PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : قسمت اول



امیرحسین
05-06-2011, 10:59 AM
با سلام

یکی از زیباترین گفتگوهایی که تا به حال من شنیدم دعای کمیل بوده. عاشقانه ترین گفتگو با خدا !!!!

انشاالله توی این تاپیک درباره دعای کمیل و شرح و تفسیر این دعای عظیم، نوشته خواهد شد.

باشد تا دلهای روشن و پاک گیرا باشند !!!!

منبع >> نام كتاب: شرح دعاى كميل ------ مؤلف: استاد حسين انصاريان

شرح دعای کمیل رو توی چهار بخش تقسیم کردم و توی چهار تاپیک قرار داده میشه.
این تاپیک، قسمت اول هست.

یا حق !

امیرحسین
05-06-2011, 11:00 AM
كميل بن زياد نخعى

دانشمندان و علماى بزرگ چه شيعه مسلك و چه سنى مذهب ، كميل را به قوت ايمان و قدرت روح و انديشه پاك و خلوص نيت و متخلق به اخلاق حميده و آراسته به اعمال شايسته ستوده اند .

بزرگان هر دو مسلك بر عدالت و جلالت و عظمت و كرامت او اتفاق نظر دارند .

كميل از خواصّ و بزرگان اصحاب اميرالمؤمنين و حضرت مجتبى (عليهما السلام)است.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) كميل را يكى از ده نفر ياران مورد اطمينانش به حساب آورده است.

كميل از بهترين شيعيان و عاشقان و محبّان و علاقه مندان به اميرالمؤمنين (عليه السلام)بوده است.

مسائل و سفارشات و وصايايى كه اميرالمؤمنين به كميل داشته از ايمان عظيم و معرفت فوق العاده كميل حكايت دارد .

دوستان اهل سنت هم، كميل را در همه ى امور مورد اطمينان معرفى كرده اند.

امیرحسین
05-06-2011, 11:00 AM
دعاى كميل

عارفان عاشق و عاشقان عارف ، بيدار دلان منصف و شايستگان به حقايق متّصف ، جايگاه دعاى كميل را در ميان همه ى دعاها چون جايگاه انسان در ميان همه ى موجودات مى دانند ، چنان كه انسان را اشرف خلايق به حساب مى آورند ، دعاى كميل را اشرف همه ى دعاها مى شمارند و از آن تعبير به « انسان الأدعيه » مى كنند .

امام علی(ع)به کمیل خطاب كرد : اى كميل ! هنگامى كه اين دعا را حفظ كنى در هر شب جمعه يا ماهى يك بار ، يا سالى يك بار ، يا در طول عمر يك بار بخوان ، خواندن اين دعا تو را از شرّ دشمنان كفايت مى كند و يارى مى شوى و روزيت مى دهند و گناهانت آمرزيده مى شود .

خواننده ى اين دعا در شب جمعه پس از رعايت شرايط دعا ، بهتر است دعا را به سوى قبله و با بدنى فروتن و دلى خاشع و نيّتى خالص و چشمى اشكبار و صدايى محزون قرائت كند ; بدون شك دعا با چنين كيفيت به مقام اجابت نزديكتر و ظهور آثارش حتمى است.

« بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ »

شروع دعاى شريف كميل با منبعِ نورى بى نهايت چون « بسم اللّه » احتمال دارد به سبب چند دليل باشد .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) و رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از پروردگارِ جهانيان روايت كرده است كه : پروردگار فرمود :

كُلّ أَمر ذِى بال لا يُذكَر بِسمِ اللّهِ فِيهِ فَهُوَ أَبتَرُ.
« هر كار بزرگى كه در آن نام خدا ياد نشود ، تباه و ضايع است و به محصول و نتيجه نمى رسد » .

مرحوم طبرسى در كتاب پرقيمت « مكارم الاخلاق » از حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام)روايت مى كند :
« هيچ كس نيست كه او را غم و غصه اى فرا گيرد و سر خود را به آسمان بردارد و سه بار « بسم اللّه الرحمن الرحيم » بگويد مگر اين كه خدا ناراحتيش را برطرف كند و غصه اش را از ميان بردارد ، اگر خداى متعال بخواهد » .

امیرحسین
05-06-2011, 11:01 AM
« اَللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْء »

« خدايا ! من از تو درخواست مى كنم ، به رحمتت كه همه چيز را فراگرفته » ،

رحمت خدا
انسان اگر در طول مسير زندگى به سبب جهل يا غفلت يا نسيان يا عاملى ديگر دچار خطا و عصيان شود ، با بازگشت به حق و توسل به توبه و انابه و جبران خطا و گناه به صورتى كه دستور داده شده ، يقيناً مورد عفو و آمرزش و مغفرت و رحمت حق قرار مى گيرد . به خصوص اگر توبه و انابه ى او همراه با دعاى كميل در شب جمعه شود ; شبى كه شب رحمت است و شبى كه با خواندن دعاى كميل ، نازل شدن باران غفران و عفو و رحمت پروردگار مهربان و خداى ستوده ى صفات ، حتمى و قطعى است .

( قُل يا عِبادِىَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفورُ الرَّحيمُ ).
« اى بندگانم ، اى كسانى كه بر خود اسراف روا داشتيد ، از رحمت خدا مأيوس و نااميد مشويد ، يقيناً خدا همه ى گناهان را مى آمرزد ، مسلماً او بسيار آمرزنده و مهربان است » .

انسان اگر به تمام نعمت هاى مادى حقّ و به همه ى نعمت هاى معنوى حضرت ربّ العزّه بينديشد و با دقت و تأمّل بنگرد ، مى يابد كه رحمت رحيميه ى پروردگار و فيض عام و خاص خداى مهربان ، ظاهر و باطن و غيب و شهود و ملك و ملكوت و همه ى شئون او را فرا گرفته ، و سعه ى رحمت دوست او را در خود فرو پوشانده و وى را آنچنان مورد مهر و محبت خود قرار داده كه موجودى از موجودات حتى فرشته ى مقرب را اين گونه مورد عنايت و لطف و رأفت و كرم و رحمت قرار نداده است !!

امیرحسین
05-06-2011, 11:02 AM
و بقوتک التی قهرت بها کل شیء

و از تو درخواست می کنم به توانائیت که به آن بر همه چیز چیره شدی.

قدرت و توانایی حق که عین ذات مبارک اوست، بی نهایت و بی انتهاست.

همه قدرت ها و توانایی ها در جنب قدرت او هیچ و پوچند.

با قدرت او نباید به طور مستقل از قدرتی و قدرتمندی سخن گفت، همه قدرت ها شعاعی سوسو زنان از قدرت حضرت اوست: لاحول و لا قوة الا بالله.

در سطور گذشته کلمه کل شی ء به صورت مبهم بررسی شد، و سخن به این نتیجه رسید که کل شی ء یعنی تمام مخلوقات و آفریده هایی که به اراده حضرت او به وجود آمده اند، و شماره آنها، و چگونگی کمیت و کیفیت بسیاری از آنها را کسی نمی داند و تا قیامت نخواهد دانست، همه مسخر و فرمانبردارند، و در برابر فرامین حکیمانه ات سر تواضع بر خاک ذلت دارند، و همیشه و همه جا برای فرمانبرداریت آماده و حاضرند، و روح سرپیچی، و حالت عصیان در احدی از آنها نسبت به دستوراتت وجود ندارد.
موجوداتی که بی استثناء مقهور و مغلوب قدرت بی نهایت تواند، همه وجودشان عین خضوع و محض ذلت است.

در فرازی از یک دعای عارفانه و عاشقانه که از قلب ملکوتی معصومی آگاه، و موحدی بینا بر زبانش جاری شده می خوانیم:
یقینا تو، آری تو خدایی هستی که به قدرت و توانائیت همه چیز را ذلیل خود کردی، و گردن همه چیز پیش قدرتت، افتاده و خاضع است، آنچه بخواهی نسبت به همه چیز انجام می دهی، و به آنچه اراده فرمائی در مملکت وجود تصرف می کنی، تویی ذات مقدسی که همه چیز را آفریدی، و کار همه چیز به دست قدرت توست، تو مولای همه چیزی، و همه چیز مغلوب قهاریت و مسخر سخاریت توست، معبودی جز تو نیست، تو عزیز و کریمی.

