PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : اشعاری در باره ی خدای مهربان



طاهره وحیدیان
09-25-2011, 08:37 PM
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بیمار ترا دیدم وبیمار شدم

فارغ از خود شدم و کوس اَنا الحَقّ بزدم

همچو منصور خریدار سرِ دار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم شرری

که به جان آمدم وشهره بازار شدم

درمیخانه گشائید به رویم شب وروز

که من از مسجد واز مدرسه بیزار شدم

جامه زهد وریا کندم وبرتن کردم

خرقه پیر خراباتی وهشیار شدم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد

ازدم رند می آلوده مددکار شدم

بگذارید که از بتکده یادی بکنم

من که بادست بت میکده بیدار شدم


:gol: امام خمینی(ره)

طاهره وحیدیان
03-19-2012, 07:44 AM
یه شعر قشنگ و بی نظیر







پیش از اینها











پیش از اینها فكر می كردم خدا










خانه ای دارد میان ابرها





http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/65088539973581127227.jpg





مثل قصر پادشاه قصه ها









خشتی از الماس و خشتی از طلا









پایه های برجش از عاج و بلور






بر سر تختی نشسته با غرور











ماه، برق كوچكی از تاج او









هر ستاره،پولكی از تاج او









اطلس پیراهن او، آسمان









نقشِ روی دامن او، كهكشان









رعد و برق شب، طنین خنده اش









سیل و طوفان، نعره ی توفنده اش









دكمه ی پیراهن او ، آفتاب









برق تیغ و خنجر او ، ماهتاب

طاهره وحیدیان
03-19-2012, 07:45 AM
هیچ كس از جای او آگاه نیست










هیچ كس را در حضورش راه نیست






پیش از اینها خاطرم دلگیر بود






از خـــــدا ، در ذهنم این تصویر بود






آن خدا بی رحم بود و خشمگین













خانه اش در آسمان ، دور از زمین






بود ، اما در میان ما نبود






مهربان و ساده و زیبا نبود






در دل او دوستی جایی نداشت










مهربانی هیچ معنایی نداشت

طاهره وحیدیان
03-19-2012, 07:48 AM
هر چه می پرسیدم ، از خود ، از خدا









از زمین ، از آسمان ، از ابرها. (http://www.yasgroup.ir/sing-up/)



زود می گفتند:این كار خداست









پرس و جو از كار او كاری خطاست










هر چه می پرسی ،جوابش آتش است






http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/73912403926231228874.jpg






آب اگر خوردی، عذابش آتش است













تا ببندی چشم كورت می كند










تا شدی نزدیك ، دورت می كند









كج گشودی دست ، سنگت می كند









كج نهادی پای ، لنگت می كند









تا خطا كردی ، عذابت می كند









در میان آتش ، آبت می كند...

طاهره وحیدیان
03-19-2012, 07:49 AM
با همین قصه ، دلم مشغول بود








خواب هایم ، خواب دیو و غول بود







خوب می دیدم كه غرق آتشم








در دهان شعله های سر كشم







در دهان اژدهایی خشمگین







بر سرم بارانِ گُرزِ آتشین








محو می شد نعره هایم ، بی صدا








در طنین خنده ی خشمِ خدا...

طاهره وحیدیان
03-19-2012, 07:50 AM
نیت من ، در نماز و در دعا







ترس بود و وحشت از خشم خدا







هر چه می كردم ، همه از ترس بود







مثل از بر كردن یك درس بود







مثل تمرین حساب و هندسه








مثل تنبیه مدیر مدرســــــه








تلخ ، مثل خنده ای بی حوصله








سخت، مثل حلِّ صدها مسئله








مثل تكلیف ریاضی سخت بود








مثل صرفِ فعل ماضی سخت بود

طاهره وحیدیان
03-19-2012, 07:53 AM
تا كه یك شب دست در دست پدر







راه افتادم به قصد یك سفر





در میان راه ، در یك روستا






خانه ای دیدم ، خوب و آشنا





زود پرسیدم : پدر ، اینجا كجاست؟






گفت: اینجا خانه ی خوب خداست!


http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/95528271249860957150.gif


گفت اینجا می شود یك لحظه ماند



گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند



با وضویی ، دست و رویی تازه كرد



با دل خود، گفت و گویی تازه كرد

طاهره وحیدیان
03-19-2012, 07:56 AM
گفتمش: پس آن خدای خشمگین







خانه اش این جاست؟ این جا ، در زمین؟





گفت : آری، خانه ی او بی ریاست






فرش هایش از گلیم و بوریاست



مهربان و ساده و بی كینه است






مثل نوری در دل آیینه است





عادت او نیست خشم و دشمنی






نام او نور و نشانش روشنی






خشم، نامی از نشانی های اوست






http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/85647255175533497532.gif





حالتی از مهربانی های اوست





قهر او از آشتی، شیرین تر است






مثل قهرِ مهربانِ مادر استش

طاهره وحیدیان
03-19-2012, 07:59 AM
دوستی را دوست، معنی می دهد






قهر ما با دوست، معنی می دهد






هیچ كس با دشمن خود، قهر نیست






قهری او هم نشان دوستی است...





