PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره حجّ [22]



امیرحسین
07-15-2011, 08:00 AM
سوره حجّ [22]

اين سوره در «مدينه» نازل شده و 78 آيه است‏.

محتواى سوره:

اين سوره به خاطر بخشى از آياتش كه پيرامون حجّ سخن مى‏گويد به نام «سوره حجّ» ناميده شده است.

و از آنجا كه دستور حجّ آن هم با ذكر قسمتى از جزئيات آن، و همچنين دستور جهاد، تناسب با وضع مسلمانان در مدينه دارد، آيات اين سوره از جهاتى شبيه سوره‏هاى «مدنى» است.

از نظر محتوا مطالب اين سوره را به چند بخش مى‏توان تقسيم كرد:

1- آيات فراوانى از آن در زمينه «معاد» و دلائل منطقى آن، و انذار مردم غافل از صحنه‏هاى قيامت، و مانند آن است.

2- بخش قابل ملاحظه‏اى نيز از مبارزه با شرك و مشركان، سخن مى‏گويد.

3- در بخش ديگر مردم را به بررسى سر نوشت عبرت‏انگيز گذشتگان و عذابهاى دردناك الهى كه بر آنها نازل شد دعوت كرده.

4- و بخش ديگر پيرامون مسأله حج و سابقه تاريخى آن است.

5- بخشى از آن پيرامون مبارزه با دشمنان مهاجم، است.

6- و سر انجام قسمتى از آن پند و اندرزهايى است در زمينه‏هاى مختلف زندگى و تشويق به نماز و زكات و توكل و توجه به خداوند.

فضيلت تلاوت سوره:

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم:

«هر كس سوره حج را بخواند خداوند پاداش حج و عمره را به او مى‏دهد به تعداد تمام كسانى كه در گذشته و آينده حج و عمره به جا آورده يا خواهند آورد»! بدون شك اين ثواب و فضيلت عظيم تنها براى تلاوت لفظى نيست، تلاوتى است انديشه‏ساز، و انديشه‏اى است عمل پرور.

امیرحسین
07-15-2011, 08:00 AM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- زلزله عظيم رستاخير: اين سوره با دو آيه تكان دهنده و هيجان‏انگيز پيرامون رستاخيز و مقدمات آن شروع مى‏شود، آياتى كه بى‏اختيار انسان را از اين زندگى گذراى مادى بيرون مى‏برد، و به آينده هول‏انگيزى كه در انتظار اوست متوجه مى‏سازد.

نخست عموم مردم را بدون استثناء مخاطب ساخته، مى‏گويد: «اى مردم! از پروردگارتان بترسيد، و پرهيز كارى پيشه كنيد كه زلزله رستاخيز، جريان مهم و عظيمى است» (يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ‏ءٌ عَظِيمٌ).

خطاب «يا أَيُّهَا النَّاسُ»، دليل روشنى است بر اين كه هيچ گونه تفاوت و تبعيضى از نظر نژاد و زبان و اعصار و قرون و مكانها و مناطق جغرافيايى و طوائف و قبائل در آن نيست، و مؤمن و كافر، كوچك و بزرگ، پير و جوان، مرد و زن امروز و آينده همه در آن شريكند.

(آيه 2)- اين آيه نمونه‏هايى از بازتاب اين وحشت عظيم را در چند جمله بيان كرده، مى‏گويد: «روزى كه آن را مى‏بينيد [زلزله رستاخيز آن چنان وحشت سرا پاى همه را فرا مى‏گيرد كه‏] هر مادر شيردهى، كودك شير خوارش را فراموش مى‏كند» (يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ).

«و هر باردارى (در آن صحنه باشد) جنين خود را سقط مى‏كند» (وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها).

سومين بازتاب اين كه: «مردم را به صورت مستان مى‏بينى، در حالى كه مست نيستند!» (وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَ ما هُمْ بِسُكارى‏).

«ولى عذاب خدا شديد است» (وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِيدٌ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:00 AM
(آيه 3)- پيروان شيطان! از آنجا كه در آيات گذشته ترسيمى از وحشت عمومى مردم به هنگام وقوع زلزله قيامت بود در اين آيه حال گروهى از بى‏خبران را منعكس مى‏كند كه چگونه از چنين حادثه عظيمى غافلند.

مى‏گويد: «گروهى از مردم بدون هيچ علم و دانشى در باره خدا به مجادله بر مى‏خيزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ).

گاه در اصل توحيد و يگانگى حق و نفى هر گونه شريك جدال مى‏كنند، و گاه در قدرت خدا نسبت به مسأله احياى مردگان و بعث و نشور، و در هر صورت هيچ گونه دليلى بر گفته‏هاى خود ندارند.

سپس اضافه مى‏كند: اين گونه افراد كه تابع هيچ گونه منطق و دانشى نيستند «از هر شيطان سر كش و متمردى تبعيت مى‏كنند» (وَ يَتَّبِعُ كُلَّ شَيْطانٍ مَرِيدٍ).

نه از يك شيطان كه از همه شيطانها! اعم از شياطين انس و جن كه هر يك از آنها براى خود نقشه و برنامه و حيله و دامى دارند.

(آيه 4)- در اين آيه مى‏گويد: «بر او نوشته و مقرر شده است كه هر كس حلقه اطاعت و ولايتش را بر گردن نهد بطور مسلم گمراهش مى‏سازد و به آتش سوزان راهنمائيش مى‏كند» (كُتِبَ عَلَيْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ يُضِلُّهُ وَ يَهْدِيهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعِيرِ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:01 AM
(آيه 5)- دلائل معاد در عالم جنين و گياهان: از آنجا كه در آيات گذشته گفتگو از ترديد مخالفان در «مبدء» و «معاد» بود در اين آيه به دو دليل محكم و منطقى براى اثبات معاد جسمانى استدلال شده است، يكى از طريق توجه به تحولات دوران جنينى، و ديگرى از طريق تحولات زمين به هنگام نمو گياهان.

نخست همه انسانها را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «اى مردم! اگر در رستاخيز شكّ داريد (به اين نكته توجه كنيد كه: ) ما شما را از خاك آفريديم، سپس از نطفه، و بعد، از خون بسته شده و سپس از مضغه [چيزى شبيه گوشت جويده شده‏] كه بعضى داراى شكل و خلقت است و بعضى بدون شكل» (يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ).

همه اينها به خاطر آن است «تا براى شما آشكار سازيم» كه بر هر چيز قادريم (لِنُبَيِّنَ لَكُمْ).

«و جنينهايى را كه بخواهيم تا مدت معينى در رحم (مادران) قرار مى‏دهيم» (وَ نُقِرُّ فِي الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى). تا دوران تكاملى خود را طى كنند، و آنچه را بخواهيم ساقط مى‏كنيم و از نيمه راه از مدار خارجش مى‏سازيم.

«از آن پس (يك دوران انقلابى جديد آغاز مى‏شود و) ما شما را به صورت طفل (از شكم مادر) بيرون مى‏فرستيم» (ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلًا).

به اين ترتيب دوران زندگى محدود و وابسته شما در شكم مادر پايان مى‏پذيرد، و قدم به محيطى وسيعتر، مملو از نور و صفا و امكانات بسيار فزونتر مى‏گذاريد.

باز چرخهاى حركت تكاملى شما متوقف نمى‏شود، و همچنان سريع در اين راه به پيشروى ادامه مى‏دهيد «سپس هدف اين است كه به حدّ رشد و بلوغ (و كمال جسم و عقل) برسيد» (ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ).

در اينجا جهل تبديل به دانايى، و ضعف و ناتوانى تبديل به قدرت و توانايى و وابستگى مبدل به استقلال مى‏شود.

ولى اين چرخ باز متوقف نمى‏گردد هر چند «در اين ميان بعضى از شما مى‏ميرند و بعضى آن قدر عمر مى‏كنند كه به بدترين مرحله زندگى (و پيرى) مى‏رسند» (وَ مِنْكُمْ مَنْ يُتَوَفَّى وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ).

«آنچنان كه بعد از علم و آگاهى، چيزى نمى‏دانند!» (لِكَيْلا يَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئاً).

اين ضعف و ناتوانى و پژمردگى دليل بر فرا رسيدن يك مرحله انتقالى جديد است، همان گونه كه سستى پيوند ميوه با درخت دليل بر رسيدگى آن و وصول به مرحله جدايى است.

سپس به بيان دليل دوم كه زندگى و حيات گياهان است پرداخته، مى‏گويد:

«زمين را (در فصل زمستان) خشك و مرده مى‏بينى، اما هنگامى كه آب باران بر آن فرو مى‏فرستيم، به حركت در مى‏آيد و مى‏رويد، و از هر نوع گياهان زيبا مى‏روياند» (وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهِيجٍ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:02 AM
(آيه 6)- در اين آيه و آيه بعد به عنوان جمع بندى و نتيجه گيرى كلى، هدف اصلى از بيان اين دو دليل را ضمن باز گويى پنج نكته تشريح مى‏كند:

1- نخست مى‏گويد: «آنچه (در آيات قبل از مراحل مختلف حيات در مورد انسانها و جهان گياهان) باز گو شد براى اين است كه (بدانيد) خداوند حق است» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ).

و چون او حق است نظامى را كه آفريده نيز حق است، بنا بر اين نمى‏تواند بيهوده و بى‏هدف باشد. و چون اين جهان بى‏هدف نيست و از سوى ديگر هدف اصلى را در خود آن نمى‏يابيم يقين پيدا مى‏كنيم كه معاد و رستاخيزى در كار است.

2- اين نظام حاكم بر جهان حيات به ما مى‏گويد: «و اوست كه مردگان را زنده مى‏كند» (وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى‏).

همان كسى كه لباس حيات بر تن خاك مى‏پوشاند، و نطفه بى‏ارزش را به انسان كاملى مبدل مى‏سازد، و زمينهاى مرده را جان مى‏دهد او مردگان را حيات نوين مى‏بخشد.

3- هدف ديگر اين است كه بدانيد «خدا بر هر چيز تواناست» و چيزى در برابر قدرت او غير ممكن نيست (وَ أَنَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ).

آيا كسى كه مى‏تواند خاك بى‏جان را تبديل به نطفه كند و آن را در مراحل حيات پيش ببرد قادر نيست كه انسان را بعد از مرگ به زندگى جديد باز گرداند؟

(آيه 7)- چهارم: و باز همه اينها براى اين است كه بدانيد: «رستاخيز آمدنى است و شكّى در آن نيست» (وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيها).

5- و اينها همه مقدمه‏اى است براى آخرين نتيجه و آن اين كه: «خداوند تمام كسانى را كه در قبرها آرميده‏اند زنده مى‏كند» (وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ).

در نتيجه رستاخيز و بعث مردگان نه تنها امكان‏پذير است بلكه قطعا تحقق خواهد يافت.

(آيه 8)- باز هم مجادله به باطل: در اينجا نيز سخن از مجادله كنندگانى است كه پيرامون مبدء و معاد به جدال بى‏پايه و بى‏اساس مى‏پردازند.

نخست مى‏گويد: «گروهى از مردم كسانى هستند كه در باره خدا بدون هيچ علم و دانش و هدايت و كتاب روشنى به مجادله بر مى‏خيزند» (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا كِتابٍ مُنِيرٍ).

در حقيقت بحث و جدال علمى در صورتى مى‏تواند ثمر بخش باشد كه متكى به يكى از اين دلائل گردد. عقل يا كتاب يا سنّت.