آری رحمتی که همه چیز را فراگرفته، و قدرت بی نهایتی که بر همه چیز غالب و چیره است، و وجود مبارکی که همه چیز در برابر قدرتش خاضع و ذلیل است، برای او بسیار بسیار آسان است که دعای بنده اش را که با گریه و زاری و فروتنی و با خلوص و خاکساری، و در حالت تضرع و اشک باری، آن هم در شبی چون شب جمعه انجام می گیرد مستجاب کند، و برای او فوق العاده سهل است که لشگر آسمان و زمین خود را برای رساندن عبد دعاخوان به مقاصد دنیوی و اخرویش به کار گیرد.

کسی که در حال انکسار خدا را به رحمت و قدرتش می خواند، و رحمتی و قدرتی جز رحمت و قدت او نمی داند و نمی بیند آیا ممکن است دعایش به هدف اجابت نرسد؟

هرگز! موجود ضعیف و ناتوان است، که نمی تواند حاجت حاجتمند را روا کند، و دعای دعا خوان را به اجابت برساند، و خواسته خواهنده را پاسخ گوید، ذات غنی و رحمت واسعه و قدرت بی نهایت، که همه چیز در قبضه قدرت اوست بر وفق مصلحت عبد و حکمت خود دعا را مستجاب می کند، و خواسته خواهان را عطا می فرماید.

در دعای سیزدهم صحیفه سجادیه آمده: آفریده ها را به نیازمندی نسبت داده ای، و آنان هم بی چون و چرا نیازمند به تو هستند، پس کسی که ترمیم خلا وشکاف زندگیش را از تو بخواهد، و تغییر تهی دستی و فقرش را از تو درخواست کند، یقینا حاجتش را از جایگاه اصلی اش خواسته و به دنبال مطلبش از راه صحیح و درستش آمده، و کسی که برای حاجتش به یکی از آفریده های تو رو کند، یا او را به جای تو وسیله رسیدن به نیازش قرار دهد، قطعا خود را در معرض محرومیت قرار داده، و سزاوار از دست رفتن احسان تو شده.

با اشتیاق و شوق آهنگ تو کردم، و از باب اطمینان به تو، امیدم را به جانب حضرتت آوردم، و دانستم آنچه را از تو می خواهم هر چند زیاد باشد در کنار دارائیت اندک است. و چیزهای با ارزشی که بخشش را از تو درخواست می کنم، در جنب توانائیت کوچک و بی مقدار است، و دایره کرم و بزرگواریت با تقاضای هیچ کس تنگ نمی شود، و دست بخشندگیت از هر دستی برتر است.

ممکنات که روزگاری عدم محض بودند، و وجودی نداشتند تا قابل ذکر باشند، با اراده و رحمت و قدرت حق وجود یافتند و تداوم وجودشان بر اثر عنایت و نظر حق و رحمت و قدرت اوست، و هیچ استقلالی در هیچ زمینه ای از خود ندارند، و مهر فقر ذاتی و خضوع و ذلت ماهیتی و حیثیتی بر پیشانی حیات آنان خورده، و همیشه خاکسار و ذلیل و خاضع و خوار در جنب قدرت ازلی و ابدی او هستند.

سزاوار و شایسته انسان نیست که در برابر قدرت بی نهایت او از خود قدرتی نشان دهد، و کوس منیت بزند و بر طبل تکبر بکوبد، و با خضوع ذاتی، و ذلت هویتی، و با این کوچکی جثه که جز مقداری خاک چیزی نیست، و با این محدودیت روحی که جز یک نفخه و دم واقعیتی نیست، و با این محدودیت عقل که از پی بردن به حقیقت یک ذره ناچیز، عاجز و ناتوان است در برابر قدرت مولا و خالق و مدبر و پروردگارش که همه چیز خود را از شعاع رحمت او دارد عرض و اندام کند، که عرض و اندامش عامل سقوط، و ورشکستگی و افتضاح و آبروریزی، و سبب محرومیت از رحمت و گرفتار شدن به چنگال عقوبت، و دچار آمدن به عذاب است.

امیرحسین
05-06-2011, 11:02 AM
« وَخَضَعَ لَهَا كُلُّ شَىْء وَذَلَّ لَهَا كُلُّ شَىْء »

« و در برابر آن هر چيزى فروتنى نموده و همه چيز خوار شده است » .

همه چيز از موجودات غيبى تا موجودات شهودى ، از بزرگترين موجود معنوى و مادّى، به قدرت و تواناييت فروتن و خاكسار و ذليل و خوارند ; همه مسخّر و فرمانبردارند.

در فرازى از يك دعاى عارفانه و عاشقانه كه از قلب ملكوتى معصومى آگاه و موحّدى بينا بر زبانش جارى شده مى خوانيم :
« يقيناً تو ، آرى تو ، خدايى هستى كه به قدرت و تواناييت همه چيز را ذليل خود كردى و گردن همه چيز پيش قدرتت افتاده و خاضع است . آنچه بخواهى نسبت به همه چيز انجام مى دهى و به آنچه اراده فرمايى در مملكت وجود تصرف مى كنى . تويى ذات مقدسى كه همه چيز را آفريدى و كار همه چيز به دست قدرت توست . تو مولاى همه چيزى و همه چيز مغلوب قهاريت و مسخّر سخاريّت توست . معبودى جز تو نيست . تو عزيز و كريمى » .

آرى ، رحمتى كه همه چيز را فرا گرفته و قدرت بى نهايتى كه بر همه چيز غالب و چيره است و وجود مباركى كه همه چيز در برابر قدرتش خاضع و ذليل است . براى او بسيار بسيار آسان است كه دعاى بنده اش را كه با گريه و زارى و فروتنى و با خلوص و خاكسارى و در حالت تضرع و اشك بارى ، آنهم در شبى چون شب جمعه انجام مى گيرد ، مستجاب كند . و براى او فوق العاده سهل است كه لشكر آسمان و زمين خود را براى رساندن عبد دعا خوان به مقاصد دنيوى و اخرويش به كار گيرد .

كسى كه در حال انكسار خدا را به رحمت و قدرتش مى خواند و رحمتى و قدرتى جز رحمت و قدرت او نمى داند و نمى بيند آيا ممكن است دعايش به هدف اجابت نرسد ؟ هرگز .

موجودی ضعيف و ناتوان است كه نمى تواند حاجت حاجتمند را روا كند و دعاى دعا خوان را به اجابت برساند و خواسته ى خواهنده را پاسخ گويد . ذات غنى و رحمت واسعه و قدرت بى نهايت كه همه چيز در قبضه ى قدرت اوست ، بر وفق مصلحت عبد و حكمت خود ، دعا را مستجاب مى كند و خواسته ى خواهان را عطا مى فرمايد .

در دعاى سيزدهم « صحيفه ى سجّاديه » آمده : آفريده ها را به نيازمندى نسبت داده اى و آنان هم بى چون و چرا نيازمند به تو هستند ; پس كسى كه ترميم خلأ و شكاف زندگيش را از تو بخواهد و تغيير تهى دستى و فقرش را از تو درخواست كند ، يقيناً حاجتش را از جايگاه اصلى اش خواسته و به دنبال مطلبش از راه صحيح و درستش آمده است . و كسى كه براى حاجتش به يكى از آفريده هاى تو رو كند ، يا او را به جاى تو وسيله ى رسيدن به نيازش قرار دهد ، قطعاً خود را در معرض محروميت قرار داده و سزاوار از دست رفتن احسان تو شده است .

با اشتياق و شوق آهنگ تو كردم و از باب اطمينان به تو ، اميدم را به جانب حضرتت آوردم و دانستم آنچه را از تو مى خواهم ، هرچند زياد باشد ، در كنار داراييت اندك است و چيزهاى باارزشى كه بخشش را از تو درخواست مى كنم ، در جنب تواناييت كوچك و بى مقدار است . دايره ى كرم و بزرگواريت با تقاضاى هيچ كس تنگ نمى شود و دست بخشندگيت از هر دستى برتر است .

