«اما عده كمى از بندگان من شكرگزارند»! (وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ).

منظور از شكرگزارى در اينجا «شكر در عمل» است يعنى استفاده از مواهب در مسير همان اهدافى كه به خاطر آن آفريده و اعطا شده‏اند، و مسلم است كسانى كه مواهب الهى را عموما در جاى خود به كار گيرند اندكى بيش نيستند.

(آيه 14)- اين آيه كه در عين حال آخرين سخن پيرامون «سليمان» در اينجا است، از مرگ عجيب و عبرت انگيز اين پيامبر بزرگ خدا سخن مى‏گويد، و اين واقعيت را روشن مى‏سازد كه پيامبر با آن عظمت، و حكمرانى با آن قدرت و ابهت، چگونه به آسانى جان به جان‏آفرين سپرد.

مى‏فرمايد: «هنگامى كه مرگ را براى سليمان مقرر كرديم كسى مردم را از مرگ او آگاه نساخت، مگر جنبنده‏اى از زمين كه عصاى او را مى‏خورد» تا عصا شكست و پيكر سليمان فرو افتاد (فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى‏ مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ).

لذا بعد از آن مى‏افزايد: «هنگامى كه سليمان فرو افتاد جنيان فهميدند كه اگر از غيب آگاه بودند در عذاب خواركننده باقى نمى‏ماندند» (فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهِينِ).

يعنى تا آن زمان گروه جن از مرگ سليمان آگاه نبودند و فهميدند كه اگر از اسرار غيب آگاه بودند در اين مدت در زحمت و رنج كارهاى سنگين باقى نمى‏ماندند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:48 PM
(آيه 15)- تمدن درخشانى كه بر اثر كفران بر باد رفت! بعد از بيان نعمتهاى مهمى كه خداوند به داود و سليمان ارزانى داشت، و قيام اين دو پيامبر به وظيفه شكرگزارى، سخن از قوم ديگرى به ميان مى‏آورد كه در نقطه مقابل آنها قرار داشتند، قومى بودند كه خدا انواع نعمتها را به آنها بخشيد، ولى راه كفران را در پيش گرفتند، و آنها «قوم سبا» بودند.

قرآن مجيد سرگذشت عبرت انگيز آنها را ضمن پنج آيه بيان كرده، نخست مى‏گويد: «براى قوم سبا در محل سكونتشان نشانه‏اى (از قدرت الهى) بود» (لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ).

معروف اين است كه «سبا» نام پدر اعراب «يمن» است، ولى ممكن است سبا در ابتدا نام كسى بوده، سپس تمام فرزندان و قوم او به آن نام ناميده شده‏اند، و بعد اين اسم به سرزمين آنها نيز منتقل گرديده.

سپس قرآن به شرح اين آيت الهى كه در اختيار قوم سبا قرار داشت پرداخته چنين مى‏گويد: «دو باغ (بزرگ) بود از طرف راست و چپ» (جَنَّتانِ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ).

ماجرا چنين بود كه قوم سبا توانستند با سدّ عظيمى كه در ميان كوههاى مهم آن ناحيه بر پا ساختند سيلابهاى فراوانى را در پشت آن سد عظيم ذخيره كنند، و به اين ترتيب سرزمينهاى وسيع و گسترده‏اى را زير كشت درآورند.

سپس مى‏افزايد: ما به آنها گفتيم «از روزى پروردگارتان بخوريد و شكر او را به جا آوريد» (كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُوا لَهُ).

«شهرى است پاكيزه و پروردگارى آمرزنده و مهربان» (بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ).

از نظر نعمتهاى مادى هوايى پاك و نسيمى فرح افزا داشت، و سرزمينى حاصلخيز و درختانى پربار و اما از نظر نعمت معنوى غفران خداوند شامل حال آنها بود، از تقصير و كوتاهى آنها صرف نظر مى‏كرد، و آنها را مشمول عذاب و سرزمينشان را گرفتار بلا نمى‏ساخت.

امیرحسین
08-24-2011, 12:49 PM
(آيه 16)- اما اين ناسپاس مردم از بوته آزمايش سالم بيرون نيامدند لذا مى‏فرمايد: «آنها از خدا روى گردان شدند» (فَأَعْرَضُوا).

نعمتهاى خدا را ناچيز شمردند، عمران و آبادى و امنيت را ساده انگاشتند، از ياد حق غافل شدند، و مست نعمت گشتند.

اينجا بود كه شلاق مجازات بر پيكر آنها نواخته شد، چنانكه قرآن مى‏گويد:
«پس ما سيل وحشتناك و بنيان‏كن را بر آنها فرستاديم» و سرزمين آباد آنها به ويرانه‏اى مبدّل شد (فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ).

سپس قرآن وضع بازپسين اين سرزمين را چنين توصيف مى‏كند: «ما دو باع وسيع و پرنعمت آنها را به دو باغ بى‏ارزش با ميوه‏هاى تلخ و درختان بى‏مصرف شوره‏گز و اندكى از درخت سدر مبدل ساختيم» (وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَواتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَيْ‏ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ).

تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل، كه چه بر سر آنها و سرزمين آبادشان آمد!

(آيه 17)- در اين آيه به عنوان يك نتيجه‏گيرى با صراحت مى‏گويد: «اين كيفر را به خاطر كفرانشان به آنها داديم» (ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِما كَفَرُوا).

اما براى اين كه تصور نشود اين سرنوشت مخصوص به اين گروه بود، بلكه عموميت آن نسبت به همه كسانى كه داراى اعمال مشابهى هستند مسلم است چنين مى‏افزايد: «و آيا جز كفران كننده را كيفر مى‏دهيم»؟ (وَ هَلْ نُجازِي إِلَّا الْكَفُورَ).

امیرحسین
08-24-2011, 12:49 PM
(آيه 18)- چنان آنها را متلاشى كرديم كه ضرب المثل شدند! در اين آيه شرح و تفصيل بيشترى پيرامون قوم سبأ مى‏دهد، به گونه‏اى كه براى هر شنونده درسى است بسيار مهم و آموزنده.

مى‏فرمايد: سرزمين آنها را تا آن حد آباد كرديم كه نه تنها شهرهايشان را غرق نعمت ساختيم بلكه «ميان آنها و سرزمينهايى را كه بركت به آن داده بوديم شهرها و آباديهايى آشكار قرار داديم» (وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بارَكْنا فِيها قُرىً ظاهِرَةً).