جمله «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُجادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ» درست همان تعبيرى است كه در آيه سوم گذشت. و ظاهرا آيه گذشته ناظر به حال پيروان گمراه و بى‏خبر است در حالى كه اين آيه ناظر به رهبران اين گروه گمراه مى‏باشد.

امیرحسین
07-15-2011, 08:02 AM
(آيه 9)- سپس در يك عبارت كوتاه و پر معنى به يكى از علل انحراف و گمراهى اين رهبران ضلالت پرداخته، مى‏گويد: «آنها با تكبر و بى‏اعتنايى (نسبت به سخنان الهى و دلائل روشن عقلى) مى‏خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند» (ثانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).

سپس كيفر شديد آنها را در دنيا و آخرت به اين صورت تشريح مى‏كند: «بهره آنها در اين دنيا رسوائى و بد بختى است، و در قيامت عذاب سوزنده را به آنها مى‏چشانيم» (لَهُ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ نُذِيقُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَذابَ الْحَرِيقِ).

(آيه 10)- و به او مى‏گوئيم: «اين نتيجه چيزى است كه دستهايت از پيش براى تو فرستاده است» (ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ يَداكَ).

«و خداوند هرگز به بندگان ظلم و ستم نمى‏كند» (وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).

نه كسى را بى‏جهت كيفر مى‏دهد، و نه بر ميزان مجازات كسى بدون دليل مى‏افزايد، و برنامه او عدالت محض و محض عدالت است.

(آيه 11)- آنها كه بر لب پرتگاه كفرند! در آيات گذشته سخن از دو گروه در ميان بود گروه پيروان گمراه، و رهبران گمراه كننده، اما در اينجا سخن از گروه سومى است كه همان افراد ضعيف الايمان هستند.

قرآن در توصيف اين گروه چنين مى‏گويد: «و بعضى از مردم خدا را تنها با زبان مى‏پرستند» اما ايمان قلبى آنها بسيار سطحى و ضعيف است (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ). و با كوچكترين چيزى ايمانشان بر باد فنا مى‏رود.

سپس قرآن به تشريح تزلزل ايمان آنها پرداخته، مى‏گويد: «پس آنها چنانند كه اگر (دنيا به آنها رو كند و نفع و) خيرى به آنان برسد حالت اطمينان پيدا مى‏كنند! (و آن را دليل بر حقانيت اسلام مى‏گيرند) اما اگر به وسيله گرفتاريها و پريشانى و سلب نعمت مورد آزمايش قرار گيرند دگرگون مى‏شوند» و به كفر رو مى‏آورند! (فَإِنْ أَصابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى‏ وَجْهِهِ).

گوئى آنها دين و ايمان را به عنوان يك وسيله نيل به ماديان پذيرفته‏اند كه اگر اين هدف تأمين شد دين را حق مى‏دانند و گر نه بى‏اساس! و در پايان آيه اضافه مى‏كند: و به اين ترتيب «آنها هم دنيا را از دست داده‏اند و هم آخرت را» (خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ).

و «اين همان خسران و زيان آشكار است» كه انسان هم دينش بر باد رود و هم دنيايش (ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:03 AM
(آيه 12)- اين آيه به عقيده شرك آلود اين گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحيد و ايمان به خدا اشاره كرده، مى‏گويد: «او جز خدا كسى را مى‏خواند كه نه زيانى مى‏تواند به او برساند و نه سودى» (يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ).

اگر دليل معيار حقانيت دين را اقبال و ادبار دنيا مى‏گيرد، پس چرا به سراغ بتهايى مى‏رود كه موجوداتى هستند بى‏خاصيت و فاقد هرگونه اثر در سرنوشت انسانها؟! آرى! «اين گمراهى بسيار عميقى است» (ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ).

فاصله آن از خط صراط مستقيم آن چنان زياد است كه اميد بازگشتشان به سوى حق بسيار كم است.

(آيه 13)- باز مطلب را از اين فراتر برده، مى‏گويد: «او كسى را مى‏خواند كه زيانش از نفعش نزديكتر است»! (يَدْعُوا لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ).

چرا كه اين معبودهاى ساختگى در دنيا فكر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مى‏دهند، و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى‏آورند.

و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «چه بد مولا و ياورى هستند اين بتها، و چه بد مونس و معاشرى» (لَبِئْسَ الْمَوْلى‏ وَ لَبِئْسَ الْعَشِيرُ).

(آيه 14)- و از آنجا كه روش قرآن اين است كه مسائل نيك و بد را در مقايسه با هم بيان مى‏كند تا نتيجه گيرى آن كاملتر و روشنتر باشد در اين آيه مى‏فرمايد:

«خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهايى از بهشت وارد مى‏كند كه نهرها از زير درختانش جارى است» (إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

برنامه آنها روشن، خط فكرى و عملى آنها مشخص، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان انبياء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود.

آرى! «خدا هر چه را اراده كند انجام مى‏دهد» (إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُرِيدُ).

اين پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است، همان گونه كه مجازات مشركان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است.

امیرحسین
07-15-2011, 08:03 AM
(آيه 15)-

شأن نزول:

گروهى از قبيله «بنى اسد» و «بنى غطفان» كه با پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله پيمان بسته بودند گفتند: ما مى‏ترسيم خدا سر انجام محمّد صلّى اللّه عليه و آله را يارى نكند و در نتيجه رابطه ما با هم پيمانهايمان از يهود قطع شود و آنها به ما مواد غذائى ندهند، آيه نازل شد و به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود.

تفسير:

رستاخيز پايان همه اختلافات! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در اين آيه نيز چهره ديگرى از آنها را ترسيم كرده، مى‏گويد:

«هر كسى گمان مى‏كند كه خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد و (از اين نظر عصبانى است، هر كارى از دستش ساخته است بكند) ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از حلق آويز، و نفس خود را قطع كند (و تا لبه پرتگاه مرگ پيش رود) ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى‏نشاند» (مَنْ كانَ يَظُنُّ أَنْ لَنْ يَنْصُرَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَى السَّماءِ ثُمَّ لْيَقْطَعْ فَلْيَنْظُرْ هَلْ يُذْهِبَنَّ كَيْدُهُ ما يَغِيظُ).

اين آيه به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كم حوصله و عصبانى و ضعيف الايمان اشاره مى‏كند كه آنها وقتى كارشان ظاهرا به بن بست مى‏رسد فورا دستپاچه مى‏شوند و تصميمهاى جنون آميز مى‏گيرند.

(آيه 16)- اين آيه اشاره به يك جمع بندى در آيات گذشته كرده، مى‏گويد:

«و اين گونه ما قرآن را به صورت آيات بينات و نشانه‏هاى روشن نازل كرديم» (وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ آياتٍ بَيِّناتٍ). دلائلى براى معاد و رستاخيز همچون بررسى دوران جنينى انسان، و رشد گياهان و زنده شدن زمينهاى مرده.

ولى با اين همه، داشتن دلائل روشن به تنهايى كافى نيست بلكه آمادگى پذيرش حق نيز لازم است، به همين دليل در پايان آيه مى‏گويد: «و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى‏كند» (وَ أَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُرِيدُ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:03 AM
(آيه 17)- اين آيه به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤمنند، و پنج گروه غير مسلمان اشاره كرده، مى‏فرمايد: «كسانى كه ايمان آورده‏اند، و يهود، و صابئان، و نصارا، و مجوس، و مشركان، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى‏كند، و حق را از باطل جدا مى‏سازد» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصارى‏ وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ).

مگر نه اين است كه يكى از نامهاى قيامت «يوم الفصل» روز جدايى حق از باطل است و «يوم البروز» روز آشكار شدن مكتومها، و روز پايان گرفتن اختلافات است.

آرى! خدا در آن روز به همه اين اختلافات پايان مى‏دهد: «چرا كه خداوند از همه چيز آگاه و با خبر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ).

(آيه 18)- همه موجودات جهان در پيشگاه او سجده مى‏كنند: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مبدء و معاد بود، اين آيه با طرح مسأله توحيد و خداشناسى، حلقه مبدء و معاد را تكميل مى‏كند، پيامبر صلّى اللّه عليه و آله را مخاطب ساخته، مى‏گويد: «آيا نديدى تمام كسانى كه در آسمانها و تمام كسانى كه در زمين هستند براى خدا سجده مى‏كنند، و خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ).

«و نيز بسيارى از مردم (براى او سجده مى‏كنند) در حالى كه بسيارى ديگر (ابا دارند و) مستحق عذابند» (وَ كَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذابُ).

سپس اضافه مى‏كند: اينها نزد پروردگار بى‏ارزشند «و هر كس را خدا بى‏ارزش سازد هيچ كس نمى‏تواند او را گرامى دارد» و مشمول سعادت و ثواب كند (وَ مَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ).

آرى! «خداوند هر كار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام مى‏دهد» مؤمنان را گرامى و منكران را خوار مى‏سازد (إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ).

با توجه به آنچه در آيه مورد بحث آمده موجودات عالم داراى دو گونه سجودند، «سجود تكوينى» و «سجود تشريعى».

خضوع و تسليم بى‏قيد و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم بر اين جهان همان سجود تكوينى آنهاست كه تمام ذرات موجودات را شامل مى‏شود، حتى سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منكران لجوج، و تمام ذرات وجود آنها مشمول اين سجود تكوينى هستند.

به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درك و شعورند، و به موازات آن در عالم خود، حمد و تسبيح خدا مى‏گويند، و سجود و صلاة دارند و اگر اين نوع درك و شعور را نپذيريم لا اقل تسليم و خضوع آنها در برابر همه نظامات هستى به هيچ وجه قابل انكار نيست.

اما «سجود تشريعى» همان نهايت خضوعى است كه از صاحبان عقل و شعور و درك و معرفت در برابر پروردگار تحقق مى‏يابد.

امیرحسین
07-15-2011, 08:03 AM
(آيه 19)-

شأن نزول:

«روز جنگ بدر، سه نفر از مسلمانان (على عليه السّلام و حمزه، و عبيدة بن حارث بن عبد المطلب) به ميدان نبرد آمدند و به ترتيب «وليد بن عتبه» و «عتبة بن ربيعه» و «شيبة بن ربيعه» را از پاى در آوردند.

آيه نازل شد و سر نوشت اين مبارزان را بيان كرد.

ولى وجود شأن نزول خاص هرگز مانع عموميت مفهوم آيه نمى‏شود.

تفسير:

دو گروه متخاصم در برابر هم! در آيات گذشته به گروه مؤمنان و طوائف مختلفى از كفار اشاره شده بود، و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بيان كرد، در اينجا مى‏فرمايد: «اين دو دسته (مؤمنان و غير مؤمنان) در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند» (هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ).

سپس چهار نوع مجازات كافرانى را كه دانسته و آگاهانه حق را انكار كردند بيان مى‏كند:

نخست از لباس آنها شروع كرده، مى‏گويد: «پس كسانى كه كافر شدند لباسهايى از آتش براى آنها بريده مى‏شود» (فَالَّذِينَ كَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِيابٌ مِنْ نارٍ).

اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس براى آنها بريده و دوخته مى‏شود! و يا كنايه از اين باشد كه آتش دوزخ از هر سو آنها را مانند لباس احاطه مى‏كند.

ديگر اين كه: «مايع سوزان و جوشان حميم دوزخ بر سر آنها ريخته مى‏شود» (يُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِيمُ).

