PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : متنبه شدن آیت الله بهاءالدینی



طاهره وحیدیان
04-01-2012, 09:34 AM
متنبه شدن آیت الله بهاءالدینی
http://img.tebyan.net/big/1390/12/152185154841841771095622473522424211085237.jpg


مادرم را چنان ناراحت و آشفته خاطر دیدم که ناگهان به سوی من آمد و گفت: چرا این قدر دیر کردی؟! از ناراحتی و نگرانی تا الان نخوابیده ام.


ماجرای متنبه شدن آیت الله بهاءالدینی به دلیل بداخلاقی با مادر
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی یاسین به نقل از خبرگزاری برنا، حضرت آیت الله بهاء الدینی درباره نحوه کسب علم و درس خواندن واقعه‌ای را تعریف کرده‌اند که تاثیر بسیاری در زندگی‌شان داشته است:

بنده چهار سال مدام مشغول تفکر بودم؛ تا این که دریچه‌ای به رویم باز شد و در موضوعی ده سال به فکر و تعمق اشتغال داشتم و سرانجام به نتیجه رسیدم. اگر تفکر در زندگی انسان باشد، عبادات انسان عمق بیشتری می یابد و حال معنوی بهتری خواهد داشت.

طاهره وحیدیان
04-01-2012, 09:34 AM
فکر است که بیداری صبحگاهی آدمی را عظمت می‌بخشد و به تهجد و عبادات او بها می‌دهد. باید قبل از اذان صبح بیدار شویم و مدتی فکر کنیم، تا آثار معجزه آسای تفکر را دریابیم.

اگر جای خلوت و مکانی مقدس را انتخاب کنیم، برکات بیشتری خواهد داشت. بنده اغلب جاهایی که می‌خواستم بروم پیاده می‌رفتم و راههای خلوت را انتخاب می‌کردم، تا بتوانم بهتر و بیشتر به فکر خود ادامه دهم.گاهی مسیری سی کیلومتر بود، اما خسته نمی‌شدم؛ زیرا همیشه مشغول به تفکر و تعمق بودم.

بارها پیاده به مسجد جمکران می رفتم، تا بهتر بتوانم چیزهایی را به دست آورم و فکر کنم. باید بدانیم که فکور بودن، نقش ارزشمندی در رسیدن به مقامات معنوی دارد.
بسیاری از معضلات فکری و مشکلات علمی انسان حل می‌شود، مسائلی همچون حاکمیت خدای متعال بر هستی، مقام و ارزش معصومین علیهم السلام و نقش آنان در جهان و عالم تکوین، عظمت قدرت الهی و ضعف خرد بشری و قدرتهای ظاهری در مقابل پرودگار متعال و ... .»

طاهره وحیدیان
04-01-2012, 09:35 AM
ایشان درباره عاقبت بداخلاقی با والدین نیز خاطره‌ای تعریف کرده‌اند و گفته‌اند: در ماه مبارک رمضان، علاوه بر کارهای روزانه، گاهی ساعتی نزد مادرم می ماندم و پس از صرف افطار به ادامه درس و بحث و مطالعه می‌پرداختم.

شبی دیر وقت به خانه برگشتم، به طوری که یک ساعت بیشتر به اذان صبح نمانده بود!هنگامی که وارد خانه شدم، مادرم را چنان ناراحت و آشفته خاطر دیدم که ناگهان به سوی من آمد و گفت: چرا این قدر دیر کردی؟! از ناراحتی و نگرانی تا الان نخوابیده ام.

و بنده با غرور جوانی ای که داشتم، به جای اظهار محبت و عذرخواهی از ایشان گفتم: بی خود نخوابیده اید، می خواستید بخوابید.اما چندی نگذشت که چوب این برخورد غلط را خوردم. هر چند آن شب در پی کار خوب و پسندیده بودم، ولی به خاطر پایمال کردن حقوق دیگران و اذیت پدر و مادر تنبیه شدم.