در حقيقت در ميان آنها و سرزمين مبارك آباديهاى متصل و زنجيره‏اى وجود داشت، و فاصله اين آباديها به اندازه‏اى كم بود كه از هر يك ديگرى را مى‏ديدند.

- و اين است معنى «قرى ظاهرة» آباديهاى آشكار.

منظور از «سرزمينهاى مبارك» «صنعاء» يا «مأرب» مى‏باشد كه هر دو در منطقه يمن واقع شده است.

ولى از آنجا كه تنها عمران كافى نيست، و شرط مهم و اساسى آن «امنيت» است اضافه مى‏كند: «ما در ميان اين آباديها فاصله‏هاى مناسب و نزديك مقرّر كرديم» (وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ).

و به آنها گفتيم: «در ميان اين قريه‏ها شبها و روزها در امنيت كامل مسافرت كنيد» (سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ).

امیرحسین
08-24-2011, 12:49 PM
(آيه 19)- اما اين مردم ناسپاس گرفتار غرور و غفلت شدند، از مسير حق منحرف شده و به دستورات الهى بى‏اعتنا گرديدند.

از جمله تقاضاهاى جنون‏آميز آنها اين بود كه از خداوند تقاضا كردند در ميان سفرهاى آنها فاصله افكند، «پس گفتند: پروردگارا! ميان سفرهاى ما دورى بيفكن» تا بينوايان نتوانند دوش به دوش اغنيا سفر كنند! (فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَيْنَ أَسْفارِنا).

منظورشان اين بود كه در ميان اين قريه‏هاى آباد فاصله‏اى بيفتد و بيابانهاى خشكى پيدا شود، به اين جهت كه اغنيا و ثروتمندان مايل نبودند افراد كم درآمد همانند آنها سفر كنند، و به هر جا مى‏خواهند بى‏زاد و توشه و مركب بروند! گويى سفر از افتخارات آنها و نشانه قدرت و ثروت بود.

به هر حال «آنها (با اين عملشان) به خودشان ستم كردند» (وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).

آرى! اگر فكر مى‏كردند به ديگران ستم مى‏كردند در اشتباه بودند، خنجرى برداشته بودند و سينه خود را مى‏شكافتند.

چه تعبير جالبى! قرآن به دنبال اين جمله كه در باره سرنوشت دردناك آنها بيان مى‏كند، مى‏گويد: چنان آنها را مجازات كرديم، و زندگيشان را در هم پيچيديم كه «آنها را سرگذشت و داستان و اخبارى براى ديگران قرار داديم»! (فَجَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ).

آرى! از آن همه زندگانى با رونق و تمدّن درخشان و گسترده چيزى جز اخبارى بر سر زبانها، و يادى در خاطره‏ها، و سطورى بر صفحات تاريخها باقى نماند، «و آنها را سخت متلاشى و پراكنده ساختيم» (وَ مَزَّقْناهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ).

چنان سرزمين آنها ويران گشت كه براى ادامه زندگى مجبور شدند هر گروهى به سويى روى آورند آن چنان كه پراكندگى آنها به صورت «ضرب المثل» در آمد كه هرگاه مى‏خواستند بگويند فلان جمعيت سخت متلاشى شدند، مى‏گفتند: «تفرّقوا ايادى سبا» همانند قوم سبا و نعمتهاى آنها پراكنده شده‏اند»!

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين ماجرا نشانه‏هاى عبرتى است براى هر صبر كننده شكرگزار» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ).

اين به خاطر آن است كه آنها به واسطه صبر و استقامتشان مركب سركش هوى و هوس را مهار مى‏كنند و در برابر معاصى پر قدرتند، و به خاطر شكرگزاريشان در طريق اطاعت خدا آماده و بيدارند به همين دليل به خوبى عبرت مى‏گيرند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:50 PM
(آيه 20)- هيچ كس مجبور به پيروى وسوسه‏هاى شيطان نيست! در اينجا يك نوع نتيجه‏گيرى كلى از داستان «قوم سبا» كرده، مى‏فرمايد: «به يقين ابليس گمان خود را در باره آنها (و هر جمعيتى كه از ابليس پيروى كنند) محقق يافت»! (وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ).

«پس آنان همگى از او پيروى كردند جز گروه اندكى از مؤمنان» (فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقاً مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).

يا به تعبير ديگر پيش بينى ابليس كه بعد از سرپيچى از سجده براى آدم و طرد شدن از درگاه كبريايى خداوند گفت: «به عزتت سوگند كه همه آنها را جز بندگان مخلصت گمراه خواهم كرد» در باره اين گروه درست از آب درآمد. (نمل/ 19)

(آيه 21)- در اين آيه در رابطه با وسوسه‏هاى ابليس و كسانى كه در حوزه نفوذ او قرار مى‏گيرند، و آنها كه بيرون از اين حوزه‏اند، به دو مطلب اشاره مى‏كند، نخست مى‏گويد: «شيطان سلطه‏اى بر آنها نداشت» و كسى را به پيروى خود نمى‏تواند مجبور كند (وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ).

قرآن در جاى ديگر از گفتار خود شيطان نقل مى‏كند: «من سلطه‏اى بر شما نداشتم جز اين كه شما را دعوت كردم و شما هم دعوت مرا اجابت نموديد. (ابراهيم/ 22).

ولى پيداست بعد از اجابت دعوت او از ناحيه افراد بى‏ايمان و هوى‏پرست او آرام نمى‏نشيند و پايه‏هاى سلطه خود را بر وجود آنان مستحكم مى‏كند.

لذا در دنباله آيه مى‏افزايد: «هدف (از آزادى ابليس در وسوسه‏هايش) اين بود، كه مؤمنان به آخرت از افراد بى‏ايمان و كسانى كه در شكّند شناخته شوند» (إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِي شَكٍّ).

و در پايان آيه به عنوان يك هشدار به همه بندگان مى‏گويد: «و پروردگار تو حافظ همه چيز و نگاهبان آن است» (وَ رَبُّكَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ حَفِيظٌ).

تا پيروان شيطان تصور نكنند چيزى از اعمال و گفتار آنها در اين جهان از بين مى‏رود يا خداوند آن را فراموش مى‏كند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:50 PM
(آيه 22)- بخش قابل ملاحظه‏اى از آيات اين سوره پيرامون مبدأ و معاد و اعتقادات حق سخن مى‏گويد، و از پيوند آنها مجموعه‏اى از معارف راستين حاصل مى‏شود.

