PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : سوره ابراهيم [14]



امیرحسین
06-22-2011, 03:44 PM
سوره ابراهيم [14]

اين سوره داراى 52 آيه است كه در «مكّه» نازل شده به استثناى آيات 28 و 29، كه طبق گفته بسيارى از مفسران در «مدينه» در باره كشتگان مشركان در بدر نازل گرديده است.

محتواى سوره: چنانكه از نام سوره پيداست، قسمتى از آن در باره قهرمان توحيد ابراهيم بت شكن (بخش نيايشهاى او) نازل گرديده است.

بخش ديگرى از اين سوره اشاره به تاريخ انبياى پيشين همچون نوح، موسى و قوم عاد و ثمود، و درسهاى عبرتى كه در آنها نهفته است مى‏باشد.

خلاصه اين سوره مجموعه‏اى است از بيان اعتقادات و اندرزها و موعظه‏ها و سرگذشتهاى عبرت انگيز اقوام پيشين و بيان هدف رسالت پيامبران و نزول كتب آسمانى.

فضيلت تلاوت اين سوره:

از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «كسى كه سوره ابراهيم و حجر را بخواند، خداوند به تعداد هر يك از آنها كه بت مى‏پرستيدند و آنها كه بت نمى‏پرستيدند، ده حسنه به او مى‏بخشد».

همان گونه كه بارها گفته‏ايم پاداشهايى كه در باره تلاوت سوره‏هاى قرآن وارد شده پاداشى است در برابر خواندن توأم با انديشه و سپس عمل.

امیرحسین
06-22-2011, 03:44 PM
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ به نام خداوند بخشنده بخشايشگر

(آيه 1)- بيرون آمدن از ظلمتها به نور: اين سوره همانند بعضى ديگر از سوره‏هاى قرآن با حروف مقطعه شروع شده است. نكته‏اى كه تذكر آن را در اينجا لازم مى‏دانيم اين است كه از 29 سوره‏اى كه با حروف مقطعه آغاز شده، درست در 24 مورد از آنها بلافاصله سخن از قرآن مجيد به ميان آمده است كه نشان مى‏دهد پيوندى ميان اين دو يعنى حروف مقطعه و قرآن برقرار است، و ممكن است خداوند بخواهد با اين بيان روشن كند كه اين كتاب بزرگ آسمانى با اين محتواى پرعظمت كه رهبرى همه انسانها را به عهده دارد از مواد ساده‏اى به نام «حروف الفبا» تشكيل يافته و اين نشانه اهميت اين اعجاز است.

به هر حال بعد از ذكر حروف «الف، لام، راء» (الر).

مى‏فرمايد: «اين كتابى است كه بر تو نازل كرديم به اين منظور كه مردم را از گمراهيها به سوى نور خارج كنى» (كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).

در حقيقت تمام هدفهاى تربيتى و انسانى، معنوى و مادى نزول قرآن، در همين يك جمله جمع است: «بيرون ساختن از ظلمتها به نور»! از ظلمت جهل به نور دانش، از ظلمت كفر به نور ايمان، از ظلمت ستمگرى و ظلم به نور عدالت، از ظلمت فساد به نور صلاح، از ظلمت گناه به نور پاكى و تقوا، و از ظلمت پراكندگى و تفرقه به نور وحدت.

و از آنجا كه سر چشمه همه نيكيها، ذات پاك خداست، و شرط اساسى درك توحيد، توجه به همين واقعيت است بلافاصله اضافه مى‏كند: همه اينها «به اذن پروردگارشان (پروردگار مردم) مى‏باشد» (بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).

سپس براى توضيح و تبيين بيشتر هدايت به سوى نور مى‏فرمايد: «به سوى راه خداوند عزيز و حميد» (إِلى‏ صِراطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ).

خداوندى كه عزتش دليل قدرت اوست، و حميد بودنش نشانه مواهب و نعمتهاى بى‏پايان او مى‏باشد.

امیرحسین
06-22-2011, 03:45 PM
(آيه 2)- در اين آيه به عنوان معرفى خداوند، درسى از توحيد بيان كرده، مى‏گويد: «همان خداوندى كه آنچه در آسمان و زمين است از آن اوست» (اللَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ).

و در پايان آيه توجه به مسأله معاد- بعد از توجه به مبدأ- داده، مى‏گويد:

«واى بر كافران از عذاب شديد» رستاخيز (وَ وَيْلٌ لِلْكافِرِينَ مِنْ عَذابٍ شَدِيدٍ).

(آيه 3)- و در اين آيه بلافاصله كافران را معرفى مى‏كند و با ذكر، سه قسمت از صفات آنها وضعشان را كاملا مشخص مى‏سازد بطورى كه هر كس در اولين برخورد بتواند آنها را بشناسد.

نخست مى‏گويد: «آنها كسانى هستند كه زندگى پست اين جهان را بر زندگى آخرت مقدم مى‏شمرند» (الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ).

و همه چيز حتى ايمان و حق را فداى منافع پست و شهوات و هوسهاى خود مى‏سازند.

سپس مى‏گويد: آنها به اين مقدار هم قانع نيستند بلكه علاوه بر گمراهى خودشان سعى در گمراه ساختن ديگران هم دارند: «آنها (مردم را) از راه خدا باز مى‏دارند» (وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ).

بلكه علاوه بر آن «سعى مى‏كنند آن را دگرگون نشان دهند» (وَ يَبْغُونَها عِوَجاً).

در حقيقت آنها هوسها را زينت مى‏دهند، مردم را تشويق به گناه مى‏نمايند، و از درستى و پاكى مى‏ترسانند. و با تمام قوا مى‏كوشند ديگران را همرنگ خود سازند و با افزودن خرافات، و انواع تحريفها، و ابداع سنتهاى زشت و كثيف به اين هدف برسند.

روشن است «اين افراد (با داشتن اين صفات و اعمال) در گمراهى بسيار دورى هستند» (أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ).

همان گمراهى كه بازگشتشان به راه حق بر اثر بعد و دورى مسافت به آسانى امكان پذير نيست ولى اينها همه محصول اعمال خود آنهاست!

امیرحسین
06-22-2011, 03:45 PM
(آيه 4)- در آيات گذشته سخن از قرآن مجيد و اثرات حياتبخش آن بود، در اين آيه همين موضوع در بعد خاصى تعقيب شده و آن وحدت لسان پيامبران و كتب آسمانى آنها با زبان نخستين قومى است كه به سوى آنها مبعوث شده‏اند.

مى‏فرمايد: «و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم مگر به زبان قوم خودش» (وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ).

زيرا پيامبران در درجه اول با قوم خود، همان ملتى كه از ميان آنها برخاسته‏اند، تماس داشتند و نخستين شعاع وحى به وسيله پيامبران بر آنها مى‏تابيد، و نخستين ياران و ياوران آنها از ميان آنان برگزيده مى‏شدند، بنابراين پيامبر بايد به زبان آنها و لغت آنها سخن بگويد «تا حقايق را به روشنى براى آنان آشكار سازد» (لِيُبَيِّنَ لَهُمْ).

لذا دعوت پيامبران از طريق تبيين و روشنگرى و تعليم و تربيت با همان زبان معمولى و رايج صورت مى‏گرفته است، نه از طريق يك اثر مرموز و ناشناخته در قلبها.

سپس اضافه مى‏كند: «بعد (از تبيين دعوت الهى براى آنها) خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى‏كند و هر كس را بخواهد هدايت مى‏نمايد» (فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ).

اشاره به اين كه هدايت و ضلالت در نهايت امر، كار پيامبران نيست، كار آنها ابلاغ و تبيين است، اين خداست كه راهنمايى و هدايت واقعى بندگانش را در دست دارد.

ولى براى اين كه تصور نشود معنى اين سخن جبر و الزام و سلب آزادى بشر است، بلافاصله اضافه مى‏كند: «و او عزيز حكيم است» (وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ).

به مقتضاى عزت و قدرتش، بر هر چيز تواناست، اما به مقتضاى حكمتش بى‏جهت و بى‏دليل كسى را هدايت و يا كسى را گمراه نمى‏سازد، بلكه گامهاى نخستين با نهايت آزادى اراده در راه سير الى اللّه از ناحيه بندگان برداشته مى‏شود و سپس نور هدايت و فيض حق بر قلب آنها مى‏تابد.

همچنين آنها كه با لجاجت و تعصب و دشمنى با حق و غوطه‏ور شدن در شهوات و آلوده شدن به ظلم و ستم، شايستگى هدايت را از خود سلب كرده‏اند، از فيض هدايت محروم، و در وادى ضلالت، گمراه مى‏شوند.