ممكنات كه روزگارى عدم محض بودند و وجودى نداشتند تا قابل ذكر باشند ، با اراده و رحمت و قدرت حق وجود يافتند و تداوم وجودشان بر اثر عنايت و نظر حق و رحمت و قدرت اوست ; و هيچ استقلالى در هيچ زمينه اى از خود ندارند و مُهر فقر ذاتى و خضوع و ذلّت ماهيتى و حيثيتى بر پيشانى حيات آنان خورده و هميشه خاكسار و ذليل و خاضع و خوار در جنب قدرت ازلى و ابدى او هستند .

سزاوار و شايسته انسان نيست كه در برابر قدرت بى نهايت او از خود قدرتى نشان دهد و كوس منيت بزند و بر طبل تكبّر بكوبد و با خضوع ذاتى و ذلّت هويتى و با اين كوچكى جثّه كه جز مقدارى خاك چيزى نيست و با اين محدوديت روحى كه جز يك نفخه و دم واقعيّتى نيست و با اين محدوديت عقل كه از پى بردن به حقيقت يك ذرّه ى ناچيز ، عاجز و ناتوان است ، در برابر قدرت مولا و خالق و مدبّر و پروردگارش ، كه همه چيز خود را از شعاع رحمت او دارد ، عرض و اندام كند ، كه عرض و اندامش عامل سقوط و ورشكستگى و افتضاح و آبروريزى و سبب محروميت از رحمت و گرفتار شدن به چنگال عقوبت و دچار آمدن به عذاب ابد است .

امیرحسین
05-06-2011, 11:03 AM
« وَبِجَبَرُوتِكَ الَّتِى غَلَبْتَ بِهَا كُلَّ شَىْء »

« و از تو درخواست مى كنم به جبروتت كه به آن بر همه چيز غلبه كردى » .

« جبروت » از جهت لغت صيغه ى مبالغه است ; يعنى : كمبودها و نقايص همه ى موجودات و ممكنات عرصه ى هستى را با رساندن انواع خيرات و نعمت ها و ابزار و وسائل به آنها جبران مى كند ، جبرانى در حدّ عالى و جبرانى فراوان و كثير .

همه ى موجودات و ممكنات در ابتداى آفرينش اشيايى غيرقابل ذكرند ، صورت اوليه ى آنها يا يك اتم است ، يا يك حبّه و دانه ، يا نطفه اى ناچيز و بى مقدار . هر موجودى آنچه را كم دارد يا آنچه را دارد ، ناقص است . صفت بى نهايت جبروتى او كمبودها و نواقصش را جبران مى كند تا به صورتى كامل و شكلى جامع و هويتى باارزش و حيثيتى كريمانه در عرصه ى هستى جلوه كند و در جايگاه اصلى خودش قرار بگيرد .

--- مثالی کوچک از جبران : جبران انرژى مصرف شده ى خورشيد

حرارت خورشيد چنان زياد است كه سوزان ترين آتشها در برابر آن سرد است . حرارت سطح خورشيد معادل 6093 درجه سانتى گراد و گرماى درون آن خيلى بيش از اين مقدار است .

خورشيد در هر ثانيه بيش از 12 ميليون و چهار صد هزار تن انرژى در فضا پخش مى كند ، به طورى كه اگر خواسته باشيم آن اندازه حرارت را كه خورشيد در يك دقيقه مصرف مى كند توسط ذغال سنگ بدست آوريم بايد مقدار 679 ميليون ميليارد تن از آن را بسوزانيم .

وزن مقدار انرژى كه در هر يك ثانيه به وسيله ى خورشيد مصرف مى شود بالغ بر 4 ميليون تن است و اين رقم براى يكسال معادل 126,144,000,000,000 تن است . مسلماً اگر آتشى بى مايه بماند ، خاموش مى شود ; بنابراين اگر خورشيد از خارج چيزى نمى گيرد و در هر سال اين مقدار انرژى مصرف مى كند ، چرا به خاموشى و سردى نمى گرايد ؟ در حالى كه اگر خورشيد از ذغال خالص درست شده بود ، بيش از شصت قرن سوخت نداشت .

پاسخ اين پرسش را فقط صفت « جبروت » مى دهد ; او خورشيد را توده اى عظيم از گاز قرار داده ، گاز ، ضمن عمل تراكم و انقباض ، انرژى از دست داده را باز مى گيرد . اين نكته نتيجه ى مطالعات و پى گيرى دانشمندان بسيارى در شرق و غرب و نوشتن هزاران صفحه كتاب است كه امروز در اين زمينه به صورت ساده ترين جمله به دست ما رسيده است .

آرى ، اوست كه انرژى هاى مصرف شده ى اشيا را به صورت هاى گوناگون جبران مى كند و جبران انرژى مصرف شده ى خورشيد يكى از نشانه ها و آيات جبروتى اوست .

امیرحسین
05-06-2011, 11:03 AM
« وَبِعِزَّتِكَ الَّتِى لاَيَقُومُ لَهَا شَىْءٌ »

« و از تو درخوست مى كنم به عزّتت كه چيزى در برابر آن نايستد و تاب و توان نياورد » .

وجود مقدسى كه همه چيز را با قدرتش آفريده و با رحمتش فرا گرفته و همه چيز با تمام وجودشان نشان مى دهند كه در برابر قدرت او خاكسار و فروتن و خوارند و با جباريت خود تمام كمبودها و نواقص همه چيز را جبران كرده است ، چه جاى اين كه چيزى در هر هويت و حيثيتى باشد ، در برابر عزّت ، توانايى و اقتدارش ايستادگى كند ؟

وجود يك شىء با همه ى تركيبات وجوديش ، از آسمانها و زمين گرفته تا آنچه بين آسمانها و زمين است ، از موجودات غيبى گرفته تا آنچه در مملكت شهود است ، پرتوى بسيار بسيار اندك از عزّت و توانمندى اوست ، و نسبت به حضرت او جز سايه و نمايشى ضعيف از وجود نيست ; پس چگونه تاب ايستادگى در برابر عزت ازلى و ابدى و توانايى بى نهايت بياورد .

« عزّت » ، كه به معناى توانايى و قدرت است ، در همه ى موجودات ، شعاعى سوسو زنان از عزت و توانايى اوست . شعاع جرقه ى ناچيز و بى مقدار كجا ، و نور بى نهايت و ازلى و ابدى كجا !

( فَلِلّهِ العِزَّةُ جَميعاً ) ـ فاطر : 10 .

آرى ، بر اساس آيات قرآن عزيز ، همه ى عزّت از اوست . به هركس بخواهد به اندازه ى لياقتش عزت مى دهد و هركس را اراده نداشته باشد عزت نمى بخشد و عزت داده شده را از هركس بخواهد باز مى ستاند . پس عزيز مستقلى برابر او وجود ندارد و كسى را ياراى ايستادگى در برابر عزت او نيست . او تواناى شكست ناپذير و غالب غيرمغلوب است .

امیرحسین
05-06-2011, 11:04 AM
توی این پست مطالبی برای وصف گوشه کوچکی از عظمت خدا اومده که به ظاهر دعای کمیل ربطی نداره و صرفا برای درک عظمت خدا گفته شده است .

« وَبِعَظَمَتِكَ الَّتِى مَلاََتْ كُلَّ شَىْء »

« و از تو درخواست مى كنم به عظمت و بزرگيت كه همه چيز را پر كرده » .

--- شناخت فاعل به وسيله ى فعل او
مى دانيم كه عظمت و بزرگى هر فاعلى را تا حدّى مى توان از فعل او بدست آورد . مهندسى كه آسمان خراش صد و ده طبقه اى يا بيشتر ساخته از دقت در آسمان خراشش به عظمت فكرى و علمى و روحى او پى مى بريم .

مؤلف بزرگوارى چون صدر المتألهين كه كتاب كم نظير « اسفار » و « عرشيه » و « حكمت متعاليه » و « اسرار الآيات » را تأليف كرده ، عظمت فكرى و بزرگى عقل و انديشه ى والاى او را از دقت در كتابهايش درمى يابيم .