در اينجا مشركان را به محاكمه مى‏كشد، با ضربات كوبنده سؤالات منطقى آنها را به زانو در مى‏آورد، و بى‏پايه بودن منطق پوسيده آنها را در زمينه شفاعت بتها آشكار مى‏سازد.

مى‏فرمايد: «به آنها بگو: كسانى را كه غير از خدا (معبود خود) مى‏پندارند بخوانيد» (قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ). اما بدانيد آنها هرگز دعاى شما را اجابت نمى‏كنند و گرهى از كارتان نمى‏گشايند.
سپس به دليل اين سخن پرداخته، مى‏گويد: اين به خاطر آن است كه «اين معبودهاى ساختگى نه مالك ذره‏اى در آسمان و زمينند، و نه شركت و نصيبى در خلقت و مالكيت آنها دارند، و نه هيچ يك از آنها ياور خداوند در آفرينش بوده‏اند»! (لا يَمْلِكُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فِيهِما مِنْ شِرْكٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهِيرٍ).

واجب الوجود يكى است، و بقيه همه ممكن الوجود و وابسته به اويند، كه اگر لحظه‏اى نظر لطفش از آنها برداشته شود راهى ديار عدم مى‏شوند «اگر نازى كند يك دم، فرو ريزند قالبها»!

امیرحسین
08-24-2011, 12:51 PM
(آيه 23)- در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مى‏آيد كه اگر چنين است پس مسأله «شفاعت» شفيعان چه مى‏شود؟

در اين آيه به پاسخ اين سؤال پرداخته، چنين مى‏گويد: اگر شفيعانى در درگاه خدا وجود دارند آن هم به اذن و فرمان اوست، زيرا: «هيچ شفاعتى نزد او جز براى كسانى كه اذن داده فايده ندارد» (وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).

بنابر اين، بهانه بت‏پرستان براى پرستش بتها كه مى‏گفتند: «اينها شفيعان ما نزد خدايند»! (يونس/ 18) به اين وسيله قطع مى‏شود، چرا كه خدا هرگز اجازه شفاعتى به آنها نداده است.

بعد از اين جمله چنين مى‏گويد: در آن روز اضطراب و وحشتى بر دلها چيره مى‏شود هم شفاعت كنندگان و هم شفاعت شوندگان غرق در اضطراب مى‏شوند، و در انتظار اين هستند كه ببينند خداوند به چه كسانى اجازه شفاعت مى‏دهد؟

و در باره چه كسانى؟ و اين حالت اضطراب و نگرانى همچنان ادامه مى‏يابد «تا زمانى كه فزع و اضطراب از دلهاى آنها زايل گردد» و فرمان از ناحيه خدا صادر شود (حَتَّى إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ).
اينجاست كه هر دو گروه رو به يكديگر مى‏كنند و از هم «مى‏پرسند (يا مجرمان از شافعان مى‏پرسند) پروردگار شما چه دستورى داد»؟ (قالُوا ما ذا قالَ رَبُّكُمْ).

در پاسخ «مى‏گويند: خداوند حق را بيان كرد» (قالُوا الْحَقَّ).

و «حق» چيزى جز اجازه شفاعت در باره آنها كه رابطه خود را بكلى از درگاه خدا قطع نكرده‏اند نمى‏باشد.

و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «و اوست خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه» (وَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).

در حقيقت آنها مى‏گويند: چون خداوند على و كبير است هر دستورى مى‏دهد عين واقعيت و هر واقعيتى منطبق بر دستور اوست.

امیرحسین
08-24-2011, 12:51 PM
(آيه 24)- در اين آيه از طريق ديگرى براى ابطال عقائد مشركان وارد مى‏شود و مسأله «رازقيّت» را بعد از مسأله «خالقيّت» عنوان مى‏كند، مى‏گويد: «بگو:
چه كسى شما را از آسمانها و زمين روزى مى‏دهد» و بركات آن را در اختيارتان مى‏گذارد؟! (قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

بديهى است هيچ كس از آنها نمى‏توانست بگويد اين بتهاى سنگى و چوبى باران را از آسمان نازل مى‏كنند، گياهان را از زمين مى‏رويانند.

جالب اين كه بدون آن كه در انتظار پاسخ آنها باشد بلا فاصله مى‏فرمايد:
«بگو: اللّه» (قُلِ اللَّهُ).

در پايان آيه اشاره به مطلبى مى‏كند كه خود مى‏تواند پايه دليلى را تشكيل دهد، دليلى واقع بينانه و توأم با نهايت انصاف و ادب، به گونه‏اى كه طرف از مركب لجاج و غرور پايين آيد، و به انديشه و فكر بپردازد، مى‏گويد: «مسلما ما يا شما بر هدايت يا ضلالت آشكارى هستيم»! (وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ).

اشاره به اين كه عقيده ما و شما با هم تضاد روشنى دارد، بنابر اين ممكن نيست هر دو حق باشد، چرا كه جمع بين نقيضين و ضدين امكان ندارد.

(آيه 25)- اين آيه باز همان استدلال را به شكل ديگرى- و با همان لحن منصفانه‏اى كه خصم را از مركب لجاجت و غرور فرود آورد- ادامه مى‏دهد، مى‏گويد: «بگو: شما مسؤول گناهان ما نيستيد، و ما نيز در برابر اعمال شما مسؤول نخواهيم بود» (قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ).

عجيب اين كه در اينجا پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مأمور است در مورد خودش تعبير به «جرم» كند، و در مورد مخالفان تعبير به كارهايى كه انجام مى‏دهند! و به اين ترتيب اين حقيقت را روشن سازد كه هر كس بايد پاسخگوى اعمال و كردار خويش باشد، چرا كه نتايج اعمال هر انسانى چه زشت و چه زيبا به خود او مى‏رسد.

امیرحسین
08-24-2011, 12:52 PM
(آيه 26)- اين آيه در حقيقت بيان نتيجه دو آيه قبل است، زيرا هنگامى كه به آنها اخطار كرد كه يكى از ما دو گروه بر حق و ديگرى بر باطليم، و نيز اخطار كرد كه هر كدام از ما مسؤول اعمال خويشتن هستيم، به بيان اين حقيقت مى‏پردازد كه چگونه به وضع همگى رسيدگى مى‏شود.

مى‏فرمايد: «به آنها بگو: پروردگار ما همه ما را در روز رستاخيز جمع مى‏كند، سپس در ميان ما به حق داورى مى‏كند» و ما را از يكديگر جدا مى‏سازد، تا هدايت شدگان از گمراهان بازشناخته شوند، و هر كدام به نتيجه اعمالشان برسند (قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنا رَبُّنا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنا بِالْحَقِّ).