(آيه 20)- و اين آب سوزان و جوشان در بدن آنها آن چنان نفوذ مى‏كند كه «هم درونشان را ذوب مى‏نمايد و هم پوستها و برونشان) را»! (يُصْهَرُ بِهِ ما فِي بُطُونِهِمْ وَ الْجُلُودُ).

(آيه 21)- سوم اين كه: «تازيانه‏ها يا گرزهايى از آهن سوزان براى آنها آماده است» (وَ لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِيدٍ).

(آيه 22)- و «هر گاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههاى آن خارج شوند آنها را به آن باز مى‏گردانند، و (به آنان گفته مى‏شود) بچشيد عذاب سوزان را»! (كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِيقِ).

و اين چهارمين مجازات آنهاست.

امیرحسین
07-15-2011, 08:04 AM
(آيه 23)- اين آيه و آيه بعد حال مؤمنان صالح را بيان مى‏كند تا از طريق مقايسه، وضع هر دو گروه كاملا مشخص شود، و در اينجا پنج نوع پاداش آنها را باز گو كرده، نخست مى‏گويد: «خداوند كسانى را كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند در باغهايى از بهشت وارد مى‏كند كه از زير درختانش نهرها جارى است» (إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

گروه اول در شعله‏هاى آتش سوزان غوطه‏ورند و اينها در باغهاى بهشت در كنار نهرهاى جارى آرميده‏اند.

سپس به زينت و لباس آنها پرداخته، مى‏گويد: «آنها با دستبندهايى از طلا و مرواريد زينت مى‏يابند و لباسشان در آنجا از حرير است» (يُحَلَّوْنَ فِيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِيها حَرِيرٌ).

و اين دو پاداش ديگر آنهاست. و اگر در اين جهان از پوشيدن اين گونه لباسها و زينتها ممنوع بودند به خاطر آن بود كه مايه غرور و غفلت مى‏شد و سبب محروميت گروه ديگر مى‏گشت، ولى در آنجا كه اين مسائل مطرح نيست اين ممنوعيتها برداشته مى‏شود و جبران مى‏گردد.

(آيه 24)- و بالاخره چهارمين و پنجمين موهبتى كه خدا به آنها ارزانى مى‏دارد و صرفا جنبه روحانى دارد اين است كه آنها «به سخنان پاكيزه هدايت مى‏شوند» (وَ هُدُوا إِلَى الطَّيِّبِ مِنَ الْقَوْلِ). سخنانى روح پرور، و جمله‏ها و الفاظى نشاط آفرين و كلماتى پر از صفا و معنويت كه روح را در مدارج كمال سير مى‏دهد.

و همچنين «به سوى راه خداوند حميد و شايسته ستايش هدايت مى‏گردند» (وَ هُدُوا إِلى‏ صِراطِ الْحَمِيدِ). راه شناسايى خدا و نزديك شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او، راه عشق و عرفان.

آرى! خداوند مؤمنان را با هدايت كردن به سوى اين معانى به آخرين درجه لذات روحانى سوق مى‏دهد.

امیرحسین
07-15-2011, 08:04 AM
(آيه 25)- مانعان خانه خدا! در آيات گذشته سخن از كفار بطور مطلق در ميان بود، ولى در اين آيه اشاره به گروه خاصى از آنان شده است كه داراى تخلفات و گناهان سنگين مخصوصا در رابطه با «مسجد الحرام» و «مراسم پر شكوه حج» هستند.

نخست مى‏گويد: «كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا، جلوگيرى مى‏كنند ...» (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).

همچنين مردم با ايمان را «از (كانون بزرگ توحيد) مسجد الحرام باز مى‏دارند، همان مركزى كه آن را براى همه مردم يكسان قرار داده‏ايم، چه آنها كه در آن سرزمين زندگى مى‏كنند و چه آنها كه از نقاط دور به سوى آن مى‏آيند» مستحق عذابى دردناكند (وَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ الَّذِي جَعَلْناهُ لِلنَّاسِ سَواءً الْعاكِفُ فِيهِ وَ الْبادِ).

«و هر كس بخواهد در اين سر زمين از طريق حق منحرف گردد، و دست به ظلم و ستم بيالايد ما از عذاب دردناك به او مى‏چشانيم» (وَ مَنْ يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ).

در واقع اين گروه از كافران علاوه بر انكار حق، مرتكب سه جنايت بزرگ شده‏اند:

1- جلوگيرى از راه خدا و ايمان و طاعت او.

2- جلوگيرى از عبادت كنندگان و زوّار خانه خدا و قرار دادن امتيازى براى خود.

3- در اين سر زمين مقدس دست به ظلم و گناه و الحاد مى‏زنند.

(آيه 26)- دعوت عام براى حجّ! به تناسب بحثى كه در آيه گذشته پيرامون مسجد الحرام و زائران خانه خدا آمد در اينجا نخست به تاريخچه بناى كعبه به دست ابراهيم خليل (ع) و سپس مسأله وجوب حجّ، و فلسفه آن، و بخشى از احكام اين عبادت بزرگ اشاره مى‏كند، ابتدا از داستان تجديد بناى كعبه شروع كرده، مى‏گويد: «و (به خاطر بياور) زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم» تا در آن مكان اقدام به بناى خانه كعبه كند (وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ).

منظور از «بوّأنا» اين است كه خداوند مكان خانه كعبه را كه در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ويران و آثارش محو گشته بود به ابراهيم (ع) نشان داد، توفانى وزيد و خاكها را به عقب برد و پايه‏هاى خانه آشكار گشت، يا قطعه ابرى آمده و در آنجا سايه افكند، و يا به هر وسيله ديگر خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهيم معلوم و آماده ساخت، و او با هميارى فرزندش اسماعيل آن را تجديد بنا نمود.

سپس اضافه مى‏كند، هنگامى كه خانه آماده شد به ابراهيم خطاب كرديم:

اين خانه را كانون توحيد كن، و «چيزى را شريك من قرار مده، و خانه‏ام را براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك كن» (أَنْ لا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَ الْقائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ).

در حقيقت ابراهيم (ع) مأمور بود خانه كعبه و اطراف آن را از هر گونه آلودگى ظاهرى و معنوى و هر گونه بت و مظاهر شرك پاك و پاكيزه دارد، تا بندگان خدا در اين مكان پاك جز به خدا نينديشند، و مهمترين عبادت اين سر زمين را كه طواف و نماز است در محيطى پيراسته از هر گونه آلودگى انجام دهند.

امیرحسین
07-15-2011, 08:04 AM
(آيه 27)- بعد از آماده شدن خانه كعبه براى عبادت كنندگان، خدا به ابراهيم (ع) دستور مى‏دهد: «و مردم را دعوت عمومى به حجّ كن، تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه دورى به سوى تو بيايند» (وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ).

در روايتى مى‏خوانيم: «هنگامى كه ابراهيم چنين دستورى را دريافت داشت عرض كرد: خداوندا! صداى من به گوش مردم نمى‏رسد، اما خدا به او فرمود: «عليك الاذان و علىّ البلاغ! تو اعلام كن و من به گوش آنها مى‏رسانم»!

(آيه 28)- در اين آيه در يك عبارت بسيار فشرده و پر معنى به فلسفه‏هاى مختلف حجّ پرداخته، مى‏فرمايد: آنها به اين سر زمين مقدس بيايند «تا منافع خويش را با چشم خود ببيند» (لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ).

كلمه «منافع» تمام منافع و بركات معنوى و نتايج مادى، فوائد فردى و اجتماعى، فلسفه‏هاى سياسى و اقتصادى و اخلاقى همه را شامل مى‏شود.

آرى! بايد مسلمانان از همه نقاط جهان از ميان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد و ناظر اين منافع باشند.

سپس اضافه مى‏كند: و آنها بيايند و قربانى كنند «و نام خدا را در ايام معينى (كه از دهم ذى الحجه شروع و به سيزدهم پايان مى‏يابد) بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده است (به هنگام ذبح) ببرند» (وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِي أَيَّامٍ مَعْلُوماتٍ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ).

اشاره به اين كه آنها هميشه از جمله به هنگام ذبح قربانى تمام توجهشان به خدا و قبول درگاه اوست و استفاده از گوشت آن تحت الشعاع آن قرار دارد.

قربانى كردن حيوانات در حقيقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راه خدا، همان گونه كه در سر گذشت ابراهيم (ع) و اسماعيل (ع) و قربانى او آمده است، آنها با اين عمل اعلام مى‏كنند كه در راه او آماده هر گونه ايثارند حتى بذل جان.

به هر حال قرآن با اين گفتار برنامه شرك آلود بت پرستان را نفى مى‏كند كه به هنگام قربانى نام بتها را مى‏بردند، و اين مراسم توحيدى را به شرك آلوده مى‏ساختند.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «پس از گوشت حيوانات قربانى، هم خودتان بخوريد و هم بينوايان فقير را اطعام نماييد» (فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِيرَ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:05 AM
(آيه 29)- بخش مهم ديگرى از مناسك حجّ: در تعقيب بحثهايى كه پيرامون مناسك حج در آيات پيشين گذشت، در اينجا به بخش ديگرى از اين مناسك اشاره كرده، نخست چنين مى‏گويد: «بعد از آن بايد آلودگيها (و زوائد بدن) را بر طرف سازند» (ثُمَّ لْيَقْضُوا تَفَثَهُمْ).

«و به نذرهاى خود وفا كنند» (وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ).

«و بر گرد خانه گرامى كعبه، طواف كنند» (وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ).

منظور از «طواف» در اينجا «طواف نساء» است.

(آيه 30)- اين آيه به عنوان يك جمع بندى اشاره به بحثهاى آيات گذشته كرده، مى‏گويد: برنامه حجّ و مناسك آن «اين است» كه گفته شد (ذلِكَ).

بعد براى تأكيد بر اهميت وظائفى كه بيان گرديد اضافه مى‏كند: «و هر كس برنامه‏هاى الهى را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ كند براى او نزد پروردگارش بهتر است» (وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ).

«حرمات» در اينجا اشاره به «اعمال و مناسك حجّ» است و ممكن است احترام خانه كعبه خصوصا و حرم مكه عموما نيز بر آن افزوده شود.

سپس به تناسب احكام «احرام» به حلال بودن چهار پايان اشاره كرده، مى‏گويد: «و چهار پايان (همچون شتر و گاو و گوسفند) بر شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده مى‏شود» و دستور منعش صادر خواهد گشت (وَ أُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعامُ إِلَّا ما يُتْلى‏ عَلَيْكُمْ).

در پايان اين آيه دو دستور ديگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنتهاى جاهليت بيان كرده، مى‏گويد: «پس از پليديها (يعنى) از بتها اجتناب كنيد» (فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثانِ).

دستور دوم اين است كه: «از سخن باطل و بى‏اساس بپرهيزيد» (وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ).

آيه فوق اشاره به كيفيت «لبيك» گفتن مشركان در مراسم حجّ در جاهليت است زيرا آنها «لبيك» را كه آئينه تمام نماى توحيد و يگانه پرستى است آن چنان تحريف كرده بودند كه مشتمل بر زننده‏ترين تعبيرات شرك آلود شده بود.

ولى توجه آيه به اعمال مشركان مانع از كلى بودن مفهوم آن كه پرهيز از هر گونه بت در هر شكل و صورت، و پرهيز از هر گفتار باطل به هر نوع و كيفيت است نمى‏باشد.