مخترعى كه كارخانه ى عظيم توليد الكتريسيته را بنا نهاده و شب كره ى زمين را با برق دادن چون روز روشن جلوه مى دهد ، عظمتش را از دقت در كارش درك مى كنيم .

عظمت و بزرگى خدا به خاطر ازلى بودن و ابدى بودنش و به سبب اين كه بى نهايت است ، براى ما كه وجودى بسيار بسيار محدود هستيم قابل فهم نيست ; ولى شعاعى از آن عظمت را مى توان با دقت در جهان هستى و تأمل در موجودات و توجه به عظمت آفرينش با عمق باطن خود لمس كنيم ، زيرا جلوه ى عظمتش همه چيز را پر كرده .

در اين زمينه فقط به دو روايت ، سپس به يك قطعه ى علمى اشاره مى شود ، كه يقيناً اين اشاره تا اندازه اى روشن كننده ى حقيقتى است كه دنبال توضيح و تفسيرش هستيم .

--- آفرينش جهانهاى متعدد
كتاب كم نظير « اسلام و هيئت » اثر علامه ى بزرگ، سيد هبة الدين شهرستانى از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند :

إِنَّ لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ إِثْنَىْ عَشَرَ أَلْفَ عَالَم كُل عَالَم مِنْهُم أَكبَرُ مِنْ سَبعِ سَماوات وَ سَبعِ أَرَضِينَ مَا يُرى عَالَمٌ مِنْهُمْ أنَّ لِلّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَالَماً غَيْرَهُم.

« خداى عز و جل را دوازده هزار جهان است كه هر يك از همه ى هفت آسمان و زمين بزرگتر است و هيچ كدام از آنها از وجود جهانى غير از خود خبر ندارد !! »
دانشمندان كيهان شناس معاصر مى گويند : جهان هستى مركب از هزاران جهان است و هر جهانى داراى آسمانها و زمين هايى بزرگتر از آسمان و زمين ما.

--- قنديل هاى معلق در عرش و منظومه ى شمسى
در « شرح صحيفه ى » سيد نعمت اللّه جزائرى از رسول خدا و ائمه ى طاهرين (عليهم السلام)روايت شده : خدا صد هزار قنديل آفريده و همه را به عرش معلّق ساخته و تمام آسمانها و زمين و آنچه در آنهاست حتى بهشت و دوزخ در يك قنديل است و جز خدا كسى نمى داند كه در ساير قنديل ها چيست !!

این نوع روایات صريحاً بر وجود هزاران جهان و منظومه ى شمسى كه هركدام جداگانه مشتمل بر اراضى سياره و اقمار و بلاد و امصار و ديار و بهشت و دوزخ و غيره دلالت دارد ; و اين كه هر يك از جهان هاى اين قناديل يك نظام شمسى و به پهناى آسمان و زمين است !!

--- خورشيدهاى ستارگان غير قابل شمارش
در آغاز قرن بيستم وقتى مردم شنيدند كه در كهكشان ما ، كه شب ها در آسمان به وضوح ديده مى شود ، سى ميليون خورشيد وجود دارد ، از شدت حيرت انگشت به دهان مى بردند . ولى امروز معلوم شده كه فقط در كهكشان ما ده هزار ميليون ستاره يعنى خورشيد وجود دارد .

ما وقتى هنگام شب بدون دوربين ، كهكشان را از نظر مى گذرانيم حقير و كوچك جلوه مى كند و حتى جلوه ى ابرهاى انبوه يك روز زمستان يا بهار را ندارد ; ولى اگر به وسيله ى يك دوربين بزرگ فلكى مثل دوربين رصدخانه ى كوه « ويلسون » ، يا دوربين بزرگ فلكى مثل دوربين رصدخانه ى كوه « پالومر » كه وسعت دهانه ى آن پنج متر است ، كهكشان را از نظر بگذرانيم مى فهميم چقدر عظمت دارد .

قوى ترين دوربين فلكى امروز جهان دوربين رصدخانه ى كوه « پالومر » در آمريكاست . آن دوربين مى تواند طيف كهكشان هايى كه در فاصله ى هزار ميليون سال نورى است ببيند . ولى گاهى از ماوراى هزار ميليون سال نورى روشنايى هايى به چشم مى رسد كه به منجمان مى فهماند در آنجا هم كهكشان هايى وجود دارد !!

وزن خورشيد دو بليون بليون تن است و كهكشان ما كه ولايت كوچكى از مملكت جهان عظيم است در حدود 165 هزار ميليون برابر خورشيد وزن دارد !!

با وجود اين همه مادّه و عنصر كه با همه ى بزرگى و عظمتشان در سراسر جهان پراكنده است ، بيشتر جهان خالى يا تقريباً خالى است. فاصله ى ميان ما و نزديك ترين ستاره ى ثابت قريب 40 ميليون ميليون كيلومتر است !!
اين گوشه اى از جهان عظيم است ، كه دوربين هاى بسيار محدود نجومى توانسته اند به ما نشان دهند . شما با مطالعه ى همين ارقام و اعداد كه نمايشگر گوشه اى محدود از جهان ، و طول و عرض و حجم و وزن آن است آيا مى توانيد بزرگى و عظمت حضرت حق را ـ آن هم عظمتى كه بى نهايت است و همه چيز را پر كرده ـ درك كنيد ؟!

جهان عظيم ، فعل و صنعت و كارخانه و كارگاه و كتاب خداست . كتاب تكوينى از فعل عظيم حق ، و از كتاب باعظمت او تا حدى بسيار بسيار محدود مى توان به عظمت حضرت عظيم پى برد و از عمق جان و با همه ى وجود فريادى خالصانه برآورد كه :

اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ
« خدا بزرگ تر از آنست كه وصف شود »
زيرا نيرومندترين واصفان از وصفش عاجزند و بليغ ترين زبانها از تعريفش لالند و پاى قوى ترين انديشه ها از رسيدن به گوشه اى از عظمتش لنگ است !
آرى ، در حد استعداد و فهم خود همان را در پيشگاهش بايد بگوييم كه از پيامبر بزرگ اسلام تعليم گرفته ايم : مَا عَرَفْنَاكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ.

گر كسى وصف او ز من پرسد *** بى دل از بى نشان چه گويد باز
عاشقان كشتگان معشوقند *** بر نيايد ز كشتگان آواز

حال ... ما خدا را به این عظمت عظیمش که فقط گوشه کوچک آن برای ما قابل فهم است، قسم میدهیم که ...

امیرحسین
05-06-2011, 11:05 AM
« وَبِسُلْطَانِكَ الَّذِى عَلاَ كُلَّ شَىْء »

« و از تو درخواست مى كنم به سلطنت و فرمانروايى مطلق و همه جانبه ات كه بر فراز همه چيز است » .

هركس در اين جهان به حق و به خاطر شايستگى ، داراى فرمانروايى است فرمانرواييش عطا و بخشش خدا به اوست ، هرگاه اراده كند از او مى گيرد و در اختيار ديگرى قرار مى دهد .

فرمانروايان بايد فرمانروايى خود را شعاعى از سلطنت و حاكميت و فرمانروايى حضرت محبوب بدانند و جز به عدل و احسان فرمان نرانند كه اگر بيرون از دايره ى عدالت و احسان حكمرانى كنند ، در زمره ى ستمكاران قرار مى گيرند . و چنان كه در آيات قرآن آمده و تاريخ حيات هم اثبات كرده ، دست انتقام خدا كه بر فراز همه ى دستهاست ، آنها را دستگير مى كند و بدون اين كه بتوانند از خود مقاومتى نشان دهند به خاك ذلت و پستى دچار مى شوند و به كام عذاب دردناك ابدى فرو مى روند .