و به اين ترتيب سر چشمه هدايت و ضلالت به دست خود ماست.

امیرحسین
06-22-2011, 03:45 PM
(آيه 5)- در اين آيه به يكى از نمونه‏هاى ارسال پيامبران در مقابل طاغوتهاى عصر خود به منظور خارج كردن آنان از ظلمتها به نور اشاره كرده، مى‏فرمايد: «و ما موسى را با آيات خود (معجزات گوناگون) فرستاديم و به او فرمان داديم كه قوم خودت را از ظلمات به سوى نور بيرون آر»! (وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآياتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ).

سپس به يكى از مأموريتهاى بزرگ موسى اشاره كرده، مى‏فرمايد: «ايام الهى و روزهاى خدا را به ياد قوم خود بياور» (وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ).

«بِأَيَّامِ اللَّهِ» تمام روزهايى است كه داراى عظمتى در تاريخ زندگى بشر است.

هر روز كه فصل تازه‏اى در زندگى انسانها گشوده، و درس عبرتى به آنها داده و ظهور و قيام پيامبرى در آن بوده، يا طاغوت و فرعون گردنكشى در آن به قعر درّه نيستى فرستاده شده، خلاصه هر روز كه حق و عدالتى بر پا شده و ظلم و بدعتى خاموش گشته، همه آنها از ايام اللّه است.

در حديثى از امام باقر عليه السّلام مى‏خوانيم كه فرمود: «ايام اللّه، روز قيام مهدى موعود- عج- و روز رجعت و روز قيامت است».

در پايان آيه مى‏فرمايد: «در اين سخن و در همه ايام اللّه، آيات و نشانه‏هايى است براى هر انسان شكيبا و پراستقامت و شكرگزار» (إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ).

به اين ترتيب افراد با ايمان نه در مشكلات و روزهاى سخت دست و پاى خود را گم مى‏كنند، و تسليم حوادث مى‏شوند و نه در روزهاى پيروزى و نعمت گرفتار غرور و غفلت مى‏گردند.

(آيه 6)- در اين آيه به يكى از آن ايام اللّه و روزهاى درخشان و پربارى كه در تاريخ بنى اسرائيل وجود داشته و ذكر آن تذكرى براى مسلمانان است، اشاره كرده مى‏گويد: «و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه موسى به قوم خود گفت: نعمت خدا را متذكر شويد آن زمان كه شما را از چنگال آل فرعون رهايى بخشيد» (وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنْجاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ).

«همانها كه شما را به بدترين وجهى عذاب مى‏كردند، پسرانتان را سر مى‏بريدند و زنانتان را (براى خدمت و كنيزى) زنده نگه مى‏داشتند» (يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ يُذَبِّحُونَ أَبْناءَكُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِساءَكُمْ).

و در طول تاريخ شيوه هر استعمارگرى چنين بوده است كه قسمتى از نيروهاى فعال و پرخاشگر و پرمقاومت را نابود مى‏كردند، يا با انواع اعتيادها و آلودگيها آنها را عملا بى‏اثر مى‏ساختند، و قسمت ديگرى را تضعيف كرده و در مسير منافع خود به كار مى‏انداختند.

«و در اين آزمايش بزرگى از پروردگارتان براى شما بود» (وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ).

نه تنها در مورد بنى اسرائيل كه در مورد همه اقوام و ملتها، روز رسيدنشان به آزادى و استقلال و كوتاه شدن دست طاغوتها از «ايام اللّه» است.

امیرحسین
06-22-2011, 03:45 PM
(آيه 7)- سپس اضافه مى‏كند: «و (اين را هم به خاطر بياوريد) كه پروردگار شما اعلام كرد اگر شكر نعمتهاى مرا به جا آوريد من بطور قطع نعمتهاى شما را افزون مى‏كنم و اگر كفران كنيد عذاب و مجازات من شديد است» (وَ إِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ).

اين آيه ممكن است دنباله كلام موسى به بنى اسرائيل باشد و نيز ممكن است يك جمله مستقل و خطاب به مسلمانان بوده باشد، ولى به هر حال از نظر نتيجه چندان تفاوت ندارد و به عنوان درسى سازنده براى ما در قرآن مجيد آمده است.

شكر مايه فزونى نعمت و كفر موجب فناست- بدون شك خداوند در برابر نعمتهايى كه به ما مى‏بخشد نيازى به شكر ما ندارد، و اگر دستور به شكرگزارى داده آن هم موجب نعمت ديگرى بر ما و يك مكتب عالى تربيتى است.

حقيقت شكر تنها تشكر زبانى نيست، بلكه شكر داراى سه مرحله است نخستين مرحله آن است كه به دقت بينديشيم كه بخشنده نعمت كيست؟ اين توجه و ايمان و آگاهى پايه اول شكر است، و از آن كه بگذريم مرحله زبان فرا مى‏رسد، ولى از آن بالاتر مرحله عمل است، شكر عملى آن است كه درست بينديشيم كه هر نعمتى براى چه هدفى به ما داده شده است آن را در مورد خودش صرف كنيم كه اگر نكنيم كفران نعمت كرده‏ايم.

و از اينجا رابطه ميان «شكر» و «فزونى نعمت» روشن مى‏شود، چرا كه هرگاه انسانها نعمتهاى خدا را درست در همان هدفهاى واقعى نعمت صرف كردند، عملا ثابت كرده‏اند كه شايسته و لايق‏اند و اين لياقت و شايستگى سبب فيض بيشتر و موهبت افزونتر مى‏گردد.

(آيه 8)- اين آيه تأييد و تكميلى است براى بحث شكرگزارى و كفران كه در آيه قبل گذشت، و آن در ضمن سخنى از زبان موسى بن عمران نقل شده است، مى‏فرمايد: «و موسى به بنى اسرائيل يادآور شد كه اگر شما و تمام مردم روى زمين كافر شويد (و نعمت خدا را كفران كنيد هيچ زيانى به او نمى‏رسانيد) چرا كه او بى‏نياز و ستوده است» (وَ قالَ مُوسى‏ إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ).

در حقيقت شكر نعمت و ايمان آوردن به خدا مايه افزونى نعمت شما و تكامل و افتخار خودتان است و گر نه خداوند آنچنان بى‏نياز است كه اگر تمام كائنات كافر گردند، بر دامان كبريايى او گردى نمى‏نشيند.

امیرحسین
06-22-2011, 03:46 PM
(آيه 9)- سپس به سرنوشت گروههايى از اقوام گذشته در طى چندين آيه مى‏پردازد، همانها كه در برابر نعمتهاى الهى راه كفران را پيش گرفتند، و در برابر دعوت رهبران الهى به مخالفت و كفر برخاستند و منطق آنان و سر انجام كار آنها را شرح مى‏دهد تا تأكيدى باشد بر آنچه در آيه قبل گفته شد، مى‏فرمايد: «آيا خبر كسانى كه قبل از شما بودند به شما نرسيده»؟ (أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ).

اين جمله ممكن است دنباله گفتار موسى بوده باشد كه در آيه قبل آمده، و ممكن است بيان مستقلى از ناحيه قرآن خطاب به مسلمانان باشد، و از نظر نتيجه تفاوت چندانى ندارد.

سپس اضافه مى‏كند: «اقوامى همچون قوم نوح و عاد و ثمود و آنها كه بعد از آنان بودند» (قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ).

«همانها كه جز خدا آنان را نمى‏شناسد» و از اخبار آنها كسى غير او آگاه نيست (لا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ).

سپس به عنوان توضيحى در زمينه سرگذشت آنها مى‏گويد: «پيامبرانشان با دلائل روشن به سوى آنها آمدند ولى آنها (از سر تعجب و انكار) دست بر دهان گذاشتند و گفتند: ما به آنچه شما به خاطر آن فرستاده شده‏ايد كافريم» (جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ).

چرا كه «ما در باره آنچه شما ما را به سوى آن دعوت مى‏كنيد، شك و ترديد داريم» و با اين شك و ترديد چگونه امكان دارد، دعوت شما را بپذيريم! (وَ إِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُرِيبٍ).

(آيه 10)- آيا در خدا شك است؟ از آنجا كه در آيه قبل گفتار مشركان و كافران را در زمينه عدم ايمانشان كه استناد به شك و ترديد كرده بودند بيان شده، در اين آيه بلافاصله با دليل روشنى كه در عبارت كوتاهى آمده شك آنها را نفى مى‏كند و چنين مى‏گويد: «پيامبرانشان به آنان گفتند: آيا در وجود خدايى كه آفريننده آسمانها و زمين است شكى است»؟! (قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).

