PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره طه [20]



امیرحسین
07-13-2011, 06:29 AM
سوره طه [20]

اين سوره در «مكّه» نازل شده و 135 آيه است‏.

محتواى سوره:

اين سوره نيز همانند ساير سوره‏هاى «مكّى» بيشتر سخن از «مبدأ» و «معاد» مى‏گويد.

بخش اول: اشاره كوتاهى به عظمت قرآن و بخشى از صفات جلال و جمال پروردگار است.

و در بخش دوم: كه بيش از هشتاد آيه را در بر مى‏گيرد از داستان موسى (ع) سخن مى‏گويد.

در سومين بخش: در باره معاد و قسمتى از خصوصيات رستاخيز سخن مى‏گويد.

در بخش چهارم: سخن از قرآن و عظمت آن است.

و در بخش پنجم: سر گذشت آدم و حوّا را در بهشت و سپس ماجراى وسوسه ابليس و سر انجام هبوط آنها را در زمين، توصيف مى‏كند.

و بالاخره در آخرين قسمت، نصيحت و اندرزهاى بيدار كننده‏اى، براى همه مؤمنان بيان مى‏دارد.

فضيلت تلاوت سوره:

در حديثى از امام صادق (ع) مى‏خوانيم: «تلاوت سوره طه را ترك نكنيد چرا كه خدا آن را دوست مى‏دارد و دوست مى‏دارد كسانى را كه آن را تلاوت كنند، هر كس تلاوت آن را ادامه دهد خداوند در روز قيامت نامه اعمالش را به دست راستش مى‏سپارد، و بدون حساب به بهشت مى‏رود، و در آخرت آنقدر پاداش به او مى‏دهد كه راضى شود».

البته منظور تلاوتى است كه مقدمه انديشه باشد انديشه‏اى كه آثارش در تمام اعمال و گفتار انسان متجلّى شود.

امیرحسین
07-13-2011, 06:30 AM
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- باز در آغاز اين سوره با حروف مقطعه، رو برو مى‏شويم، كه حسّ كنجكاوى انسان را بر مى‏انگيزد «ط، ه» (طه).

در حديثى از امام صادق (ع) مى‏خوانيم «طه» از اسامى پيامبر است و معنى آن يا طالب الحقّ، الهادى اليه «اى كسى كه طالب حقى، و هدايت كننده به سوى آنى» است.

«طه» مركب از دو حرف رمزى است «طا» اشاره به «طالب الحقّ» و «ها» اشاره به «هادى اليه» مى‏باشد، مى‏دانيم استفاده از حروف رمزى و علايم اختصارى در زمان گذشته و حال، فراوان بوده است، مخصوصا در عصر ما بسيار مورد استفاده است.

و كلمه «طه» مانند «يس» بر اثر گذشت زمان، تدريجا به صورت «اسم خاص» براى پيامبر اسلام (ص) در آمده است، تا آنجا كه آل پيامبر (ص) را نيز «آل طه» مى‏گويند، و از حضرت مهدى- عج- در دعاى ندبه «يابن طه» تعبير شده است.

(آيه 2)-

شأن نزول:

پيامبر (ص) بعد از نزول وحى و قرآن، بسيار عبادت مى‏كرد، مخصوصا ايستاده به عبادت مشغول مى‏شد، آنقدر كه پاهاى او متورم مى‏گرديد- آيه نازل شد و به پيامبر دستور داد كه اين همه رنج و ناراحتى بر خود تحميل نكن.

تفسير:

در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏فرمايد: «ما قرآن را بر تو نازل نكرديم كه خود را به زحمت بيفكنى» (ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى‏).

درست است كه عبادت از بهترين كارهاست، ولى هر كار حسابى دارد، نبايد آن قدر بر خود تحميل كنى كه پاهايت متورم گردد و نيرويت براى تبليغ و جهاد كم شود.

امیرحسین
07-13-2011, 06:30 AM
(آيه 3)- در اين آيه هدف نزول قرآن را چنين شرح مى‏دهد: ما قرآن را «جز براى يادآورى كسانى كه از خدا مى‏ترسند» نازل نكرديم (إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشى‏).

تعبير «من يخشى» نشان مى‏دهد تا يك نوع احساس مسؤوليت (خشيت و ترس) در آدمى نباشد، پذيراى حقايق نخواهد شد.

(آيه 4)- سپس به معرفى خداوندى كه «نازل كننده قرآن» است مى‏پردازد، تا از طريق شناخت او، عظمت قرآن آشكارتر شود، مى‏گويد: «اين قرآن از سوى كسى نازل شده كه خالق زمين و آسمانهاى بلند و بر افراشته است» (تَنْزِيلًا مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَ السَّماواتِ الْعُلى‏).

در حقيقت اين توصيف، اشاره به ابتدا و انتهاى نزول قرآن مى‏كند، انتهاى آن زمين و ابتدايش آسمانهاست.

(آيه 5)- باز به معرفى پروردگار نازل كننده قرآن ادامه داده، مى‏گويد: او خداوندى است «رحمان كه فيض رحمتش همه جا را فرا گرفته، و بر عرش مسلط است» (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏).

جمله فوق كنايه از تسلط پروردگار و احاطه كامل او نسبت به جهان هستى و نفوذ امر و فرمان و تدبيرش در سراسر عالم است.

(آيه 6)- به دنبال «حاكميت» خدا بر عالم هستى از «مالكيت» او سخن مى‏گويد: «از آن اوست آنچه در آسمانها، و آنچه در زمين، و آنچه ميان اين دو، و آنچه در زير خاك (پنهان) است» (لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ ما تَحْتَ الثَّرى‏).

(آيه 7)- در اين آيه به چهارمين ركن يعنى «عالميت» او اشاره كرده، مى‏گويد: او آن قدر احاطه علمى دارد كه «اگر سخن آشكارا بگويى (يا مخفى كنى) او اسرار- و حتى پنهان‏تر از آن- را نيز مى‏داند» (وَ إِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى‏).

(آيه 8)- از مجموع آيات فوق شناخت اجمالى نسبت به نازل كننده قرآن در ابعاد چهار گانه «خلقت» و «حكومت» و «مالكيت» و «علم» حاصل مى‏گردد.

و شايد به همين جهت است كه در اين آيه مى‏گويد: «او اللّه است همان خداوندى كه معبودى جز او نيست براى او نامها و صفات نيك است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏).

«اسماء الحسنى» به معنى نامهاى نيك است و بديهى است كه همه نامهاى پروردگار نيك است ولى از آنجا كه در ميان اسماء و صفات خدا بعضى داراى اهميت بيشترى است، به عنوان «اسماء حسنى» ناميده شده است.

امیرحسین
07-13-2011, 06:30 AM
(آيه 9)- آتشى در آن سوى بيابان! از اينجا داستان موسى، پيامبر بزرگ خدا شروع مى‏شود و در بيش از هشتاد آيه بخشهاى مهمى از سر گذشت پر ماجراى او تشريح مى‏گردد، تا دلدارى و تسليت خاطرى باشد براى پيامبر (ص) و مؤمنان كه در آن ايام در مكه، سخت از سوى دشمنان در فشار بودند.

اين آيات را مى‏توان به چهار بخش تقسيم كرد:

بخش اول: از آغاز نبوت و بعثت موسى و اولين جرقه‏هاى وحى سخن گفته.

بخش دوم: از دعوت موسى و برادرش هارون نسبت به فرعون و فرعونيان به آيين يكتا پرستى سخن مى‏گويد.

بخش سوم: از خروج موسى و بنى اسرائيل از مصر و چگونگى نجات آنها از چنگال فرعون و فرعونيان بحث مى‏كند.

بخش چهارم: پيرامون گرايش تند انحرافى بنى اسرائيل از آيين توحيد به شرك و پذيرش وسوسه‏هاى سامرى سخن مى‏گويد.

در اين آيه روى سخن را به پيامبر كرده، مى‏گويد: «و آيا خبر موسى به تو رسيده است»؟! (وَ هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ مُوسى‏).

(آيه 10)- سپس مى‏گويد: «در آن زمان كه آتشى (از دور) مشاهده كرد و به خانواده خود گفت اندكى مكث كنيد كه من آتشى ديدم (به سراغ آن بروم) شايد شعله‏اى از آن براى شما بياورم و يا به وسيله اين آتش راهى پيدا كنم» (إِذْ رَأى‏ ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً).

(آيه 11)- «پس هنگامى كه موسى نزد آتش آمد، صدايى شنيد كه (او را مخاطب ساخته) مى‏گويد: اى موسى»! (فَلَمَّا أَتاها نُودِيَ يا مُوسى‏).

(آيه 12)- «من پروردگار توام، كفشهايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدس طوى هستى» (إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً).

موسى با شنيدن اين نداى روحپرور: «من پروردگار توام» هيجان زده شد و لذت غير قابل توصيفى سر تا پايش را احاطه كرد.

او مأمور شد تا كفش خود را از پاى در آورد، چرا كه در سر زمين مقدسى گام نهاده، سر زمينى كه نور الهى بر آن جلوه‏گر است، پيام خدا را در آن مى‏شنود و پذيراى مسؤوليت رسالت مى‏شود، بايد با نهايت خضوع و تواضع در اين سر زمين گام نهد، اين است دليل بيرون آوردن كفش از پا.

(آيه 13)- سپس از همان گوينده اين سخن را نيز شنيد: «و من تو را براى مقام رسالت بر گزيده‏ام، پس اكنون به آنچه به تو وحى مى‏شود گوش فرا ده»! (وَ أَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِما يُوحى‏).

امیرحسین
07-13-2011, 06:31 AM
(آيه 14)- و به دنبال آن نخستين جمله وحى را موسى به اين صورت دريافت كرد «من اللّه هستم، معبودى جز من نيست» (إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا).

«اكنون (كه چنين است) تنها مرا عبادت كن» (فَاعْبُدْنِي). عبادتى خالص از هر گونه شرك.

«و نماز را بر پاى دار، تا هميشه به ياد من باشى» (وَ أَقِمِ الصَّلاةَ لِذِكْرِي).

در اين آيه پس از بيان مهمترين اصل دعوت انبياء كه مسأله توحيد است موضوع عبادت خداوند يگانه به عنوان يك ثمره براى درخت ايمان و توحيد بيان شده، و به دنبال آن دستور به نماز، يعنى بزرگترين عبادت و مهمترين پيوند خلق با خالق و مؤثرترين راه براى فراموش نكردن ذات پاك او داده شده.

(آيه 15)- و از آنجا كه بعد از ذكر «توحيد» و شاخ و برگهاى آن، دومين اصل اساسى مسأله «معاد» است در اين آيه اضافه مى‏كند: «رستاخيز بطور قطع خواهد آمد، من مى‏خواهم آن را پنهان كنم، تا هر كس در برابر سعى و كوششهايش جزا ببيند» (إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكادُ أُخْفِيها لِتُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‏).

علت مخفى نگاه داشتن تاريخ قيامت، طبق آيه فوق آن است كه «خداوند مى‏خواهد هر كسى را به تلاش و كوششهايش پاداش دهد» و يك نوع آزادى عمل براى همگان پيدا شود.

(آيه 16)- در اين آيه به يك اصل اساسى كه ضامن اجراى همه برنامه‏هاى عقيدتى و تربيتى فوق است اشاره كرده، مى‏فرمايد: «پس مبادا كسى كه به آن ايمان ندارد و از هوسهاى خويش پيروى مى‏كند، تو را از آن باز دارد كه هلاك خواهى شد»! (فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدى‏).

در برابر افراد بى‏ايمان و وسوسه‏ها و كار شكنيهاى آنان محكم بايست، نه از انبوه آنها و توطئه‏هايشان وحشت كن، و نه در حقانيت دعوت و اصالت مكتبت از اين هياهوها شك و ترديدى داشته باش.

(آيه 17)- عصاى موسى و يد بيضا! بدون شك پيامبران براى اثبات ارتباط خود با خدا نياز به معجزه دارند و گر نه هر كس مى‏تواند ادعاى پيامبرى كند.

موسى (ع) پس از دريافت فرمان نبوت بايد سند آن را هم دريافت دارد، لذا در همان شب پر خاطره، موسى (ع) دو معجزه بزرگ از خدا دريافت داشت.

قرآن اين ماجرا را چنين بيان مى‏كند: «و چه چيز در دست راست توست اى موسى»؟ (وَ ما تِلْكَ بِيَمِينِكَ يا مُوسى‏).

(آيه 18)- موسى در پاسخ «گفت: اين (قطعه چوب) عصاى من است» (قالَ هِيَ عَصايَ).

و از آنجا كه مايل بود سخنش را با محبوب خود كه براى نخستين بار در را به روى او گشوده است ادامه دهد، و نيز از آنجا كه شايد فكر مى‏كرد تنها گفتن اين عصاى من است كافى نباشد، بلكه منظور باز گو كردن آثار و فوايد آن است، اضافه كرد: «من بر آن تكيه مى‏كنم» (أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها).