فرمانروايى او ، به آب نازل شده از آسمان و به آب جوشيده از زمين دستور داد به صورت طوفان درآيد و كفار و مشركين زمان نوح را نابود كند .
فرمانروايى او ، با وزيدن بادى ، قوم نيرومند عاد را هم چون علف خشكى كه از زمين كنده شود از ريشه به در آورد و در لحظه اى به زندگى نكبت بارشان خاتمه داد .
فرمانروايى او ، به رود نيل دستور داد تا با موجى خروشان فرعون ستمگر ، طاغى و متكبر را با قومش به ديار نيستى فرستد .

امیرحسین
05-06-2011, 11:05 AM
« وَبِوَجْهِكَ الْبَاقِى بَعْدَ فَنَاءِ كُلِّ شَىْء »

« و از تو درخواست مى كنم به ذاتت كه پس از فناء همه چيز باقى است » .

ذات مقدس او عين هستى است . هستى او ازلى ، ابدى و سرمدى است . او هميشه و همواره بوده و هست و چيزى در جنب او نبوده و نيست . به اراده ى حكيمانه اش همه چيز را به وجود آورد در حالى كه از همه چيز بى نياز است . مدت عمر همه چيز پايان مى گيرد و او هميشه و همواره خواهد بود .

چيزى در جهان هستى از خودش حيات مستقل ندارد ، حيات او رشحه اى از نفخه ى الهى است ، پس قابليت فنا در همه چيز حتمى است . فنا ، از صفات نقص ، و بقا ، از صفات كمال است ، در نتيجه كمال مطلق بقاء مطلق دارد ، و فنا مُهريست كه بر پيشانى تمام موجودات و بر دفتر حيات همه چيز خورده است .

امیرحسین
05-06-2011, 11:05 AM
« وَبِأَسْمَائِكَ الَّتِى مَلاََتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَىْء »

« و از تو درخواست مى كنم به اسمائت كه پايه هاى همه چيز را پر كرده » .

رحمت واقعى ، لطف حقيقى ، علم ذاتى ، عدل عينى و قدرت فعلى پايه هاى همه چيز را پر كرده و به عبارت ديگر : هر چيزى جلوه گاه خالقيّت ، بارئيّت ، مصوّريت ، علم ، بصيرت ، عدل ، حكمت ، رحمت و رأفت حقيقى حضرت حق است .

در يكى از دعاهاى وارده از معصوم بنام دعاى سمات مى خوانيم :
« خدايا ! از تو درخواست مى كنم به نام بزرگت ، نام بزرگتر ، عزيزتر ، برجسته تر ، باارزش تر ، كه چون براى باز شدن درهاى بسته ى آسمان به آن خوانده شوى به رحمت باز شود و هنگامى كه براى گشايش تنگناهاى درهاى زمين خوانده شوى گشوده گردد و زمانى كه براى آسانى سختى ها خوانده شوى آسان شود و وقتى براى زنده شدن مردگان به آن خوانده شوى زنده شوند و چون براى برطرف شدن تنگدستى و پريشانحالى خوانده شود ، برطرف گردد . . . » .

آنچه كه امور بيان شده در اين دعا را تحقق مى دهد ، لفظ « قدرت » كه مركّب از « قاف » و « دال » و « را » و « تا » است ، نيست ; بلكه حقيقت قدرت و عين قدرت است .

اسمائى كه پايه هاى « كل شىء » را پر كرده اند در حقيقت حقايق موجوده هستند كه در قرآن و روايات از آنها تعبير به اسماء شده .

از مظاهر حقايق اسماء ، ائمه ى طاهرين هستند كه ميان همه ى موجودات از ويژگى هاى خاصى برخوردارند و بين خدا و مردم تا روز قيامت واسطه ى فيض هستند . رحمت ، هدايت ، لطف ، رأفت ، كرم و غفران حق به واسطه ى آن بزرگواران به مردم مى رسد و اعمال خوبشان در سايه ى معرفت و ولايت آنان به قبولى مى رسد .

حكيم بزرگوار فيض كاشانى در تفسير باارزش « صافى » از حضرت صادق (عليه السلام)روايت كرده :

نَحْنُ وَاللّهِ الأَسْماءُ الحُسْنَى الَّذِى لا يَقبَلُ اللّهُ مِنَ العِبادِ عَمَلا إلاّ بِمَعْرِفَتِنَا .
« به خدا قسم اسماء حسناى خدا ما هستيم كه خدا عملى از بندگان جز به معرفت و شناخت آنان نسبت به ما و ولايت و جايگاه ما قبول نمى كند » .

بنابراين توجه به لفظ ، انسان را بجايى نمى رساند و حقيقتى را در او ظهور نمى دهد . بايد از دنياى لفظ گذشت و به حريم حقيقت پيوست ، كه آنچه آثار بر صفحه ى هستى ديده مى شود از اسماء حقيقى يا عين واقعيات است .

وَبِاسْمِ الَّذِى خَلَقْتَ بِهِ الْعَرشَ ، وبِاسمِ الَّذِى خَلَقْتَ بِهِ الْكُرْسِىَّ ، وَبِاسمِ الَّذِى خَلَقْتَ بِهِ الُّروحَ .
« تو را به حق اسمى كه بوسيله ى آن عرش را آفريدى و به حق اسمى كه به سبب آن كرسى را به وجود آوردى و به حق اسمى كه از بركت آن روح را پديد كردى » .

امیرحسین
05-06-2011, 11:06 AM
وَبِعِلْمِكَ الَّذِى أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْء

« و از تو درخواست مى كنم به دانش و داناييت كه به همه چيز احاطه كرده » .

در زمينه ى علم حق كه علم فعلى و علم حضوريست و ظاهر و باطن همه ى موجودات را احاطه كرده و چيزى ـ گرچه از يك اتم كه ميلياردها از آن ، نوك سوزنى جاى مى گيرند ـ از علم او پنهان نيست و شماره و عدد همه ى مخلوقات حتى اتم ها ، دانه ها ، حبّه ها ، برف و باران نزد علم او حاضر است ، فقط به چند آيه ى قرآن كه خود دريايى عظيم از معارف است قناعت مى كنم .

( . . . وَيَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَما فِى الأَرْضِ . . . )(1 ـ آل عمران : 29 .)

« آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مى داند » .

( . . . وَيَعْلَمُ ما فِى الْبَرِّ وَالبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِن وَرَقَة إِلاّ يَعْلَمُهَا . . . )(2 ـ انعام : 59 .)

« آنچه در خشكى و درياست مى داند و هيچ برگى نمى افتد مگر اين كه به آن عالم است » .

( وَاللّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرّونَ وَما تُعْلِنونَ )(1 ـ نحل : 19 .)

« خدا آنچه را پنهان مى داريد و آنچه را آشكار مى كنيد مى داند » .

( يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِى الأَرْضِ وَما يَخْرُجُ مِنْها وَما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَما يَعْرُجُ فِيها وَهُوَ الرَّحيمُ الغَفورُ )(2 ـ سبأ : 2 .)

« آنچه در زمين فرو مى رود و آنچه از آن بيرون مى آيد و آنچه از آسمان نازل مى شود و آنچه در آن بالا مى رود مى داند و او مهربان و بسيار آمرزنده است » .

حقيقت اين آيات را با توجّهى به بريدگى يك تپه كه هزاران عددش در پنج قاره به چشم مى خورد بهتر مى فهميد .

تاكنون حشره شناسان نزديك به هفتصد هزار حشره احصا كرده اند ; شماره ى اين حشرات به اندازه ايست كه ارقام براى بيان آن قاصر است .

در يك روز تابستانى كه هوا صاف باشد ، شماره ى سوسك ها ، مگس ها و خرخاكى هايى كه در بريدگى هاى تپه اى در تكاپو هستند از عدّه ى نفوس يك قاره بيشتر است . اگر ناگهان نژاد بشر بكلّى از روى زمين معدوم شود ، مخلوقات ديگرى كه بر روى زمين مى لولند به زحمت متوجّه غيبت او خواهند شد(3 ـ دانستنى هاى جهان علم : 190 .)

امیرحسین
05-06-2011, 11:06 AM
وَبِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ كُلُّ شَىْء

« و از تو درخواست مى كنم به نور ذاتت كه به سبب آن همه ى موجودات غيبى و شهودى به تابش آمد و روشن شد » .