تازه فهمیدم خدایم، این خداست






این خدای مهربان و آشناست





دوستی ، از من به من نزدیك تر






از رگ گردن به من نزدیك تر






آن خدای پیش از این را باد برد






نام او را هم دلم از یاد برد

طاهره وحیدیان
03-19-2012, 08:01 AM
آن خدا مثل خیال و خواب بود








چون حبابی، نقش روی آب بود








می توانم بعد از این، با این خدا








دوست باشم، دوست، پاك و بی ریا








می توان با این خدا پرواز كرد






http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/28086540232470702102.gif




سفره ی دل را برایش باز كرد











می توان درباره گل حرف زد







صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد








چكه چكه مثل باران راز گفت








با دو قطره ، صد هزاران راز گفت

طاهره وحیدیان
03-19-2012, 08:02 AM
می توان با او صمیمی حرف زد






مثل یاران قدیمی حرف زد





می توان تصنیفی از پرواز خواند





با الفبای سكوت آواز خواند





می توان مثل علف ها حرف زد





با زبانی بی الفبا حرف زد






می توان درباره هر چیز گفت





می توان شعری خیال انگیز گفت






مثل این شعر روان و آشنا:







«پیش از این ها فكر می كردم خدا...»
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up2/64097878002260667412.jpg

غریبه
05-26-2012, 01:43 PM
گفتم خدایا از همه دلگیرم ، گفت حتی از من

گفتم خدایا دلم را ربودند ، گفت پیدا زمن

گفتم خدایا چقدر دوری ، گفت تو با من

گفتم خدایا تنهاترینم ، گفت پس من

گفتم خدایا کمک خواستم ، گفت از غیر من

گفتم خدایا دوستت دارم ، گفت بیش از من

گفتم خدایا اینقدر نگو من ، گفت من توام تو من

پرواز
05-27-2012, 05:59 AM
یا الله *یا کریم *

یا اول یا آخر* یا مجیب*

یا رحمان *یا سبحان*

یا قادر* یا جمیل*

یا سلطان*یا عالم*

یا رازق* یا قاضی الحاجات*

التماس دعا

طاهره وحیدیان
06-25-2012, 03:57 PM
تا خدا فاصله ای نیست بیا،





با هم از پیچ و خم سبز گیاه تا ته پنجره بالا برویم






و ببینیم خدا،






پشت این پنجره ها






لحظه ای کاشته است؟!






تا خدا فاصله ای نیست بیا، با هم از غربت این نادانی






سوی اندیشه ادراک افق






مثل یک مرغ غریب






لحظه ای، پر بزنیم...






کاش، می شد همه سطح پر، از روزن دل






بستر سبز علف های مهاجر می شد






یا همان فهم عجیب گل سرخ






یا همین پنجره گرد غروب






تا مرا با تو از این سادگی مبهم ترس





ببرد تا خود آرامش احساس پر از فهم وصال!

طاهره وحیدیان
06-25-2012, 03:58 PM
تا خدا، فاصله ای بود اگر






من چه می دانستم که اقاقی زیباست؟!






یا گل سرخ، پر از سر خداست؟!






یا اگر بود که من، لای اوراق پر از سجده برگ، رمز تسبیح! نمی نوشیدم!






و از آن رویش مرطوب شعور من و تو،






در دل گرم و پر از شور امید






خطی از عشق نمی فهمیدم!






من،






به پرواز خدا در دل من، در دل تو






مثل هر صبح پر از آیه و نور، بارها! معتقدم،






و قسم می خورم این بار، به هر آیه نور






تا خدا، فاصله ای نیست، بیا ...

tahzib.nafs
06-25-2012, 11:18 PM
من که از کوی تو بیرون نرود پای خیــالم
چه بــرانی ،
چه بــخوانی ،
چه به اوجــم برسانی ،
چه به خــاکم بکشانی
من نه آنم که بــرنجم ... نه تو آنی که بــرانی ...

http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcSUvYVEwatiMvCSMJicINbIG89JTJ0I_ iiWw38N2ilql72agtty4HYSKvn_3Q