اگر مى‏بينيد امروز همه با هم آميخته‏اند و هر كسى ادعا مى‏كند من بر حقم و اهل نجاتم، اين وضع براى هميشه ادامه پيدا نخواهد كرد، و روز جدايى صفوف سر انجام فراخواهد رسيد، چرا كه «ربوبيت» پروردگار چنين اقتضا مى‏كند كه «سره» از «ناسره» و «خالص» از «ناخالص» و «حق» از «باطل» سر انجام جدا شوند، و هر كدام در بستر خويش قرار گيرند.

اكنون بينديشيد در آن روز چه خواهيد كرد؟ و در كدامين صف قرار خواهيد گرفت؟ و آيا پاسخى براى سؤالات پروردگار در آن روز آماده كرده‏ايد؟

در پايان آيه براى اين كه روشن سازد اين كار قطعا شدنى است مى‏افزايد:
«اوست داور و جدا كننده آگاه» (وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ).

اين دو نام كه از اسماء الحسنى الهى است، يكى اشاره به قدرت او بر مسأله جداسازى صفوف مى‏كند، و ديگرى به علم بى‏پايان او، چرا كه جدا ساختن صفوف حق و باطل از يكديگر بدون اين دو ممكن نيست.

امیرحسین
08-24-2011, 12:52 PM
(آيه 27)- در اين آيه كه پنجمين فرمان به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مى‏باشد بار ديگر به مسأله توحيد كه سخن را از آن آغاز كرده بود باز مى‏گردد و با اين مسأله بحث را خاتمه مى‏دهد.

مى‏فرمايد: «بگو: كسانى را كه به عنوان شريك به خداوند ملحق ساخته‏ايد به من ارائه دهيد» (قُلْ أَرُونِيَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَكاءَ).

لذا به دنبال اين جمله با يك كلمه خط بطلان بر همه اين اوهام كشيده مى‏گويد: «نه هرگز چنين نيست»! (كَلَّا).

اينها هرگز ارزش معبود بودن را ندارند، و در اين پندارهاى شما چيزى از واقعيت نيست، بس است بيدار شويد.

و سر انجام براى تأكيد و تحكيم اين سخن مى‏گويد: «بلكه تنها اوست خداوند عزيز و حكيم» (بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

عزت و شكست ناپذيريش ايجاب مى‏كند كه در حريم ربوبيتش كسى راه نيابد، و حكمتش اقتضا مى‏كند كه اين قدرت را به جا صرف كند.

(آيه 28)- تو مبعوث براى همه جهانيان هستى! اين آيه سخن از نبوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله مى‏گويد، و آيات بعد از آن پيرامون معاد بحث مى‏كند.

نخست به وسعت دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله و عموميت نبوت او به همه انسانها اشاره كرده، مى‏گويد: «و ما تو را نفرستاديم مگر براى همه مردم جهان در حالى كه همگان را به پاداشهاى بزرگ الهى بشارت مى‏دهى، و از عذاب الهى انذار مى‏كنى، ولى بيشتر مردم از اين معنى بى‏خبرند» (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ).

(آيه 29)- از آنجا كه در آيات قبل به اين معنى اشاره شده بود كه خداوند همه مردم را در روز رستاخيز جمع كرده و ميان آنها داورى مى‏كند، در اين آيه سؤالى از ناحيه منكران معاد به اين صورت نقل مى‏كند: «آنها مى‏گويند: اگر راست مى‏گوييد اين وعده رستاخيز در چه زمانى است»؟! (وَ يَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ).

امیرحسین
08-24-2011, 12:53 PM
(آيه 30)- ولى قرآن همواره از پاسخ صريح به اين مطلب و تعيين زمان وقوع رستاخيز خوددارى مى‏كند و تأكيد مى‏كند اين از امورى است كه علم آن مخصوص خداست، و احدى جز او از آن آگاه نيست.

اين آيه همين معنى را با عبارت ديگرى بازگو كرده، مى‏فرمايد: «بگو: وعده شما روزى خواهد بود كه نه ساعتى از آن تأخير خواهيد كرد، و نه ساعتى بر آن پيشى خواهيد گرفت» (قُلْ لَكُمْ مِيعادُ يَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ).

اين مخفى ماندن تاريخ قيام قيامت- حتى بر شخص پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله- به خاطر آن است كه خداوند مى‏خواهد مردم يك نوع آزادى عمل توأم با حالت آماده باش دائمى داشته باشند، چرا كه اگر تاريخ قيامت تعيين مى‏شد هرگاه زمانش دور بود همه در غفلت و غرور و بى‏خبرى فرو مى‏رفتند، و هرگاه زمانش نزديك بود ممكن بود آزادى عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطرارى پيدا كند، و در هر دو صورت هدفهاى تربيتى انسان عقيم مى‏ماند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:53 PM
(آيه 31)- به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون موضعگيرى مشركان در برابر مسأله معاد بود در اينجا بعضى از صحنه‏هاى دردناك معاد را براى آنها مجسم مى‏سازد تا به سر انجام كار خويش واقف گردند.

نخست مى‏گويد: «كافران گفتند: ما هرگز به اين قرآن و كتابهاى آسمانى ديگرى كه قبل از آن بوده ايمان نخواهيم آورد» (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ).

انكار ايمان نسبت به كتب انبياى پيشين شايد به اين منظور بوده كه قرآن روى اين مطلب تكيه مى‏كند كه نشانه‏هاى پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله در تورات و انجيل به وضوح آمده است، آنها براى نفى نبوّت پيامبر اسلام كتب آسمانى ديگر را نيز نفى مى‏كنند.

سپس به وضع آنها در قيامت پرداخته روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مى‏گويد: «اگر ببينى هنگامى كه اين ستمگران در پيشگاه پروردگارشان (براى حساب و دادرسى) نگه داشته شده‏اند در حالى كه هر كدام گناه خود را به گردن ديگرى مى‏اندازد» از وضع آنها تعجّب مى‏كنى (وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ الْقَوْلَ).

در اين حال «مستضعفان به مستكبران مى‏گويند: اگر شما نبوديد ما مؤمن بوديم» (يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ).