معنى نور در آيات و روايات -
در قرآن مجيد و روايات ، از كمالات و ارزش ها تعبير به « نور » شده است .

مراد از « نور » ، هدايت است. « نور » به معناى توفيق براى حركت به سوى ايمان است . « نور » يعنى : اسلام . « نور » يعنى : معرفت . « نور » يعنى : علم . « نور » يعنى : روشنايى دل . « نور » به معناى قرآن است : ( قَدْ جآءَكُم مِنَ اللّهِ نورٌ وَكِتابٌ مُبينٌ )« قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است » .

« نور » به معناى احكام الهى و مسائل اخلاقى و حقايق اعتقادى است :
( إِنّا أَنزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدًى وَنُورٌ )(1 ـ مائده : 44 .)
« ما تورات را كه در آن رهنمود روشنايى بود نازل كرديم » .

با توجه به اين معانى بايد گفت : منظور از « نور » ذات كمالات و صفات و اسماء حسناى حضرت حق است كه هر يك از موجودات به تناسب وجود خود و به اندازه ى امكان و استعداد و در حدّ ظرفيت و قابليت از آن استفاده مى كند . و در اين بهره گيرى ، از ظلمتى كه دچار آن است رهايى مى يابد .

انسان مستعد ، در اين موقعيت بسيار مهم و فوق العاده از ظلمت عدم به نور هستى ، از ظلمت نقص به نور كمال ، از ظلمت جهل به نور معرفت ، از ظلمت ظلم به نور عدالت ، از ظلمت كفر به نور ايمان ، از ظلمت ضلالت به نور هدايت ، از ظلمت ماديت به نور معنويت آراسته مى شود و در حقيقت مطلع الفجر طلوع اسماء و صفات حق ، كه نور محض و روشنايى خالص است ، مى شود .

با توجه به آيات قرآن و معارف اهل بيت (عليهم السلام) شايد بتوان گفت : منظور از « نور وجه » همان حقايق و كمالاتى است كه در هزار مورد در دعاى جوشن كبير آمده است .

و امّا مفرد بودن كلمه ى « نور » به خاطر اين است كه همه ى صفات عليا و اسماء حسنى ، عين ذات است و در آن حريم مقدس ، دونى كه عبارت از صفت و موصوف باشد وجود ندارد . علم و حكمت و عدل و رحمت و لطف و رحمانيت و . . . همه و همه همان ذات يكتاى يگانه و فرد و احد است .

و از آنجا كه استعمال « نور » بر هدايت در معارف الهى زياد به چشم مى خورد شايد معناى اين كلام ملكوتى و جمله ى عرشى اين باشد :
خدايا ! از تو درخواست مى كنم به هدايت و راهنماييت كه به سبب آن همه ى موجودات هدايت يافتند .

در هر صورت كلمه ى « نور » تحمل همه ى معانى آسمانى و مفاهيم ملكوتى را دارد ، تا ذوق سليم و قلب نورانى در موارد لازم كدام معنا و مفهومش را استعمال كند ؟

امیرحسین
05-06-2011, 11:06 AM
« يَا نُورُ يَا قُدُّوسُ يَا أَوَّلَ الاَْوَّلِينَ وَيَا آخِرَ الاْخِرِينَ »

« اى نور ، اى پاك از هر عيب ، اى آغاز هر آغاز و اى پايان هر پايان » .

اى همه ى كمالات ، اى پيداى پيدا ، اى ظهور محض ، اى آشكار ، اى ظاهر ، اى هويدايى كه روز عرفه در صحراى عرفات ، عاشق بى قرارت و عارف دلداده ات و بنده ى خالصت و مطلع الفجر نورت ، حضرت حسين (عليه السلام) به پيشگاهت عرضه داشت :

أَيَكُونُ لِغَيرِكَ مِنَ الظُّهورِ ما لَيسَ لَكَ حَتَّى يَكونَ هُوَ المُظهِرَ لَكَ ؟ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتاجَ إِلَى دَليل يَدُلُّ عَلَيكَ ، وَمَتى بَعُدْتَ حَتَّى تَكونَ الآثارُ هِىَ الَّتِى تُوصِلُ إِلَيكَ ؟ (اقبال : 349 ; بحار الانوار : 95 / 226 ، باب 2 ، اعمال خصوص يوم العرفه)

« آيا براى غير تو ظهورى هست كه براى تو نيست ، تا آن غير وسيله ظهور تو باشد ؟ ! كِى پنهان بوده اى ، تا نيازمند به دليلى باشى كه بر تو دلالت كند ، و كِى دور بوده اى تا آثار واصل كننده به تو باشند ؟ »

« پروردگارا ! در آن هنگام كه حالت زودگذر روانيم را كنار مى گذارم و به خود آمده و با دقت مى نگرم مى بينم : روشنايى جمال و جلالت در جهان هستى آشكارتر از هر چيز است و براى آن وجود مقدس خفا و پوشيدگى نيست ، تا چراغى سر راهم گيرم و بارگاه ربوبى تو را جستجو كنم ، زيرا هر آنگاه كه حقيقتى را دليل راه و طريقم فرض مى كنم ، با كمى تأمل درك مى كنم كه سازنده ى همين دليل و فروزنده ى همين چراغ راه تويى » .

كى و كجا غايب بوده اى تا نياز به دليلى باشد كه بر وجودت دلالت كند و كى و كجا دور بوده اى تا آثارى كه خود پديد آورده اى ما را به تو برساند ؟

اى منزّه از همه ى عيوب ، اى پاك از همه ى نواقص ، اى برتر از آنچه به آن توصيف مى شوى ، اى كلّ الكمال ، اى حقيقت محض ، يا نور و يا قدّوس ، اى ابتداى همه ى ابتداها بدون اين كه براى ذات مقدّست ابتدايى باشد ، و اى آخر همه ى آخرها بدون اين كه براى وجود مباركت آخرى باشد ، تو ابتدا كننده ى هر چيزى در حالى كه خود ابتدا ندارى و ازلى هستى و پس از فناى همه ى موجودات آخرى در حالى كه آخرى ندارى و ابدى مى باشى .

ابتدا و آخر اصطلاحى ، صفت « كل شىء » است . همه چيز اول و آخر و ابتدا و انتها دارد ، و اين ابتدا و انتها دو حقيقتى است كه تو براى كل موجودات قرار داده اى . ابتدا داشتن دليل بر اين است كه : موجودات روزى نبودند و تو آنها را به وجود آورى ، و آخر داشتن دليل بر اين است كه : موجودات روزى در كام فنا فرو مى روند و تو آنها را فرو مى برى . پس پيش از « كل شىء » بودى و چيزى پيش از تو نبوده ، و بعد از « كل شىء » هستى و پس از تو چيزى نخواهد بود .

يا اوّل الاوّلين و يا آخر الآخرين !

امیرحسین
05-06-2011, 11:07 AM
« اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِكُ الْعِصَمَ »

« خدايا براى من بيامرز گناهانى كه پرده هاى بازدارنده از نزول سختى ها و عذابها و زيانها و خسرانها را پاره مى كند » .

گناه حركات و اعمال و حالات و رفتار و اخلاق و كردارى كه ضد دستورات خدا و انبياء و امامان (عليهم السلام) باشد گناه شمرده شده است .
سنگينى و شدت پاره اى از گناهان به اندازه اى است كه انجام دهنده ى آن اعلان جنگ با خدا وپيامبر داده( بقره : 279 )

گناهى كه در دنيا از انسان سرمى زند ، فرداى قيامت آتشى است كه براى هميشه گريبان گير گنهكار است :
( إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامَى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِى بُطونِهِم نَاراً . . . )(نساء : 10) :
« مسلماً كسانى كه اموال يتيمان را از روى ستم مى خورند ، جز اين نيست كه در شكم هاى خود آتش مى خورند » .