امیرحسین
07-15-2011, 08:05 AM
(آيه 31)- از آنجا كه در آيه قبل تأكيد روى مسأله توحيد و اجتناب از هر گونه بت و بت پرستى شده بود، در اينجا نيز همين مسأله مهم را دنبال كرده، مى‏گويد:

مراسم حج و گفتن لبيك را در حالى انجام دهيد كه: «قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد، و هيچ گونه شركى در آن راه نيابد» (حُنَفاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ).

آيه فوق مسأله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرك اصلى در حجّ و عبادات بطور كلى ياد آور مى‏شود، چرا كه روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است كه هيچ گونه انگيزه غير خدايى و شرك در آن نباشد.

سپس ترسيم بسيار گويا و زنده‏اى از وضع حال مشركان و سقوط و بد بختى و نابودى آنها مى‏كند و چنين مى‏گويد: «و كسى كه شريك براى خدا قرار دهد، گويى از آسمان سقوط كرده، و پرندگان در وسط هوا او را مى‏ربايند (و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مى‏افتد) و يا (اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد) تند باد او را به جاى دور دستى پرتاب مى‏كند» (وَ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكانٍ سَحِيقٍ).

در حقيقت آسمان كنايه از «توحيد» است و شرك سبب سقوط از اين آسمان مى‏گردد، مسلما كسى كه از آسمان سقوط مى‏كند، قدرت تصميم گيرى را از دست مى‏دهد، با سرعت و شتابى كه هر لحظه فزونى مى‏گيرد به سوى نيستى پيش مى‏رود و سر انجام در چنگال شيطان و هوى و هوسهاى سر كش محو و نابود مى‏گردد.

(آيه 32)- اين آيه بار ديگر يك جمع بندى روى مسائل حج و تعظيم شعائر الهى كرده، مى‏گويد: «مطلب چنين است» كه گفته شد (ذلِكَ).

«و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد و (به نشانه‏هاى آئين خدا و پرچمهاى اطاعت او) احترام بگذارد اين از تقواى دلهاست» (وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ).

«شعائر اللّه» به معنى «نشانه‏هاى پروردگار» است كه شامل سر فصلهاى آئين الهى و برنامه‏هاى كلى و آنچه در نخستين برخورد با اين آيين چشمگير است و از جمله مناسك حجّ مى‏باشد كه انسان را به ياد خدا مى‏اندازد.

كوتاه سخن اين كه تمام آنچه در برنامه‏هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آئين او مى‏اندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلهاست.

امیرحسین
07-15-2011, 08:05 AM
(آيه 33)- از بعضى از روايات چنين استفاده مى‏شود كه گروهى از مسلمانان عقيده داشتند هنگامى كه شترى يا يكى ديگر از چهار پايان به عنوان قربانى تعيين مى‏شد و از راههاى دور و نزديك آن را با خود به سوى احرامگاه، و از آنجا به سوى سر زمين مكّه مى‏آوردند، نبايد بر آن مركب سوار شد، و نبايد شير آن را بدوشند و از آن استفاده كنند، و بكلى آن را از خود جدا مى‏پنداشتند، قرآن اين تفكر خرافى را نفى كرده، مى‏گويد: «در آن (حيوانات قربانى) منافعى براى شماست تا زمان معينى [روز ذبح آنها] فرا رسد» (لَكُمْ فِيها مَنافِعُ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).

در پايان آيه در مورد سر انجام كار قربانى چنين مى‏گويد: «سپس محل آن خانه قديمى و گرامى (كعبه) است» (ثُمَّ مَحِلُّها إِلَى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ).

و به اين ترتيب مادام كه حيوانات مخصوص قربانى به محل قربانگاه نرسيده‏اند مى‏توان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه بايد وظيفه قربانى كردن را در باره آنها انجام داد.

(آيه 34)- مخبتان را بشارت ده! در ارتباط با آيات گذشته و از جمله دستور قربانى ممكن است اين سؤال پيش آيد كه اين چگونه عبادتى است كه در اسلام تشريع شده كه براى خدا و براى جلب رضاى او حيوانات را قربانى كنند مگر خداوند نياز به قربانى دارد؟ و آيا اين كار در اديان ديگر نيز بوده است يا مخصوص مشركان بوده؟

قرآن براى روشن ساختن اين مطلب چنين مى‏گويد: اين منحصر به شما نيست كه مراسم ذبح و قربانى براى خدا داريد «براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خدا را (به هنگام قربانى) بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده‏ايم ببرند» (وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً لِيَذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلى‏ ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِيمَةِ الْأَنْعامِ).

و لذا در پايان آيه مى‏فرمايد: «و خداى شما معبود واحدى است» و برنامه او هم برنامه واحدى است (فَإِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ).

اكنون كه چنين است: «در برابر (فرمان) او تسليم شويد» (فَلَهُ أَسْلِمُوا).

«و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان (در برابر فرمانهاى پروردگار) را» (وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتِينَ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:07 AM
(آيه 35)- در اين آيه صفات «مخبتين» (تواضع كنندگان) را در چهار قسمت- كه دو قسم جنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى- توضيح مى‏دهد:

نخست مى‏گويد: «همانها كه چون نام خدا برده مى‏شود دلهايشان پر از خوف (پروردگار) مى‏گردد» (الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ).

نه اين كه از غضب او بى‏جهت بترسند، و يا در رحمت او شك و ترديد داشته باشند، بلكه اين ترس به خاطر مسؤوليتهايى است كه بر دوش دارند و شايد در انجام آن كوتاهى كرده‏اند، اين ترس به خاطر درك مقام با عظمت خداست.

ديگر اين كه: «آنها در برابر حوادث دردناكى كه در زندگيشان رخ مى‏دهد صبر و شكيبايى پيش مى‏گيرند» (وَ الصَّابِرِينَ عَلى‏ ما أَصابَهُمْ).

عظمت حادثه هر قدر زياد و ناراحتى آن هر قدر سنگين باشد در برابر آن زانو نمى‏زنند لب به كفران نمى‏گشايند و خلاصه ايستادگى مى‏كنند و پيش مى‏روند و پيروز مى‏شوند.

سوم و چهارم اين كه: «آنها نماز را بر پا مى‏دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند» (وَ الْمُقِيمِي الصَّلاةِ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ).

از يك سو ارتباطشان با خالق جهان محكم است و از سوى ديگر پيوندشان با خلق خدا مستحكم.

امیرحسین
07-15-2011, 08:07 AM
(آيه 36)- قربانى براى چيست؟ باز در اينجا سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مسأله قربانى است، نخست مى‏گويد: «شترهاى چاق و فربه را (در مراسم حج) براى شما از شعائر الهى قرار داديم» (وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ).

آنها از يك سو به شما تعلق دارند، و از سوى ديگر از شعائر و نشانه‏هاى خداوند در اين عبادت بزرگ هستند، چرا كه قربانى حجّ يكى از مظاهر روشن اين عبادت است.

سپس اضافه مى‏كند: «در آنها براى شما خير و بركت است» (لَكُمْ فِيها خَيْرٌ).

از يك سو از گوشت آنها استفاده مى‏كنيد و ديگران را اطعام مى‏نمائيد و از سوى ديگر به خاطر اين ايثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن بهره‏مند خواهيد شد و به پيشگاه او تقرب مى‏جوئيد.

سپس كيفيت قربانى كردن را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى‏كند: «نام خدا را (هنگام قربانى كردن) در حالى كه به صف ايستاده‏اند بر آنها ببريد» (فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْها صَوافَّ).

بدون شك ذكر نام خدا به هنگام ذبح حيوانات يا نحر كردن شتر كيفيت خاصى ندارد و هر گونه نام خدا را ببرند كافى است.

منظور از واژه «صَوافَّ» اين است كه دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى كه ايستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر، زياد تكان به خود ندهد و فرار نكند.

طبيعى است هنگامى كه مقدارى خون از تن او مى‏رود دستهايش سست مى‏شود و به روى زمين مى‏خوابد، و لذا در ذيل آيه مى‏فرمايد: «هنگامى كه پهلويشان آرام گرفت (و جان دادند) از گوشت آنها بخوريد و مستمندان قانع و فقيران را نيز از آن اطعام كنيد» (فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَكُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ).

جمله «فَكُلُوا مِنْها» (از آن بخوريد) ظاهر در اين است كه واجب است «حجاج» چيزى از قربانى خود را نيز بخورند، و شايد اين براى رعايت مساوات ميان آنها و مستمندان باشد.

سر انجام آيه را چنين پايان مى‏دهد: «اين گونه ما آنها را مسخّرتان ساختيم تا شكر خدا را به جا آوريد» (كَذلِكَ سَخَّرْناها لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ).

و راستى اين عجيب است حيوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آن چنان تسليم است كه اجازه مى‏دهد انسانى پاهاى او را محكم ببندد، و او را نحر كند.

امیرحسین
07-15-2011, 08:08 AM
(آيه 37)- اين آيه در واقع پاسخى است به اين سؤال كه خدا چه نيازى به قربانى دارد؟ و اصولا فلسفه قربانى كردن چيست؟ مگر اين كار نفعى به حال خدا دارد مى‏فرمايد: «نه گوشتها و نه خونهاى آنها هرگز به خدا نمى‏رسد» (لَنْ يَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها).

اصولا خدا نيازى به گوشت قربانى ندارد، او نه جسم است نه نيازمند، او وجودى است كامل و بى‏انتها از هر جهت.

«بلكه آنچه به او مى‏رسد تقوا و پرهيزكارى و پاكى اعمال شماست» (وَ لكِنْ يَنالُهُ التَّقْوى‏ مِنْكُمْ).

به تعبير ديگر: هدف آن است كه شما با پيمودن مدارج تقوا در مسير يك انسان كامل قرار گيريد و روز به روز به خدا نزديكتر شويد، قربانى درس ايثار و فدا كارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا به شما مى‏آموزد، و درس كمك به نيازمندان و مستمندان.

اين تعبير كه «خون آنها نيز به خدا نمى‏رسد» ظاهرا اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است كه هر گاه حيوانى را قربانى مى‏كردند خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و ديوار كعبه مى‏پاشيدند، و بعضى از مسلمانان ناآگاه بى‏ميل نبودند كه در اين برنامه خرافى از آنها تبعيت كنند، آيه فوق نازل شد و آنها را نهى كرد.

سپس بار ديگر به نعمت تسخير حيوانات اشاره كرده، مى‏گويد: «اين گونه (خداوند) چار پايان را مسخر شما كرد تا خدا را به خاطر اين كه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و تكبير گوييد» (كَذلِكَ سَخَّرَها لَكُمْ لِتُكَبِّرُوا اللَّهَ عَلى‏ ما هَداكُمْ).

هدف نهايى اين است كه به عظمت خدا آشنا شويد، و لذا در پايان آيه مى‏گويد: «و بشارت ده نيكوكاران را» (وَ بَشِّرِ الْمُحْسِنِينَ).

آنها كه از اين نعمتهاى الهى در طريق اطاعت او بهره مى‏گيرند و وظائف خود را به نيكوترين وجه انجام مى‏دهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا كوتاهى نمى‏كنند.

(آيه 38)- و از آنجا كه مقاومت در برابر خرافات مشركان كه در آيات قبل به آن اشاره شد ممكن است آتش خشم اين گروه متعصب و لجوج را بر انگيزد و سبب درگيريهاى كوچك و بزرگ شود خداوند در اين آيه مؤمنان را به كمك خود دلگرم ساخته، مى‏گويد: «خداوند از كسانى كه ايمان آورده‏اند دفاع مى‏كند» (إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا).