آنها مى‏خواهند به اين وسيله تمام گناهان خويش را بر گردن اين «مستكبران» بى‏رحم بيندازند، هر چند در دنيا حاضر نبودند چنين برخورد قاطعى با آنها داشته باشند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:53 PM
(آيه 32)- ولى مستكبران خاموش نمى‏مانند و «در پاسخ به مستضعفين مى‏گويند: آيا ما شما را از طريق هدايت باز داشتيم بعد از آن كه هدايت به سراغ شما آمد» و به قدر كافى اتمام حجت شد و پيامبران گفتنى‏ها را گفتند (قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناكُمْ عَنِ الْهُدى‏ بَعْدَ إِذْ جاءَكُمْ).

نه ما مسؤول نيستيم، «بلكه خود شما گنهكار بوديد» (بَلْ كُنْتُمْ مُجْرِمِينَ).

كه با داشتن آزادى اراده تسليم سخنان بى‏اساس ما شديد، به كفر و الحاد روى آورديد و سخنان منطقى انبيا را به دست فراموشى سپرديد.

(آيه 33)- «و مستضعفان به مستكبران مى‏گويند: وسوسه‏هاى فريبكارانه شما در شب و روز (مايه گمراهى ما شد) هنگامى كه به ما دستور مى‏داديد كه به خداوند كافر شويم و همتايانى براى او قرار دهيم»! (وَ قالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا بَلْ مَكْرُ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً).

درست است كه ما در پذيرش آزاد بوديم و مقصر و گنهكار، ولى شما هم به عنوان عامل فساد مسؤوليد و گنهكار، بلكه سنگ اول به دست ناپاك شما گذاشته شد، بخصوص اين كه همواره از موضع قدرت با ما سخن مى‏گفتيد.

لذا هر دو گروه از كرده خود پشيمان مى‏شوند، مستكبران از گمراه ساختن ديگران و مستضعفان از پذيرش بى‏قيد و شرط اين وسوسه‏هاى شوم، «اما هنگامى كه عذاب الهى را مى‏بينند ندامت خود را كتمان مى‏كنند (مبادا بيشتر رسوا شوند) و ما غل و زنجير بر گردن كافران مى‏نهيم» (وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فِي أَعْناقِ الَّذِينَ كَفَرُوا).

آرى! آنها هر وقت در دنيا به اشتباه خود پى مى‏بردند و نادم مى‏شدند شجاعت اظهار ندامت را نداشتند، و همين خصيصه اخلاقى خود را در قيامت نيز به كار مى‏گيرند اما چه سود؟
به هر حال اينها نتيجه اعمال خودشان است كه از پيش فراهم ساخته‏اند «آيا آنها جزايى جز اعمالى كه انجام مى‏دادند دارند»؟! (هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا ما كانُوا يَعْمَلُونَ).

آرى! اين اعمال و كردار كفار و مجرمين است كه به صورت زنجيرهاى اسارت بر گردن و دست و پاى آنها گذارده مى‏شود.

امیرحسین
08-24-2011, 12:54 PM
(آيه 34)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اغواگرى مستكبران بود در اينجا گوشه‏اى از اين اغواگرى را منعكس مى‏سازد، مى‏گويد: «و ما هرگز در هيچ شهر و ديارى پيامبر انذار كننده‏اى نفرستاديم مگر اين كه مترفين (همان متنعمان مغرور و مست نعمت) مى‏گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده‏ايد كافريم» و آنچه را نامش پيام الهى مى‏نهيد قبول نداريم (وَ ما أَرْسَلْنا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلَّا قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ).

نه تنها در برابر انبيا كه در برابر هر قدم اصلاحى از ناحيه هر دانشمند مصلح و عالم مجاهدى برداشته شود اين گروه سر به مخالفت بر مى‏دارند.

(آيه 35)- مال و فرزند دليل قرب به خدا نيست! اين آيه به منطق پوشالى آنها كه در هر زمانى براى اثبات برترى خود به آن متوسل مى‏شدند و به اغفال عوام مى‏پرداختند اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها گفتند: ما از همه ثروتمندتر و پر اولادتريم» (وَ قالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً).

خداوند به ما محبت دارد هم اموال فراوان در اختيار ما نهاده، و هم نيروى انسانى بسيار، و اين دليل بر لطف او در حق ما و نشانه مقام و موقعيت ما در نزد اوست «و ما (نور چشمى‏ها) هرگز مجازات نخواهيم شد»! (وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ).

اگر ما مطرود درگاه او بوديم اين همه نعمت چرا به ما مى‏داد؟ خلاصه آبادى دنياى ما دليل روشنى بر آبادى آخرت ماست!

(آيه 36)- اين آيه اين منطق پوشالى و عوام فريبانه را به عاليترين وجهى پاسخ مى‏دهد و درهم مى‏كوبد، روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، مى‏فرمايد: «به آنها بگو: پروردگار من روزى را براى هر كس بخواهد گسترش مى‏دهد، و (براى هر كس بخواهد) سخت مى‏گيرد» (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ).

و اينها همه طبق مصالحى است كه براى آزمون خلق و نظام زندگى انسان لازم مى‏داند و ربطى به قدر و مقام در درگاه خدا ندارد.

بنابر اين هرگز نبايد وسعت روزى را دليل بر سعادت، و تنگى روزى را دليل بر شقاوت شمرد «اما اكثر مردم از اين واقعيت بى‏خبرند» (وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ). البته اكثريت ناآگاه و بى‏خبر چنين هستند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:54 PM
(آيه 37)- سپس با صراحت بيشترى همين معنى را تعقيب كرده، مى‏گويد:
«هرگز چنان نيست كه اموال و اولادتان شما را نزد ما مقرّب سازد» (وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى‏).

اين سخن بدان معنى نيست كه انسان دست از تلاش و كوشش لازم براى زندگى بردارد، بلكه هدف اين است كه داشتن امكانات اقتصادى و نيروى انسانى فراوان هرگز معيار ارزش معنوى انسانها در پيشگاه خدا نمى‏شود.

سپس به معيار اصلى ارزشهاى انسانها و آنچه مايه تقرب به درگاه خدا مى‏شود پرداخته و به صورت يك استثنا مى‏گويد: «مگر كسانى كه ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند كه براى آنها در برابر اعمالشان پاداش مضاعف است، و در غرفه‏هاى بهشتى در نهايت امنيت به سر مى‏برند» (إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِي الْغُرُفاتِ آمِنُونَ).

بنابر اين تمام معيارها به اين دو امر باز مى‏گردد «ايمان» و عمل «صالح».

اينجاست كه قرآن با صراحت بى‏نظيرش قلم بطلان بر تمام پندارهاى انحرافى و خرافى در زمينه عوامل قرب به پروردگار كشيده.

