PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : امام هادی(ع)



امیرحسین
06-06-2011, 04:48 AM
به زودی ظالمان خواهند دانست


السّلامُ عَـلـَیکَ یاأباالحَسَن ِعَـلیِّ بنَ مُحَمَّدٍ الزَّکیِّ الرّاشِدَ النـّورَالثـّاقِبَ وَرَحمَه اللهِ وَبَرَکاتُه


شیخ مفید و شیخ کلینی و دیگران از ابراهیم بن محمّد طاهری روایت کرده اند :

شبی متوکل به سبب بدگویی مردی مشهور به بطحایی سعید حاجب را طلبید و امر کرد که بی خبر به خانه امام علی النـقی _که درودخداوندتا ابدبراوباد_ برود و هرچه در آنجا از اسلحه و اموال یافت، برایش بیاورد.

سعید گفت : در میان شب نردبانی برداشتم و به خانه آن حضرت رفتم و نردبان را بر دیوار خانه گذاشتم ، چون خواستم وارد شوم به واسطه تاریکی شب راه را گم کرده و حیران شدم. ناگاه از اندرون خانه امام _که درودخداوندبراوباد_ ندا دادند : ای سعید ! باش تا از برای تو شمع بیاورم ! چون شمع آوردند ، وارد شدم . دیدم که حضرت جبه ای از پشم بر تن مبارک دارند و عمامه ای از پشم نیز بر سر بسته اند و سجاده خویش را بر حصیری گسترده اند و بر بالای سجاده روی به قبله نشسته اند.

پس فرمودند : برو و این خانه را بگرد و تفتیش کن ! من رفتم و جمیع حجره های خانه را گشتم . در آن ها هیچ نیافتم مگر یک بدره که بر سرش مُهر مادر متوکل بود و یک کیسه سر به مُهر دیگر . امام هادی_که درودخداوند براو وپدرانش باد_ فرمودند : مصلای مرا بردار ! چون برداشتم در زیر آن مصلا شمشیری یافتم که غلافی چوبی داشت.

آن شمشیر با دو بدره زر را برداشتم و نزد متوکل بردم. چون مُهر مادر خود را روی بدره دید ، او را طلبید و از حقیقت حال سوال کرد. مادرش گفت که این کیسه را نذر بهبودی جراحت اخیر متوکل کرده بوده و برای حضرت فرستاده است. کیسه دیگر را گشود و در آن چهارصد دینار بدره یافت. پس یک بدره دیگر به آن افزود و فرمان داد : ای سعید ! این بدره ها را با آن کیسه و شمشیر برگردان و عذرخواهی کن.

چون آنها را به خدمت امام علی النقی_که درودخداوندتاابد برایشان باد_ بردم ، عرض کردم : ای سیّد من ! از تقصیر من بگذر که بی ادبی کردم و بی رخصت به خانه شما درآمدم ، چون از خلیفه مأمور بودم ، معذورم.

امـام هـادی_که درودخداوندبرایشان باد_ فرمودند :

وَ سَـیَعـلمُ الذینَ ظـَلـَموا أیَّ مُنقـَلـَبٍ یَـنـقـَلِـبُون



پی.نوشت : آن زخمی که از توهین عده ای جاهل بر دل هامان نشست تنها با خواندن این روایت تسکین می یابد.

http://sdariche.blogfa.com/post-65.aspx