«و برگ درختان را با آن براى گوسفندانم فرو مى‏ريزم» (وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمِي). «علاوه بر اين فوايد و نيازهاى ديگرى نيز در آن دارم» (وَ لِيَ فِيها مَآرِبُ أُخْرى‏).

موسى در تعجب عميقى فرو رفته بود، اين چه سؤالى است و من چه جوابى دارم مى‏گويم.

(آيه 19)- ناگهان «به او فرمان داد: اى موسى عصايت را بيفكن»! (قالَ أَلْقِها يا مُوسى‏).

امیرحسین
07-13-2011, 06:31 AM
(آيه 20)- «موسى فورا (و بدون فوت وقت) عصا را افكند، ناگهان مار عظيمى شد و شروع به حركت كرد» (فَأَلْقاها فَإِذا هِيَ حَيَّةٌ تَسْعى‏).

(آيه 21)- در اينجا «به موسى فرمود: آن را بگير، و نترس، ما آن را به همان صورت نخستين باز مى‏گردانيم»! (قالَ خُذْها وَ لا تَخَفْ سَنُعِيدُها سِيرَتَهَا الْأُولى‏).

(آيه 22)- سپس به دومين معجزه مهم موسى اشاره كرده به او دستور مى‏دهد: «و دستت را به گريبانت ببر، تا سفيد و بى‏عيب بيرون آيد، اين نشانه ديگرى (از سوى خداوند) است» (وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى‏ جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى‏).

(آيه 23)- در اين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى از آنچه در آيات قبل بيان شد مى‏فرمايد: ما اينها را در اختيار تو قرار داديم «تا آيات بزرگ خود را به تو نشان دهيم» (لِنُرِيَكَ مِنْ آياتِنَا الْكُبْرى‏).

منظور از «آيات كبرى» همان دو معجزه مهمّى است كه در بالا آمد.

(آيه 24)- خواسته‏هاى حساب شده موسى: از اين به بعد فرمان رسالت به نام موسى صادر مى‏شود، رسالتى بسيار عظيم و سنگين، رسالتى كه از ابلاغ فرمان الهى به زورمندترين و خطرناكترين مردم محيط شروع مى‏شود، مى‏فرمايد: «به سوى فرعون برو كه طغيان كرده است»! (اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏).

طغيان يعنى تجاوز از حد و مرز در تمام ابعاد زندگى و به همين جهت به اين گونه افراد «طاغوت» گفته مى‏شود.

آرى! براى اصلاح يك محيط فاسد و ايجاد يك انقلاب همه جانبه بايد از سردمداران فساد و ائمه كفر شروع كرد از آنها كه در تمام اركان جامعه نقش دارند.

(آيه 25)- موسى (ع) نه تنها از چنين مأموريت سنگينى وحشت نكرد، و حتى كمترين تخفيفى از خداوند نخواست، بلكه با آغوش باز از آن استقبال نمود، منتهى وسايل پيروزى در اين مأموريت را از خدا خواست.

و از آنجا كه نخستين وسيله پيروزى روح بزرگ، فكر بلند و عقل توانا و به عبارت ديگر گشادگى سينه است «عرض كرد: پروردگار من! سينه مرا گشاده بدار» (قالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي).

(آيه 26)- و از آنجا كه اين راه مشكلات فراوانى دارد كه جز به لطف خدا گشوده نمى‏شود در مرحله دوم از خدا تقاضا كرد كه كارها را بر او آسان گرداند و مشكلات را از سر راهش بردارد، عرض كرد «و كار مرا آسان گردان» (وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي).

امیرحسین
07-13-2011, 06:31 AM
(آيه 27)- سپس موسى تقاضاى قدرت بيان هر چه بيشتر كرد و عرضه داشت: «و گره از زبانم بگشا» (وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي).

(آيه 28)- و مخصوصا علت آن را چنين بيان كرد: «تا سخنان مرا درك كنند» (يَفْقَهُوا قَوْلِي).

اين جمله در حقيقت، آيه قبل را تفسير مى‏كند. يعنى، آن چنان فصيح و بليغ و رسا و گويا سخن بگويم كه هر شنونده‏اى منظور مرا به خوبى درك كند.

(آيه 29)- و از آنجا كه رساندن اين بار سنگين به مقصد (بار رسالت پروردگار و رهبرى انسانها و مبارزه با طاغوتها و جباران) نياز به يار و ياور دارد، و به تنهايى ممكن نيست، چهارمين تقاضاى موسى (ع) از پروردگار اين بود: «و خداوندا! وزير و ياورى از خاندانم براى من قرار ده» (وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي).

(آيه 30)- سپس مخصوصا انگشت روى برادر خويش گذاشت و عرضه داشت: «برادرم هارون را» (هارُونَ أَخِي).

هارون، برادر بزرگتر موسى بود و سه سال با او فاصله سنى داشت، قامتى بلند و رسا و زبانى گويا و درك عالى داشت سه سال قبل از وفات موسى، دنيا را ترك گفت.

او نيز از پيامبران مرسل بود، كه خداوند از باب رحمتش به موسى بخشيد.

(آيه 31)- سپس موسى هدف خود را از تعيين هارون به وزارت و معاونت چنين بيان مى‏كند: خداوندا! «پشتم را با او محكم كن» (اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي).

(آيه 32)- و براى تكميل اين مقصد، تقاضا مى‏كند: «و او را در كار من شريك گردان» (وَ أَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي).

هم شريك در مقام رسالت باشد، و هم در پياده كرده اين برنامه بزرگ شركت جويد، ولى به هر حال او پيرو موسى در تمام برنامه‏ها بود و موسى امام و پيشواى او.

(آيه 33)- سر انجام نتيجه خواسته‏هاى خود را چنين بيان مى‏كند: «تا تو را بسيار تسبيح گوييم» (كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً).

(آيه 34)- «و تو را بسيار ياد كنيم» (وَ نَذْكُرَكَ كَثِيراً).

(آيه 35)- چرا كه «تو هميشه از حال ما آگاه بوده‏اى» (إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً).

(آيه 36)- از آنجا كه موسى در اين تقاضاهاى مخلصانه‏اش نظرى جز خدمت بيشتر و كاملتر نداشت، خداوند تقاضاى او را در همان وقت اجابت فرمود «به او گفت: آنچه را خواسته بودى به تو داده شد اى موسى»! (قالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يا مُوسى‏).

در واقع در اين لحظات حساس و سرنوشت‏ساز هر چه لازم داشت يكجا از خدا در خواست كرد، و او نيز ميهمانش را گرامى داشت و همه خواسته‏هاى او را در يك جمله كوتاه با ندايى حياتبخش اجابت كرده بى‏آنكه در آن قيد و شرط يا چون و چرايى كند.

امیرحسین
07-13-2011, 06:32 AM
(آيه 37)- چه خداى مهربانى! در اينجا خداوند به يكى ديگر از فصول زندگانى موسى (ع) اشاره مى‏كند كه مربوط به دوران كودكى او و نجات اعجاز آميزش از چنگال خشم فرعونيان است، اين فصل گر چه از نظر تسلسل تاريخى قبل از فصل رسالت و نبوت بوده، اما چون به عنوان شاهد براى شمول نعمتهاى خداوند، نسبت به موسى (ع) از آغاز عمر، ذكر شده، در درجه دوم اهميت نسبت به موضوع رسالت مى‏باشد.

نخست مى‏گويد: «اى موسى! ما بار ديگر نيز بر تو منت گذارديم، و تو را مشمول نعمتهاى خويش ساختيم» (وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى‏).

(آيه 38)- بعد از ذكر اين اجمال به شرح و بسط آن مى‏پردازد، مى‏گويد:

«در آن هنگام كه وحى كرديم به مادر تو آنچه بايد وحى شود» (إِذْ أَوْحَيْنا إِلى‏ أُمِّكَ ما يُوحى‏).

اشاره به اين كه: تمام خطوطى كه منتهى به نجات موسى (ع) از چنگال فرعونيان در آن روز مى‏شد همه را به مادرت تعليم داديم:

(آيه 39)- فرعون براى جلوگيرى از به وجود آمدن فرزندى كه پيش بينى كرده بودند از بنى اسرائيل بر مى‏خيزد و دستگاه فرعون را در هم مى‏كوبد، دستور داده بود پسران آنها را به قتل برسانند، و دختران را براى كنيزى و خدمتگزارى زنده نگهدارند.

به هر حال مادر احساس مى‏كند كه جان نوزادش در خطر است. در اين هنگام خدايى كه اين كودك را براى قيامى بزرگ نامزد كرده است، به قلب مادر موسى چنين الهام كرد: «او را در صندوقى بيفكن، سپس آن صندوق را به دريا بينداز»! (أَنِ اقْذِفِيهِ فِي التَّابُوتِ فَاقْذِفِيهِ فِي الْيَمِّ).

كلمه «تابوت» به معنى صندوق چوبى است و به عكس آنچه بعضى مى‏پندارند هميشه به معنى صندوقى كه مردگان را در آن مى‏نهند نيست.

سپس اضافه مى‏كند: «دريا مأمور است كه آن را به ساحل بيفكند، تا سر انجام دشمن من و دشمن او وى را بر گيرد» و در دامان خويش پرورش دهد! (فَلْيُلْقِهِ الْيَمُّ بِالسَّاحِلِ يَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِي وَ عَدُوٌّ لَهُ).

و از آنجا كه موسى (ع) بايد در اين راه پر فراز و نشيب كه در پيش دارد در يك سپر حفاظتى قرار گيرد، خداوند پرتوى از محبت خود را بر او مى‏افكند آن چنان كه هر كس وى را ببيند دلباخته او مى‏شود، نه تنها به كشتن او راضى نخواهد بود بلكه راضى نمى‏شود كه مويى از سرش كم شود! آن چنانكه قرآن مى‏گويد: «و من محبتى از خودم بر تو افكندم» (وَ أَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِنِّي).

مى‏گويند: قابله موسى از فرعونيان بود و تصميم داشت گزارش تولد او را به دستگاه جبّار فرعون بدهد، اما نخستين بار كه چشمش در چشم نوزاد افتاد گويى برقى از چشم او جستن كرد كه اعماق قلب قابله را روشن ساخت، و رشته محبت او را در گردنش افكند و هر گونه فكر بدى را از مغز او دور ساخت! در پايان اين آيه مى‏فرمايد: «هدف اين بود كه در پيشگاه من و در برابر ديدگان (علم) من پرورش يابى» (وَ لِتُصْنَعَ عَلى‏ عَيْنِي).

امیرحسین
07-13-2011, 06:32 AM
(آيه 40)- كاخ فرعون بر گوشه‏اى از شط نيل ساخته شده بود، در حالى كه فرعون و همسرش در كنار آب به تماشاى امواج مشغول بودند، ناگهان اين صندوق مرموز توجه آنها را به خود جلب كرد، به مأموران دستور داد صندوق را از آب بگيرند، هنگامى كه در صندوق گشوده شد با كمال تعجب نوزاد زيبايى را در آن ديدند، چيزى كه شايد حتى احتمال آن را نمى‏دادند.

فرعون متوجه شد كه اين نوزاد بايد از بنى اسرائيل باشد كه از ترس مأموران به چنين سرنوشتى گرفتار شده است و دستور كشتن او را صادر كرد، ولى همسرش كه «نازا» بود سخت به كودك دل بست و شعاع مرموزى كه از چشم نوزاد جستن نمود در زواياى قلب آن زن نفوذ كرد، و او را مجذوب و فريفته خود ساخت.

دست به دامن فرعون زد و در حالى كه از اين كودك به نور چشمان (قُرَّتُ عَيْنٍ) تعبير مى‏نمود، تقاضا كرد از كشتنش صرف نظر شود. و بالاخره موفق شد سخن خود را به كرسى بنشاند.

اما از سوى ديگر كودك گرسنه شده و شير مى‏خواهد، گريه مى‏كند اشك مى‏ريزد. ولى هر دايه‏اى آوردند نوزاد، پستان او را نگرفت.

اكنون بقيه داستان را از زبان قرآن مى‏خوانيم:

آرى! اى موسى ما مقدر كرده بوديم كه در برابر ديدگان (علم) ما پرورش بيابى «در آن هنگام كه خواهرت (در نزديكى كاخ فرعون) راه مى‏رفت» (إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ). و به دستور مادر، مراقب اوضاع و سر نوشت تو بود.

او به مأموران فرعون «مى‏گفت: آيا زنى را به شما معرفى بكنم كه توانايى سر پرستى اين نوزاد را دارد»؟ (فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‏ مَنْ يَكْفُلُهُ).