ممكن است «فاطِرِ» اشاره به شكافتن توده ابتدايى ماده جهان باشد كه در علوم روز مى‏خوانيم كه مجموع ماده عالم، يك واحد به هم پيوسته بود سپس شكافته شد و كرات آشكار گشت.

به هر حال قرآن در اينجا مانند غالب موارد ديگر براى اثبات وجود خدا و صفات او تكيه بر نظام عالم هستى و آفرينش آسمانها و زمين مى‏كند.

سپس به پاسخ دومين ايراد منكران مى‏پردازد كه ايراد به مسأله رسالت پيامبران است، مى‏فرمايد: اين مسلم است كه آفريدگار دانا و حكيم، هرگز بندگانش را بدون رهبر، رها نمى‏كنند، بلكه «از شما (با فرستادن پيامبران) دعوت مى‏كند تا از گناه و آلودگيها پاكتان سازد و گناهانتان را ببخشد» (يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ).

«و تا موعد مقرّرى شما را باقى گذارد»! تا راه تكامل خويش را بپيماييد و حد اكثر بهره لازم را از اين زندگى ببريد (وَ يُؤَخِّرَكُمْ إِلى‏ أَجَلٍ مُسَمًّى).

در حقيقت دعوت پيامبران براى دو هدف بوده، يكى آمرزش گناهان و ديگرى ادامه حيات تا زمان مقرر كه اين دو در واقع علت و معلول يكديگرند، چه اين كه جامعه‏اى مى‏تواند به حيات خود ادامه دهد كه از گناه و ظلم پاك باشد.

ولى با اين همه باز كفار لجوج اين دعوت حياتبخش كه آميخته با منطق روشن توحيد بود نپذيرفتند و با بيانى كه آثار لجاجت و عدم تسليم در برابر حق از آن مى‏باريد، به پيامبران خود چنين «پاسخ گفتند: شما جز بشرى مثل ما نيستيد»! (قالُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا).

به علاوه «شما مى‏خواهيد ما را از آنچه نياكان ما مى‏پرستيدند بازداريد» (تُرِيدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمَّا كانَ يَعْبُدُ آباؤُنا).

از همه اينها گذشته «شما دليل روشنى براى ما بياوريد» (فَأْتُونا بِسُلْطانٍ مُبِينٍ).

امیرحسین
06-22-2011, 03:46 PM
(آيه 11)- تنها بر خدا توكل كنيد! در اين آيه و آيه بعد پاسخ پيامبران را از بهانه جوييهاى مخالفان لجوج كه در آيات گذشته آمده مى‏خوانيم.

در مقابل ايراد آنها كه مى‏گفتند: چرا از جنس بشر هستيد، «پيامبرانشان به آنها گفتند: مسلما ما تنها بشرى همانند شما هستيم، ولى خدا بر هر كس از بندگانش بخواهد منت مى‏گذارد» و موهبت رسالت را به آنها مى‏بخشد (قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلى‏ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ).

سپس به پاسخ سؤال سوم مى‏پردازد بى‏آنكه از ايراد دوم پاسخ گويد. گويى ايراد دوم آنها در زمينه استناد به سنت نياكان آنقدر سست و بى‏اساس بوده كه هر انسان عاقلى با كمترين تامّل جواب آن را مى‏فهمد، به علاوه در آيات ديگر قرآن، پاسخ اين سخن داده شده است.

آرى! در پاسخ سؤال سوم چنين مى‏گويد كه آوردن معجزات، كار ما نيست كه به صورت يك خارق العاده‏گر، گوشه‏اى بنشينيم و هر كس به ميل خودش معجزه‏اى پيشنهاد كند و مسأله خرق عادت تبديل به يك بازيچه بى‏ارزش شود، بلكه: «ما نمى‏توانيم معجزه‏اى جز به فرمان خدا بياوريم» (وَ ما كانَ لَنا أَنْ نَأْتِيَكُمْ بِسُلْطانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ).

به علاوه هر پيامبرى حتى بدون تقاضاى مردم به اندازه كافى اعجاز نشان مى‏دهد تا سند اثبات حقانيت او گردد.

سپس براى اين كه پاسخ قطعى به تهديدهاى گوناگون بهانه جويان نيز بدهند با اين جمله موضع خود را مشخص مى‏ساختند و مى‏گفتند: «همه افراد با ايمان بايد تنها بر خدا تكيه كنند» همان خدايى كه قدرتها در برابر قدرتش ناچيز و بى‏ارزش است (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ).

امیرحسین
06-22-2011, 03:46 PM
(آيه 12)- بعد به استدلال روشنى براى مسأله توكل، پرداخته و مى‏گفتند:

«چرا ما بر «اللّه» توكل نكنيم (و در همه مشكلات به او پناه نبريم؟ چرا ما از قدرتهاى پوشالى و تهديدها بترسيم) در حالى كه او ما را به راههاى سعادتمان هدايت كرده» (وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا).

و سپس چنين ادامه مى‏دادند: اكنون كه تكيه گاه ما خداست، تكيه گاهى شكست ناپذير مافوق همه چيز «بطور قطع، ما در برابر تمام آزار و اذيتهاى شما ايستادگى و شكيبايى خواهيم كرد» (وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَيْتُمُونا).

و بالاخره گفتار خود را با اين سخن پايان مى‏دادند كه: «و همه توكل كنندگان بايد تنها بر اللّه توكل كنند» (وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ).

منظور از «توكل» اين است كه در برابر عظمت مشكلات، انسان احساس حقارت و ضعف نكند، بلكه با اتكاى بر قدرت بى‏پايان خداوند، خود را پيروز و فاتح بداند، و به اين ترتيب توكل اميد آفرين، نيروبخش و تقويت كننده، و سبب فزونى پايدارى و مقاومت است.

(آيه 13)- برنامه و سرنوشت جباران عنيد: همان گونه كه راه و رسم افراد بى‏منطق است، هنگامى كه به ضعف و ناتوانى گفتار و عقيده خود آگاه شدند، استدلال را رها كرده، و تكيه به زور و قدرت و قلدرى مى‏كنند در اينجا نيز مى‏خوانيم هنگامى كه پيامبران منطق متين و رساى خود را- كه در آيات قبل گذشت- بيان كردند. «كافران (لجوج و بهانه‏جو)، به پيامبران خود گفتند: سوگند ياد مى‏كنيم كه شما را از سرزمينمان خارج مى‏سازيم، مگر اين كه به آيين ما (و بت پرستى) باز گرديد»! (وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنا).

اين مغروران بى‏خبر، گويى همه سرزمينها را مال خود مى‏دانستند و براى پيامبرانشان حتى به اندازه يك شهروند حق قائل نبودند و لذا مى‏گفتند: «أَرْضِنا» (سرزمين ما!) در حالى كه خداوند زمين و تمام مواهبش را براى صالحان آفريده است.

سپس اضافه مى‏كند: «در اين حال، پروردگار (به پيامبران دلدارى و اطمينان خاطر مى‏داد و) به آنها وحى فرستاد كه: ما ظالمان را هلاك مى‏كنيم» (فَأَوْحى‏ إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ).

بنابراين از اين تهديدها هرگز نترسيد و كمترين سستى در اراده آهنين شما راه نيابد.

امیرحسین
06-22-2011, 03:47 PM
(آيه 14)- و از آنجا كه منكران ستمگر، پيامبران را تهديد به تبعيد از سرزمينشان مى‏كردند خداوند در مقابل به آنها چنين وعده مى‏دهد كه: «و شما را در زمين بعد از (نابودى) آنها سكونت خواهيم داد» (وَ لَنُسْكِنَنَّكُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ).

«ولى اين (موفقيت و پيروزى نصيب همه كس نمى‏شود بلكه) براى كسى است كه از مقام (عدالت) من بترسد (و احساس مسؤوليت كند) و از عذاب من بيمناك باشد» و آن را جدّى تلقى كند (ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامِي وَ خافَ وَعِيدِ).

(آيه 15)- و در اين هنگام كه پيامبران كارد به استخوانشان رسيده بود و تمام وظيفه خود را در برابر قوم خويش انجام داده بودند و آنها كه بايد ايمان بياورند ايمان آورده و بقيه در كفر پافشارى داشتند و مرتبا رسولان را تهديد مى‏كردند، در اين موقع آنها از خداوند «تقاضاى فتح و پيروزى (بر كفّار) كردند» (وَ اسْتَفْتَحُوا).