گناه ، نمك خوردن از سفره ى كريم و روزى رحيم و مصرف كردن نعمت خداى عظيم و نمكدان شكستن است .
ساليانى دراز و عمرى طولانى نمك خوردن و نمكدان شكستن ، كمال بى انصافى است !
گناه ، نجاست معنوى است كه روح و روان و انديشه و فكر و باطن و سينه و قلب را آلوده مى كند و باعث محروم شدن انسان از الطاف حق و رحمت خدا و فيوضات الهيه مى شود .
گناه ، پرده ى حفاظت انسان را از عذاب و خوارى و رسوايى و افتضاح ، پاره مى كند و عامل فاش شدن اسرار انسان در دنيا و آخرت مى شود ، و زمينه ى خارج شدن انسان را از مقام بندگى و دور شدن از پرده پوشى حق و غفران و آمرزش خداى مهربان فراهم مى آورد !
گناهان كبيره ، به فرموده ى امام صادق (عليه السلام) گناهانى است كه خداى عز و جل دوزخ را بر آنها واجب ساخته(كافى : 2 / 276 ، باب الكبائر ، حديث 1)
انسان اگر از گناهان كبيره خوددارى كند و قدم در اين لجن زار مهلك نگذارد و دامن انسانيت به اين آلودگى نيالايد ، خداوند مهربان از ديگر گناهانش مى گذرد و او را مشمول رحمت و بخشايش خود مى فرمايد :

( إِن تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُم سَيِّئاتِكُم وَ نُدْخِلْكُم
مُدْخَلا كَريماً )(نساء : 31)
« اگر از گناهان بزرگى كه از آن « ها » نهى شده ايد دورى گزينيد ، بديهاى شما را از شما مى زدائيم و شما را در جايگاهى ارجمند در مى آوريم » .

امیرحسین
05-06-2011, 11:07 AM
آثار شوم گناهان

از آيات قرآن و روايات عناوين زير به عنوان آثار شوم گناهان استفاده مى شود :

گناه ، اعمال نيك را تباه و نابود مى كند . گناه ، باعث دچار شدن انسان به فتنه ها و بلاهاى دنيايى و عذاب سخت آخرتى است . گناه ، مانع مستجاب شدن دعاست . گناه ، انسان را از شفاعت شفيعان محروم مى كند . گناه ، دل را سخت و سياه مى سازد . گناه ، ايمان را از بين مى برد . گناه ، مانع نتيجه بخشيدن موعظه مى شود . گناه ، انسان را خوار و رسوا مى كند . گناه ، باعث محروميت آدمى از رزق حق مى شود . گناه ، انسان را از منطقه ى عبادت و بندگى دور مى كند . گناه ، زمينه ى چيرگى شيطان را بر انسان فراهم مى آورد . گناه ، رشته ى نظم زندگى و نظام خانواده و جامعه را از هم مى گسلد . گناه ، اعتماد و اطمينان مردم را از يكديگر از بين مى برد . گناه ، قلب را مى ميراند . گناه ، باعث سختى جان كندن و فشار برزخ است.

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده :
إنّ الرَّجُلَ يُذنِبُ الذَّنبَ فَيُحْرَمُ صَلاَةَ اللَّيلِ وَإِنَّ العَمَلَ السَّيِّئَ أَسْرَعُ فِى صاحِبِهِ مِن السِّكِّينِ فِى اللَّحْم.
« قطعاً شخص مرتكب گناهى مى شود و به خاطر آن از خواندن نماز شب محروم مى ماند و تأثير گناه در گناهكار از تأثير كارد در گوشت
سريعتر است » .

از حضرت رضا (عليه السلام) روايت شده :
أَوحَى اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ إلَى نَبىّ مِنَ الاَنبِياءِ : إِذا أُطِعْتُ رَضِيتُ ، وَإِذا رَضِيتُ بَارَكْتُ ، وَلَيْسَ لِبَرَكَتِى نِهايَةٌ ، وَإِذا عُصِيتُ غَضِبْتُ ، وَإِذا غَضِبتُ لَعَنتُ ، وَلَعْنَتى تَبْلُغُ السَّابِعَ مِن الوَرَى.
« خداى عز و جل به پيامبرى از پيامبران وحى فرمود : هرگاه اطاعت شوم خوشنود گردم و چون خوشنود گردم بركت بخشم و بركت من بى پايان است . و هنگامى كه از من نافرمانى شود خشم گيرم و چون خشم گيرم لعنت كنم و لعنت من تا هفت پشت را شامل شود » .


انسان پاكدامن و باتقوا ، كه به ياد خدا و با توجه به قيامت و با معرفت به آثار شوم گناه ، در پيدا و پنهان از گناه فرارى و متنفّر وانسانى زنده است، و گناهكار آلوده دامن كه از خدا و قيامت غافل است و از عواقب گناه نمى هراسد ، ميّت است.

گناهانى كه باعث پرده درى است
شيخ صدوق حديث بسيار مهمى در رابطه با گناهانى كه آثار شومى دارد از حضرت زين العابدين(عليه السلام) نقل كرده كه بخشى از آن روايت اين قطعه از دعاى كميل را كه هر جمله اش با « اللهم اغفر لى الذنوب » شروع شده توضيح مى دهد :

گناهانى كه باعث پرده درى است عبارتست از :
1 ـ خوردن مايع مست كننده . 2 ـ قمار بازى . 3 ـ بكار گرفتن كار بيهوده و شوخى بيجا براى خنداندن مردم . 4 ـ بيان عيوب مردم . 5 ـ همنشينى با متهمين به گناه و بدكارى .

آرى ، پرده هايى كه چون تقوا و پاكدامنى ، ورع و پارسايى ، صداقت و درستى ، عبادت و خدمت ، مانع بين انسان و بلا و عذاب و خشم و نفرت خداست ، وقتى برجا مى ماند كه انسان از گناه آشاميدن مايع مست كننده و قمار و به كار گرفتن كارهاى بيهوده و بيان عيوب مردم و همنشينى با متهمين به گناه بپرهيزد ; و اگر دچار تسويل نفس و وسوسه هاى شياطين باطنى و ظاهرى شود و دامن به اين گناهان بيالايد ، با دست خود آن پرده ها و حجابها و موانع را پاره مى كند و راه را براى فرود آمدن بلا و مصيبت و خوارى و عذاب بر خود هموار و باز مى كند .

امیرحسین
05-06-2011, 11:09 AM
« اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ »

« خدايا ! براى من بيامرز گناهانى كه انتقام ها و عقوبت ها را نازل مى كند » .

--- گناهانى كه سبب نزول عقوبتهاست
در روايت بسيار مهم حضرت سجاد (عليه السلام) ، در روايتى باارزش و قابل توجه به نُه گناه كه سبب نزول عقوبتهاست اشاره فرموده :

1 ـ بغى . 2 ـ تعدى و تجاوز به حقوق مردم . 3 ـ مسخره كردن بندگان خدا .
4 ـ شكستن عهد و پيمان . 5 ـ معصيت و بدكارى آشكار . 6 ـ شيوع دروغ .
7 ـ داورى و قضاوت بر خلاف احكام خدا . 8 ـ خوددارى از پرداخت زكات .
9 ـ كم گذاشتن پيمانه و كيل.

به طور خلاصه به دو مورد اشاره میکنیم :

بغى
كلمه ى « بغى » در لغت به معناى سرپيچى از حق ، تجاوز از حدود الهى ، تعدّى به مردم ، فساد ، معصيت ، آلودگى و زنا آمده و در آيات قرآن و روايات در تمام اين معانى به كار گرفته شده است :

( إِنَّ قَارونَ كانَ مِن قَوْمِ موسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ . . . )(قصص : 76)

« به راستى قارون از قوم موسى بود ، كه بر آنان ظلم و ستم روا داشت » .

( وَلَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِى الأَرْضِ . . . )(شورى : 27)

« و اگر خدا رزق و روزى را بر بندگانش وسيع و فراوان كند ، در زمين به فساد و بيدادگرى برمى خيزند » .