و شايد اضافه كرد: اين زن شير پاكى دارد كه من مطمئنم نوزاد آن را پذيرا خواهد شد.

مأموران خوشحال شدند به همراه او حركت كردند.

خواهر موسى كه خود را به صورت فردى ناشناس و بيگانه، نشان مى‏داد، مادر را از جريان امر آگاه كرد، مادر نيز بى‏آنكه خونسردى خود را از دست دهد، به دربار فرعون آمد، كودك را به دامن او انداختند كودك بوى مادر را شنيد، بويى آشنا، ناگهان پستان او را همچون جان شيرين در بر گرفت و با عشق و علاقه بسيار، مشغول نوشيدن شير شد، غريو شادى از حاضران برخاست و آثار خشنودى و شوق در چشمان همسر فرعون نمايان شد.

فرعون كودك را به او سپرد، و همسرش تأكيد فراوان نسبت به حفظ و حراست او كرد، و دستور داد در فاصله‏اى كوتاه كودك را به نظر او برساند.

اينجاست كه قرآن مى‏گويد: «پس ما تو را به مادرت بازگردانديم تا چشمش به تو روشن شود، و غم و اندوهى به خود راه ندهد» (فَرَجَعْناكَ إِلى‏ أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ).

سالها گذشت، و موسى (ع) در ميان هاله‏اى از لطف و محبت خداوند و محيطى امن و امان پرورش يافت، كم كم به صورت نوجوانى در آمد.

روزى از راهى عبور مى‏كرد دو نفر را در برابر خود به جنگ و نزاع مشغول ديد كه يكى از بنى اسرائيل و ديگرى از قبطيان (مصريان و هواخواهان فرعون) بود، موسى به كمك مظلوم كه از بنى اسرائيل بود شتافت و براى دفاع از او، مشتى محكم بر پيكر مرد قبطى وارد آورد، اما اين دفاع از مظلوم به جاى باريكى رسيد، و همان يك مشت كار قبطى را ساخت.

موسى طبق توصيه بعضى از دوستانش، مخفيانه از مصر بيرون آمد و به سوى مدين شتافت و در آنجا محيطى امن و امان در كنار شعيب پيغمبر كه شرح آن به خواست خدا در تفسير سوره قصص خواهد آمد پيدا كرد.

اينجاست كه قرآن مى‏گويد: «و تو يكى (از فرعونيان) را كشتى (و در اندوه فرو رفتى) اما ما تو را از غم و اندوه رهايى بخشيديم» (وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ).

و پس از آن «بارها تو را (در كوره‏هاى حوادث) آزموديم» (وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً).

«پس از آن ساليانى در ميان مردم مدين توقف نمودى» (فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ).

و بعد از پيمودن اين راه طولانى و آمادگى روحى و جسمى و بيرون آمدن از كوره حوادث با سر افرازى و پيروزى «سپس در زمانى كه براى گرفتن فرمان رسالت مقدّر بود به اينجا آمدى اى موسى!» (ثُمَّ جِئْتَ عَلى‏ قَدَرٍ يا مُوسى‏).

امیرحسین
07-13-2011, 06:32 AM
(آيه 41)- سپس اضافه مى‏كند: «من تو را براى خودم پرورش دادم و ساختم» (وَ اصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي).

براى وظيفه سنگين دريافت وحى، براى قبول رسالت، براى هدايت و رهبرى بندگانم، تو را پرورش دادم و در كورانهاى حوادث آزمودم و نيرو و توان بخشيدم و اكنون كه اين مأموريت بزرگ بر دوش تو گذارده مى‏شود از هر نظر ساخته شده‏اى!

(آيه 42)- نخستين برخورد با فرعون جبّار: اكنون كه همه چيز رو به راه شده، و تمام وسايل لازم در اختيار موسى قرار گرفته، او و برادرش هارون هر دو را با هم مخاطب ساخته، مى‏گويد: «تو و برادرت با آيات من كه در اختيارتان گذارده‏ام برويد» (اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي).

آياتى كه هم شامل دو معجزه بزرگ موسى مى‏شود، و هم ساير نشانه‏هاى پروردگار و تعليمات و برنامه‏هايى كه خود نيز بيانگر حقانيت دعوت اوست.

و براى تقويت روحيه آنها و تأكيد بر تلاش و كوشش هر چه بيشتر، اضافه مى‏كند:

«و در ذكر و ياد من و اجراى فرمانهايم سستى به خرج ندهيد» (وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي).

چرا كه سستى و ترك قاطعيت تمام زحمات شما را بر باد خواهد داد، محكم بايستيد و از هيچ حادثه‏اى نهراسيد، و در برابر هيچ قدرتى، سست نشويد.

(آيه 43)- بعد از آن، هدف اصلى اين حركت و نقطه‏اى را كه بايد به سوى آن جهت گيرى شود، مشخص ساخته، مى‏گويد: «به سوى فرعون برويد، چرا كه او طغيان كرده است» (اذْهَبا إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏).

عامل تمام بد بختيهاى اين سرزمين پهناور اوست، چرا كه عامل پيشرفت يا عقب‏افتادگى، خوشبختى يا بد بختى يك ملت، قبل از هر چيز، رهبران و سردمداران آن ملت است.

(آيه 44)- سپس طرز برخورد مؤثر با فرعون را در آغاز كار به اين شرح، بيان مى‏فرمايد: براى اين كه بتوانيد در او نفوذ كنيد و اثر بگذاريد «با سخن نرم با او سخن بگوييد، شايد متذكر شود يا از خدا بترسد» (فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى‏).

(آيه 45)- اما با اين حال موسى و فرعون از اين معنى نگران بودند كه ممكن است اين مرد قلدر زورمند مستكبر كه آوازه خشونت و سر سختى او همه جا پيچيده بود قبل از آن كه موسى (ع) و هارون (ع) ابلاغ دعوت كنند، پيش دستى كرده، آنها را از بين ببرد لذا، «گفتند: پروردگارا! از اين مى‏ترسيم كه بر ما پيشى گيرد (و قبل از بيان حق، ما را آزار دهد) يا طغيان كند» و نپذيرد! (قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى‏).

(آيه 46)- اما خداوند به آنها بطور قاطع «فرمود: شما هرگز نترسيد، من خود با شما هستم مى‏شنوم و مى‏بينم» (قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏).

بنا بر اين با وجود خداوند توانايى كه همه جا با شماست و به همين دليل همه سخنها را مى‏شنود، و همه چيز را مى‏بيند و حامى و پشتيبان شما است، ترس و وحشت معنايى ندارد.

امیرحسین
07-13-2011, 06:33 AM
(آيه 47)- سپس دقيقا چگونگى پياده كردن دعوتشان را در حضور فرعون در پنج جمله كوتاه و قاطع و پر محتوا براى آنها بيان مى‏فرمايد، كه يكى مربوط به اصل مأموريت است و ديگرى بيان محتواى مأموريت و سومى دليل و سند و چهارمى تشويق پذيرندگان و سر انجام تهديد مخالفان.

نخست مى‏گويد: «شما به سراغ او برويد و به او بگوييد: ما فرستادگان پروردگار توايم» (فَأْتِياهُ فَقُولا إِنَّا رَسُولا رَبِّكَ).

ديگر اين كه: «بنى اسرائيل را همراه ما بفرست و آنها را اذيت و آزار مكن» (فَأَرْسِلْ مَعَنا بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا تُعَذِّبْهُمْ).

سپس اشاره به دليل و مدرك خود كرده، مى‏گويد به او بگوييد: «ما نشانه‏اى از پروردگارت براى تو آورده‏ايم» (قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ).

بنا بر اين به حكم عقل لازم است لا اقل در سخنان ما بينديشى و اگر درست بود بپذيرى.

سپس به عنوان تشويق مؤمنان اضافه مى‏كند: «درود بر آنها كه از هدايت پيروى مى‏كنند» (وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏).

اين جمله ممكن است به معنى ديگرى نيز اشاره باشد و آن اين كه سلامت در اين جهان و جهان ديگر از ناراحتيها و رنجها و عذابهاى دردناك الهى، و مشكلات زندگى فردى و اجتماعى از آن كسانى است كه از هدايت الهى پيروى كنند و اين در حقيقت نتيجه نهايى دعوت موسى است.

(آيه 48)- سر انجام عاقبت شوم سر پيچى از اين دعوت را نيز به او بفهمانيد و بگوييد: «به ما وحى شده است كه عذاب الهى دامان كسانى را كه تكذيب آياتش كرده و از فرمانش سر پيچى نمايند خواهد گرفت»! (إِنَّا قَدْ أُوحِيَ إِلَيْنا أَنَّ الْعَذابَ عَلى‏ مَنْ كَذَّبَ وَ تَوَلَّى).

و اين واقعيتى است كه بايد بى‏پرده به فرعون گفته مى‏شد.

(آيه 49)- در اينجا قرآن مجيد مستقيما به سراغ گفتگوهاى موسى و هارون با فرعون مى‏رود.

هنگامى كه موسى در برابر فرعون قرار گرفت، جمله‏هاى حساب شده و مؤثرى را كه خداوند به هنگام فرمان رسالت به او آموخته بود باز گو كرد كه در آيات قبل خوانديم.

سپس هنگامى كه فرعون اين سخنان را شنيد نخستين عكس العملش اين بود «گفت: بگوييد ببينم پروردگار شما كيست اى موسى»؟ (قالَ فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى‏).

عجيب اين كه فرعون مغرور و از خود راضى حتى حاضر نشد بگويد پروردگار من كه شما مدعى هستيد كيست؟ بلكه گفت: پروردگار شما كيست؟

امیرحسین
07-13-2011, 06:33 AM
(آيه 50)- موسى بلا فاصله معرفى بسيار جامع و در عين حال كوتاهى از پروردگار كرد «گفت: پروردگار ما همان كسى است كه به هر موجودى آنچه لازمه آفرينش او بوده است داده، و سپس او را در مراحل هستى رهبرى و هدايت فرموده است» (قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‏).

در اين سخن كوتاه، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرينش و هستى مى‏كند كه هر يك دليل مستقل و روشنى براى شناسايى پروردگار است.

موسى (ع) مى‏خواهد به فرعون بفهماند كه اين عالم هستى نه منحصر به تو است و نه منحصر به سر زمين مصر، نه مخصوص امروز است و نه گذشته، اين عالم پهناور گذشته و آينده‏اى دارد كه نه من در آن بوده‏ام و نه تو و دو مسأله اساسى در اين عالم چشمگير است، تأمين نيازمنديها و سپس به كار گرفتن نيروها و امكانات در مسير پيشرفت موجودات، اينها به خوبى مى‏تواند تو را به پروردگار ما آشنا سازد.

(آيه 51)- فرعون با شنيدن اين جواب جامع و جالب، سؤال ديگرى، مطرح كرد، «گفت: (اگر چنين است) پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد؟» (قالَ فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى‏).

(آيه 52)- موسى در جواب «گفت: تمام مشخصات اقوام گذشته، نزد پروردگار من در كتابى ثبت است، هيچ گاه پروردگار من (براى حفظ آنها) گمراه نمى‏شود و نه فراموش مى‏كند» (قالَ عِلْمُها عِنْدَ رَبِّي فِي كِتابٍ لا يَضِلُّ رَبِّي وَ لا يَنْسى‏).

بنا بر اين حساب و كتاب آنها محفوظ است، و سر انجام به پاداش و كيفر اعمالشان خواهند رسيد.

(آيه 53)- و از آنجا كه بخشى از سخن موسى (ع) پيرامون مسأله توحيد و شناسايى خدا بود قرآن در اينجا فصل ديگرى در همين زمينه بيان مى‏دارد: «همان خداوندى كه زمين را براى شما مهد آسايش قرار داد، و راههايى در آن ايجاد كرد، و از آسمان، آبى فرستاد» (الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيها سُبُلًا وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً).

«سپس ما به وسيله اين آب، انواع گوناگون از گياهان مختلف را از خاك تيره بر آورديم» (فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّى).

در اين آيه به چهار بخش از نعمتهاى بزرگ خدا اشاره شده است: كه اولويتهاى زندگى انسان را تشكيل مى‏دهد، قبل از همه چيز، محل سكونت و آرامش لازم است، و به دنبال آن راههاى ارتباطى، سپس آب، و فرآورده‏هاى كشاورزى.

امیرحسین
07-13-2011, 06:33 AM
(آيه 54)- سر انجام اشاره به پنجمين و آخرين نعمت از اين سلسله نعمتهاى الهى كرده، مى‏گويد: از اين فرآورده‏هاى گياهى «هم خودتان بخوريد و هم چهار پايان خود را در آن به چرا ببريد» (كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُمْ).

و در پايان به همه اين نعمتها اشاره كرده، مى‏فرمايد: «در اين امور، نشانه‏هاى روشنى است براى صاحبان عقل و انديشه» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏).