بگذار طوائف و قبائل عرب و يهود و نصارا و مشركان شبه جزيره دست به دست هم بدهند تا مؤمنان را تحت فشار قرار داده و به گمان خود نابود كنند، ولى خداوند وعده دفاع از آنها را داده است، وعده بقاى اسلام تا دامنه قيامت! اين وعده الهى حكمى است جارى و سارى در تمام اعصار و قرون، مهم آن است كه ما مصداق «الَّذِينَ آمَنُوا» باشيم كه دفاع الهى به دنبال آن حتمى است.

و در پايان آيه موضع مشركان و هم مسلكان آنها را در پيشگاه خدا با اين عبارت روشن مى‏سازد «خداوند هيچ خيانكار كفران كننده‏اى را دوست ندارد»! (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ خَوَّانٍ كَفُورٍ). همانها كه براى خدا شريك قرار دادند، و حتى به هنگام گفتن «لبيك» تصريح به نام بتها نمودند.

امیرحسین
07-15-2011, 08:08 AM
(آيه 39)- نخستين فرمان جهاد: هنگامى كه مسلمانان در مكّه بودند مشركان پيوسته آنها را آزار مى‏دادند، و مرتبا مسلمانان كتك خورده با سرهاى شكسته خدمت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏رسيدند و شكايت مى‏كردند (و تقاضاى اذن جهاد داشتند) اما پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به آن‏ها مى‏فرمود: صبر كنيد، هنوز دستور جهاد به من داده نشده تا اين كه هجرت شروع شد و مسلمين از مكّه به مدينه آمدند، خداوند اين آيه را كه متضمن اذن جهاد است نازل كرد و اين نخستين آيه‏اى است كه در باره جهاد نازل شده.

در آيه قبل ذكر شد كه خداوند وعده دفاع از مؤمنان را داده، در اين آيه مى‏گويد: «خداوند به كسانى كه جنگ از طرف دشمنان بر آنها تحميل شده اجازه جهاد داده است، چرا كه آنها مورد ستم قرار گرفته‏اند» (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا).

سپس اين اجازه را با وعده پيروزى از سوى خداوند قادر متعال تكميل كرده، مى‏فرمايد: «و خداوند قدرت بر يارى كردن آنها را دارد» (وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ).

شما بايد آنچه در توان داريد در اين عالم اسباب به كار گيريد و در آنجا كه قدرت شما پايان مى‏گيرد در انتظار يارى خدا باشيد، و اين همان برنامه‏اى بود كه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله در تمام مبارزاتش به كار مى‏گرفت و پيروز مى‏شد.

(آيه 40)- فلسفه تشريع جهاد- سپس توضيح بيشترى در باره اين ستمديدگانى كه اذن دفاع به آنها داده شده است مى‏دهد، و منطق اسلام را در زمينه اين بخش از جهاد روشنتر مى‏سازد، مى‏گويد: «همان كسانى كه به ناحق از خانه و شهر خود اخراج شدند» (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ).

«جز اين كه مى‏گفتند: پروردگار ما خداوند يكتاست»! (إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ).

سپس يكى از فلسفه‏هاى تشريع جهاد را اين چنين باز گو مى‏كند: «و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسيله بعضى ديگر دفع نكند ديرها و صومعه‏ها، و معابد يهود و نصارا، و مساجدى كه نام خدا در آن بسيار برده مى‏شود، ويران مى‏گردد» (وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِيَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيراً).

اصولا هر گونه دعوت به خدا پرستى بر ضدّ جبّارانى است كه مى‏خواهند مردم همچون خدا آنها را بپرستند! و لذا اگر آنها فرصت پيدا كنند تمام اين مراكز را با خاك يكسان خواهند كرد.

و در پايان آيه بار ديگر وعده نصرت الهى را تكرار و تأكيد كرده، مى‏گويد:

«و خداوند كسانى را كه يارى او كنند (و از آيين) و مراكز عبادتش دفاع نمايند) يارى مى‏كند» (وَ لَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ).

و بدون شك اين وعده خدا انجام شدنى است چرا كه «او قوى و قادر و غير قابل شكست است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ).

مدافعان خط توحيد تصور نكنند در اين ميدان مبارزه حق و باطل، و در برابر انبوه عظيم دشمنان سر سخت تنها و بدون تكيه‏گاهند.

امیرحسین
07-15-2011, 08:08 AM
(آيه 41)- اين آيه كه تفسيرى است در مورد ياران خدا كه در آيه قبل وعده يارى به آنها داده شده است چنين مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه هر گاه در زمين به آنها قدرت بخشيم نماز را بر پا مى‏دارند و زكات را ادا مى‏كنند و امر به معروف و نهى از منكر مى‏نمايند» (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ).

آنها هرگز پس از پيروزى، همچون خودكامگان و جباران، به عيش و نوش و لهو و لعب نمى‏پردازند، و در غرور و مستى فرو نمى‏روند، بلكه پيروزيها و موفقيتها را نردبانى براى ساختن خويش و جامعه قرار مى‏دهند ارتباطشان با خدا محكم و با خلق خدا نيز مستحكم است چرا كه «صلاة» (نماز) سمبل پيوند با خالق است، و «زكات» رمزى براى پيوند با خلق، و امر به معروف و نهى از منكر پايه‏هاى اساسى ساختن يك جامعه سالم محسوب مى‏شود و در همين چهار صفت براى معرفى اين افراد كافى است و در سايه آن ساير عبادات و اعمال صالح و ويژگيهاى يك جامعه با ايمان و پيشرفته فراهم است.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «و پايان همه كارها از آن خداست» (وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ).

يعنى، همان گونه كه آغاز هر قدرت و پيروزى از ناحيه خدا مى‏باشد سر انجام نيز تمام اينها به او باز مى‏گردد كه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ».

در اين آيات به دو قسمت مهم از فلسفه‏هاى جهاد اشاره شده است.

نخست جهاد «مظلوم» در برابر «ظالم و ستمگر» كه حقّ مسلّم طبيعى و فطرى و عقلى اوست كه تن به ظلم ندهد، برخيزد و فرياد كند.

ديگر جهاد در برابر طاغوتهايى است كه قصد محو نام خدا را از دلها و ويران ساختن معابدى كه مركز بيدارى افكار است دارند.

(آيه 42)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مشكلات طاقت فرسايى بود كه دشمنان اسلام براى مؤمنان فراهم ساخته بودند، در اين آيه از يك سو دلدارى به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و مؤمنان مى‏دهد و از سوى ديگر عاقبت شوم كافران را روشن ساخته، مى‏گويد: «و اگر تو را تكذيب كنند (غمگين مباش) چرا كه پيش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود، پيامبرانشان را تكذيب كردند» (وَ إِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ ثَمُودُ).

(آيه 43)- «و همچنين قوم ابراهيم و قوم لوط» اين دو پيامبر بزرگ را تكذيب نمودند (وَ قَوْمُ إِبْراهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:09 AM
(آيه 44)- «و اصحاب مدين (قوم شعيب) و نيز موسى (از سوى فرعونيان) تكذيب شد» (وَ أَصْحابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسى‏).

همان گونه كه اين مخالفتها و تكذيبها موجب سستى اين پيامبران بزرگ در دعوتشان به سوى توحيد و حق و عدالت نگشت، مسلما در روح پاك و پر استقامت تو نيز اثر نخواهد گذارد.

ولى اين كافران كور دل تصور نكنند براى هميشه مى‏توانند به اين برنامه‏هاى ننگين ادامه دهند: «اما من (در گذشته) به كافران مهلت دادم (تا امتحان خود را كاملا بدهند، و بر آنها اتمام حجت شود، و غرق ناز و نعمت گردند) سپس آنها را زير ضربات مجازات گرفتم» (فَأَمْلَيْتُ لِلْكافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ).

«ديدى چگونه (عمل آنها را) انكار نمودم» و چگونه به آنان پاسخ گفتم؟ (فَكَيْفَ كانَ نَكِيرِ).

نعمتهاى آنها را گرفتم و نقمت و بد بختى به آنها دادم، حياتشان را گرفتم و مرگ در عوض آن دادم.

(آيه 45)- در اين آيه، چگونگى مجازات خدا را كه در جمله قبل سر بسته بود بطور گسترده بيان كرده، مى‏فرمايد: «چه بسيار شهرها و آباديها كه ما آنها را هلاك كرديم در حالى كه آنها ظالم و ستمگر بودند» (فَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةٌ).

«پس آنها بر سقفهاى خود فرو ريختند» (فَهِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها).

يعنى شدت حادثه به قدرى بود كه نخست سقفها فرو ريخت و بعد ديوارها به روى سقفها! «و چه بسيار چاههاى پر آبى كه (صاحبانش نابود و) آبهايش در زمين فرو رفته بود و معطل و بى‏مصرف ماندند» (وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) نه كسى از آنها آبى مى‏كشد و نه تشنه‏اى از آن سيراب مى‏گردد.

«و چه بسيار قصرهاى پر شكوه و كاخهاى سر به آسمان كشيده و به صورت زيبا گچكارى شده» ويران گشتند و صاحبانش به ديار عدم شتافتند (وَ قَصْرٍ مَشِيدٍ).

و به اين ترتيب هم مساكن پر زرق و برق و مستحكم آنها بى‏صاحب ماند و هم آبهايى كه مايه آبادى زمينهايشان بود.

امیرحسین
07-15-2011, 08:09 AM
(آيه 46)- سير در ارض و بيدارى دلها: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از اقوام ظالم و ستمگرى بود كه خداوند آنها را به كيفر اعمالشان رسانيد و شهر و ديارشان را ويران ساخت، در اين آيه به عنوان تأكيد روى اين مسأله مى‏گويد: «آيا آنها سير در زمين نكردند تا دلهايى داشته باشند كه با آن حقيقت را درك كنند؟ يا گوشهاى شنوايى كه نداى حق را بشنوند» (أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها).

آرى! ويرانه‏هاى كاخهاى ستمگران و مساكن ويران شده جباران و دنيا پرستان كه روزى در اوج قدرت مى‏زيستند، هر يك در عين خاموشى هزار زبان دارند و با هر زبانى هزاران نكته مى‏گويند.

سپس براى اين كه حقيقت اين سخن آشكارتر گردد، قرآن مى‏گويد: چه بسيارند كسانى كه ظاهرا چشم بيان و گوش شنوا دارند اما در واقع كوران و كرانند، «چرا كه چشمهاى ظاهر نابينا نمى‏شود، بلكه دلهايى كه در سينه‏ها جاى دارد، بينايى را از دست مى‏دهد» (فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ).

در حقيقت آنها كه چشم ظاهرى خويش را از دست مى‏دهند، كور و نابينا نيستند و گاه روشن دلانى هستند از همه آگاه‏تر، نابينايان واقعى كسانى هستند كه چشم قلبشان كور شده و حقيقت را درك نمى‏كنند! لذا در روايتى از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله مى‏خوانيم: «بدترين نابينايى، نابينايى دل است»!

(آيه 47)- در اين آيه چهره ديگرى از جهالت و بى‏خبرى كور دلان بى‏ايمان را ترسيم كرده، مى‏گويد: «آنها با عجله از تو تقاضاى عذاب مى‏كنند» و مى‏گويند: اگر راست مى‏گويى پس چرا مجازات الهى دامان ما را نمى‏گيرد؟ (وَ يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذابِ).