(آيه 38)- در اين آيه گروه مقابل آنها را توصيف كرده، مى‏گويد: «اما آنها كه براى انكار و ابطال آيات ما تلاش و كوشش مى‏كنند (نه خود ايمان دارند و نه اجازه مى‏دهند ديگران در راه حق گام نهند) در حالى كه چنين مى‏پندارند كه مى‏توانند از چنگال قدرت ما فرار كنند، آنها در عذاب دردناك روز قيامت احضار مى‏شوند» (وَ الَّذِينَ يَسْعَوْنَ فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ فِي الْعَذابِ مُحْضَرُونَ).

آنها همان كسانى هستند كه با استفاده از اموال و اولاد و نفرات خود به تكذيب انبيا پرداخته و به وسوسه خلق خدا مشغول شدند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:55 PM
(آيه 39)- بيزارى معبودان از عابدان: بار ديگر در اينجا به پاسخ گفتار آنها كه اموال و اولاد خود را دليل بر قرب خويش در درگاه خداوند مى‏پنداشتند باز مى‏گردد، و به عنوان تأكيد مى‏گويد: «بگو: پروردگار من روزى را براى هر كس از بندگانش بخواهد گسترده يا محدود مى‏كند» (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَهُ).

سپس مى‏افزايد: «آنچه را در راه خدا انفاق كنيد خداوند جاى آن را پر مى‏كند و او بهترين روزى دهندگان است» (وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).

در روايتى از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله مى‏خوانيم: «كسى كه يقين به عوض و جانشين داشته باشد در انفاق كردن سخاوتمند خواهد بود».

اما مسأله مهم اين است كه انفاق از اموال حلال و مشروع باشد كه خدا غير آن را قبول نمى‏كند و بركت نمى‏دهد.

گر چه محتواى اين آيه تأكيد بر مطلب گذشته است ولى از دو جهت تازگى دارد:
نخست اين كه آيه 37 كه مفهومش همين مفهوم بود بيشتر ناظر به اموال و اولاد كفار بود در حالى كه اين آيه ناظر به مؤمنان است.

ديگر اين كه آيه قبل وسعت و تنگى معيشت را در باره دو گروه مختلف بيان مى‏كرد در حالى كه اين آيه ممكن است اشاره به دو حالت مختلف از يك انسان باشد كه گاه روزيش گسترده و گاه تنگ و محدود است.

(آيه 40)- و از آنجا كه اين گروه از ثروتمندان ظالم و طاغى در زمره مشركان بودند و ادعا مى‏كردند كه ما فرشتگان را مى‏پرستيم و آنها شفيعان ما در قيامت هستند، قرآن به پاسخ اين ادعاى بى‏اساس نيز پرداخته چنين مى‏گويد: «و به خاطر بياور روزى را كه خداوند همه آنها (چه عبادت كنندگان و چه عبادت شوندگان) را محشور مى‏كند، سپس فرشتگان را مخاطب ساخته مى‏گويد: آيا اينها شما را عبادت مى‏كردند»؟! (وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَ هؤُلاءِ إِيَّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ).

هدف از سؤال فوق اين است كه از بيان فرشتگان حقايق گفته شود، تا اين گروه عبادت كننده سر افكنده و شرمنده شوند، و بدانند آنها از عمل اينها كاملا بيزارند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:55 PM
(آيه 41)- اكنون ببينيم «فرشتگان» در پاسخ سؤال پروردگار چه مى‏گويند؟
آنها جامعترين و مؤدبانه‏ترين پاسخ را انتخاب كرده چنين «عرض مى‏كنند: منزهى تو اى پروردگار!» از اين نسبتهاى ناروا كه به ساحت مقدست داده‏اند (قالُوا سُبْحانَكَ).

ما به هيچ وجه با اين گروه ارتباط نداشته‏ايم «تنها تو ولىّ ما هستى نه آنها» (أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ).
آنها ما را پرستش نمى‏كردند «بلكه جن را مى‏پرستيدند و اكثرشان به جنيان ايمان داشتند» (بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ).

منظور از «جن» شيطان و ساير موجودات خبيثى است كه بت‏پرستان را به اين عمل تشويق مى‏كردند، بنابر اين مراد از عبادت جن همان اطاعت و پيروى از فرمان و پذيرش وسوسه‏هاى آنهاست.

(آيه 42)- به اين ترتيب اميد مشركان در آن روز به نوميدى كامل تبديل مى‏شود و به وضوح اين حقيقت براى آنها روشن مى‏گردد كه معبودان آنها كوچكترين گرهى از كارشان نخواهند گشود، بلكه از آنان متنفر و بيزارند.

لذا در اين آيه به عنوان يك نتيجه‏گيرى پر معنى مى‏گويد: «پس امروز هيچ يك از شما نسبت به ديگرى مالك سود و زيانى نيست» (فَالْيَوْمَ لا يَمْلِكُ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا).

بنابر اين نه فرشتگان كه ظاهرا معبود آنها بودند مى‏توانند شفاعتى كنند، و نه آنها نسبت به يكديگر مى‏توانند كمكى انجام دهند.

اينجاست كه «به اين ظالمان مى‏گوييم: بچشيد عذاب آتشى را كه آن را تكذيب مى‏كرديد» (وَ نَقُولُ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتِي كُنْتُمْ بِها تُكَذِّبُونَ).

امیرحسین
08-24-2011, 12:56 PM
(آيه 43)- با كدام منطق آيات ما را انكار مى‏كنند؟
آيات گذشته از وضع مشركان و افراد بى‏ايمان در قيامت سخن مى‏گفت، در اينجا بار ديگر به وضع آنها در اين دنيا پرداخته عكس العمل آنان را در برابر شنيدن قرآن بازگو مى‏كند، تا روشن شود آن سرنوشت شوم در قيامت معلول اين موضعگيرى غلط در مقابل آيات الهى در دنياست.

نخست مى‏گويد: «هنگامى كه آيات روشنگر ما بر آنها خوانده مى‏شود مى‏گويند: اين مرد فقط مى‏خواهد شما را از آنچه نياكانتان پرستش مى‏كردند باز دارد» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلَّا رَجُلٌ يُرِيدُ أَنْ يَصُدَّكُمْ عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُكُمْ).

اين نخستين عكس العمل آنها در برابر اين «آيات بينات» است كه به منظور تحريك حس عصبيت در اين قوم متعصب مطرح مى‏كردند.

