PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : حدیث "عنوان بصری" در چه مورد است ؟



امیرحسین
02-17-2014, 08:33 PM
"حدیث عنوان بصری" دستور العملی ارزشمند برای پیروان طریق ائمه (ع) است که مورد توجه بسیاری از عرفا و سالکان بوده و مرحوم مجلسی آن را با دست خط شیخ بهایی مشاهده کرده و در کتاب بحارالانوار نقل کرده است. این روایت شامل سفارش های امام صادق (ع) به عنوان بصری و تمام طالبان سلوک الی الله است.

امیرحسین
02-17-2014, 08:33 PM
"حدیث عنوان بصری"،[1]دستور العملی ارزشمند برای پیروان طریق ائمه (ع) است تا با درک مفاهیم و عمل به محتوای آن از هواهای نفسانی پیراسته شوند و به علم و معرفت حقیقی دست یابند. این دستور العمل بازگو کننده داستان مردی است که از علوم متداول زمان خود بهره مند شده و می خواست تا از علوم ائمه (ع) نیز برخوردار شود، ولی با این حقیقت مواجه شد که علم حقیقی، از طریق آموختن حاصل شدنی نیست، بلکه نوری است که خداوند بر قلب انسان اشراق می کند و سرّ نائل شدن به آن را باید در حقیقت عبودیت جست و جو کرد.

ترجمه این حدیث نورانی که شامل شرح ماوقع ارتباط فردی بنام "عنوان بصری" با امام صادق (ع) و دریافت دستور العملی جامع از آن حضرت است، در زیر نقل می شود:
از عنوان بصری نقل شده است که: من نزد "مالک بن انس" رفت و آمد داشتم؛ چون جعفر صادق (ع) به مدینه آمد، من به نزد او رفت و آمد کردم و دوست داشتم همان طور که از "مالک" تحصیل علم می کردم، از او نیز تحصیل علم نمایم. آن حضرت روزی به من فرمود: من تحت نظر دستگاه حکومتی هستم و علاوه بر این، در هر ساعتی از شبانه روز اوراد و اذکاری دارم که بدانها مشغولم و تو مرا از ذکرم باز مدار و علومت را از مالک بگیر، همچنان که سابقاً هم این طور بود که نزد او رفت و آمد می کردی. من از این مطلب غمگین شدم و از نزدشان بیرون رفتم و با خود گفتم اگر در من خیری می دید من را از رفت و آمد به نزد خود و بهره بردن از علمش منع نمی کرد.

پس به مسجد رسول الله (ص) رفتم و بر آن حضرت سلام کردم و فردای آن روز دوباره به روضه نبوی برگشتم و دو رکعت نماز گزاردم و عرض کردم: خدایا! خدایا! از تو می خواهم که قلب جعفر را بر من متمایل گردانی و مرا از علم او تا حدی که باعث هدایت من به صراط مستقیم تو باشد بهرمند کنی.

امیرحسین
02-17-2014, 08:34 PM
بعد با حال اندوه و غصه به خانه ام برگشتم و چون دلم از محبت جعفر مالامال شده بود دیگر پیش "مالک" نمی رفتم و از منزلم هم خارج نمی شدم، مگر برای نماز واجب، تا این که صبرم تمام شد ... . در حالی که سینه ام تنگ شده بود و تحملم به پایان رسیده بود نعلین خود را پوشیدم و ردای خود را بر دوش افکندم و قصد دیدار جعفر را نمودم؛ و این زمانی بود که‌ نماز عصر را بجا آورده‌ بودم‌. چون به در خانه اش رسیدم اذن دخول خواستم، پس خادمی که داشتند، بیرون آمد و گفت: چه حاجتی داری؟ گفتم: می خواستم بر شریف سلام کنم. گفت: او در محل نماز خویش به نماز ایستاده، پس من روبروی در منزلش نشستم. مدت زیادی نگذشته بود که خادمی آمد و گفت: داخل بیا به برکت خداوند. من داخل شدم و بر حضرتش سلام کردم. سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند بنشین! خداوند تو را بیامرزد! پس من نشستم. قدری به حال تفکر سر به زیر انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند: کُنیه ات چیست؟
گفتم: ابو عبد الله. حضرت گفتند: خداوند کُنیه ات را ثابت گرداند و تو را موفق بدارد، ای ابو عبد الله! سؤالت چیست؟ با خودم گفتم: اگر از این دیدار و سلامی که کردم غیر از این دعای خیر، چیزی نصیبم نشود باز هم بسیار است.

سپس‌ حضرت‌ سر خود را بلند نمود و فرمود‌: چه‌ می خواهی؟ گفتم: از خدا خواستم که قلب شما را بر من منعطف گرداند و از علم شما به من روزی کند و امیدوارم که خدا آنچه را که از او در باره [حضرت] شریف تقاضا کرده ام اجابت نماید.
فرمود: ای اباعبد الله! علم به آموختن نیست. علم نوری است که در قلب کسی که خدا بخواهد او را هدایت کند قرار می گیرید، پس اگر طالب علمی اول در نفس خودت حقیقت عبودیت را جست و جو کن و علم را با عمل به آن طلب کن و از خدا بپرس تا به تو پاسخ گوید و بفهماند.