خداوند هم دعاى اين مجاهدان راستين را به هدف اجابت رسانيد «و (سر انجام) هر گردنكش منحرفى نوميد و نابود شد» (وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ).

(آيه 16)- سپس به نتيجه كار اين جباران عنيد از نظر مجازاتهاى جهان ديگر در ضمن دو آيه به پنج موضوع اشاره مى‏كند:

1- «به دنبال اين نوميدى و خسران- و يا به دنبال چنين كسى- جهنم و آتش سوزان خواهد بود» (مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ).

2- «و از آب بدبوى متعفّنى نوشانده مى‏شود»! (وَ يُسْقى‏ مِنْ ماءٍ صَدِيدٍ).

«صديد» چركى است كه ميان پوست و گوشت جمع مى‏شود يعنى از يك آب بدبوى متعفن بدمنظره همانند چرك و خون به او مى‏نوشانند.

امیرحسین
06-22-2011, 03:47 PM
(آيه 17)- سوم: اين مجرم گناهكار و جبار عنيد، هنگامى كه خود را در برابر چنين نوشابه‏اى مى‏بيند «به زحمت جرعه جرعه آن را سر مى‏كشد، و هرگز مايل نيست آن را بياشامد» بلكه به اجبار در حلق او مى‏ريزند (يَتَجَرَّعُهُ وَ لا يَكادُ يُسِيغُهُ).

4- آنقدر وسائل عذاب و شكنجه و ناراحتى براى او فراهم مى‏گردد كه «از هر سو مرگ به سوى او مى‏آيد ولى با اين همه هرگز نمى‏ميرد» تا مجازات زشتيهاى اعمال خود را ببيند (وَ يَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ما هُوَ بِمَيِّتٍ).

5- و با اين كه تصور مى‏شود مجازاتى برتر از اينها كه گفته شد نيست، باز اضافه مى‏كند: «و به دنبال آن عذاب شديدى است» (وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلِيظٌ).

و به اين ترتيب آنچه از شدت مجازات و كيفر در فكر آدمى بگنجد و حتى آنچه نمى‏گنجد در انتظار اين ستمگران خودخواه و جباران بى‏ايمان و گنهكار است، و اينها نتيجه و اثر طبيعى اعمال خود انسانهاست، بلكه تجسمى است از كارهاى آنان در سراى ديگر كه هر عملى به صورت مناسب خود مجسم مى‏شود.

(آيه 18)- خاكسترى بر سينه تندباد! در اين آيه مثل بسيار رسايى براى اعمال افراد بى‏ايمان بيان شده كه بحث آيات گذشته را در زمينه عاقبت كار كفار تكميل كرده، مى‏فرمايد: «اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در مقابل تندباد در يك روز توفانى»! (مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ).

منظور از «أَعْمالُهُمْ» همه اعمال آنهاست حتى اعمال ظاهرا خوبشان كه در باطن رنگ شرك و بت پرستى داشت.

همان گونه كه خاكستر در برابر تندباد، آن هم در يك روز طوفانى آنچنان پراكنده مى‏شود كه هيچ كس قادر بر جمع آن نيست، همين گونه منكران حق «توانايى ندارند كه چيزى از اعمالى را كه انجام داده‏اند به دست آورند» و همگى بر باد مى‏رود و دستهايشان خالى مى‏ماند (لا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلى‏ شَيْ‏ءٍ).

«و اين همان گمراهى دور و دراز است» (ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِيدُ).

امیرحسین
06-22-2011, 03:47 PM
(آيه 19)- آفرينش براساس حق است: به دنبال بحث از باطل در آيه قبل و اين كه همچون خاكستر پراكنده و بى‏قرار است كه دائما با وزش باد از نقطه‏اى به نقطه ديگر منتقل مى‏شود، در اين آيه سخن از حق و استقرار آن به ميان آمده است.

روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به عنوان الگويى براى همه حق طلبان جهان كرده، مى‏گويد: «آيا نديدى كه خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است؟ (أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).

«حقّ» به معنى «مطابقت و هماهنگى» است. و در اينجا ساختمان عالم آفرينش، آسمان و زمين، همگى نشان مى‏دهد كه در آفرينش آنها، نظام و حساب و حكمت و هدفى بوده است، نه خداوند به آفرينش آنها نياز داشته و نه كمبودى را با آن مى‏خواهد در ذات خود برطرف سازد چرا كه او بى‏نياز از همه چيز است.

سپس اضافه مى‏كند دليل بر اين كه نيازى به شما و ايمان آوردن شما ندارد اين است كه: «اگر اراده كند شما را مى‏برد و خلق تازه‏اى (به جاى شما) مى‏آورد» (إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ).

خلقى كه همه ايمان داشته باشند و هيچ يك از كارهاى نادرست شما را انجام ندهند.

(آيه 20)- «و اين كار براى خدا به هيچ وجه مشكل نيست» (وَ ما ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ).

شاهد اين سخن آن كه در سوره نساء آيه 131- 133 مى‏خوانيم: «اگر شما كافر شويد (به خدا زيانى نمى‏رساند) چرا كه آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست و خداوند بى‏نياز و شايسته ستايش است ... هرگاه بخواهد شما را اى مردم مى‏برد و گروه ديگرى مى‏آورد، و خداوند بر اين كار تواناست».

(آيه 21)- در چند آيه قبل اشاره‏اى به مجازات سخت و دردناك منحرفان لجوج و بى‏ايمان شده بود در اينجا همين معنى را تعقيب و تكميل مى‏كند.

نخست مى‏گويد: «و در قيامت همه آنها (جباران و ظالمان و كافران اعم از تابع و متبوع، پيرو و پيشوا) در پيشگاه خداوند ظاهر مى‏شوند» (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً).

و «در اين هنگام ضعفاء (يعنى پيروان نادانى كه با تقليد كور كورانه، خود را به وادى ضلالت افكندند) به مستكبران (و رهبران گمراه) مى‏گويند: ما پيروان شما بوديم آيا (اكنون كه به خاطر رهبرى شما به اين همه عذاب و بلا گرفتار شده‏ايم) حاضريد شما سهمى از عذاب الهى را بپذيريد و از ما برداريد»؟ (فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ).

اما آنها بلافاصله مى‏گويند: «اگر خدا ما را (به سوى نجات از اين كيفر و عذاب) هدايت مى‏كرد ما هم شما را راهنمايى مى‏كرديم» (قالُوا لَوْ هَدانَا اللَّهُ لَهَدَيْناكُمْ).

ولى افسوس كه كار از اين حرفها گذشته است، «بر ما يكسان است چه بى‏تابى و جزع كنيم و چه صبر و شكيبايى، راه نجاتى براى ما وجود ندارد» (سَواءٌ عَلَيْنا أَ جَزِعْنا أَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحِيصٍ).

امیرحسین
06-22-2011, 03:48 PM
(آيه 22)- گفتگوى صريح شيطان و پيروانش! در اين آيه به صحنه ديگرى از مجازاتهاى روانى جباران و گنهكاران و پيروان شياطين در روز رستاخيز پرداخته چنين مى‏گويد: «و شيطان هنگامى كه كار حساب بندگان صالح و غير صالح پايان پذيرفت (و هر كدام به سرنوشت و پاداش و كيفر قطعى خود رسيدند) به پيروان خود چنين مى‏گويد: خداوند به شما وعده حق داد و من نيز به شما وعده دادم (وعده‏اى پوچ و بى‏ارزش چنانكه خودتان مى‏دانستيد) سپس از وعده‏هاى خود تخلف جستم» (وَ قالَ الشَّيْطانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ).

و به اين ترتيب شيطان نيز با ساير مستكبرانى كه رهبران راه ضلالت بودند هم آواز شده و تيرهاى ملامت و سرزنش خود را به اين پيروان بدبخت نشانه‏گيرى مى‏كند.

و بعد اضافه مى‏كند: «من بر شما تسلط و اجبار و الزامى نداشتيم، تنها اين بود كه از شما دعوت كردم، شما هم با ميل و اراده خود پذيرفتيد» (وَ ما كانَ لِي عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي).

«بنابراين مرا هرگز سرزنش نكنيد، بلكه خويشتن را سرزنش كنيد» كه چرا دعوت شيطنت آميز و ظاهر الفساد مرا پذيرفتيد (فَلا تَلُومُونِي وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ).