يعنى، عقل و انديشه‏هاى مسؤول مى‏تواند به اين واقعيت پى ببرد.

(آيه 55)- و به تناسب اين كه در بيان توحيدى اين آيات، از آفرينش زمين و نعمتهاى آن استفاده شده «معاد» را نيز با اشاره به همين زمين در اين آيه بيان كرده، مى‏فرمايد: «از آن شما را آفريديم و در آن باز مى‏گردانيم، و از آن نيز شما را بار ديگر بيرون مى‏آوريم» (مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى‏).

(آيه 56)- فرعون خود را براى مبارزه نهايى آماده مى‏كند: در اينجا مرحله ديگرى از درگيرى موسى (ع) و فرعون منعكس شده است، قرآن مجيد، اين قسمت را با اين جمله شروع مى‏كند: «و ما همه آيات خود را به فرعون نشان داديم (اما هيچ يك از آنها در دل تيره او اثر نگذاشت) پس همه را تكذيب كرد و از پذيرش آنها امتناع ورزيد» (وَ لَقَدْ أَرَيْناهُ آياتِنا كُلَّها فَكَذَّبَ وَ أَبى‏).

اين مربوط به معجزاتى است كه در آغاز دعوت به فرعون ارائه داد، «معجزه عصا» و «يد بيضا» و «محتواى دعوت جامع آسمانيش».

(آيه 57)- اكنون ببينيم فرعون طغيانگر، مستكبر و لجوج در برابر موسى و معجزات او چه گفت، و او را چگونه- طبق معمول همه زمامداران زورگو- متهم ساخت؟ «گفت: اى موسى! آيا آمده‏اى كه ما را از سر زمين و وطنمان با سحرت بيرون كنى؟!» (قالَ أَ جِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى‏).

اشاره به اين كه: ما مى‏دانيم مسأله نبوت و دعوت به توحيد، و ارائه اين معجزات همگى توطئه براى غلبه بر حكومت و بيرون كردن ما و قبطيان از سر زمين آباء و اجدادمان است.

اين تهمت درست همان حربه‏اى است كه همه زور گويان و استعمار گران در طول تاريخ داشته‏اند كه هر گاه خود را در خطر مى‏ديدند، براى تحريك مردم به نفع خود، مسأله خطرى كه مملكت را تهديد مى‏كرد، پيش مى‏كشيدند مملكت يعنى حكومت اين زورگويان و موجوديتش يعنى موجوديت آنها!

امیرحسین
07-13-2011, 06:34 AM
(آيه 58)- فرعون سپس اضافه كرد: گمان نكن ما قادر نيستيم همانند اين سحرهاى تو را بياوريم، «پس يقينا بدان به همين زودى سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد» (فَلَنَأْتِيَنَّكَ بِسِحْرٍ مِثْلِهِ).

و براى اين كه قاطعيت بيشترى نشان دهد گفت: «هم اكنون تاريخش را معين كن، بايد ميان ما و تو و عده‏اى باشد كه نه ما از آن تخلف كنيم و نه تو از آن، آن هم در مكانى كه نسبت به همگان يكسان باشد» (فَاجْعَلْ بَيْنَنا وَ بَيْنَكَ مَوْعِداً لا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَ لا أَنْتَ مَكاناً سُوىً).

(آيه 59)- ولى موسى بى‏آنكه خونسردى خود را از دست دهد و از جنجال فرعون هراسى به دل راه دهد با صراحت و قاطعيت «گفت: (من هم آماده‏ام، هم اكنون روز و ساعت آن را تعيين كنم) ميعاد ما و شما روز زينت (روز عيد) است، مشروط بر اين كه مردم همگى به هنگامى كه روز بالا مى‏آيد در محل جمع شوند» (قالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًى).

(آيه 60)- به هر حال فرعون بعد از مشاهده معجزات شگفت‏آور موسى و مشاهده تأثير روانى اين معجزات در اطرافيانش تصميم گرفت با كمك ساحران به مبارزه با او برخيزد، لذا قرار لازم را با موسى گذارد، «پس آن مجلس را ترك گفت و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد و سپس همه را در روز موعود آورد» (فَتَوَلَّى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كَيْدَهُ ثُمَّ أَتى‏).

(آيه 61)- سر انجام روز موعود فرا رسيد، موسى (ع) در برابر انبوه جمعيت قرار گرفت، جمعيتى كه گروهى از آن ساحران بودند و تعداد آنها به گفته بعضى از مفسران 72 نفر و به گفته بعضى ديگر به چهار صد نفر مى‏رسيد و بعضى ديگر نيز تعداد بيشترى گفته‏اند.

و گروهى از آنها، فرعون و اطرافيان او را تشكيل مى‏دادند و بالاخره گروه سوم كه اكثريت از آن تشكيل يافته بود توده‏هاى تماشاچى مردم بودند.

موسى در اينجا رو به ساحران و يا فرعونيان و ساحران كرد و «به آنان چنين گفت: واى بر شما، دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با مجازات خود، نابود و ريشه كن خواهد ساخت» (قالَ لَهُمْ مُوسى‏ وَيْلَكُمْ لا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ).

«و شكست و نوميدى و خسران از آن آنهاست كه بر خدا دروغ مى‏بندند و به او نسبت باطل مى‏دهند» (وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى‏).

منظور موسى از افتراء بر خدا، آن است كه كسى يا چيزى را شريك او قرار داده، معجزات فرستاده خدا را به سحر نسبت دهند و فرعون را معبود و اله خود بپندارند.

امیرحسین
07-13-2011, 06:34 AM
(آيه 62)- اين سخن قاطع موسى كه هيچ شباهتى به سخن ساحران نداشت، بلكه آهنگش آهنگ دعوت همه پيامبران راستين بود، بر بعضى از دلها اثر گذاشت، و در ميان جمعيت اختلاف افتاد، بعضى طرفدار شدت عمل بودند، و بعضى به شك و ترديد افتادند و احتمال مى‏دادند موسى پيامبر بزرگ خدا باشد و تهديدهاى او مؤثر گردد، بخصوص كه لباس ساده او و برادرش هارون، همان لباس ساده چوپانى بود، و چهره مصمم آنها كه على رغم تنها بودن، ضعف و فتورى در آن مشاهده نمى‏گشت، دليل ديگرى بر اصالت گفتار و برنامه‏هاى آنها محسوب مى‏شد، لذا قرآن مى‏گويد: «پس آنها در ميان خود در باره كارهايشان به نزاع برخاستند، و مخفيانه و در گوشى با هم سخن گفتند» (فَتَنازَعُوا أَمْرَهُمْ بَيْنَهُمْ وَ أَسَرُّوا النَّجْوى‏).

(آيه 63)- ولى به هر حال طرفداران ادامه مبارزه و شدت عمل، پيروز شدند و رشته سخن را به دست گرفتند و از طرق مختلف، به تحريك مبارزه كنندگان با موسى پرداختند.

نخست: «گفتند: اين دو مسلما ساحرند»! (قالُوا إِنْ هذانِ لَساحِرانِ).

بنا بر اين، وحشتى از مبارزه با آنها نبايد به خود راه داد، چرا كه شما بزرگان و سردمداران سحر در اين كشور پهناوريد.

ديگر اين كه «آنها مى‏خواهند شما را از سرزمينتان با سحرشان بيرون كنند» (يُرِيدانِ أَنْ يُخْرِجاكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِما). سرزمينى كه همچون جان شما عزيز است و به آن تعلق داريد آن هم به شما تعلق دارد.

به علاوه اينها تنها به بيرون كردن شما از وطنتان قانع نيستند، اينها مى‏خواهند مقدسات شما را هم بازيچه قرار دهند «و آيين عالى و مذهب حق شما را از ميان ببرند»! (وَ يَذْهَبا بِطَرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى‏).

(آيه 64)- «اكنون كه چنين است (به هيچ وجه به خود ترديد راه ندهيد، و) تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد ...» (فَأَجْمِعُوا كَيْدَكُمْ).

«و در يك صف (به ميدان مبارزه) بياييد» (ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا).

چرا كه وحدت و اتحاد رمز پيروزى شما در اين مبارزه سر نوشت ساز است.

و بالاخره «فلاح و رستگارى، امروز، از آن كسى است كه برترى خود را بر (بر حريفش) اثبات نمايد» (وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏).

امیرحسین
07-13-2011, 06:34 AM
(آيه 65)- موسى (ع) نيز به ميدان مى‏آيد- ساحران ظاهرا متحد شدند و عزم را جزم كردند كه با موسى به مبارزه برخيزند، هنگامى كه گام به ميدان نهادند «گفتند: اى موسى! آيا تو اوّل (عصاى خود را) مى‏افكنى يا ما كسانى باشيم كه اول بيفكنيم» (قالُوا يا مُوسى‏ إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى‏).

(آيه 66)- ولى موسى بى‏آنكه عجله‏اى نشان بدهد، چرا كه به پيروزى نهايى خود كاملا اطمينان داشت و حتى قطع نظر از آن در اين گونه مبارزه‏ها معمولا برنده كسى است كه پيشقدم نمى‏شود، لذا به آنها «گفت: شما اول بيفكنيد»! (قالَ بَلْ أَلْقُوا).

ساحران نيز پذيرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر كردن با خود آورده بودند يكباره به ميان ميدان افكندند، و اگر روايتى را كه مى‏گويد: آنها هزاران نفر بودند بپذيريم مفهومش اين مى‏شود كه در يك لحظه هزاران عصا و طناب كه مواد مخصوصى در درون آنها ذخيره شده بود، به وسط ميدان انداختند.

«پس ناگهان طنابها و عصاهايشان به خاطر سحر آنها، چنان به نظر (مردم و) موسى مى‏رسيد كه دارند حركت مى‏كنند»! (فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى‏).

آرى به صورت مارهايى كوچك و بزرگ، رنگارنگ در اشكال مختلف به جنب و جوش در آمدند.

صحنه بسيار عجيبى بود، ساحران كه هم تعدادشان زياد بود و هم طرز استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميايى اجسام و مانند آن را به خوبى مى‏دانستند، توانستند آن چنان در افكار حاضران نفوذ كنند كه اين باور براى آنها پيدا شود كه اين همه موجودات بى‏جان، جان گرفتند.

غريو شادى از فرعونيان برخاست، گروهى از ترس و وحشت فرياد زدند و خود را عقب مى‏كشيدند!

(آيه 67)- «پس در اين هنگام موسى احساس ترس خفيفى در دل كرد» (فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسى‏). كه نكند مردم تحت تأثير اين صحنه واقع شوند، آن چنان كه بازگرداندن آنها آسان نباشد.

(آيه 68)- به هر حال در اين موقع، نصرت و يارى الهى به سراغ موسى آمد و فرمان وحى وظيفه او را مشخص كرد، چنانكه قرآن مى‏گويد: «به او گفتيم: ترس به خود راه مده تو مسلما برترى»! (قُلْنا لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى‏).

و اين گونه موسى، قوت قلبش را كه لحظات كوتاهى متزلزل شده بود باز يافت.

(آيه 69)- مجددا به او خطاب شد كه: «و آنچه را در دست راست دارى بيفكن كه تمام آنچه را كه آنها ساخته‏اند مى‏بلعد»! (وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا).

«چرا كه كار آنها تنها مكر ساحر است» (إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ ساحِرٍ).

«و ساحر هر كجا برود پيروز نخواهد شد» (وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى‏).

چرا كه كار ساحر متكى به نيروى محدود انسانى است، و معجزه از قدرت بى‏پايان و لا يزال الهى سر چشمه مى‏گيرد، لذا ساحر تنها كارهايى را مى‏تواند انجام دهد كه قبلا روى آن تمرين داشته است.

جالب اين كه: نمى‏گويد: «عصايت را بيفكن» بلكه مى‏گويد: «آنچه در دست راست دارى بيفكن» اين تعبير شايد به عنوان بى‏اعتنايى به عصا باشد و اشاره به اين كه عصا مسأله مهمى نيست آنچه مهم است اراده و فرمان خداست كه اگر اراده او باشد عصا كه سهل است كمتر و كوچكتر از آن هم مى‏تواند چنين قدرت نمايى كند!

امیرحسین
07-13-2011, 06:35 AM
(آيه 70)- پيروزى عظيم موسى (ع): به اينجا رسيديم كه موسى مأمور شد عصاى خود را بيفكند. موسى عصاى خود را افكند، عصا تبديل به مار عظيمى شد و تمام اسباب و آلات سحر ساحران را بلعيد، غوغا و ولوله‏اى در تمام جمعيت افتاد فرعون، سخت متوحش شد، و اطرافيانش دهانهاشان از تعجب باز ماند.

ساحران كه به خوبى سحر را از غير سحر مى‏شناختند، يقين كردند كه اين امر، چيزى جز معجزه الهى نيست، و اين مرد فرستاده خداست.