سپس دومين گفتارى را كه براى ابطال دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله مطرح مى‏ساختند بيان مى‏كند، مى‏فرمايد: «و آنها مى‏گويند: اين (قرآن) جز دروغ بزرگى كه به خدا بسته شده چيز ديگرى نيست»! (قالُوا ما هذا إِلَّا إِفْكٌ مُفْتَرىً).

و بالأخره سومين اتهامى را كه به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله بستند تهمت «سحر» بود، چنانكه در پايان آيه مى‏خوانيم: «كسانى كه كافر شدند هنگامى كه حق به سراغشان آمد گفتند: اين چيزى جز سحر آشكار نيست»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ).

(آيه 44)- قرآن در اين آيه بر تمام ادعاهاى آنها خط بطلان مى‏كشد، هر چند ناگفته بطلانش روشن است، تمام ادعاهاى واهى آنها را با يك جمله پاسخ مى‏دهد، مى‏گويد: «ما قبلا چيزى از كتابهاى آسمانى را به آنها نداده‏ايم كه آن را بخوانند (و بر اساس آن به انكار دعوت تو بپردازند) و قبل از تو هيچ پيامبرى براى آنها نيز نفرستاديم» (وَ ما آتَيْناهُمْ مِنْ كُتُبٍ يَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِنْ نَذِيرٍ).

اشاره به اين كه اين ادعاها از كسى قابل طرح است كه قبلا پيامبرى به سراغ او آمده و كتاب آسمانى براى او آورده و محتواى دعوت تازه را با آن مخالف مى‏بيند و به تكذيب بر مى‏خيزد.

اما كسى كه تنها به اتكا فكر خود- بدون هيچ گونه وحى آسمانى- و با نداشتن بهره‏اى از علم، خرافاتى به هم بافته حق ندارد چنين قضاوت كند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:57 PM
(آيه 45)- در اين آيه اين گروه سركش را با بيانى مؤثر و گويا مورد تهديد قرار داده، چنين مى‏گويد: «كسانى كه قبل از اينها بودند نيز آيات الهى را تكذيب كردند» (وَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

«در حالى كه اينها (از نظر قوت و قدرت حتى) به يك دهم آنچه به اقوام پيشين داديم نمى‏رسند» (وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ).

اما ببينيد سرنوشت آنها به كجا رسيد؟ آرى «آنها رسولان مرا تكذيب كردند، پس بنگريد مجازات من نسبت به آنها چگونه بود»؟! (فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ).

شهرهاى ويران شده آنها در زير ضربات كوبنده مجازات الهى در نزديكى شما و در مسيرتان به سوى شام قرار دارد، آنها را آيينه عبرت بگيريد، كه نه سنّت الهى تغيير پذير است و نه شما از آنها برتريد!

(آيه 46)- انقلاب فكرى ريشه هر انقلاب اصيل: در اين آيه و آيات آينده كه بحثهاى اواخر اين سوره را تشكيل مى‏دهد بار ديگر به پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و اله دستور مى‏دهد كه آنها را با دلائل مختلف به سوى حق دعوت كند، و از گمراهى باز دارد.

نخست به خمير مايه همه تحولات و دگرگونيهاى اجتماعى و اخلاقى و سياسى و اقتصادى و فرهنگى اشاره كرده، و در جمله‏هايى بسيار كوتاه و پرمحتوا مى‏گويد: «به آنها بگو: من تنها شما را به يك چيز اندرز مى‏دهم، و آن اين كه براى خدا قيام كنيد دو نفر، دو نفر، با يك نفر، يك نفر، سپس انديشه كنيد» (قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى‏ وَ فُرادى‏ ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا).

يعنى در همه چيز، در زندگى معنوى، در زندگى مادى، در مسائل مهم، در مسائل كوچك، و خلاصه در هر كار بايد نخست انديشه كرد، ولى از همه مهمتر، انديشه براى پيدا كردن پاسخ اين چهار سؤال است:
از كجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به كجا مى‏روم؟ و اكنون در كجا هستم؟

«اين دوست و همنشين شما (محمّد) هيچ گونه انحراف فكرى و جنون ندارد» (ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ).

بلكه «او فقط بيم دهنده شماست در برابر عذاب شديد الهى» (إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ).

آيه فوق عصاره دين و خمير مايه تكامل و پيشرفت انسان را همين انديشه و تفكر مى‏داند.

امیرحسین
08-24-2011, 12:57 PM
(آيه 47)- در آيه قبل سخن از دعوت به تفكر، و نفى هر گونه عدم تعادل روحى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله بود. در اين آيه سخن از عدم مطالبه اجر و مزد در برابر رسالت است.

مى‏گويد: «بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواستم براى شماست» (قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ).

«اجر و پاداش من تنها بر خداوند است» (إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ).

من شما را دعوت به تفكر كردم، اكنون بينديشيد، چه چيز سبب شده كه من شما را از عذاب شديد الهى انذار كنم؟ چه سود مادّى از اين كار عائد من مى‏شود؟

من اصولا از شما اجر و پاداشى نخواسته‏ام، و اگر مى‏بينيد من در بعضى از سخنانم كه از سوى پروردگار آورده‏ام به شما گفته‏ام: «من از شما پاداشى نمى‏طلبم جز دوستى خويشاوندانم» (شورى/ 23). اين نيز سودش به خود شما بازگشت مى‏كند چرا كه مودّت ذى القربى بازگشت به مسأله «امامت و ولايت» و «تداوم خط نبوّت» است كه آن نيز براى ادامه هدايت شما ضرورى است.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «و او بر هر چيز شاهد و گواه است» (وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ).

اگر من پاداشم را از او مى‏خواهم به خاطر آن است كه او از همه اعمال و نيات من آگاه است.
(آيه 48)- با توجه به آنچه پيرامون حقانيت دعوت پيامبر صلّى اللّه عليه و اله گفته شد، در اين آيه مى‏گويد: قرآن واقعيتى است انكار ناپذير كه از ناحيه خدا بر قلب پيامبر القا شده است «بگو: پروردگار من حق را مى‏افكند كه او علّام الغيوب است و از تمام اسرار نهان آگاه است» (قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ).

منظور افكندن «حق» يعنى كتب آسمانى و وحى الهى بر قلوب انبيا و فرستادگان پروردگار است. و اين بى‏شباهت به حديث معروف (العلم نور يقذفه اللّه فى قلب من يشاء) علم نورى است كه خداوند به دلهاى كسانى كه بخواهد و شايسته ببيند مى‏افكند» نيست.