در پاسخ به آنها بگو: زياد عجله نكنيد: «خداوند هرگز از وعده خود تخلف نخواهد كرد»! (وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ).

براى او يك ساعت و يك روز و يك سال فرق نمى‏كند: «چرا كه يك روز در نزد پروردگار تو همانند هزار سال از سالهايى است كه شما مى‏شمريد» (وَ إِنَّ يَوْماً عِنْدَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:09 AM
(آيه 48)- در اين آيه بار ديگر روى همان مسأله‏اى كه در چند آيه قبل تكيه شده بود تأكيد مى‏كند و به كافران لجوج اين چنين هشدار مى‏دهد: «چه بسيار شهرها و آباديها كه به آنها مهلت دادم در حالى كه ستمگر بودند (مهلت دادم تا اين كه بيدار شوند و هنگامى كه بيدار نشدند باز هم مهلت دادم تا در ناز و نعمت فرو روند) اما ناگهان آنها را زير ضربات مجازات گرفتم» (وَ كَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَها وَ هِيَ ظالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُها).

آنها نيز مثل شما از دير شدن عذاب، شكايت داشتند و مسخره مى‏كردند و آن را دليل بر بطلان وعده پيامبران مى‏گرفتند.

آرى! «همه به سوى من باز مى‏گردند» (وَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ) و تمام خطوط به خدا منتهى مى‏شود و همه اين اموال و ثروتها مى‏ماند و وارث همه اوست.

(آيه 49)- از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تعجيل كافران در عذاب الهى بود و اين مسأله‏اى است كه تنها به مشيت ذات پاك خداوند مربوط مى‏شود و حتى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله را در آن اختيارى نيست، اين آيه خطاب به پيامبر چنين مى‏گويد: «بگو:

اى مردم! من تنها براى شما انذار كننده آشكارى هستم» (قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ).

(آيه 50)- اين آيه و آيه بعد چهره‏اى از مسأله بشارت و چهره‏اى از انذار را ترسيم مى‏كند و از آنجا كه همواره رحمت واسعه خدا بر عذاب و كيفرش پيشى دارد نخست از بشارت، سخن مى‏گويد: «پس كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آمرزش خدا و روزى پر ارزشى در انتظار آنهاست» (فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).

نخست با آب آمرزش و مغفرت الهى شستشو داده و پاك مى‏شوند، خاطرى آسوده و وجدانى آرام از اين ناحيه پيدا مى‏كنند. سپس مشمول انواع الطاف و نعمتهاى ارزشمند او مى‏گردند.

«رِزْقٌ كَرِيمٌ» مفهوم وسيعى دارد كه تمام نعمتهاى گرانبهاى معنوى و مادى را شامل مى‏شود.

امیرحسین
07-15-2011, 08:10 AM
(آيه 51)- و در اين آيه اضافه مى‏كند: آنها كه در (محو) آيات ما تلاش كردند، و چنين مى‏پنداشتند كه مى‏توانند بر اراده حتمى ما غالب شوند، اصحاب دوزخند» (وَ الَّذِينَ سَعَوْا فِي آياتِنا مُعاجِزِينَ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَحِيمِ).

(آيه 52)- وسوسه‏هاى شياطين در تلاشهاى انبيا: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تلاش و كوشش مشركان و كافران براى محو آيين الهى و استهزاء و سخريه آنها نسبت به آن در ميان بود، در اينجا هشدار مى‏دهد كه اين توطئه‏هاى مخالفان برنامه تازه‏اى نيست، هميشه اين القائات شيطانى در برابر انبياء بوده و هست.

نخست چنين مى‏گويد: «و ما هيچ رسول و پيامبرى را پيش از تو نفرستاديم مگر اين كه هر گاه آرزو مى‏كرد (و طرحى براى پيشبرد اهداف الهى خود مى‏كشيد) شيطان، القائاتى در آن طرح مى‏كرد» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ).

اما خداوند پيامبر خود را در برابر هجوم اين القائات شيطانى تنها نمى‏گذاشت «پس خداوند القائات شيطان را از ميان مى‏برد، سپس آيات خود را استحكام مى‏بخشيد» (فَيَنْسَخُ اللَّهُ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آياتِهِ).

و اين كار براى خدا آسان است چرا كه «خداوند دانا و حكيم مى‏باشد» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ). و از همه اين توطئه‏ها و نقشه‏هاى شوم با خبر است و طرز خنثى كردن آنها را به خوبى مى‏داند.

(آيه 53)- ولى همواره اين توطئه‏هاى شيطانى مخالفان، ميدان آزمايشى براى آگاهان و مؤمنان و كافران تشكيل مى‏داد، لذا در اين آيه اضافه مى‏كند: اين ماجراها «براى اين بود كه خداوند القاى شيطان را آزمونى براى آنها كه در قلبشان بيمارى است و آنها كه سنگدلند قرار دهد» (لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ).

«و ظالمان (بيدادگر) در عداوت و مخالفت شديدى دور از حق قرار گرفته‏اند» (وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:10 AM
(آيه 54)- و نيز «هدف از اين ماجرا اين بود آنها كه عالمند و آگاه (حق را از باطل تشخيص دهند، و برنامه‏هاى الهى را از القائات شيطانى جدا سازند و در مقايسه با يكديگر) بدانند كه آيين خدا حق است، و از سوى پروردگار تو است، در نتيجه به آن ايمان آورند و دلهايشان در برابر آن خاضع گردد» (وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ).

البته خدا اين مؤمنان آگاه و حق طلب را در اين مسير پر خطر تنها نمى‏گذارد بلكه «خداوند افرادى را كه ايمان آوردند به سوى صراط مستقيم هدايت مى‏كند» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ).

(آيه 55)- در تعقيب آيات گذشته كه از تلاش و كوشش مخالفان براى محو آيات الهى سخن مى‏گفت در اينجا اشاره به ادامه اين تلاشها از ناحيه افراد متعصب و سر سخت مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «كافران همواره در باره قرآن (و آيين توحيدى تو) در شك هستند، تا آن كه روز قيامت بطور ناگهانى فرا رسد، يا عذاب روز عقيم [- روزى كه قادر به جبران گذشته نيستند] به سراغشان آيد» (وَ لا يَزالُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ يَأْتِيَهُمْ عَذابُ يَوْمٍ عَقِيمٍ).

بديهى است منظور از «كافران» در اينجا همه آنها نيستند چرا كه بسيارى در ادامه راه بيدار شدند و به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و صفوف پيوستند، منظور سران آنها و افراد لجوج و فوق‏العاده متعصب و كينه‏توزند كه هرگز ايمان نياوردند.

(آيه 56)- سپس به حاكميت مطلقه پروردگار در روز رستاخيز اشاره، كرده مى‏گويد: «حكومت و فرمانروايى در آن روز مخصوص خداست» (الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ).

البته اين اختصاص به روز قيامت ندارد، امروز و هميشه حاكم و مالك مطلق خداست، منتهى در صحنه قيامت بيش از هر زمان اين حقيقت آشكار مى‏گردد كه حاكم و مالك تنها اوست.

و چون مالك حقيقى اوست، حاكم حقيقى هم او خواهد بود، لذا «او در ميان همه انسانها (اعم از مؤمن و كافر) حكومت و داورى مى‏كند» (يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ).

و نتيجه آن همان است كه قرآن به دنبال اين سخن فرموده: «پس آنها كه ايمان آورده‏اند و عمل صالح انجام داده‏اند در باغهاى پر نعمت بهشت قرار دارند» باغهايى كه همه مواهب در آن جمع است و هر خير و بركتى كه بخواهند در آن موجود است (فَالَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:10 AM
(آيه 57)- «اما آنها كه كافر شدند و آيات ما را تكذيب كردند، عذاب خوار كننده‏اى براى آنهاست» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ).

عذابى كه آنها را پست و حقير مى‏كند و در برابر آن همه گردنكشيها و خود برتر بينيها و استكبار در برابر خلق خدا آنها را به پايينترين مرحله ذلت مى‏كشاند.

(آيه 58)- و از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مهاجرانى به ميان آمد كه از خانه و كاشانه خود به خاطر نام «اللّه» و حمايت از آيين او بيرون رانده شدند، در اين آيه از آنها به عنوان يك گروه ممتاز ياد كرده، مى‏گويد: «و كسانى كه در راه خدا هجرت كردند، سپس شربت شهادت نوشيدند و يا به مرگ طبيعى از دنيا رفتند خداوند به همه آنها روزى نيكويى مى‏دهد (و از نعمتهاى ويژه‏اى بر خوردار مى‏كند) چرا كه او بهترين روزى دهندگان است» (وَ الَّذِينَ هاجَرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَيَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ).

بعضى از دانشمندان شأن نزولى براى اين آيه ذكر كرده‏اند كه خلاصه‏اش چنين است: «هنگامى كه مهاجران به مدينه آمدند بعضى از آنها به مرگ طبيعى از دنيا رفتند، در حالى كه بعضى شربت شهادت نوشيدند، در اين هنگام گروهى تمام فضيلت را براى شهيدان قائل شدند، آيه فوق نازل شد و هر دو دسته را مشمول بهترين نعمتهاى الهى معرفى كرد، لذا بعضى از مفسران از اين تعبير چنين نتيجه گرفتند كه مهم جان دادن در راه خداست چه از طريق شهادت باشد و چه از طريق مرگ طبيعى، هر كس براى خدا و در راه خدا بميرد مشمول ثواب شهيدان است.

(آيه 59)- و در اين آيه نمونه‏اى از اين رزق حسن را باز گو كرده، مى‏گويد:

«خداوند آنها را در محلى وارد مى‏كند كه از آن راضى و خشنود خواهند بود» (لَيُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا يَرْضَوْنَهُ).

اگر در اين جهان از منزل و مأواى خود به ناراحتى تبعيد و اخراج شدند خداوند در جهان ديگر آنها را در منزل و مأوايى جاى مى‏دهد كه از هر نظر مورد رضايت آنهاست.

و در پايان مى‏فرمايد: «و خداوند دانا و بردبار است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِيمٌ حَلِيمٌ). از اعمال بندگانش با خبر و در عين حال بردبار است و در مجازات و كيفر عجله نمى‏كند تا مؤمنان در اين ميدان آزمايش پرورش يابند و آزموده شوند.

امیرحسین
07-15-2011, 08:10 AM
(آيه 60)-

شأن نزول:

در بعضى از روايات آمده است كه جمعى از مشركان مكّه با مسلمانان رو برو شدند در حالى كه فقط دو شب به پايان ماه محرم باقى مانده بود، مشركان به يكديگر گفتند: ياران محمّد صلّى اللّه عليه و آله در ماه محرم دست به پيكار نمى‏زنند و جنگ را حرام مى‏دانند و به همين دليل حمله را آغاز كردند، مسلمانان نخست با اصرار از آنها خواستند كه در اين ماه حرام جنگ را آغاز نكنند، ولى آنها گوش ندادند، ناچار براى دفاع از خود وارد عمل شدند و مردانه جنگيدند و خداوند آنها را پيروز كرد.

تفسير:

پيروزمندان كيانند؟ در آيات گذشته سخن از مهاجران فى سبيل اللّه بود و وعده‏هاى پاداش بزرگى كه خداوند در قيامت به آنها داده است.