لذا همان گونه كه آيه مى‏گويد: «ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند: ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم» (فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى‏).

(آيه 71)- بديهى است كه اين عمل ساحران، ضربه سنگينى بر پيكر فرعون و حكومت جبّار و خود كامه و بيدادگرش وارد ساخت، و تمام اركان آن را به لرزه در آورد، لذا چاره‏اى جز اين نديد كه با داد و فرياد و تهديدهاى غليظ و شديد ته مانده حيثيتى را كه نداشت، جمع و جور كند، رو به سوى ساحران كرد و «گفت: آيا پيش از آن كه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد»؟ (قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَكُمْ).

اين جبّار مستكبر، نه تنها مدعى بود كه بر جسم و جان مردم، حكومت دارد بلكه مى‏خواست بگويد قلب شما هم در اختيار من و متعلق به من است، و بايد با اجازه من تصميم بگيرد.

فرعون به اين قناعت نكرد، فورا وصله‏اى به دامان ساحران چسبانيد و آنها را متهم كرد و گفت: «او بزرگ شماست، او كسى است كه سحر به شما آموخته»، و تمام اينها توطئه است با نقشه قبلى! (إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ).

بدون شك فرعون مى‏دانست و يقين داشت اين سخن دروغ است. ولى مى‏دانيم قلدرها و زور گويان، وقتى موقعيت نامشروع خود را در خطر ببينند از هيچ دروغ و تهمتى باك ندارند.

تازه به اين نيز قناعت نكرد و ساحران را با شديدترين لحنى، تهديد به مرگ نمود و گفت: «پس سوگند ياد مى‏كنم كه دست و پاهاى شما را بطور مخالف قطع مى‏كنم، و بر فراز شاخه‏هاى بلند نخل به دار مى‏آويزم و خواهيد دانست مجازات من دردناكتر و پايدارتر است» (فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنا أَشَدُّ عَذاباً وَ أَبْقى‏).

(آيه 72)- اما ببينيم عكس العمل ساحران در برابر اين تهديدهاى شديد فرعون چه بود؟ آنها نه تنها مرعوب نشدند و از ميدان بيرون نرفتند، بلكه حضور خود را در صحنه بطور قاطعترى ثابت كردند و «گفتند: به خدايى كه ما را آفريده است هرگز تو را بر اين دلايل روشنى كه به سراغ ما آمده مقدم نخواهيم داشت» (قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى‏ ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذِي فَطَرَنا).

«پس تو هر حكمى مى‏خواهى بكن» (فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ).

«اما (بدان) تو تنها مى‏توانى در زندگى اين دنيا قضاوت كنى» ولى در آخرت ما پيروزيم و تو گرفتار و مبتلا به شديدترين كيفرها (إِنَّما تَقْضِي هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا).

امیرحسین
07-13-2011, 06:35 AM
(آيه 73)- سپس افزودند: «ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشايد و خدا بهتر و پايدارتر است» (إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنا لِيَغْفِرَ لَنا خَطايانا وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَ اللَّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏).

خلاصه اين كه هدف ما پاك شدن از گناهان گذشته از جمله مبارزه با پيامبر راستين خداست.

(آيه 74)- ساحران سپس چنين ادامه دادند: اگر ما ايمان آورده‏ايم دليلش روشن است «چرا كه هر كس (بى‏ايمان و) گنهكار در محضر پروردگار در قيامت بيايد آتش سوزان دوزخ براى اوست» (إِنَّهُ مَنْ يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ).

و مصيبت بزرگ او در دوزخ اين است كه «نه مى‏ميرد و نه زنده مى‏شود» (لا يَمُوتُ فِيها وَ لا يَحْيى‏). بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مى‏زند، حياتى كه از مرگ تلختر و مشقت بارتر است.

(آيه 75)- «و هر كس با ايمان نزد او آيد، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنين كسانى درجات عالى دارند ...» (وَ مَنْ يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى‏).

(آيه 76)- «باغهاى جاويدان بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است، و جاودانه در آن خواهند ماند» (جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها).

«و اين است پاداش كسى كه (با ايمان و اطاعت پروردگار) خود را پاك و پاكيزه كند» (وَ ذلِكَ جَزاءُ مَنْ تَزَكَّى).

و اين ساحران چه خوب خود را پاكيزه ساختند. هنگامى كه تصميم گرفتند، حق را پذيرا شوند و در راه آن عاشقانه ايستادگى كنند و به گفته مفسر بزرگ مرحوم طبرسى، «صبحگاهان كافر بودند و ساحر، اما شامگاهان شهيدان نيكو كار راه حق»!

(آيه 77)- نجات بنى اسرائيل و غرق فرعونيان: بعد از ماجراى مبارزه موسى با ساحران و پيروزى چشمگيرش بر آنها و ايمان آوردن آن جمعيت عظيم، آيين او رسما وارد افكار مردم مصر شد، هر چند اكثريت «قبطيان» آن را نپذيرفتند، بنى اسرائيل تحت رهبرى موسى، به اتفاق اقليتى از مصريان، بطور دائم با فرعونيان درگير بودند و سالها بر اين منوال گذشت و حوادث تلخ و شيرينى روى داد.

در اينجا به آخرين فراز از اين ماجراها يعنى برنامه خروج بنى اسرائيل از مصر، اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و ما به موسى، وحى فرستاديم كه بندگانم را شبانه از مصر بيرون ببر» (وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي).

بنى اسرائيل آماده حركت به سوى سرزمين موعود (فلسطين) شدند، اما هنگامى كه به كرانه‏هاى نيل رسيدند فرعونيان، آگاه گشتند و فرعون با لشكرى عظيم آنها را تعقيب كرد، آنها خود را در محاصره دريا و دشمن ديدند.

اما خدا به موسى چنين دستور داد: «راهى خشك براى آنها در دريا بگشا»! (فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً).

راهى كه هرگاه در آن گام بگذارى «نه از تعقيب فرعونيان مى‏ترسى، نه از غرق شدن در دريا» (لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى‏).

امیرحسین
07-13-2011, 06:35 AM
(آيه 78)- و به اين ترتيب موسى و بنى اسرائيل وارد جاده‏هايى شدند كه در درون دريا با كنار رفتن آبها پيدا شد، در اين هنگام فرعون به همراه لشكريانش به كنار دريا رسيد و با اين صحنه غير منتظره و شگفت‏انگيز رو برو شد «و فرعون لشكريان خود را به دنبال بنى اسرائيل فرستاد و خود نيز وارد همان جاده‏ها شد» (فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ).

از اين سو آخرين نفر لشكر فرعون وارد دريا شد، و از آن سو آخرين نفر از بنى اسرائيل خارج گرديد.

در اين هنگام به امواج آب فرمان داده شد به جاى نخستين باز گردند.

امواج همانند ساختمان فرسوده‏اى كه پايه آن را بكشنند يك باره فرو ريختند «پس دريا آنها را در ميان امواج خروشان خود پوشاند پوشاندنى كامل» (فَغَشِيَهُمْ مِنَ الْيَمِّ ما غَشِيَهُمْ).

و به اين ترتيب، يك قدرت جبّار ستمگر با لشكر نيرومند و قهارش در ميان امواج آب غوطه‏ور شدند و طعمه آماده‏اى براى ماهيان دريا!

(آيه 79)- آرى «فرعون، قوم خود را گمراه ساخت و هرگز هدايتشان نكرد» (وَ أَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَ ما هَدى‏).

(آيه 80)- تنها راه نجات: در اينجا روى سخن را به بنى اسرائيل بطور كلى و در هر عصر و زمان كرده، و نعمتهاى بزرگى را كه خداوند به آنان بخشيده است ياد آور مى‏شود، و راه نجات را به آنان نشان مى‏دهد.

نخست مى‏گويد: «اى بنى اسرائيل! ما شما را از چنگال دشمنانتان رهايى بخشيديم» (يا بَنِي إِسْرائِيلَ قَدْ أَنْجَيْناكُمْ مِنْ عَدُوِّكُمْ).

سپس به يكى از نعمتهاى مهم معنوى اشاره كرده، مى‏گويد: «ما شما را به ميعادگاه مقدسى دعوت كرديم، در طرف راست طور» آن مركز وحى الهى (وَ واعَدْناكُمْ جانِبَ الطُّورِ الْأَيْمَنَ).

اين اشاره به جريان رفتن موسى (ع) به اتفاق جمعى از بنى اسرائيل به ميعادگاه طور است، در همين ميعادگاه بود كه خداوند الواح تورات را بر موسى نازل كرد و با او سخن گفت و جلوه خاص پروردگار را همگان مشاهده كردند.

و سر انجام به يك نعمت مهم مادى كه از الطاف خاص خداوند نسبت به بنى اسرائيل سر چشمه مى‏گرفت اشاره كرده، مى‏فرمايد: «ما من و سلوى را بر شما نازل كرديم» (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‏).

در آن بيابانى كه سرگردان بوديد، و غذاى مناسبى نداشتيد، لطف خدا به ياريتان شتافت و از غذاى لذيذ و خوشمزه‏اى به مقدارى كه به آن احتياج داشتيد در اختيارتان قرار داد و از آن استفاده مى‏كرديد.

امیرحسین
07-13-2011, 06:36 AM
(آيه 81)- در اين آيه به دنبال ذكر اين نعمتهاى سه گانه پر ارزش آنها را چنين مخاطب مى‏سازد: «از روزيهاى پاكيزه‏اى كه به شما داديم بخوريد، ولى در آن طغيان نكنيد، كه غضب من بر شما وارد شود» (كُلُوا مِنْ طَيِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِيهِ فَيَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبِي).

طغيان در نعمتها آن است كه انسان به جاى اين كه از آنها در راه اطاعت خدا و طريق سعادت خويش استفاده كند، آنها را وسيله‏اى براى گناه، ناسپاسى و كفران و گردنكشى و اسرافكارى قرار دهد، همان گونه كه بنى اسرائيل چنين كردند.

و به دنبال آن مى‏فرمايد: «و هر كس غضب من بر او وارد شود سقوط مى‏كند» (وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبِي فَقَدْ هَوى‏).

«هوى» در اصل به معنى سقوط كردن از بلندى است، كه معمولا نتيجه آن، نابودى است، به علاوه در اينجا اشاره به سقوط مقامى و دورى از قرب پروردگار و رانده شدن از درگاهش نيز مى‏باشد.

(آيه 82)- و از آنجا كه هميشه بايد هشدار و تهديد با تشويق و بشارت، همراه باشد تا نيروى خوف و رجا را كه عامل اصلى تكامل است يكسان بر انگيزد، و درهاى بازگشت به روى توبه‏كاران بگشايد، در اين آيه چنين مى‏گويد: «و من كسانى را كه توبه كنند و ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند و سپس هدايت يابند (و در زير چتر هدايت رهبران الهى قرار گيرند) مى‏آمرزم» (وَ إِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى‏).

تعبير به «غفّار» نشان مى‏دهد كه خداوند چنين افراد را نه تنها يك بار كه بارها مشمول آمرزش خود قرار مى‏دهد.

(آيه 83)- غوغاى سامرى! در اينجا فراز مهم ديگرى از زندگى موسى (ع) و بنى اسرائيل مطرح شده و آن مربوط به رفتن موسى به اتفاق نمايندگان بنى اسرائيل به ميعادگاه طور و سپس گوساله پرستى بنى اسرائيل در غياب آنهاست.

برنامه اين بود كه موسى (ع) براى گرفتن احكام تورات، به كوه طور برود، و گروهى از بنى اسرائيل نيز او را در اين مسير همراهى كنند.

ولى از آنجا كه شوق مناجات با پروردگار در دل موسى شعله‏ور بود، قبل از ديگران تنها به ميعادگاه پروردگار رسيد.

در اينجا وحى بر او نازل شد: «اى موسى! چه چيز سبب شد كه پيش از قومت به اينجا بيايى و در اين راه عجله كنى»؟ (وَ ما أَعْجَلَكَ عَنْ قَوْمِكَ يا مُوسى‏).

(آيه 84)- و موسى بلا فاصله «عرض كرد: پروردگارا! آنها به دنبال منند، و من براى رسيدن به ميعادگاه و محضر وحى تو، شتاب كردم تا از من خشنود شوى» (قالَ هُمْ أُولاءِ عَلى‏ أَثَرِي وَ عَجِلْتُ إِلَيْكَ رَبِّ لِتَرْضى‏).

نه تنها عشق مناجات تو و شنيدن سخنت مرا بى‏قرار ساخته، بلكه مشتاق بودم هر چه زودتر قوانين و احكام تو را بگيرم و به بندگانت برسانم و از اين راه رضايت تو را بهتر جلب كنم، آرى من عاشق رضاى توام و مشتاق شنيدن فرمانت.