خودتان كرديد كه لعنت بر خودتان باد! به هر حال «نه من مى‏توانم (در برابر حكم قطعى و مجازات پروردگار) به فرياد شما برسم و نه شما مى‏توانيد فريادرس من باشيد» (ما أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ).

«من اكنون (اعلام مى‏كنم كه) از شرك شما در باره خود كه از قبل داشتيد (و اين كه اطاعت مرا هم رديف اطاعت خدا قرار داديد) بيزارم و كافرم» (إِنِّي كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ).

اكنون فهميدم كه اين «شرك در اطاعت» هم مرا بدبخت كرد و هم شما را، همان بدبختى و بيچارگى كه راهى براى اصلاح و جبران آن وجود ندارد.

بدانيد «براى ستمكاران قطعا عذاب دردناكى است» (إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ).

از اين آيه به خوبى استفاده مى‏شود كه وسوسه‏هاى شيطان هرگز اختيار و آزادى اراده را از انسان نمى‏گيرد بلكه او يك دعوت كننده بيش نيست، و اين انسانها هستند كه با اراده خودشان دعوت او را مى‏پذيرند.

امیرحسین
06-22-2011, 03:48 PM
(آيه 23)- در اين آيه به دنبال بيان حال جباران عنيد و بى‏ايمان و سرنوشت دردناك آنها، به ذكر حال مؤمنان و سر انجام آنها پرداخته، مى‏گويد: «و آنها را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به باغهاى بهشت وارد مى‏كنند باغهايى كه نهرها از زير درختانش جارى است» (وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).

«جاودانه به اذن پروردگارشان در آن (باغهاى بهشت) مى‏مانند» (خالِدِينَ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ).

«و تحيت آنان در آنجا سلام است» (تَحِيَّتُهُمْ فِيها سَلامٌ).

سلامت از هرگونه ناراحتى و گزند روحى و جسمى.

(آيه 24)- شجره طيبه و شجره خبيثه: در اينجا صحنه ديگرى از تجسم حق و باطل، كفر و ايمان، طيب و خبيث را ضمن يك مثال جالب و بسيار عميق و پرمعنى بيان كرده، و بحثهاى آيات گذشته را كه در اين زمينه بود تكميل مى‏كند.

نخست مى‏فرمايد: «آيا نديدى چگونه خدا مثالى براى كلام پاكيزه زده، و آن را به شجره طيبه و پاكى تشبيه كرده است»؟ (أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ).

سپس به ويژگيهاى اين شجره طيّبه (درخت پاكيزه و پربركت) مى‏پردازد و به تمام ابعاد آن ضمن عبارات كوتاهى اشاره مى‏كند.

1- موجودى است داراى رشد و نمو «شجره» نه بى‏روح، و نه جامد و بى‏حركت.

2- اين درخت پاك است و «طيب» از هر نظر، ميوه‏اش شكوفه و گلشن و نسيمى كه از آن برمى‏خيزد همه پاكيزه است.

3- اين شجره داراى نظام حساب شده‏اى است ريشه‏اى دارد و شاخه‏ها و هر كدام مأموريت و وظيفه‏اى دارند.

4- «اصل و ريشه آن ثابت و مستحكم است» بطورى كه توفانها و تند بادها نمى‏تواند آن را از جا بركند (أَصْلُها ثابِتٌ).

5- شاخه‏هاى اين شجره طيبه در يك محيط پست و محدود نيست بلكه بلند آسمان جايگاه اوست، اين شاخه‏ها سينه هوا را شكافته و در آن فرو رفته، آرى «شاخه‏هايش در آسمان است» (وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ).

روشن است هر قدر شاخه‏ها برافراشته‏تر باشند از آلودگى گرد و غبار زمين دورترند و ميوه‏هاى پاكترى خواهند داشت.

امیرحسین
06-22-2011, 03:48 PM
(آيه 25)- ششم: اين شجره طيبه شجره‏اى پربار است نه همچون درختانى كه ميوه و ثمرى ندارند بنابراين مولد است و «ميوه خود را مى‏دهد» (تُؤْتِي أُكُلَها).

7- اما نه در يك فصل يا دو فصل، بلكه در هر فصل، يعنى «در هر زمان» كه دست به سوى شاخه‏هايش دراز كنى محروم بر نمى‏گردى (كُلَّ حِينٍ).

8- ميوه دادن او نيز بى‏حساب نيست بلكه مشمول قوانين آفرينش است و طبق يك سنت الهى «و به اذن پروردگارش» اين ميوه را به همگان ارزانى مى‏دارد (بِإِذْنِ رَبِّها).

اكنون درست بينديشيم و ببينيم اين ويژگيها و بركات را در كجا پيدا مى‏كنيم؟

مسلما در كلمه توحيد و محتواى آن، و در يك انسان موحد و با معرفت.

مردان بزرگ و با ايمان اين كلمات طيبه پروردگار، حياتشان مايه بركت است، مرگشان موجب حركت، آثار آنها و كلمات و سخنانشان و شاگردان و كتابهايشان و تاريخ پرافتخارشان، و حتى قبرهاى خاموششان همگى الهام بخش است و سازنده و تربيت كننده.

آرى «خداوند براى مردم مثلهايى مى‏زند شايد متذكر شوند» (وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ).

(آيه 26)- و از آنجا كه يكى از بهترين راهها براى تفهيم مسائل استفاده از روش مقابله و مقايسه است بلافاصله نقطه مقابل «شجره طيبه» را چنين بيان مى‏كند: اما «مثل كلمه خبيثه و ناپاك همانند درخت خبيث و ناپاك و بى‏ريشه است كه از روى زمين كنده شده (و در برابر طوفانها هر روز به گوشه‏اى پرتاب مى‏شود و) قرار و ثباتى براى آن نيست» (وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ).

جالب اين كه در وصف «شجره طيّبه» قرآن با تفصيل سخن مى‏گويد و اما به هنگام شرح «شجره خبيثه» با يك جمله كوتاه از آن مى‏گذرد.

اين يك نوع لطافت بيان است كه انسان در مورد ذكر «محبوب» به همه خصوصيات بپردازد اما هنگامى كه به ذكر «مبغوض» مى‏رسد با يك جمله كوبنده از آن بگذرد!

امیرحسین
06-22-2011, 03:48 PM
(آيه 27)- از آنجا كه در آيات گذشته در دو مثال گويا، حال «ايمان» و «كفر» و «مؤمن» و «كافر» و بطور كلى «هر پاك» و «ناپاك» تجسم يافت، در اين آيه به نتيجه كار و سرنوشت نهايى آنها مى‏پردازد.

نخست مى‏گويد: «خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند به خاطر گفتار و اعتقاد ثابت و پايداريشان ثابت قدم مى‏دارد هم در اين جهان و هم در جهان ديگر» و برزخ كه امكان لغزش كم و بيش در آن وجود دارد (يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ).

چرا كه ايمان آنها يك ايمان سطحى و متزلزل و شخصيت آنها يك شخصيت كاذب و متلون نبوده است.

در اينجا در برابر مشكلات و وسوسه‏ها، در ايمان و پاكى ثابت مى‏مانند و دامانشان از ننگ آلودگيها مبرّا خواهد بود، و در آنجا در نعمتهاى بى‏پايان خدا جاودان خواهند ماند.

سپس به نقطه مقابل آنها پرداخته، مى‏گويد: «و خداوند ظالمان را گمراه مى‏سازد و خدا هر چه بخواهد انجام مى‏دهد» (وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ).

بارها گفته‏ايم هر جا سخنى از هدايت و ضلالت است و به خدا نسبت داده مى‏شود، گامهاى نخستين آن از ناحيه خود انسان برداشته شده است، كار خدا همان تأثيرى است كه در هر عمل آفريده، و نيز كار خدا اعطاء مواهب و نعمتها يا سلب نعمتهاست كه به مقتضاى شايستگى و عدم شايستگى افراد مقرر مى‏دارد.

(آيه 28)- سر انجام كفران نعمتها: در اينجا روى سخن به پيامبر است و در حقيقت ترسيمى از يكى از موارد «شجره خبيثه» در آن به چشم مى‏خورد.

نخست مى‏فرمايد: «آيا نديدى كسانى را كه نعمت خدا را تبديل به كفران كردند» (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً).

«و سر انجام قوم خود را به دار البوار و سرزمين هلاكت و نيستى فرستادند» (وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ).

اينها همان ريشه‏هاى شجره خبيثه و رهبران كفر و انحرافند.