براى اين كه تصور نشود كه وعده الهى، مخصوص آخرت است در اين آيه سخن از پيروزى آنها- در سايه لطف الهى- در اين جهان مى‏گويد.

مى‏فرمايد: «مسأله چنين است و هر كس در برابر ستمى كه به او شده به همان اندازه دست به مجازات زند، سپس بر او ظلم شود، خداوند او را يارى خواهد كرد» (ذلِكَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِيَ عَلَيْهِ لَيَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ).

اشاره به اين كه دفاع در مقابل ظلم و ستم، يك حق طبيعى است و هر كس مجاز است به آن اقدام كند.

و از آنجا كه هميشه قصاص و مجازات بايد با عفو و رحمت، آميخته شود تا افرادى كه از كار خود پشيمان گشته‏اند و سر تسليم فرود آورده‏اند زير پوشش آن قرار گيرند در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند بخشنده و آمرزنده است» (إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ).

اين درست به آيات قصاص مى‏ماند كه از يك طرف به اولياى دم اجازه قصاص مى‏دهد، و از سوى ديگر دستور عفو را به عنوان يك فضيلت (در مورد كسانى كه شايسته عفوند) در كنار آن مى‏گذارد.

(آيه 61)- و از آنجا كه وعده نصرت و يارى هنگامى دلگرم كننده و مؤثر است كه از شخص قادر و توانايى بوده باشد، لذا در اين آيه گوشه‏اى از قدرت بى‏پايان خدا را در پهنه عالم هستى چنين باز گو مى‏كند: «اين به خاطر آن است كه خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل مى‏كند» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهارِ وَ يُولِجُ النَّهارَ فِي اللَّيْلِ). دائما از يكى مى‏كاهد و طبق نظام معينى بر ديگرى مى‏افزايد، نظامى پايدار و كاملا حساب شده كه هزاران بلكه ميليونها سال برقرار است.

و در پايان آيه مى‏گويد: «و خداوند شنوا و بيناست» (وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).

تقاضاى كمك مؤمنان را مى‏شنود، و از حال و كار آنها آگاه است و در موقع لزوم، لطفش به يارى آنها مى‏شتابد، همان‏گونه كه از اعمال و نيات دشمنان حق با خبر است.

امیرحسین
07-15-2011, 08:11 AM
(آيه 62)- در اين آيه كه در واقع دليلى است براى آنچه قبلا گذشت، مى‏گويد: «اين به خاطر آن است كه خداوند حق است، و آنچه را غير از او مى‏خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ است» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ).

اگر مى‏بينيد لشكريان حق پيروز مى‏شوند، باطل عقب نشينى مى‏كند، لطف خدا به يارى مؤمنان مى‏شتابد و كافران را تنها مى‏گذارد، به خاطر آن است كه آنها باطلند و اينان حق، آنها بر خلاف نظام عالم هستى هستند و سرنوشتشان فنا و نيستى است و اينها هماهنگ با قوانين جهان هستى.

(آيه 63)- نشانه‏هاى خدا در صحنه هستى! در آيات گذشته، سخن از قدرت بى‏پايان خداوند و حقانيت او بود، در اينجا نشانه‏هاى مختلفى از اين قدرت گسترده و حقانيت مطلقه را بيان مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «آيا نديدى كه خداوند از آسمان آبى فرستاد و زمين (خشكيده و مرده) به واسطه آن سبز و خرّم مى‏گردد»؟! (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً).

زمينى كه آثار حيات از او رخت بر بسته بود و چهره‏اى عبوس و زشت و تيره داشت با نزول قطرات حيات بخش باران، زنده شد و آثار حيات در آن نمايان گشت و لبخند زندگى در چهره او آشكار.

آرى «خداوندى (كه به سادگى اين همه حيات و زندگى مى‏آفريند) لطيف و خبير است» (إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ).

خداوند به مقتضاى لطفش باران را مى‏فرستد، و به مقتضاى خبير بودنش اندازه‏اى براى آن قائل است كه اگر از حد بگذرد سيل است و ويرانى، و اگر كمتر از حد باشد خشكسالى و پژمردگى و اين است معنى لطيف بودن و خبير بودن خداوند.

(آيه 64)- نشانه ديگرى كه براى قدرت بى‏پايان و حقانيت ذات پاك او مى‏آورد اين است كه مى‏گويد: «آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين است از آن خداست» (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

خالق همه اوست، و مالك همه نيز اوست، و به همين دليل بر همه چيز توانايى دارد.

و نيز به همين دليل «خداوند تنها غنى و بى‏نياز (در عالم هستى) و شايسته هر گونه حمد و ستايش است» (وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ).

پيوند اين دو صفت (غنىّ و حميد) با هم يك پيوند بسيار حساب شده است، چرا كه اولا بسيارند كسانى كه غنى هستند اما بخيلند و استثمارگر و انحصار طلب و غرق غفلت و غرور، ولى غنى بودن خداوند توأم است با لطف و بخشندگى، و جود و سخاى او نسبت به بندگان كه او را شايسته حمد و ستايش مى‏كند.

امیرحسین
07-15-2011, 08:11 AM
(آيه 65)- باز به نمونه ديگرى از اين قدرت بى‏پايان در زمينه تسخير موجودات براى انسانها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «آيا نديدى كه خداوند آنچه را در زمين است مسخر شما كرد» (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ). و همه مواهب و امكانات آن را در اختيار شما قرار داد تا هر گونه بخواهيد از آن بهره بگيريد.

«و همچنين كشتيها را در حالى كه در درياها به فرمان او به حركت در مى‏آيند» و سينه آبها را مى‏شكافند و به سوى مقصدها پيش مى‏روند (وَ الْفُلْكَ تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).

از اين گذشته «خداوند آسمان را در جاى خود نگه مى‏دارد تا بر زمين جز به فرمان او فرود نيفتد» (وَ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ).

لذا در پايان آيه اضافه مى‏كند: «خداوند نسبت به مردم مهربان و رحيم است» (إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِيمٌ).

(آيه 66)- سر انجام در اين آيه از قدرت پروردگار در مهمترين مسأله جهان هستى، يعنى مسأله حيات و مرگ سخن مى‏گويد و مى‏فرمايد: «و او كسى است كه شما را زنده كرد» خاك بى‏جان بوديد لباس حيات بر شما پوشانيد (وَ هُوَ الَّذِي أَحْياكُمْ).

«سپس (بعد از طى دوره حيات) شما را مى‏ميراند» (ثُمَّ يُمِيتُكُمْ). و به همان خاك كه از آن برخاستيد باز مى‏گرديد.

«و ديگر بار (در رستاخيز) حياتى نوين به شما مى‏بخشد» (ثُمَّ يُحْيِيكُمْ). و سر از خاك مرده بر مى‏آوريد و آماده حساب و جزا مى‏شويد.

اما با اين حال «اين انسان (در برابر اين همه نعمتهايى كه خدا در زمين و آسمان در جسم و جان به او ارزانى داشته) كفران كننده و ناسپاس است» و با ديدن اين همه نشانه‏هاى روشن، ذات پاك او را انكار مى‏كند (إِنَّ الْإِنْسانَ لَكَفُورٌ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:11 AM
(آيه 67)- هر امتى عبادتى دارد: در بحثهاى گذشته گفتگوهايى پيرامون مشركان داشتيم، از آنجا كه مشركان بطور خصوص و مخالفان اسلام بطور عموم، جر و بحثهايى با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيرامون مسائل و احكام تازه اسلام داشتند و نسخ و دگرگونى قسمتهايى از احكام شرايع پيشين را نقطه ضعفى براى شريعت اسلام مى‏پنداشتند در حالى كه اين دگرگونيها نه تنها ضعف نبود بلكه يكى از برنامه‏هاى تكامل اديان محسوب مى‏شد، لذا در اين آيه مى‏فرمايد «براى هر امتى عبادتى قرار داديم تا آن عبادت را (در پيشگاه خدا) انجام دهند» (لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ).

آيه گوياى اين حقيقت است كه امتهاى پيشين هر كدام برنامه‏اى مخصوص به خود داشتند كه در آن شرايط خاص از نظر زمان و مكان و جهات ديگر كاملترين برنامه بوده است، ولى مسلما با دگرگون شدن آن شرايط لازم بود احكام تازه‏ترى جانشين آنها شود.

لذا به دنبال اين سخن اضافه مى‏كند: «پس نبايد در اين امر با تو به نزاع برخيزند» (فَلا يُنازِعُنَّكَ فِي الْأَمْرِ).

به سوى پروردگارت دعوت كن كه بر هدايت مستقيم قرار دارى» و راه راست همين است كه تو مى‏پويى (وَ ادْعُ إِلى‏ رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى‏ هُدىً مُسْتَقِيمٍ).

هرگز گفتگوها و ايرادهاى بى‏پايه آنان در روحيه تو كمترين اثرى نگذارد كه دعوتت به سوى خداست، و مسير تو هدايت، و راهت مستقيم است!

(آيه 68)- «و اگر آنها با تو به جدال برخيزند (و سخنان تو در دل آنها اثر نگذارد در پاسخ آنها) بگو: خدا از اعمالى كه شما انجام مى‏دهيد آگاهتر است» (وَ إِنْ جادَلُوكَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ).

(آيه 69)- «و خداوند روز قيامت در ميان شما در آنچه اختلاف داشتيد داورى مى‏كند» (اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فِيما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ). در صحنه قيامت كه صحنه بازگشت به توحيد و يكپارچگى و بر طرف شدن اختلافات است حقايق را براى همه شما آشكار مى‏سازد.

امیرحسین
07-15-2011, 08:12 AM
(آيه 70)- و از آنجا كه قضاوت و داورى در قيامت نسبت به اختلافات و اعمال بندگان نياز به علم و آگاهى وسيعى به همه آنها دارد، در اين آيه اشاره به علم بى‏پايان خدا كرده، چنين مى‏گويد: «آيا نمى‏دانى كه خداوند آنچه را كه در آسمانها و زمين است مى‏داند»؟ (أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما فِي السَّماءِ وَ الْأَرْضِ).

آرى «همه اينها در كتابى ثبت است» (إِنَّ ذلِكَ فِي كِتابٍ).

كتاب علم بى‏پايان خداوند، كتاب عالم هستى و جهان علت و معلول، جهانى كه چيزى در آن گم نمى‏شود و نابود نمى‏گردد.

و لذا در آخرين جمله مى‏فرمايد: «اين بر خداوند آسان است» (إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ). چرا كه همگى موجودات با تمامى خصوصياتشان نزد او حضور دارند.

(آيه 71)- باز قرآن سخن از مشركان و برنامه‏هاى غلط آنها مى‏گويد.

و از آنجا كه يكى از روشنترين دلائل بطلان شرك و بت پرستى اين است كه هيچ گونه دليل عقلى و نقلى بر جواز اين عمل دلالت نمى‏كند، در اين آيه مى‏فرمايد:

«و آنها غير از خدا چيزهايى را مى‏پرستند كه هيچ گونه دليلى خداوند براى آن نازل نكرده است» (وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً).

در واقع اين ابطال اعتقاد بت پرستان است كه معتقد بودند خدا اجازه بت پرستى را به آنها داده، و اين بتها شفيعان درگاه او مى‏باشند.

سپس اضافه مى‏كند: آنها معبودهايى را مى‏پرستند كه: «علم و دانشى به حقانيت آنها ندارند» (وَ ما لَيْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ). يعنى نه از طريق دستور الهى، و نه از طريق دليل عقل هيچ حجت و برهانى براى كار خود مطلقا ندارند.