امیرحسین
07-13-2011, 06:36 AM
(آيه 85)- ولى بالاخره در اين ديدار، ميعاد از سى شب به چهل شب تمديد شد، و زمينه‏هاى مختلفى كه از قبل در ميان بنى اسرائيل براى انحراف وجود داشت كار خود را كرد، سامرى آن مرد هوشيار منحرف مياندار شد، و با استفاده از وسائلى گوساله‏اى ساخت و جمعيت را به پرستش آن فرا خواند.

بالاخره در آنجا بود كه خداوند به موسى (ع) در همان ميعادگاه «فرمود: ما قوم تو را بعد از تو آزمايش كرديم (ولى از عهده امتحان خوب بيرون نيامدند) و سامرى آنها را گمراه كرد» (قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ).

(آيه 86)- موسى با شنيدن اين سخن آن چنان برآشفت كه تمام وجودش گويى شعله‏ور گشت، شايد به خود مى‏گفت: ساليان دراز خون جگر خوردم، زحمت كشيدم با هر گونه خطر رو برو شدم تا اين جمعيت را به توحيد آشنا ساختم، اما افسوس و صد افسوس، با چند روز غيبت من، زحماتم بر باد رفت! لذا بلا فاصله «موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت» (فَرَجَعَ مُوسى‏ إِلى‏ قَوْمِهِ غَضْبانَ أَسِفاً).

هنگامى كه چشمش به آن صحنه بسيار زننده گوساله پرستى افتاد، «فرياد بر آورد اى قوم من! مگر پروردگار شما وعده نيكويى به شما نداد» (قالَ يا قَوْمِ أَ لَمْ يَعِدْكُمْ رَبُّكُمْ وَعْداً حَسَناً).

اين وعده نيكو يا وعده‏اى بوده كه در زمينه نزول تورات و بيان احكام آسمانى در آن، به بنى اسرائيل داده شده بود، يا وعده نجات و پيروزى بر فرعونيان و وارث حكومت زمين شدن، و يا وعده مغفرت و آمرزش براى كسانى كه توبه كنند و يا همه اين امور.

سپس افزود: «پس آيا مدت جدايى من از شما به طول انجاميده»؟ (أَ فَطالَ عَلَيْكُمُ الْعَهْدُ).

«يا با اين عمل زشت خود مى‏خواستيد غضب پروردگارتان بر شما نازل شود كه با وعده من مخالفت كرديد» (أَمْ أَرَدْتُمْ أَنْ يَحِلَّ عَلَيْكُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَخْلَفْتُمْ مَوْعِدِي).

(آيه 87)- بنى اسرائيل كه خود را در برابر اعتراض شديد موسى (ع) ديدند و متوجه شدند به راستى كار بسيار بدى انجام داده‏اند، در مقام عذر تراشى بر آمدند و «گفتند: ما به ميل و اراده خود از وعده تو تخلّف نكرديم» (قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا).

در واقع اين ما نبوديم كه به اراده خود گرايش به گوساله پرستى كرديم، «بلكه مقدارى از زيورهاى قوم را كه با خود داشتيم افكنديم و سامرى اين چنين القا كرد ...» (وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ).

امیرحسین
07-13-2011, 06:36 AM
(آيه 88)- در هر صورت سامرى از زينت آلات كه از طريق ظلم و گناه در دست فرعونيان قرار گرفته بود و ارزشى جز اين نداشت كه خرج چنين كار حرامى بشود، آرى از مجموع اين زينت آلات «براى آنان مجسمه گوساله‏اى كه صدايى همچون صداى گوساله (واقعى) داشت پديد آورد» (فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَداً لَهُ خُوارٌ).

بنى اسرائيل كه اين صحنه را ديدند، ناگهان همه تعليمات توحيدى موسى را به دست فراموشى سپردند و به يكديگر «گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است» (فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏).

و به اين ترتيب «او (سامرى عهد و پيمانش را با موسى بلكه با خداى موسى) فراموش كرد» و مردم را به گمراهى كشاند (فَنَسِيَ).

(آيه 89)- در اينجا خداوند به عنوان توبيخ و سرزنش اين بت پرستان مى‏گويد: «پس آيا آنها نمى‏بينند كه اين گوساله پاسخ آنها را نمى‏دهد و هيچ گونه ضررى از آنها دفع نمى‏كند و منفعتى براى آنها فراهم نمى‏سازد» (أَ فَلا يَرَوْنَ أَلَّا يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلًا وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً).

يك معبود واقعى حد اقل بايد بتواند سؤالات بندگانش را پاسخ گويد آيا تنها شنيده شدن صداى گوساله از اين مجسمه طلايى، مى‏تواند دليل پرستش باشد! تازه موجودى كه مالك سود و زيان ديگرى و حتى خودش نيست، آيا مى‏تواند معبود باشد؟!

(آيه 90)- بدون شك در اين قال و غوغا، هارون جانشين موسى (ع) و پيامبر بزرگ خدا دست از رسالت خويش بر نداشت و وظيفه مبارزه با انحراف و فساد را تا آنجا كه در توان داشت انجام داد، چنانكه قرآن مى‏گويد: «هارون قبل از آمدن موسى از ميعادگاه به بنى اسرائيل اين سخن را گفته بود كه شما به وسيله آن (گوساله) مورد آزمايش سختى قرار گرفته‏ايد» فريب نخوريد و از راه توحيد منحرف نشويد (وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ).

سپس اضافه كرد: «و پروردگار شما مسلما همان خداوند بخشنده‏اى است كه اين همه نعمت به شما مرحمت كرده» (وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ).

برده بوديد شما را آزاد ساخت، اسير بوديد رهايى بخشيد، گمراه بوديد هدايت كرد، پراكنده بوديد در سايه رهبرى يك مرد آسمانى، شما را جمع و متحد نمود، جاهل و گمراه بوديد، نور علم بر شما افكند، و به صراط مستقيم توحيد هدايتتان نمود.

«اكنون كه چنين است شما از من پيروى كنيد و اطاعت فرمان من نماييد» (فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي).

مگر فراموش كرده‏ايد برادرم موسى، مرا جانشين خود ساخته و اطاعتم را بر شما فرض كرده است چرا پيمان شكنى مى‏كنيد؟

امیرحسین
07-13-2011, 06:37 AM
(آيه 91)- ولى بنى اسرائيل چنان لجوجانه به اين گوساله چسبيده بودند كه منطق نيرومند و دلايل روشن اين مرد خدا و رهبر دلسوز در آنها مؤثر نيفتاد، با صراحت اعلام مخالفت با هارون كردند و «گفتند: ما همچنان به پرستش اين گوساله ادامه مى‏دهيم تا موسى به سوى ما باز گردد» (قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى‏).

و به اين ترتيب هم فرمان مسلم عقل را از زير پا گذاشتند، و هم فرمان جانشين رهبرشان را.

ولى به هر حال، هارون با اقليتى در حدود دوازده هزار نفر از مؤمنان ثابت قدم از جمعيت جدا شدند در حالى كه اكثريت جاهل و لجوج نزديك بود او را به قتل برسانند.

(آيه 92)- سرنوشت دردناك سامرى! به دنبال بحثى كه موسى (ع) با بنى اسرائيل در نكوهش شديد از گوساله پرستى داشت و در اينجا نخست گفتگوى موسى (ع) را با برادرش هارون (ع) و سپس با سامرى منعكس مى‏كند.

نخست رو به برادرش هارون كرده «گفت: اى هارون! چرا هنگامى كه ديدى آنها گمراه شدند ...» (قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا).

(آيه 93)- «از من پيروى نكردى؟ آيا فرمان مرا عصيان نمودى»؟ (أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي).

مگر هنگامى كه مى‏خواستم به ميعادگاه بروم نگفتم «جانشين من باش و در ميان اين جمعيت به اصلاح بپرداز و راه مفسدان را در پيش مگير».

منظور از جمله «أَلَّا تَتَّبِعَنِ» اين است كه چرا از روش و سنت من در «شدت عمل» نسبت به بت پرستى پيروى نكردى.

امیرحسین
07-13-2011, 06:37 AM
(آيه 94)- موسى با شدت و عصبانيت هر چه تمامتر اين سخنان را با برادرش مى‏گفت و بر او فرياد مى‏زد، در حالى كه ريش و سر او را گرفته بود و مى‏كشيد.

هارون براى اين كه او را بر سر لطف آورد، و از التهاب او بكاهد «گفت: اى فرزند مادرم! [اى برادرم‏] ريش و سر مرا مگير، من (فكر كردم كه اگر به مبارزه برخيزم و درگيرى پيدا كنم تفرقه شديدى در ميان بنى اسرائيل مى‏افتد، و از اين) ترسيدم (به هنگام باز گشت) بگويى تو ميان بنى اسرائيل تفرقه افكندى و سفارش مرا (در غياب من) به كار نبستى»الَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي).

و به اين ترتيب هارون بى‏گناهى خود را اثبات كرد.

(آيه 95)- بعد از پايان گفتگو با برادرش هارون و تبرئه او، به محاكمه سامرى پرداخت و «گفت: (اين چه كارى بود كه تو انجام دادى و) چه چيز انگيزه تو بود اى سامرى»؟! (قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ).

(آيه 96)- او در پاسخ گفت: من مطالبى آگاه شدم كه آنها نديدند و آگاه نشدند» (قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ).

«من چيزى از آثار رسول و فرستاده خدا (موسى) را گرفتم، و سپس آن را به دور افكندم و اين چنين نفس من مطلب را در نظرم زينت داد»! و به سوى آيين بت پرستى گرايش كردم. (فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي).

(آيه 97)- روشن است كه پاسخ و عذر سامرى در برابر سؤال موسى (ع) به هيچ وجه قابل قبول نبود، لذا موسى فرمان محكوميت او را در اين دادگاه صادر كرد و سه دستور در باره او و گوساله‏اش داد «گفت: برو، كه بهره تو در زندگى اين دنيا اين است كه (هر كس به تو نزديك شود) بگويى: با من تماس نگير» (قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَياةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ).

و به اين ترتيب با يك فرمان قاطع، سامرى را از جامعه طرد كرد و او را به انزواى مطلق كشانيد.

مجازات دوم سامرى اين بود كه موسى (ع) كيفر او را در قيامت به او گوشزد كرد، گفت: «و تو وعده‏گاهى در پيش دارى (وعده عذاب دردناك الهى) كه هرگز از آن تخلف نخواهد شد» (وَ إِنَّ لَكَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ).

سومين مجازات اين بود كه موسى به سامرى گفت: «و به اين معبودت كه پيوسته او را عبادت مى‏كردى نگاه كن و ببين ما آن را مى‏سوزانيم و سپس ذرات آن را به دريا مى‏پاشيم» تا براى هميشه محو و نابود گردد (وَ انْظُرْ إِلى‏ إِلهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عاكِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً).

امیرحسین
07-13-2011, 06:37 AM
(آيه 98)- و در اين آيه موسى، با تأكيد فراوان روى مسأله توحيد، حاكميت خط اللّه را مشخص كرد و چنين گفت: «معبود شما تنها اللّه است، همان خدايى كه معبودى جز او نيست، همان خدايى كه علمش همه چيز را فرا گرفته» (إِنَّما إِلهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْماً).

نه همچون بتهاى ساختگى كه نه سخنى مى‏شنوند، نه پاسخى مى‏گويند، نه مشكلى مى‏گشايند و نه زيانى را دفع مى‏كنند.

(آيه 99)- پس از پايان گرفتن بحثهاى مربوط به تاريخ پر ماجراى موسى و بنى اسرائيل يك نتيجه گيرى كلى نيز قرآن روى آن مى‏نمايد و مى‏گويد: «اين چنين اخبار گذشته را براى تو (يكى بعد از ديگرى) باز گو مى‏كنيم» (كَذلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ ما قَدْ سَبَقَ).

سپس اضافه مى‏كند: «و ما از ناحيه خود قرآنى به تو داديم» (وَ قَدْ آتَيْناكَ مِنْ لَدُنَّا ذِكْراً). قرآنى كه مملوّست از درسهاى عبرت، دلايل عقلى، اخبار آموزنده گذشتگان و مسائل بيدار كننده آيندگان.

(آيه 100)- و به همين جهت در اين آيه از كسانى سخن مى‏گويد كه حقايق قرآن و درسهاى عبرت تاريخ را فراموش مى‏كنند، مى‏گويد: «كسى كه از قرآن روى بگرداند در قيامت بار سنگينى (از گناه و مسؤوليت) بر دوش خواهد كشيد» (مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يَحْمِلُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وِزْراً).

آرى! اعراض از قرآن، انسان را به آن چنان بيراهه‏ها مى‏كشاند كه بارهاى سنگينى از انواع گناهان و انحرافات فكرى و عقيدتى را بر دوش او مى‏نهد.