طاهره وحیدیان
07-01-2012, 01:41 PM
بسم الله الرحمن الرحیم


ما را نظری به غیر الله مباد



بر درگه عشق غیر از این راه مباد



هر چند که دست ما به جز آه مباد



از دامن اهلبیت کوتاه مباد



امروز بشارتی عظیمم دادند



راهی به صراط مستقیمم دادند



وقتی که موذن به نمازم می خواند



سجاده ای از جنس نسیمم دادند



زان روز که تو اهل نمازم کردی



در وادی سجده سرفرازم کردی



تا بر قدمت روی نیاز آوردم



از منت خلق بی نیازم کردی



یک قوم پر از سوز و گدازت خواندند



قومی ز نیاز بی نیازت خواندند



قوم دگری بریده از راه حجاز



ای روح نماز , بی نمازت خواندند

آســـــمان
08-02-2012, 03:29 PM
برگی از روی درختی به تمنا، به زمين می آيد
من از او می پرسم:
تو كه بودی سر آن شاخ بلند،
تو كه نزديـــكتر از ما به خـــدا بودی،
پس چرا روی زمين می آيی؟
او به من گفت:
به زمين بايد رفت، تا به عرشش برسی
دانه را گر بيندازی به بــالا، به زميـــن می آيد.
دانه را گر زير خاكـــش بكنی، سوی خـــــــــدا می آيد ...


http://www.qurangloss.ir/uploaded/91_01343910505.jpg

آســـــمان
08-08-2012, 08:46 PM
قرآن به سر گرفتم و گفتم: سلام عشق!


یعنی به جز حریم تو بر من حرام عشق




با خون وضو بگیر و دو رکعت غزل بخوان


آن دم که اذن می دهد از روی بام عشق


http://www.qurangloss.ir/uploaded/91_01344447981.jpg

sanaz
03-01-2014, 06:22 PM
اشعار زيبايي بودن.....:afarin:

غریبه
03-15-2014, 12:55 PM
ملكا ذكر تو گویم

ملكا ذكر تو گویم كه تو پاكی و خدایی
نروم جز به همان ره كه توام راهنمائی
همه درگاه تو جویم، همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم كه به توحید سزائی
تو زن و جفت نداری، تو خور و خفت نداری
احد بی‌زن و جفتی، ملك كامروایی
نه نیازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت
تو جلیل الجبروتی،‌ تونصیر الامرایی[1]
تو حكیمی، تو عظیمی، تو كریمی، تو رحیمی
تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنائی
بری از رنج و گدازی، بری از درد ونیازی
بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرائی
بری از خوردن و خفتن،‌بری از شرك و شبیهی
بری از صورت و رنگی، بری از عیب و خطائی
نتوان وصف تو گفتن كه در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن كه تو در وهم نیایی
نبُد این خلق و تو بودی، ‌نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی نه بگردی، نه بكاهی نه فزایی
همه عزی و جلالی، همه علم و یقینی
همه نوری و سروری، همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی، ‌همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بكاهی، همه كمّی تو فزایی
احدٌ لیس كمثله، صمدٌ لیس له ضدّ
لِمَنْ المُلك[2] تو گویی كه مرآن را تو سزایی
لب و دندان «سنائی» همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی[3]

غریبه
03-15-2014, 01:04 PM
من دست خالی آمدم ، دست من و دامان تو
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو

تو هر چه خوبی من بدم ، بیهوده بر هر در زدم
آخر به این در آمدم ،باشم کنار خوان تو

من از هر دررانده ام ، من رانده ی وامانده ام
یا خوانده یا نا خوانده ام ،اکنون منم مهمان تو

پای من از ره خسته شد، بال و پرم بشکسته شد
هر در به رویم بسته شد، جز درگه احسان تو

گفتم منم در می زنم ،گفتی به تو سر می زنم
من هم مکرر می زنم ،کو عهد و کو پیمان تو؟

سوی تو رو آورده ام، ای خم سبو آورده ام
من آبرو آورده ام، کو لطف بی پایان تو؟

حال من گوشه نشین، با گوشه ی چشمی ببین
جز سایه ی پر مهرتان، جایی ندارم جان تو

من خدمتی ننموده ام، دانم بسی آلوده ام
اما به عمری بوده ام، چون خار در بستان تو

غریبه
07-24-2014, 08:42 AM
ای عفو تو شامل گناهان

اى عفو تو شامل گناهان
كوى تو پناه بى پناهان

بر خسته دلان شفاى دردى
محروم نكرده دردمندى

باز است درت بر آزمندان
اى عشق دل نیازمندان

جز تو كه نظر به حال ما كرد
یا گوش بر این مقال ما كرد

بخشنده هر گناهى اى دوست
بر گم شدگان پناهى اى دوست

غریبه
07-24-2014, 08:43 AM
اى راز دل شكسته من
اى مرهم قلب خسته من

اى مونس من انیس جانم
اى یار و رفیق در نهانم

اى راه مرا چراغ روشن
آب و گل من زتست گلشن

امید منى به هر دو عالم
دورم منما زخویش یك دم

بنگر ز گنه چه تیره روزم
چون شمع به درگهت بسوزم

باشد كه نظر كنى به حالم
بخشى به عنایتت كمالم

یادى زغریب بى نوا كن
از لطف, تو درد من دوا كن

مسكین به در تو دردمند است
دل خسته و زار و مستمند است