گرچه مفسران گاهى اين نعمت را به وجود پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تفسير كرده‏اند، و گاهى به ائمه اهل بيت عليهم السّلام و كفران كنندگان اين نعمت را گاهى «بنى اميه» و «بنى مغيره» و گاهى همه كفار عصر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله معرفى نموده‏اند، ولى مسلما مفهوم آيه وسيع است و اختصاص به گروه معينى ندارد و همه كسانى را كه نعمتى از نعمتهاى خدا را كفران كرده و از آن سوء استفاده كنند شامل مى‏شود.

امیرحسین
06-22-2011, 03:49 PM
(آيه 29)- قرآن سپس «دار البوار» را چنين تفسير مى‏كند: «جهنم است كه در شعله‏هاى سوزانش فرو مى‏روند و بدترين قرارگاههاست» (جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ).

(آيه 30)- در اين آيه به يكى از بدترين انواع كفران نعمت كه آنها مرتكب مى‏شدند اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها براى خدا شريكهايى قرار دادند تا (مردم را به اين وسيله) از راه او گمراه سازند» (وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِهِ).

و چند روزى در سايه اين شرك و كفر و منحرف ساختن افكار مردم از آيين و طريق حق بهره‏اى از زندگى مادى و رياست و حكومت بر مردم ببرند.

اى پيامبر! «به آنها بگو: (از اين زندگى دنيا و بى‏ارزش مادى) بهره بگيريد اما (بدانيد) سر انجام كار شما به سوى آتش (دوزخ) است» (قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَى النَّارِ).

با اين كه نه اين زندگى شما زندگى است كه بدبختى است و نه اين رياست و حكومت شما ارزشى دارد كه تبهكارى و دردسر و مصيبت است.

(آيه 31)- عظمت انسان از ديدگاه قرآن: در تعقيب آيات گذشته كه از برنامه مشركان و كسانى كه كفران نعمتهاى الهى كردند سخن مى‏گفت، در اينجا سخن از برنامه بندگان راستين و نعمتهاى بى‏انتهاى اوست كه بر مردم نازل شده.

نخست مى‏گويد: «به بندگان من كه ايمان آورده‏اند بگو: نماز را بر پاى دارند و از آنچه به آنها روزى داده‏ايم در پنهان و آشكار انفاق كنند» (قُلْ لِعِبادِيَ الَّذِينَ آمَنُوا يُقِيمُوا الصَّلاةَ وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً).

چرا كه ايمان در صورتى ريشه‏دار است كه در عمل متجلّى شود و انسان را از يك سو به خدا نزديك كند و از سوى ديگر به بندگانش! «پيش از آن كه روزى فرا رسد كه نه در آن خريد و فروش است و نه دوستى» نه با مال مى‏توانند از كيفر خدا رهايى يابند و نه با پيوندهاى مادى! (مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ يَوْمٌ لا بَيْعٌ فِيهِ وَ لا خِلالٌ).

امیرحسین
06-22-2011, 03:49 PM
(آيه 32)- سپس به معرفى خدا از طريق نعمتهايش مى‏پردازد، آن گونه معرفى كه عشق او را در دلها زنده مى‏كند، و انسان را به تعظيم در برابر عظمت و لطفش وا مى‏دارد زيرا اين يك امر فطرى است كه انسان نسبت به كسى كه به او كمك كرده و لطف و رحمتش شامل اوست علاقه و عشق پيدا مى‏كند و اين موضوع را ضمن آياتى چند چنين بيان مى‏دارد:

«خداوند همان كسى است كه آسمانها و زمين را آفريده است» (اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ).

«و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن ميوه‏هاى مختلف را خارج ساخت و از آنها به شما روزى داد» (وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَكُمْ).

«و كشتى را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ).

هم از نظر مواد ساختمانيش كه در طبيعت آفريده است و هم از نظر نيروى محركش كه بادهاى منظم سطح اقيانوسهاست.

«تا اين كشتيها بر صفحه اقيانوسها به فرمان او به حركت در آيند» (لِتَجْرِيَ فِي الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ). و سينه آبها را بشكافند و به سوى ساحل مقصود پيش روند، و انسانها و وسائل مورد نيازشان را از نقطه‏اى به نقاط ديگر به آسانى حمل كنند.

همچنين «نهرها را در تسخير شما درآورد» (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهارَ).

تا از آب حياتبخش آنها زراعتهايتان را آبيارى كنيد، و هم خود و دامهايتان سيراب شويد، و هم در بسيارى از اوقات، صفحه آنها را به عنوان يك جاده هموار مورد بهره‏بردارى قرار داده، با كشتيها و قايقها از آنها استفاده كنيد، و هم از ماهيان آنها و حتى از صدفهايى كه در اعماقشان موجود است، بهره گيريد.

(آيه 33)- نه تنها موجودات زمين را مسخّر شما ساخت بلكه «خورشيد و ماه را كه دائما در كارند سرگشته فرمان شما قرار داد» (وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَيْنِ).

نه فقط موجودات اين جهان، بلكه حالات عارضى آنها را نيز به فرمان شما آورد، همان گونه كه «شب و روز را مسخّر شما ساخت» (وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ).

خلاصه انسان از ديدگاه قرآن آن قدر عظمت دارد كه همه اين موجودات به فرمان «اللّه» مسخر او گشته‏اند يعنى، يا زمام اختيارشان به دست انسان است، و يا در خدمت منافع انسان حركت مى‏كنند.

امیرحسین
06-22-2011, 03:49 PM
(آيه 34)- و قسمتى از هر چيزى كه از او تقاضا كرديد و (از نظر جسم و جان فرد و اجتماع و سعادت و خوشبختى) به آن نياز داشتيد در اختيار شما قرارداد» (وَ آتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ).

و به اين ترتيب «اگر نعمتهاى الهى را بخواهيد بشمريد هرگز نمى‏توانيد شماره كنيد» (وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها).

چرا كه نعمتهاى مادى و معنوى پروردگار آنچنان سر تا پاى وجود و محيط زندگى شما را فراگرفته كه قابل احصا نيستند.

اما با اين همه لطف و رحمت الهى «باز اين انسان ستمگر است و كفران كننده نعمت» (إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ).

نعمتهايى كه اگر به درستى از آنها استفاده مى‏كرد مى‏توانست سراسر جهان را گلستان كند.

در حقيقت قرآن مى‏گويد اى انسان! همه چيز به قدر كافى در اختيار توست، اما به شرط اين كه ظلوم و كفار نباشى، به حق خود قناعت كنى و به حقوق ديگران تجاوز ننمايى!

(آيه 35)- دعاهاى سازنده ابراهيم بت شكن: از آنجا كه در آيات گذشته از يك سو بحث از مؤمنان راستين و شاكران در برابر نعمتهاى خدا در ميان بود، به دنبال آن در اينجا گوشه‏اى از دعاها و درخواستهاى ابراهيم بنده مقاوم و شاكر خدا را بيان مى‏كند تا سرمشق و الگويى باشد براى آنها كه مى‏خواهند از نعمتهاى الهى بهترين بهره را بگيرند.

نخست مى‏گويد: «و (به خاطر بياوريد) زمانى را كه ابراهيم (به پيشگاه خدا) عرضه داشت، پروردگارا! اين شهر «مكّه» را سرزمين امن و امان قرار ده» (وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِناً).

چرا كه نعمت «امنيت» نخستين شرط براى زندگى و سكونت انسان در يك منطقه است.

(آيه 36)- چرا كه من مى‏دانم بت پرستى چه بلاى بزرگ و خانمانسوزى است، و با چشم خود قربانيان اين راه را ديده‏ام «پروردگارا! اين بتها بسيارى از مردم را گمراه ساخته‏اند» (رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ).

آن هم چه گمراهى خطرناكى كه همه چيز خود حتى عقل و خرد خويش را در اين راه باخته‏اند.

خداوندا! من دعوت به توحيد تو مى‏كنم، و همه را به سوى تو مى‏خوانم، «پس هر كس از من پيروى كند او از من است، و هر كس نافرمانى من كند (اگر قابل هدايت و بخشش است در باره او محبت كن چرا كه) تو بخشنده و مهربانى» (فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصانِي فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

در حقيقت ابراهيم با اين تعبير مى‏خواهد به پيشگاه خداوند چنين عرض كند كه حتى اگر فرزندان من از مسير توحيد منحرف گردند، و به بت توجه كنند از من نيستند، و اگر بيگانگان در اين خط باشند آنها همچون فرزندان و برادران منند.

اين دعاى ابراهيم، همه موحدان و مبارزان راه توحيد را شامل مى‏شود.