امیرحسین
07-13-2011, 06:38 AM
(آيه 101)- سپس اضافه مى‏كند: «آنها در ميان اين وزر جاودانه خواهند ماند» (خالِدِينَ فِيهِ).

«و اين بار سنگين گناه، بد بارى است براى آنها در روز قيامت» (وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلًا).

(آيه 102)- سپس به توصيف روز قيامت و آغاز آن پرداخته، چنين مى‏گويد:

«همان روزى كه در صور دميده مى‏شود، و گنهكاران را با بدنهاى كبود و تيره در آن روز جمع مى‏كنيم» (يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ وَ نَحْشُرُ الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ زُرْقاً).

(آيه 103)- در اين حال مجرمان در ميان خود، در باره مقدار توقفشان در عالم برزخ «آهسته با هم گفتگو مى‏كنند (بعضى مى‏گويند:) شما تنها ده شبانه روز در علام برزخ) توقف كرديد» و نمى‏دانند چقدر طولانى بوده است (يَتَخافَتُونَ بَيْنَهُمْ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا عَشْراً).

اين آهسته گفتن آنها يا به خاطر رعب و وحشت شديدى است كه از مشاهده صحنه قيامت به آنها دست مى‏دهد و يا بر اثر شدت ضعف و ناتوانى است.

(آيه 104)- سپس اضافه مى‏كند: «ما به آنچه مى‏گويند كاملا آگاهتريم» (نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ). خواه آهسته بگويند يا بلند.

«هنگامى كه نيكو روش‏ترين آنها مى‏گويد: شما تنها يك روز درنگ كرديد»! (إِذْ يَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِيقَةً إِنْ لَبِثْتُمْ إِلَّا يَوْماً).

امیرحسین
07-13-2011, 06:38 AM
(آيه 105)- صحنه هول‏انگيز قيامت: از آنجا كه در آيات گذشته، سخن از حوادث مربوط به پايان دنيا و آغاز قيامت بود، در اينجا نيز همين مسأله را پيگيرى مى‏كند.

از اين آيه چنين بر مى‏آيد كه مردم از پيامبر (ص) در باره سرنوشت كوهها به هنگام پايان گرفتن دنيا سؤال كرده بودند.

لذا مى‏گويد: «و از تو در باره كوهها سؤال مى‏كنند» (وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ).

در پاسخ: «بگو: پروردگار من آنها را از هم متلاشى و تبديل به سنگريزه كرده سپس بر باد مى‏دهد»! (فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً).

از مجموع آيات قرآن در مورد سر نوشت كوهها چنين استفاده مى‏شود كه آنها در آستانه رستاخيز مراحل مختلفى را طى مى‏كنند:

نخست به لرزه مى‏آيند سپس به حركت در مى‏آيند.

در سومين مرحله از هم متلاشى مى‏شوند و به صورت انبوهى از شن در مى‏آيند و در آخرين مرحله آن چنان توفان و باد آنها را از جا حركت مى‏دهد و در فضا مى‏پاشد كه همچون پشمهاى زده شده به نظر مى‏رسد. (قارعه/ 5)

(آيه 106)- اين آيه مى‏گويد: با متلاشى شدن كوهها و پراكنده شدن ذرات آن، «خداوند صفحه زمين را به صورت زمينى صاف و مستوى و بى‏آب و گياه در مى‏آورد» (فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً).

(آيه 107)- «آن چنان كه در آن هيچ گونه اعوجاج و پستى و بلندى مشاهده نخواهى كرد» (لا تَرى‏ فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً).

(آيه 108)- «در آن روز، همه از دعوت كننده الهى پيروى نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت» و همگى از قبرها بر مى‏خيزند (يَوْمَئِذٍ يَتَّبِعُونَ الدَّاعِيَ لا عِوَجَ لَهُ).

اين دعوت كننده هر كس كه باشد آن چنان فرمانش نافذ است كه هيچ كس قدرت بر تخلف از آن را ندارد.

«و (در اين موقع) همه صداها در برابر عظمت پروردگار رحمان خاضع مى‏شود و جز صداى آهسته، چيزى نمى‏شنوى» (وَ خَشَعَتِ الْأَصْواتُ لِلرَّحْمنِ فَلا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً).

اين خاموشى صداها يا به خاطر سيطره عظمت الهى بر عرصه محشر است كه همگان در برابرش خضوع مى‏كنند، و يا از ترس حساب و كتاب و نتيجه اعمال و يا هر دو.

امیرحسین
07-13-2011, 06:38 AM
(آيه 109)- از آنجا كه ممكن است بعضى گرفتار اين اشتباه شوند كه ممكن است غرق گناه باشند و به وسيله شفيعانى شفاعت شوند بلافاصله اضافه مى‏كند:

«در آن روز شفاعت هيچ كس سودى نمى‏دهد، مگر كسانى كه خداوند رحمان به آنها اجازه شفاعت داده، و از گفتار آنها (در اين زمينه) راضى است» (يَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِيَ لَهُ قَوْلًا).

اشاره به اين كه: شفاعت در آنجا بى‏حساب نيست، بلكه برنامه دقيقى دارد هم در مورد شفاعت كننده، و هم در مورد شفاعت شونده، و تا استحقاق و شايستگى در افراد براى شفاعت شدن وجود نداشته باشد، شفاعت معنى ندارد.

(آيه 110)- و از آنجا كه حضور مردم در صحنه قيامت براى حساب و جزا، نياز به آگاهى خداوند از اعمال و رفتار آنها دارد، در اين آيه چنين اضافه مى‏كند:

«خداوند آنچه را (مجرمان) پيش رو دارند و آنچه را (در دنيا) پشت سر گذاشته‏اند، همه را مى‏داند (و از تمام افعال و سخنان و نيات آنها در گذشته و پاداش كيفرى را كه در آينده در پيش دارند، از همه با خبر است) ولى آنها به (علم) او احاطه ندارند» (يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً).

و به اين ترتيب احاطه علمى خداوند هم نسبت به اعمال آنهاست و هم نسبت به جزاى آنها، و اين دو در حقيقت دو ركن قضاوت كامل و عادلانه است.

(آيه 111)- «و در آن روز همه مردم در برابر خداوند حىّ قيّوم، كاملا خاضع مى‏شوند» (وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ).

انتخاب صفت «حى و قيوم» از ميان صفات خدا در اينجا به خاطر تناسبى است كه اين دو صفت با مسأله رستاخيز كه روز حيات و قيام همگان است دارد.

و در پايان آيه، اضافه مى‏كند: «و مأيوس (و زيانكار) است آن كه بار ستمى بر دوش دارد»! (وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْماً).

گويى ظلم و ستم همچون بار عظيمى است كه بر دوش انسان سنگينى مى‏كند و از پيشرفت او به سوى نعمتهاى جاويدان الهى باز مى‏دارد.

امیرحسین
07-13-2011, 06:39 AM
(آيه 112)- و از آنجا كه روش قرآن غالبا بيان تطبيقى مسائل است بعد از ذكر سرنوشت ظالمان و مجرمان در آن روز، به بيان حال مؤمنان پرداخته مى‏گويد: «و اما كسانى كه اعمال صالحى انجام دهند، در حالى كه ايمان دارند، آنها نه از ظلم و ستمى مى‏ترسند و نه از نقصان حقشان» (وَ مَنْ يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا يَخافُ ظُلْماً وَ لا هَضْماً).

اصولا براى اين كه عمل صالح بطور مستمر و ريشه دار و عميق انجام گيرد بايد از عقيده پاك و اعتقاد صحيح (ايمان) سيراب گردد.

(آيه 113)- قرآن در اينجا اشاره‏اى دارد به مجموع آنچه در آيات قبل پيرامون مسائل تربيتى مربوط به قيامت و وعد و وعيد آمده است، مى‏فرمايد:

«و اين گونه آن را قرآنى عربى [فصيح و گويا] نازل كرديم و انواع تهديدها را به عبارت و بيانات مختلف بيان نموديم، شايد آنها تقوا پيشه كنند يا براى آنان تذكرى پديد آورد» (وَ كَذلِكَ أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا وَ صَرَّفْنا فِيهِ مِنَ الْوَعِيدِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ أَوْ يُحْدِثُ لَهُمْ ذِكْراً).

كلمه «عربيّا» گر چه به معنى زبان عربى است، ولى در اينجا اشاره به فصاحت و بلاغت قرآن و رسا بودن مفاهيم آن مى‏باشد، زيرا: اصولا زبان عربى- به تصديق زبان شناسان جهان- يكى از رساترين لغات، و ادبيات آن از قويترين ادبيات است. ديگر اين كه گاهى قرآن بيانات مختلفى از يك واقعيت دارد، مثلا مسأله وعيد و مجازات مجرمان را، گاهى در لباس بيان سرگذشت امتهاى پيشين، و گاهى به صورت خطاب به حاضران، و گاهى در شكل ترسيم حال آنها در صحنه قيامت و گاه به لباسهاى ديگر بيان مى‏كند.

امیرحسین
07-13-2011, 06:39 AM
(آيه 114)- اين آيه اضافه مى‏كند: «پس بلند مرتبه است خداوندى كه سلطان بر حقّ است» (فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ).

و از آنجا كه گاه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به خاطر عشق به فراگيرى قرآن و حفظ آن براى مردم به هنگام دريافت وحى عجله مى‏كرد و كاملا مهلت نمى‏داد تا جبرئيل سخن خود را تمام كند در دنباله اين آيه چنين به او تذكر داده مى‏شود: «و نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مكن پيش از آن كه وحى آن بر تو تمام شود» (وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضى‏ إِلَيْكَ وَحْيُهُ).

«و بگو: پروردگارا! علم مرا افزون كن» (وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً).

جايى كه پيامبر با آن علم سرشار و روح مملو از آگاهى مأمور باشد كه تا پايان عمر، از خدا افزايش علم بطلبد، وظيفه ديگران كاملا روشن است، در حقيقت از نظر اسلام، علم هيچ حد و مرزى را نمى‏شناسد، افزون طلبى در بسيارى از امور مذموم است، ولى در علم ممدوح است، افراط بد است ولى افراط در علم معنى ندارد.

(آيه 115)- آدم و فريبكارى شيطان! در اينجا از داستان آدم و حوّا و مبارزه و دشمنى ابليس با آنان سخن مى‏گويد.

شايد اشاره به اين نكته كه مبارزه حق و باطل منحصر به امروز و ديروز و موسى (ع) و فرعون نيست، از آغاز آفرينش آدم بوده و همچنان ادامه دارد.

نخست از پيمان آدم با خدا سخن مى‏گويد، مى‏فرمايد: «پيش از اين، از آدم پيمان گرفته بوديم، اما او فراموش كرد، و عزم استوارى براى او نيافتيم»! (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً).

منظور از اين «عهد» فرمان خدا داير به نزديك نشدن به درخت ممنوع است.

بدون شك آدم، مرتكب گناهى نشد بلكه تنها ترك اولايى از او سر زد، اصولا دوران سكونت آدم در بهشت يك دوران آزمايشى براى آماده شدن جهت زندگى در دنيا و پذيرش مسؤوليت تكاليف بود.

(آيه 116)- سپس به بخش ديگر اين داستان اشاره كرده، مى‏گويد: «و به خاطر بياوريد هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، آنها نيز همگى سجده كردند جز ابليس كه امتناع ورزيد» (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‏).

و از اينجا به خوبى مقام با عظمت آدم روشن مى‏شود، آدمى كه مسجود فرشتگان بود ضمنا عداوت ابليس با او از نخستين گام آشكار مى‏گردد.

شك نيست كه سجده به معنى پرستش مخصوص خداست، و غير از خدا هيچ كس و هيچ چيز نمى‏تواند معبود باشد، بنا بر اين سجده فرشتگان در برابر خدا بود، منتهى به خاطر آفرينش اين موجود با عظمت كه:

شايسته ستايش آن آفريدگار است كارد چنين دل آويز نقشى ز ماء و طينى!

امیرحسین
07-13-2011, 06:39 AM
(آيه 117)- به هر حال ما در اين موقع به آدم اخطار كرديم «پس گفتيم: اى آدم (با اين برنامه مسجل شد كه) ابليس دشمن تو و همسرت است (مواظب باشيد) مبادا شما را از بهشت بيرون كند كه به درد و رنج خواهى افتاد» (فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى‏).

(آيه 118)- سپس خداوند آسايش بهشت و درد و رنج محيط بيرون آن را براى آدم چنين شرح مى‏دهد: «تو در اينجا گرسنه نخواهى شد و برهنه نمى‏شوى» (إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏).

(آيه 119)- «و تو در آن تشنه نخواهى شد و آفتاب سوزان آزارت نمى‏دهد» (وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏).