بديهى است كسى كه در اعتقاد و اعمال خود متكى به دليل روشنى نيست، ستمگر است، هم به خويش ستم كرده، و هم به ديگران، و به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى هيچ كس قدرت دفاع از او ندارد، لذا در پايان آيه مى‏گويد:

«و براى ستمكاران ياور و راهنمايى نيست» (وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ نَصِيرٍ).

امیرحسین
07-15-2011, 08:12 AM
(آيه 72)- سپس به عكس العمل بت پرستان در برابر آيات خدا، و شدت لجاجت و تعصب آنها در يك جمله كوتاه اشاره كرده، مى‏گويد: «و هنگامى كه آيات روشن ما (كه بهره گيرى از آن براى هر صاحب عقلى آسان است) بر آنها خوانده مى‏شود، در چهره كافران آثار انكار را به خوبى مشاهده مى‏كنى» (وَ إِذا تُتْلى‏ عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ تَعْرِفُ فِي وُجُوهِ الَّذِينَ كَفَرُوا الْمُنْكَرَ).

در حقيقت هنگام شنيدن اين آيات بينات، تضادى در ميان منطق زنده قرآن و تعصبات جاهلانه آنها پيدا مى‏شود، و چون حاضر به تسليم در برابر حق نيستند، بى‏اختيار آثار آن در چهره‏هاشان به صورت علامت انكار نقش مى‏بندد.

نه تنها اثر انكار و ناراحتى در چهره‏هاشان نماينان مى‏شود، بلكه بر اثر شدت تعصب و لجاج «نزديك است برخيزند و با مشتهاى گره كرده خود به كسانى كه آيات ما را بر آنها مى‏خوانند حمله كنند»! (يَكادُونَ يَسْطُونَ بِالَّذِينَ يَتْلُونَ عَلَيْهِمْ آياتِنا).

قرآن در برابر اين بى‏منطقان به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد: «به آنها بگو: آيا (مى‏خواهيد) من شما را به بدتر از اين خبر دهم! (بدتر از اين) همان آتش سوزنده [دوزخ‏] است»! (قُلْ أَ فَأُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِكُمُ النَّارُ).

يعنى اگر به زعم شما اين آيات بينات الهى شر است، چون با افكار منحرف و نادرستتان هماهنگ نيست، من، بدتر از اين را به شما معرفى مى‏كنم، كه همان مجازات دردناك الهى است كه در برابر اين لجاج و عناد سر انجام دامانتان را خواهد گرفت.

همان آتش سوزانى «كه خداوند به كافران وعده داده، و بد سر انجامى است» (وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ).

در حقيقت در برابر اين آتش مزاجان پرخاشگر كه شعله‏هاى عصبيت و لجاج، همواره در درونشان افروخته است، پاسخى جز آتش دوزخ نيست! چرا كه هميشه مجازات الهى تناسب نزديكى با چگونگى گناه و عصيان دارد.

امیرحسین
07-15-2011, 08:12 AM
(آيه 73)- معبودانى ضعيفتر از يك مگس! در اين آيه ترسيم جالب و گويايى از وضع بتها و معبودهاى ساختگى، و ضعف و ناتوانى آنها، بيان مى‏كند، و بطلان اعتقاد مشركان را به روشنترين وجهى آشكار مى‏سازد.

روى سخن را به عموم مردم كرده، مى‏گويد: «اى مردم! در اينجا مثلى زده شده است گوش به آن فرا دهيد» و دقيقا به آن بينديشيد (يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ).

«كسانى را كه شما غير از خدا مى‏خوانيد هرگز نمى‏توانند مگسى بيافرينند هر چند براى اين كار اجتماع كنند و دست به دست يكديگر بدهند» (إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ).

همه بتها و همه معبودهاى آنها و حتى همه دانشمندان و متفكران و مخترعان بشر اگر دست به دست هم بدهند قادر بر آفرينش مگسى نيستند.

بنابراين چگونه مى‏خواهيد شما اينها را هم رديف پروردگار بزرگى قرار دهيد كه آفريننده آسمانها و زمين و هزاران هزار نوع موجود زنده در درياها و صحراها و جنگلها و اعماق زمين است.

سپس اضافه مى‏كند: نه تنها قادر نيستند مگسى بيافرينند بلكه از مقابله با يك مگس نيز عاجزند چرا كه «اگر مگس چيزى از آنها را بربايد نمى‏توانند آن را باز پس گيرند»! (وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ).

آرى! «هم اين طلب كنندگان ناتوانند و هم آن مطلوبان» هم اين عابدان و هم آن معبودان (ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوبُ).

(آيه 74)- قرآن بعد از بيان مثال زنده فوق، نتيجه گيرى مى‏كند كه: «خدا را آن گونه كه بايد بشناسند نشناختند» (ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ).

به قدرى در معرفت و شناسايى خدا، ضعيف و ناتوانند كه خداوند با آن عظمت را تا سر حد اين معبودهاى ضعيف و بى‏مقدار تنزل دادند، و آنها را شريك او شمردند، كه اگر كمترين معرفتى در باره خدا داشتند بر اين مقايسه خود مى‏خنديدند.

و در پايان آيه مى‏فرمايد: «خداوند قوى و شكست‏ناپذير است» (إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ).

او بر همه چيز قادر و تواناست و هيچ كس را قدرت مقابله با او نيست.

امیرحسین
07-15-2011, 08:12 AM
(آيه 75)-

شأن نزول:

بعضى از مشركان مانند «وليد بن مغيره» (كه مغز متفكر آنان محسوب مى‏شد) به هنگام مبعوث شدن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با تعجب و انكار مى‏گفتند:

أَ أُنْزِلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ مِنْ بَيْنِنا: «آيا از ميان همه ما وحى الهى بر محمّد (اين يتيم فقير و تهى دست امت ما) نازل شده است»؟

آيه نازل شد و به آنها پاسخ گفت كه: انتخاب انبياء و فرشتگان براى رسالت روى معيار شايستگى و معيار معنويت آنها بوده است.

تفسير:

با توجه به اين كه در آيات گذشته سخن از توحيد و شرك و معبودهاى پندارى مشركان در ميان بود، و با توجه به اين كه جمعى از مردم، فرشتگان يا بعضى از پيامبران را براى عبادت برگزيدند، قرآن در اين آيه مى‏گويد:

همه رسولان الهى، بندگان سر بر فرمان او هستند «خداوند از فرشتگان، رسولانى بر مى‏گزيند و همچنين از انسانها» (اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ). از فرشتگان رسولانى همچون جبرئيل، و از انسانها فرستادگانى همچون پيامبران بزرگ الهى. و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «خداوند شنوا و بيناست» (إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ).

يعنى چنان نيست كه خداوند مانند انسانها از كار رسولانش در غيابشان بى‏خبر باشد، بلكه در هر لحظه از وضع آنها با خبر است.

(آيه 76)- سپس اشاره به مسؤوليت در ابلاغ رسالت از يك سو و مراقبتهاى الهى نسبت به آنها از سوى ديگر كرده، مى‏گويد: «خداوند آنچه را در پيش روى آنها و آنچه پشت سر آنهاست مى‏داند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ).

هم از آينده آنها آگاه است و هم از گذشته و آنچه را پشت سر نهاده‏اند.

«و همه كارها به خدا باز مى‏گردد» و همه در برابر او مسؤولند (وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ).

تا مردم بدانند فرشتگان و پيامبران الهى نيز بندگانى هستند سر بر فرمان خدا، و داراى مسؤوليت در پيشگاه او، و از خود چيزى ندارند جز آنچه خدا به آنها داده است، نه اين كه معبودان و خدايانى باشند در برابر اللّه.

امیرحسین
07-15-2011, 08:13 AM
(آيه 77)- پنج دستور سازنده و مهم! در اين آيه و آيه بعد روى سخن را به افراد با ايمان كرده و يك سلسله دستورات كلى و جامع را كه حافظ دين و دنيا و پيروزى آنها در تمام صحنه‏هاست بيان مى‏دارد و با اين حسن ختام، «سوره حج» پايان مى‏گيرد.

نخست به چهار دستور مهم اشاره كرده، مى‏گويد: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! ركوع كنيد، و سجده به جا آوريد، و پروردگارتان را عبادت كنيد، و كار نيك انجام دهيد تا رستگار شويد» (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ).

(آيه 78)- سپس پنجمين دستور را در زمينه جهاد صادر كرده، مى‏گويد:

«و در راه خدا جهاد كنيد و حقّ جهادش را ادا نماييد» (وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ).

«جهاد» در اينجا به معنى هر گونه جهاد و كوشش در راه خدا و تلاش براى انجام نيكيها، و مبارزه با هوسهاى سر كش (جهاد اكبر) و پيكار با دشمنان ظالم و ستمگر (جهاد اصغر) است.

«حقّ جهاد» نيز معنى وسيعى دارد كه از نظر كيفيت و كميت و مكان و زمان و ساير جهات از جمله خلوص نيّت، همه را شامل مى‏شود.

و از آنجا ممكن است اين تصور پيدا شود، اين همه دستورات سنگين كه هر يك از ديگرى جامعتر و وسيعتر است چگونه بر دوش ما بندگان ضعيف قرار داده شده است؟ در دنباله آيه مى‏فرمايد: «او شما را برگزيد» (هُوَ اجْتَباكُمْ). و اينها همه دليل لطف الهى نسبت به شماست. اگر برگزيدگان خدا نبوديد اين مسؤوليتها بر دوش شما گذارده نمى‏شد.

و در تعبير بعد مى‏فرمايد: «او كار سنگين و شاقى در دين (اسلام) بر شما نگذارده است» (وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ). يعنى اگر درست بنگريد اينها تكاليف شاقى نيستند، بلكه با فطرت پاك شما هماهنگ و سازگارند.

در سومين تعبير مى‏گويد: از اين گذشته «از آيين پدرتان ابراهيم» پيروى كنيد (مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْراهِيمَ).

سپس تعبير ديگرى در اين زمينه دارد مى‏گويد: «او شما را در كتابهاى پيشين، مسلمان ناميد و همچنين در اين كتاب آسمانى» (هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هذا).

و مسلمان كسى است كه اين افتخار را دارد كه در برابر همه فرمانهاى الهى تسليم است.

سر انجام پنجمين و آخرين تعبير شوق آفرين را در باره مسلمانان كرده و آنها را به عنوان الگو و اسوه امتها معرفى مى‏كند و مى‏فرمايد: «هدف اين بوده است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شاهد و گواه بر شما باشد و شما هم گواهان بر مردم»! (لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ).

در پايان اين آيه بار ديگر وظائف پنجگانه پيشين را در تعبيرات فشرده‏ترى به عنوان تأكيد چنين باز گو مى‏كند: «اكنون (كه چنين است و شما داراى اين امتيازات و افتخارات هستيد) نماز را بر پا داريد، زكات را بدهيد و به (آيين حق و ذيل عنايت) پروردگار تمسك جوييد» (فَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ).

كه «مولى و سر پرست و يار و ياور شما اوست» (هُوَ مَوْلاكُمْ).

«چه مولى و سرپرست خوبى، و چه يار و ياور شايسته‏اى» (فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ).

يعنى اگر به شما فرمان داده شده تنها به ذيل عنايت پروردگار تمسك جوييد به خاطر آن است كه او برترين و بهترين مولى و شايسته‏ترين يار و ياور است.

«پايان سوره حج»