امیرحسین
06-22-2011, 03:49 PM
(آيه 37)- سپس دعا و نيايش خود را اين چنين ادامه مى‏دهد: «پروردگارا! من بعضى از فرزندانم را در سرزمين بى‏آب و علفى، در كنار خانه‏اى كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را برپاى دارند» (رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ).

پس از آن كه خداوند به ابراهيم، پسرى از كنيزش «هاجر» داد و نامش را «اسماعيل» گذاشت، حسادت همسر نخستينش «ساره» تحريك شد و نتوانست حضور هاجر و فرزندش را تحمل كند، از ابراهيم خواست كه آن مادر و فرزند را به نقطه ديگرى ببرد، و ابراهيم طبق فرمان خدا در برابر اين درخواست تسليم شد.

اسماعيل و مادرش هاجر را به سرزمين مكّه كه در آن روز يك سرزمين خشك و خاموش و فاقد همه چيز بود آورد، و در آنجا گذارد، و با آنها خداحافظى كرد و رفت.

سپس ابراهيم دعاى خودش را اين چنين ادامه مى‏دهد:

خداوندا! اكنون كه آنها در اين بيابان سوزان براى احترام خانه بزرگ تو مسكن گزيده‏اند «تو قلوب گروهى از مردم را به آنها متوجه ساز و مهر آنها را در دلهايشان بيفكن» (فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ).

«و آنها را از انواع ميوه‏ها (ثمرات مادى و معنوى) بهره‏مند كن، شايد شكر نعمتهاى تو را ادا كنند» (وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ).

(آيه 38)- و از آنجا كه يك انسان موحد و آگاه مى‏داند كه علم او در برابر علم خداوند محدود است و مصالح او را تنها خدا مى‏داند، و گاهى مطالبى در درون جان اوست كه نمى‏تواند همه را بر زبان آورد، لذا به دنبال تقاضاهاى گذشته چنين عرض مى‏كند: «پروردگارا! تو آنچه را كه ما پنهان مى‏داريم و يا آشكار مى‏سازيم به خوبى مى‏دانى» (رَبَّنا إِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفِي وَ ما نُعْلِنُ).

«و هيچ چيز در زمين و آسمان بر خدا مخفى نمى‏ماند» (وَ ما يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي السَّماءِ).

اگر من از فراق فرزند و همسرم غمگين هستم تو مى‏دانى، و اگر قطره‏هاى اشكم آشكارا از چشمم سرازير مى‏شود تو مى‏بينى.

و اگر به هنگام جدايى از همسرم، به من مى‏گويد: الى من تكلنى «مرا به كه مى‏سپارى»؟! تو از همه اينها آگاهى، و آينده اين سرزمين و آينده آنها كه سخت به هم گره خورده است همه در پيشگاه علمت روشن است.

امیرحسین
06-22-2011, 03:50 PM
(آيه 39)- سپس به شكر نعمتهاى خداوند كه يكى از مهمترين آنها در حق ابراهيم همان صاحب دو فرزند برومند شدن به نام اسماعيل و اسحاق، آن هم در سن پيرى بود، اشاره كرده، مى‏گويد: «حمد و سپاس خدايى را كه در پيرى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد» و دعاى مرا به اجابت رسانيد (الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ).

«آرى! خداى من حتما دعاها را مى‏شنود» (إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ).

(آيه 40)- و باز به تقاضا و نيايش و دعا ادامه مى‏دهد و عرض مى‏كند:

«پروردگارا! مرا برپا كننده نماز قرار ده و از فرزندان من نيز چنين كن» اى خداى من (رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي).

«پروردگارا! و دعاى ما را بپذير» (رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ).

(آيه 41)- و آخرين تقاضا و دعاى ابراهيم در اينجا اين است كه: «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى كه حساب برپا مى‏شود ببخش و بيامرز» (رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسابُ).

به اين ترتيب تقاضاهاى هفتگانه ابراهيم از امنيت شروع مى‏شود، و به آمرزش پايان مى‏پذيرد، و جالب اين كه اينها را نه تنها براى خود مى‏طلبد، كه براى ديگران نيز همين تقاضاها را دارد، چرا كه مردان خدا هرگز «انحصار طلب» نبوده و نخواهند بود!

(آيه 42)- روزى كه چشمها از حركت باز مى‏ايستد: از آنجا كه در آيات گذشته سخن از «روز حساب» به ميان آمد، به همين مناسبت در اينجا وضع ظالمان و ستمگران را در آن روز مجسم مى‏سازد.

ضمنا با بيان اين بخش از مسائل معاد، بخشهاى توحيدى گذشته تكميل مى‏گردد.

نخست با لحنى تهديد آميز (تهديدى نسبت به ظالمان و ستمگران) چنين آغاز مى‏كند: اى پيامبر! گمان مبر كه خداوند، از آنچه ظالمان انجام مى‏دهند، غافل است» (وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).

اين سخن در حقيقت پاسخى است به سؤال كسانى كه مى‏گويند اگر اين عالم خدايى دارد، خدايى عادل و دادگر، پس چرا ظالمان را به حال خود رها كرده است؟

قرآن در برابر اين سؤال مى‏گويد: خدا هرگز غافل نيست، اگر به فوريت آنها را مجازات نمى‏كند به خاطر آن است كه اين جهان ميدان و محل آزمايش و پرورش انسانهاست، و اين هدف بدون آزادى ممكن نيست.

سپس مى‏گويد: «خدا مجازات آنها را به روزى تأخير مى‏اندازد كه در آن روز، چشمها (از شدت ترس و وحشت) از حركت مى‏ايستد و به يك نقطه دوخته شده، بى‏حركت مى‏مانند» (إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ).

امیرحسین
06-22-2011, 03:50 PM
(آيه 43)- مجازاتهاى آن روز آنقدر وحشتناك است كه اين ستمگران، از شدت هول «گردنهاى خود را برافراشته، سر به آسمان بلند كرده، و حتى پلكهاى چشمهاشان بى‏حركت مى‏ماند و دلهايشان (از شدت نگرانى و پريشانى) بكلى تهى مى‏شود» (مُهْطِعِينَ مُقْنِعِي رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ).

آنها كه خود را «عقل كل» مى‏پنداشتند و ديگران را بى‏خرد مى‏انگاشتند، آنچنان عقل و هوش خود را از دست مى‏دهند كه نگاهشان نگاه ديوانگان بلكه مردگان است، نگاهى خشك، بى‏تفاوت، بى‏حركت و پر از ترس و وحشت! به راستى قرآن هنگامى كه مى‏خواهد منظره‏اى را مجسم نمايد در كوتاهترين عبارت كاملترين ترسيم‏ها را مى‏كند كه نمونه آن آيه كوتاه بالاست.

(آيه 44)- سپس براى اين كه تصور نشود مجازاتهاى الهى به گروه خاصى مربوط است به عنوان يك دستور كلى به پيامبرش مى‏فرمايد: «همه مردم را از روزى كه عذاب دردناك پروردگار به سراغشان مى‏آيد انذار كن (هنگامى كه ظالمان نتائج وحشتناك اعمال خود را مى‏بينند، پشيمان مى‏شوند و به فكر جبران مى‏افتند و) عرض مى‏كنند: پروردگارا! ما را تا مدت كوتاه ديگرى مهلت ده» (وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ).

تا از اين مهلت كوتاه استفاده كرده، «دعوت تو را اجابت نماييم و از پيامبرانت پيروى كنيم» (نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ).

منظور از اين روز، روز نزول پاره‏اى از بلاها و مجازاتهاى دنيوى است، همانند عذابهايى كه بر قوم لوط و قوم عاد و ثمود و قوم نوح و فرعونيان نازل گرديد و از ميان رفتند.

اما فورا دست رد بر سينه آنها زده مى‏شود و به آنها اين پيام تكان دهنده را مى‏دهند: چنين چيزى محال است، دوران عمل پايان گرفت «آيا شماها نبوديد كه در گذشته سوگند ياد مى‏كرديد، هرگز زوال و فنايى براى حيات و قدرت شما نيست» (أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ).

امیرحسین
06-22-2011, 03:50 PM
(آيه 45)- «شما همانها نبوديد كه در كاخها و منازل و مساكن كسانى كه به خويشتن ستم كرده بودند سكونت جستيد» (وَ سَكَنْتُمْ فِي مَساكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ).

«و براى شما اين واقعيت به خوبى آشكار شده بود كه ما بر سر آنها چه آورديم» (وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ).