گفتم: ای بزرگوار! فرمود: ای اباعبد الله بگو. گفتم: ای ابا عبد الله حقیقت عبودیت چیست؟
فرمود: سه چیز است:
1. این که عبد برای خود در مورد آنچه که خدا به وی سپرده است مالکیتی قائل نباشد؛ چرا که بندگان مالکیتی ندارند؛ بلکه همه اموال را مال خدا می بینند و آن را در جایی می نهند که خدا امر کرده است.
2. عبد برای خود تدبیری نمی کند (چرا که تدبیر عبد به دست رب او است).
3. تمام مشغولیت عبد معطوف به انجام دادن کاری است که خدای تعالی به او امر نموده است و پرهیز از آنچه که او را نهی کرده است.

امیرحسین
02-17-2014, 08:35 PM
پس آنگاه که عبد در آنچه که خدا به او واگذار کرده احساس مالکیتی نداشته باشد، انفاق در آنچه که خدا امر کرده است برای او آسان خواهد شد و چون عبد تدبیر خود را بر مدبر خود واگذار کند، سختی های دنیا بر او آسان می شود و چون عبد مشغولیت و اهتمامش منحصر در امر و نهی خداوند باشد دیگر مجال و فرصتی برای خود نمایی و مباهات به مردم نخواهد یافت. پس اگر خداوند به کسی این سه چیز را عطا کند امر دنیا و ابلیس و مردم برایش سهل و آسان می شود و برای زیاده اندوزی و مفاخرت خواهان مال دنیا نمی شود و آنچه در دست مردم است را برای عزت و برتری طلب نمی کند و روزهای عمر خود را در پی اموری عبث به هدر نمی دهد. این اولین درجه از تقوا است. همچنان که خدای تبارک و تعالی می فرماید: "آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی و فساد در زمین نداردند و عاقبت نیکو از آن پرهیزکاران است".[2]

گفتم: ای ابا عبد الله! مرا توصیه ای کنید. فرمود: تو را به نه چیز توصیه می کنم که این نه چیز، توصیه من به همه مریدان طریق الی الله است و از خدا می خواهم توفیق بکار بستن این توصیه ها را برای تو مرحمت نماید.
سه تای آنها در ریاضت نفس است و سه تا در حلم و بردباری و سه تای دیگر در علم. پس ای "عنوان" آنها را خوب به خاطر بسپار و هرگز در مورد آنها کوتاهی نکن.
"عنوان" گفت، من دل و اندیشه ام را برای دریافت آنچه که حضرت می فرمود خالی کردم. فرمود: اما آن سه چیزی که در مورد ریاضت است، این که مبادا چیزی را بخوری که بدان اشتها نداری؛ چراکه ایجاد حماقت و نادانی می کند. و مخور مگر هنگام گرسنگی و چون خواستی چیزی بخوری از حلال بخور و نام خدا را ببر و به یاد آور حدیث رسو ل الله (ص) را که فرمود: آدمی ظرفی بدتر از شکمش را پر نکرده است. پس اگر چیزی خوردی و ناگزیر از خوردن بودی یک سوم برای غذا و یک سوم برای نوشیدنی و یک سوم برای تنفس اختصاص ده.

و اما آن سه چیزی که راجع به حلم و بردباری است: پس اگر کسی به تو بگوید: اگر یک کلمه بگوئی ده تا می شنوی به او بگو: اگر ده کلمه بگویی یکی هم نمی شنوی. و کسی که به تو دشنام دهد به وی بگو: اگر در آنچه می گویی صادقی از خدا می خواهم که مرا بیامرزد و اگر کاذبی از خدا می خواهم که تو را بیامرزد. و اگر کسی تو را تهدید کند که سخنان بدی در مورد تو خواهم گفت تو به او مژده بده که من در مورد تو با نصیحت و خیر خواهی و مراعات برخورد خواهم نمود.
و اما آن سه تایی که راجع به علم است این که:
آنچه را نمی دانی از علما بپرس و هرگز سؤالی را از باب به لغزش انداختن و امتحان کردن کسی نپرس و هرگز در مورد چیزی طبق رأی و نظر خودت عمل نکن و تا جایی که امکان دارد احتیاط کن و از فتوا دادن بپرهیز همچون ترس از شیر درنده، و گردن خود را پل عبور مردم قرار مده.

ای ابا عبد الله دیگر از نزد من برخیز که در مورد تو خیر خواهی کردم و سر رشته ذکر مرا مگسل که من نسبت به خودم و اوقاتم حسابگر و سختگیرم و سلام و درود خدا بر کسی باد که از هدایت متابعت کند.

امیرحسین
02-17-2014, 08:35 PM
پی‌نوشت:

[1] مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج1، ص 224، موسسه الوفا، بیروت، 1404هـ ق،
[2] قصص، 83.