امیرحسین
08-24-2011, 12:58 PM
(آيه 49)- سپس براى تأكيد بيشتر مى‏افزايد: «بگو: حق آمد و باطل (كارى از آن ساخته نيست و) نمى‏تواند آغازگر چيزى باشد و نه تجديد كننده آن» (قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يُعِيدُ).

و به اين ترتيب در برابر حق هيچ گونه نقشى نخواهد داشت، نه يك نقش جديد و آغازگر و نه يك نقش تكرارى چرا كه نقشه‏هايش نقش بر آب است و درست به همين دليل نمى‏تواند نور حق را بپوشاند و اثر آن را از خاطره‏ها بزدايد.

(آيه 50)- سپس براى اين كه روشن سازد كه آنچه مى‏گويد از سوى خداست، و هر هدايتى از ناحيه اوست، و در وحى الهى هرگز خطايى رخ نمى‏دهد، مى‏افزايد: «بگو: اگر من گمراه شوم از ناحيه خويشتن گمراه مى‏شوم، و اگر هدايت يابم به وسيله آنچه پروردگارم به من وحى مى‏كند هدايت مى‏يابم» (قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى‏ نَفْسِي وَ إِنِ اهْتَدَيْتُ فَبِما يُوحِي إِلَيَّ رَبِّي).

يعنى من نيز اگر به حال خود بمانم گمراه مى‏شوم، چرا كه پيدا كردن راه حق از ميان انبوه باطلها جز به مدد پروردگار ممكن نيست، و نور هدايتى كه هيچ گمراهى در آن راه ندارد نور وحى اوست.

به هر حال جايى كه پيامبر با تمام علم و آگاهيش بدون هدايت الهى به جايى نرسد تكليف ديگران روشن است.

و در پايان آيه مى‏افزايد: «او شنوا و نزديك است» (إِنَّهُ سَمِيعٌ قَرِيبٌ).

مبادا فكر كنيد سخنان ما و شما را نمى‏شنود!

امیرحسین
08-24-2011, 12:58 PM
(آيه 51)- آنها راه فرار ندارند: در اينجا با توجه به بحثهايى كه پيرامون مشركان لجوج در آيات پيشين گذشت، روى سخن را بار ديگر به پيامبر صلّى اللّه عليه و اله كرده، حال اين گروه را به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب الهى مجسّم مى‏سازد كه چگونه آنها پس از گرفتارى به فكر ايمان مى‏افتند اما ايمانشان سودى نخواهد داشت.

مى‏فرمايد: «اگر ببينى هنگامى كه فريادشان بلند مى‏شود اما نمى‏توانند فرار كنند، و از چنگال عذاب الهى بگريزند، و آنها را از مكان نزديكى مى‏گيرند» و گرفتار مى‏سازند از بيچارگى آنها تعجب خواهى كرد (وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ).

اين فرياد و فزع و بيتابى مربوط به دنيا و عذاب استيصال، و يا لحظه جان دادن است، چرا كه در آخرين آيه همين سوره مى‏گويد: «ميان آنها و آنچه مورد علاقه آنها بود جدايى افكنده مى‏شود، همان گونه كه قبل از آن در باره گروههاى ديگرى از كفار اين عمل انجام گرفت».

منظور از جمله «أُخِذُوا مِنْ مَكانٍ قَرِيبٍ» اين است كه اين افراد بى‏ايمان و ستمگر نه تنها نمى‏توانند از حوزه قدرت خدا فرار كنند بلكه خدا آنها را از جايى گرفتار مى‏كند كه بسيار به آنها نزديك است!

(آيه 52)- در اين آيه حال آنها را به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى بيان كرده، مى‏فرمايد: «آنها مى‏گويند: ما به آن (قرآن و آورنده‏اش و مبدأ و معاد) ايمان آورديم» (وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ).

«ولى چگونه آنها مى‏توانند از آن فاصله دور دسترسى به آن پيدا كنند»؟! (وَ أَنَّى لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ).

آرى! با فرارسيدن مرگ و عذاب استيصال درهاى بازگشت بكلى بسته مى‏شود، و ميان انسان و جبران خلاف كاريهاى گذشته گويى سدّ محكمى ايجاد مى‏گردد، به همين دليل اظهار ايمان در آن هنگام گويى از نقطه دور دستى انجام مى‏گيرد.

اصولا چنين ايمانى كه جنبه اضطرارى دارد، ارزشى ندارد.

امیرحسین
08-24-2011, 12:58 PM
(آيه 53)- آنها چگونه مى‏توانند در اين لحظه‏اى كه همه چيز پايان گرفته در مقام جبران خطاهاى خويش برآيند و ايمان بياورند «در حالى كه پيش از آن (در همان حالتى كه در نهايت اختيار و آزادى اراده بودند) به آن كافر شدند»؟! (وَ قَدْ كَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).

نه تنها كافر شدند بلكه انواع اتهامات را به پيامبر اسلام و تعليمات او بستند و «در باره جهان غيب (عالم ماوراء طبيعت، و قيامت و نبوت پيامبر) داوريهاى نادرستى مى‏كردند و از نقطه دوردستى نسبتهايى به آن مى‏دادند» (وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِنْ مَكانٍ بَعِيدٍ).

(آيه 54)- سپس مى‏افزايد: «سر انجام ميان آنها و آنچه مورد علاقه آنان بود (بوسيله مرگ) جدايى افكنده مى‏شود، همان گونه كه با گروههاى مشابه آنها از قبل چنين عمل شد» (وَ حِيلَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ ما يَشْتَهُونَ كَما فُعِلَ بِأَشْياعِهِمْ مِنْ قَبْلُ).

در يك لحظه دردناك تمام اموال و ثروتها، تمام كاخها و مقامها، و تمام آرزوهاى خود را مى‏بينند كه از آنها جدا مى‏شود، آنهايى كه سخت به يك درهم و دينار چسبيده بودند و دل از كمترين امكانات مادى بر نمى‏كندند چه حالى خواهند داشت در آن لحظه كه بايد با همه آن يكباره وداع گويند، و چشم بپوشند، و به سوى آينده‏اى تاريك و وحشتناك گام بردارند؟

بالأخره در آخرين جمله مى‏گويد: علت همه اين مسائل آن است كه «آنها پيوسته در حال شك و ترديد به سر مى‏بردند» و طبعا چنين سرنوشتى در انتظار آنها بود (إِنَّهُمْ كانُوا فِي شَكٍّ مُرِيبٍ).

«پايان سوره سبأ»