«و براى شما مثالها (ى تكان دهنده از حالات امتهاى پيشين) ذكر كرديم» (وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ).

اما هيچ يك از اين درسهاى عبرت در شما مؤثر نيفتاد و همچنان به اعمال ننگين و ظلم و ستم خويش ادامه داديد.

(آيه 46)- توطئه‏هاى ستمگران به جايى نمى‏رسد: در آيات گذشته به قسمتى از كيفرهاى ظالمان اشاره شده، در اينجا نيز نخست اشاره به گوشه‏اى از كارهاى آنها كرده، سپس قسمتى ديگر از كيفرهاى سخت و دردناكشان را بيان مى‏كند مى‏فرمايد: «آنها مكر خود را به كار زدند و (تا آنجا كه قدرت داشتند) به توطئه و شيطنت پرداختند» (وَ قَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ).

خلاصه كارى نبود كه دشمنان تو براى محو و نابودى اسلام، انجام ندهند.

«و همه مكرها (و توطئه‏هايشان) نزد خدا آشكار است» (وَ عِنْدَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ).

به هر حال نگران مباش، اين نيرنگها و نقشه‏ها و طرحهاى آنها اثرى در تو نخواهد كرد «هر چند مكرشان چنان باشد كه كوهها را از جا بر كند» (وَ إِنْ كانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ).

(آيه 47)- بار ديگر روى سخن را به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله كرده، به عنوان تهديد ظالمان و بدكاران مى‏فرمايد: «گمان مبر كه خداوند وعده‏اى را كه به پيامبران داده مخالفت مى‏كند» (فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ).

چرا كه تخلف از كسى سر مى‏زند كه يا قادر و توانا نباشد، و يا كيفر و انتقام در قاموس او نيست، ولى «خداوند هم تواناست و هم صاحب انتقام» (إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقامٍ).

اين آيه در حقيقت مكمّل آيه‏اى است كه قبلا داشتيم وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ).

يعنى اگر مى‏بينى ظالمان و ستمگران، مهلتى يافته‏اند نه به خاطر غفلت پروردگار از اعمال آنهاست و نه به خاطر آن است كه از وعده خود تخلف خواهد كرد، بلكه همه حسابهاى آنها را يك روز رسيده و كيفر عادلانه آنها را خواهد داد.

امیرحسین
06-22-2011, 03:51 PM
(آيه 48)- در اين آيه اضافه مى‏كند: اين مجازات «در روزى خواهد بود كه اين زمين به زمين ديگرى و آسمانها (به آسمانهاى ديگرى) مبدّل مى‏شود» (يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ).

در آن روز همه چيز پس از ويرانى، نو مى‏شود، و انسان با شرايط تازه در عالم نوى گام مى‏نهد، عالمى كه همه چيزش با اين عالم متفاوت است، وسعتش، نعمتها و كيفرهايش، و در آن روز هر كس هرچه دارد با تمام وجودش «در پيشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى‏گردند»! (وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ).

«بروز» انسانها در برابر خداوند در قيامت به معنى ظهور تمام وجود انسان و درون و برونش در آن صحنه است. البته تعبير بروز و ظهور در مقايسه با تفكر ما است، نه با مقايسه به علم خدا! به هر حال توصيف خداوند در اين حال به «قهاريت» دليل بر تسلط او بر همه چيز و سيطره او بر درون و برون همگان مى‏باشد.

(آيه 49)- در اين آيه حال مجرمان را به نحو ديگرى ترسيم مى‏كند، مى‏فرمايد: «و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجير مى‏بينى» كه دستها و گردنهايشان را به هم بسته است (وَ تَرَى الْمُجْرِمِينَ يَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفادِ).

اين غل و زنجيرها تجسمى است از پيوند عملى و فكرى اين گنهكاران در اين جهان كه دست به دست هم مى‏دادند، و به كمك هم مى‏شتافتند و در طريق ظلم و فساد با يكديگر رابطه و پيوند و همكارى داشتند و اين ارتباط در آنجا به صورت زنجيرهايى مجسم مى‏شود كه آنان را به يكديگر مرتبط مى‏سازد.

امیرحسین
06-22-2011, 03:51 PM
(آيه 50)- سپس به بيان لباس آنها مى‏پردازد كه خود عذاب بزرگى است براى آنان، و مى‏گويد: «لباسهايشان از قطران [ماده چسبنده بد بوى قابل اشتعال‏] است و صورت آنها را (شعله‏هاى) آتش مى‏پوشاند» (سَرابِيلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشى‏ وُجُوهَهُمُ النَّارُ).

به اين ترتيب به جاى لباس، بدنهاى آنها را از نوعى ماده سياه رنگ بدبوى قابل اشتعال مى‏پوشانند، لباسى كه هم زشت و بدمنظر است و هم بدبو، و هم خود قابل سوختن و شعله‏ور شدن و با داشتن اين عيوب چهارگانه بدترين لباس محسوب مى‏شود چرا كه لباس را براى آن مى‏پوشند كه زينت باشد و هم انسان را از گرما و سرما حفظ كند، اين لباس به عكس همه لباسها هم زشت است و هم سوزاننده و آتش زننده.

(آيه 51)- اينها براى آن است، «تا خداوند هر كس را، هر آنچه انجام داده، جزا دهد»! (لِيَجْزِيَ اللَّهُ كُلَّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ).

جالب اين كه نمى‏گويد: «جزاى» اعمالشان را به آنها مى‏دهد، بلكه مى‏گويد: آنچه را انجام داده‏اند به عنوان جزا به آنها خواهند داد و اين آيه با اين تعبير خاص دليل ديگرى بر مسأله تجسم اعمال است.

و در پايان مى‏فرمايد: «خداوند سريع الحساب است» (إِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسابِ).

كاملا روشن است هنگامى كه اعمال انسان از ميان نرود و با تغيير چهره به سراغ آدمى بيايد ديگر حسابى از آن سريعتر نخواهد بود، و در واقع حسابش همراه خودش است! در بعضى از روايات مى‏خوانيم: «خداوند به اندازه يك چشم بر هم زدن حساب همه خلايق را مى‏رسد».

اصولا محاسبه پروردگار نياز به زمان ندارد و آنچه در روايت فوق آمده، در حقيقت براى اشاره به كوتاهترين زمان است.

امیرحسین
06-22-2011, 03:51 PM
(آيه 52)- و از آنجا كه آيات اين سوره و همچنين تمامى اين قرآن جنبه دعوت به توحيد و ابلاغ احكام الهى به مردم و انذار آنها در برابر تخلفاتشان دارد، در آخرين آيه اين سوره مى‏فرمايد: «اين (قرآن) ابلاغ عمومى براى همه مردم است» (هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ).

«تا همه به وسيله آن انذار شوند» (وَ لِيُنْذَرُوا بِهِ).

«و بدانند او خداى يكتاست» (وَ لِيَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ).

و منظور اين است كه: «صاحبان مغز و انديشه پند گيرند» (وَ لِيَذَّكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ).

آغاز و ختم سوره ابراهيم-

سوره «ابراهيم» همان گونه كه ديديم از بيان نقش حساس قرآن در خارج ساختن انسان از ظلمات جهل و شرك به نور علم و توحيد، آغاز شد، و با بيان نقش قرآن در انذار همه توده‏ها و تعليم توحيد و تذكر اولوا الالباب پايان مى‏گيرد.

اين «آغاز» و «پايان» بيانگر اين واقعيت است كه همه آنچه را مى‏خوانيم در همين قرآن است، و به گفته امير مؤمنان على عليه السّلام فيه ربيع القلب و ينابيع العلم «بهار دلها و سر چشمه علوم و دانشها همه در قرآن است».

و همچنين درمان همه بيماريهاى فكرى و اخلاقى و اجتماعى و سياسى را بايد در آن جست «فاستشفوه من ادوائكم».

اين بيان دليل بر اين است كه بر خلاف سيره بسيارى از مسلمانان امروز كه به قرآن به عنوان يك كتاب مقدس كه تنها براى خواندن و ثواب بردن نازل شده مى‏نگرند كتابى است براى دستور العمل در سراسر زندگى انسانها.

و بالاخره كتابى است كه هم دانشمند را تذكر مى‏دهد، و هم توده مردم از آن الهام مى‏گيرند.

فراموش كردن اين كتاب بزرگ آسمانى و روى آوردن به مكتبهاى انحرافى شرق و غرب يكى از عوامل مؤثر عقب افتادگى و ضعف و ناتوانى مسلمين است.

«پايان سوره ابراهيم»