در دو آيه فوق به چهار نياز اصلى و ابتدايى انسان يعنى نياز به غذا و آب و لباس و مسكن (پوشش در مقابل آفتاب) اشاره شده است.

(آيه 120)- اما با اين همه شيطان كمر عداوت و دشمنى را با آدم بسته بود، به همين دليل آرام ننشست «پس شروع به وسوسه آدم كرد و گفت: اى آدم! آيا درخت عمر جاويدان را به تو نشان بدهم (كه هر كس از ميوه آن بخورد هميشه زنده خواهد بود) آيا راه رسيدن به حكومت و سلطنت هميشگى را مى‏خواهى بدانى»؟! (فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى‏).

در واقع شيطان حساب كرد تمايل آدم به چيست و به اينجا رسيد كه او تمايل به زندگى جاويدان و رسيدن به قدرت بى‏زوال دارد، لذا براى كشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از اين دو عامل استفاده كرد.

(آيه 121)- سر انجام آنچه نمى‏بايست بشود شد، «پس (آدم و حوّا) هر دو از آن (درخت ممنوع) خوردند (و به دنبال آن لباسهاى بهشتى از اندامشان فرو ريخت) عورتشان آشكار گشت»! (فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).

هنگامى كه آدم و حوّا چنين ديدند بلا فاصله «از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند» براى پوشاندن اندام خود (وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ).

آرى! عاقبت «آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و از پاداش او محروم شد» (وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏).

(آيه 122)- ولى از آنجا كه آدم ذاتا پاك و مؤمن بود و در طريق رضاى خدا گام بر مى‏داشت، و اين خطا كه بر اثر وسوسه شيطان دامن او را گرفت جنبه استثنايى داشت، خداوند او را از رحمت خود براى هميشه دور نساخت، بلكه «بعد از اين ماجرا پروردگارش او را برگزيد و توبه‏اش را پذيرا شد و هدايتش كرد» (ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى‏).

امیرحسین
07-13-2011, 06:40 AM
(آيه 123)- با اين كه توبه آدم پذيرفته شد، اما كارى كرده بود كه بازگشت به حال نخستين امكان‏پذير نبود و لذا خداوند «به او و حوّا دستور داد: هر دو (و همچنين شيطان همراه شما) از بهشت به زمين فرود آييد» (قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً).

«در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود» (بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ).

اما به شما اخطار مى‏كنم، راه سعادت و نجات به رويتان گشوده است «پس هر گاه هدايت من به سراغ شما بيايد هر يك از شما از اين هدايت پيروى كند نه گمراه مى‏شود و نه شقاوتمند» (فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‏).

(آيه 124)- و براى اين كه تكليف آنها كه فرمان حق را فراموش مى‏كنند نيز روشن گردد اضافه مى‏كند: «و كسى كه از ياد من روى گردان شود، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت» (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً).

«و در قيامت او را نابينا محشور مى‏كنيم» (وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى‏).

اصولا تنگى زندگى بيشتر به خاطر كمبودهاى معنوى و نبودن غناى روحى است، به خاطر عدم اطمينان به آينده و ترس از نابود شدن امكانات موجود، و وابستگى بيش از حد به جهان ماده است، و آن كس كه ايمان به خدا دارد و دل به ذات پاك او بسته، از همه اين نگرانيها در امان است.

(آيه 125)- در آنجا «عرض مى‏كند: پروردگارا! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه قبلا بينا بودم»؟! (قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً).

(آيه 126)- بلا فاصله پاسخ مى‏شنود كه، «مى‏فرمايد: آن گونه كه آيات من براى تو آمد، و تو آنها را فراموش كردى، امروز نيز تو فراموش خواهى شد» (قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى‏). و چشمت از ديدن نعمتهاى پروردگار و مقام قرب او نابينا مى‏گردد.

امیرحسین
07-13-2011, 06:40 AM
(آيه 127)- سر انجام به صورت يك جمع بندى و نتيجه گيرى مى‏فرمايد:

«و اين گونه كسانى را كه راه اسراف را پيش گرفتند و ايمان به آيات پروردگارشان نياوردند جزا مى‏دهيم» (وَ كَذلِكَ نَجْزِي مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِآياتِ رَبِّهِ).

«و عذاب آخرت از اين هم شديدتر و پايدارتر است» (وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقى‏).

(آيه 128)- از تاريخ گذشتگان عبرت بگيريد: از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى فراوانى از مجرمان به ميان آمد در اين آيه به يكى از بهترين و مؤثرترين طرق بيدارى كه مطالعه تاريخ پيشينيان است اشاره كرده، چنين مى‏گويد: «آيا براى هدايت آنها همين كافى نيست كه بسيارى از اقوام گذشته را كه در قرون پيشين زندگى مى‏كردند هلاك كرديم» (أَ فَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ).

همان كسانى كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند و «اينها در مساكن (ويران شده) آنان رفت و آمد دارند» (يَمْشُونَ فِي مَساكِنِهِمْ).

اينها در مسير رفت و آمد خود، به خانه‏هاى قوم عاد در سفرهاى يمن و مساكن ويران شده قوم ثمود در سفر شام و منازل زير و رو گشته قوم لوط در سفر فلسطين مى‏گذرند، آثار آنها را مى‏بينند، ولى درس عبرت نمى‏گيرند.

آرى «در اينها دلايل روشن و آيات فراوانى است براى صاحبان عقل و انديشه بيدار» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏).

موضوع عبرت گرفتن از تاريخ پيشينيان از مسائلى است كه قرآن و احاديث اسلامى زياد روى آن تكيه كرده است.

در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (ص) مى‏خوانيم: «غافلترين مردم كسى است كه از دگرگون شدن دنيا اندرز نگيرد» و از ورق گردانى ليل و نهار انديشه نكند.

امیرحسین
07-13-2011, 06:40 AM
(آيه 129)- اين آيه در حقيقت پاسخ به سؤالى است كه در اينجا مطرح مى‏شود و آن اين كه چرا خداوند همان برنامه‏اى را كه براى مجرمان پيشين ترتيب داد براى اين گروه ترتيب نمى‏دهد، قرآن مى‏گويد: «و اگر سنّت و تقدير پروردگارت و ملاحظه زمان مقرّر نبود، به زودى عذاب الهى دامان آنها را مى‏گرفت» (وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَكانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى).

اين سنت الهى، اشاره‏اى به فرمان آفرينش داير به آزادى انسانهاست، زيرا اگر هر مجرمى بلافاصله و بدون هيچ گونه مهلت مجازات شود، ايمان و عمل صالح، تقريبا جنبه اضطرارى و اجبارى پيدا مى‏كند، و بيشتر به خاطر ترس و وحشت از مجازات فورى خواهد بود، بنا بر اين وسيله تكامل كه هدف اصلى است نخواهد شد.

به علاوه اگر حكم شود كه همه مجرمان فورا مجازات شوند، كسى در روى زمين زنده نخواهد ماند. (نحل/ 61) بنا بر اين، بايد مهلتى باشد تا گنهكاران به خود آيند و راه اصلاح در پيش گيرند، و هم فرصتى براى خود سازى، به همه پويندگان راه حق داده شود.

(آيه 130)- سپس روى سخن را به پيامبر (ص) كرده، مى‏گويد: «اكنون (كه بنا نيست اين بد كاران فورا، مجازات شوند) تو در برابر آنچه آنها مى‏گويند صابر و شكيبا باش» (فَاصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ).

و براى تقويت روحيه پيامبر (ص) و تسلى خاطر او دستور راز و نياز با خدا و نماز و تسبيح را مى‏دهد و مى‏گويد: «قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن، همچنين در اثناء شب و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را به جا آور تا راضى و خشنود شوى» و قلب تو در برابر سخنان درد آور آنها ناراحت نشود (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّكَ تَرْضى‏).

بدون شك اين حمد و تسبيح مبارزه‏اى است با شرك و بت پرستى در عين صبر و شكيبايى در برابر بد گوييها و سخنان ناهنجار مشركان.

(آيه 131)- در اينجا دستوراتى به پيامبر داده شده كه در حقيقت منظور از آن عموم مسلمانان است، و تكميلى است براى بحثى كه در زمينه «شكيبايى» در آيه گذشته خوانديم.

نخست مى‏گويد: «و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههايى از آنها (كفار و مخالفان) داده‏ايم ميفكن!» (وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ).

آرى! اين نعمتهاى ناپايدار، «شكوفه‏هاى زندگى دنياست» (زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا). شكوفه‏هايى كه زود مى‏شكفد و پژمرده مى‏شود و پرپر مى‏گردد و بر روى زمين مى‏ريزد، و چند صباحى بيشتر پايدار نمى‏ماند.

در عين حال اينها همه «براى آن است كه ما آنان را در آن بيازماييم» (لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ).

و به هر حال «آنچه پروردگارت به تو روزى داده بهتر و پايدارتر است» (وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى‏).

خداوند انواع مواهب و نعمتها را به تو بخشيده است، ايمان و اسلام، قرآن و آيات الهى، روزيهاى حلال و پاكيزه و سر انجام نعمتهاى جاودان آخرت اين روزيها پايدارند و جاودانى.

امیرحسین
07-13-2011, 06:41 AM
(آيه 132)- در اين آيه براى تلطيف روح پيامبر (ص) و تقويت قلب او مى‏فرمايد: «و خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نيز بر انجام آن شكيبا و پر استقامت باش» (وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها). چرا كه اين نماز براى تو و خاندانت مايه پاكى و صفاى قلب و تقويت روح و دوام ياد خداست.

سپس اضافه مى‏كند: اگر دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است منافع و بركاتش تنها متوجه خود شماست «ما از تو روزى نمى‏خواهيم بلكه به تو روزى مى‏دهيم» (لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ).

اين نماز چيزى بر عظمت پروردگار نمى‏افزايد، بلكه سرمايه بزرگى براى تكامل شما انسانها و كلاس عالى تربيت است.

و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «و عاقبت و سر انجام نيك از آن تقواست» (وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏).

آنچه باقى مى‏ماند و سر انجامش مفيد و سازنده و حياتبخش است همان تقوا و پرهيزكارى است، پرهيزكاران سر انجام پيروزند و بى‏تقوايان محكوم به شكست.

(آيه 133)- اين آيه به يكى از بهانه جوييهاى كفار اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها گفتند: چرا پيامبر معجزه‏اى از سوى پروردگارش (آن چنان كه ما مى‏خواهيم) نمى‏آورد» (وَ قالُوا لَوْ لا يَأْتِينا بِآيَةٍ مِنْ رَبِّهِ).

بلا فاصله به آنها پاسخ مى‏گويد: «آيا خبرهاى روشن (اقوام پيشين) كه در كتب آسمانى گذشته بوده است براى آنها نيامده»؟ (أَ وَ لَمْ تَأْتِهِمْ بَيِّنَةُ ما فِي الصُّحُفِ الْأُولى‏). كه پى در پى براى آوردن معجزات بهانه‏جويى مى‏كردند و پس از مشاهده معجزات به كفر و انكار ادامه مى‏دادند و عذاب شديد الهى دامنشان را مى‏گرفت، آيا نمى‏دانند اگر اينها نيز همين راه را بروند همان سرنوشت در انتظارشان است.

امیرحسین
07-13-2011, 06:41 AM
(آيه 134)- به هر حال اين بهانه جويان مردمى حق طلب نيستند بلكه دائما در فكر بهانه گيرى تازه‏اى مى‏باشند حتى «اگر ما آنها را قبل از نزول اين قرآن و آمدن پيامبر اسلام مجازات و هلاك مى‏كرديم در قيامت مى‏گفتند: پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى، تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آن كه ذليل و رسوا شويم»؟! (وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى‏).

ولى اكنون كه اين پيامبر بزرگ با اين كتاب با عظمت به سراغ آنها آمده هر روز سخنى مى‏گويند و براى فرار از حق بهانه‏اى مى‏تراشند.

(آيه 135)- به آنها اخطار كن و «بگو: همه ما و شما در انتظاريم» (قُلْ كُلٌّ مُتَرَبِّصٌ).

ما انتظار وعده‏هاى الهى را در مورد شما داريم، شما هم در انتظار اين هستيد كه مشكلات و مصائب دامان ما را بگيرد.

«اكنون كه چنين است در انتظار باشيد»! (فَتَرَبَّصُوا).

«اما به زودى خواهيد دانست چه كسانى اهل راه مستقيم و آيين حقند و چه كسانى (به منزلگاه حق، و نعمت جاودان الهى) هدايت يافتند» (فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِيِّ وَ مَنِ اهْتَدى‏).

و با اين جمله قاطع و پر معنى گفتگوى خود را با اين منكران لجوج و بهانه‏جو در اينجا پايان مى‏دهد.

«پايان سوره طه»