( يا أُخْتَ هارُونَ ما كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْء وَمَا كانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً )(مريم : 28)

« اى خواهر هارون ! پدرت انسان ناصالح و بدى نبود و مادرت دامنى پاك از زنا و بدكارى داشت » .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

إِنَّ أَسْرَعَ الْخَيرِ ثَوَاباً البِرُّ وَإِنَّ أَسْرَعَ الشَرِّ عِقَاباً البَغىُ(بحار الانوار : 72 / 273 ، باب 70 ، حديث 1)

« به راستى سريع ترين خوبى از جهت پاداش ، نيكى و بخشش و خوبى به مردم است و سريع ترين بدى از نظر مكافات ، تعدّى و ظلم و ستم به ديگران است » .

امام صادق (عليه السلام) فرمود :

سِتَّةٌ لاَ تَكونُ فِى المُؤْمِنِ : العُسْرُ وَالنَّكَدُ وَاللَّجَاجَةُ وَالكِذْبُ وَ الحَسَدُ وَالبَغْىُ(بحار الانوار : 75 / 263 ، باب 23)

« در مؤمن شش خصلت وجود ندارد : عجز و درماندگى ، خسيسى و كم خيرى ، لجاجت و سرسختى ، دروغ ، حسد ، تعدّى و تجاوز به مردم » .

امیرحسین
05-06-2011, 11:09 AM
شدت ترس و حياى زنى با ايمان
حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود : مردى با خانواده اش از طريق دريا مسافرت كرد . كشتى آنان در ميان دريا شكست و از همه ى مسافرانى كه در كشتى بودند جز همسر آن مرد نجات نيافت . او بر تخته پاره اى از الواح كشتى نشست تا به يكى از جزيره هاى آن دريا پناهنده شد .

در آن جزيره مردى راهزن بود كه همه ى پرده هاى حرمت خدا را دريده بود .
ناگاه ديد آن زن بالاى سرش ايستاده ، سر به سوى او برداشت و گفت : تو انسانى يا جن ؟ گفت : انسانم . بى آنكه با او سخنى گويد با او چنان نشست كه مرد با همسرش مى نشيند . چون آماده ى نزديكى با او شد زن لرزان و پريشان گشت . راهزن به او گفت : چرا پريشان شدى ؟ زن گفت : از اين مى ترسم و با دست اشاره به عالم بالا كرد . مرد گفت : مگر چنين كارى كرده اى ؟ زن گفت : نه به عزّت خدا سوگند . مرد گفت : تو از خدا چنين مى ترسى در صورتى كه چنين كارى نكرده اى و من تو را مجبور به اين كار مى كنم ، به خدا سوگند من به پريشانى و ترس از خدا از تو سزاوارترم . سپس كارى نكرده برخاست و به سوى خانواده اش رفت و همواره در انديشه ى توبه و بازگشت بود .

روزى در مسير راه به راهبى برخورد در حالى كه آفتاب داغ بر سر آنها مى تابيد . راهب به جوان گفت : دعا كن تا خدا ابرى بر سر ما آرد كه آفتاب ما را مى سوزاند . جوان گفت : من براى خود نزد خدا كار نيكى نمى بينم تا جرأت كنم چيزى از او بخواهم . راهب گفت : پس من دعا مى كنم و تو آمين بگو . گفت : آرى خوبست . راهب دعا مى كرد و جوان آمين مى گفت ، به زودى ابرى بر سر آنها سايه انداخت ، هر دو پاره اى از روز را زير ابر راه رفتند تا سر دو راهى رسيدند ، جوان از يك راه و راهب از راه ديگر رفت و ابر همراه جوان شد !

راهب گفت : تو بهتر از منى ، دعا به خاطر تو مستجاب شد نه به خاطر من ، گزارش وضع خود را به من بگو . جوان داستان آن زن را بيان كرد . راهب گفت : چون ترس از خدا تو را گرفت گذشته ات آمرزيده شد ، اكنون مواظب باش كه در آينده چگونه باشى(كافى : 2 / 69 ، باب الخوف والرجاء ، حديث 8)
--
تفسير باارزش « منهج الصادقين » در توضيح آيات سوره ى مطففين ، روايت بسيار مهم زير را از رسول خدا نقل مى كند :

پيامبر فرمود : پنج چيز در برابر پنج چيز است . گفتند : يا رسول اللّه ! آنها چيست ؟ فرمود : قومى پيمان شكنى نكردند مگر اين كه خدا دشمنانشان را بر آنان چيره كرد ، و گناه زشت زنا از آنان آشكار نشد مگر اين كه مرگ در ميان آنان شايع شد ، و دروغ و داورى خلاف حكم خدا در آنان پخش نشد مگر اين كه تهى دستى و فقر در آنان پيدا شد ، و زكات را نپرداختند مگر اين كه باران از آنان منع شد ، و پيمانه را كم ندادند مگر اين كه گياهان از آنان دريغ داشته شد و به بلاى خشك سالى گرفتار شدند .

امیرحسین
05-06-2011, 11:10 AM
اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ

« خدايا براى من بيامرز گناهانى كه نعمتها را تغيير مى دهد » .

--- گناهانى كه باعث تغيير نعمت هاست
گناهانى كه سبب تغيير نعمت ها مى شود و به جاى آنها بلاها و مصائب و مشكلات و سختى ها و عذاب ها و عقوبت ها قرار مى گيرد به فرموده ى حضرت سجاد (عليه السلام) پنج گناه است :

1 ـ ستم به مردم . 2 ـ از دست دادن روحيه ى عادت در خير . 3 ـ كناره گرفتن از نيكوكارى . 4 ـ كفران نعمت . 5 ـ ترك سپاسگذارى و شكر .

--ستم به مردم
گناه ستم به مردم گناهى بس زشت و معصيتى سنگين و كارى شيطانى است .
ستم ، گرچه به اندازه ى دانه ى ارزن باشد قبيح است و بدون ترديد اين اندازه ستم هم در قيامت به حساب انسان گذاشته خواهد شد .
( . . . وَإِن كَانَ مِثْقالَ حَبَّة مِن خَرْدَل أَتَيْنا بِها وَكَفَى بِنا حَاسِبينَ )(انبياء : 47)
« و اگر عمل شما هم وزن دانه اى از خردل باشد آن را به عرصه گاه قيامت براى سنجيدن مى آوريم و بس است كه ما حسابگر باشيم » .

--از دست دادن روحيه ى عادت در خير
روحيات و عاداتى كه در تمام برنامه هاى خير و مثبت به توفيق حضرت حق در انسان پيدا مى شود و به سبب آن درهاى رحمت الهى به روى انسان باز مى گردد ، از نعمت هاى بسيار باارزشى است كه انسان بايد با تمام وجود از آنها نگاهدارى كند و مواظب و مراقب باشد كه خنّاسان و شياطين و غارتگران ارزش ها از دست انسان نگيرند .

عادت داشتن به تحصيل معرفت ، روحيه ى فروتنى و تواضع ، حالت بردبارى و حوصله ، عادت به خدمت به بندگان حق و هر نوع عادت و روحيه اى از اين قبيل ، خطراتى در برابر دارد كه انسان بايد همواره براى حفظ آنها ، از خطرات بيدار و بينا باشد . انسان اگر در برابر عادت هاى مثبت ، سستى ورزد و در برابر ضعيف شدن اين عادتها بى تفاوتى به خرج دهد تا جايى كه به زوال و نابودى آنها منتهى شود ، گناه و معصيت كرده و بايد به انتظار تغيير نعمت هاى الهى در زندگيش باشد .

امیرحسین
05-06-2011, 11:11 AM
--كناره گرفتن از نيكوكارى
نيكى و نيكوكارى و خوبى و احسان به مردم از نشانه هاى ايمان و انسانيت است . نيكوكاران بنا بر آيات قرآن مجيد مورد محبت حضرت حقند :
( . . . وَاللّهُ يُحِبُّ الْمحُسِنينَ )( آل عمران : 134)

نيكوكاران نبايد در هر شرايطى از نيكى و احسان به مردم دست بردارند . احسان و نيكى به مردم در حقيقت عبادت خداست و بهره و پاداشش عظيم و سبب خوشنودى خداى مهربان است .
بدون ترديد كناره گرفتن از نيكوكارى ، گناهى بزرگ و در نهايت دور ماندن از فيوضات خاصّه ى پروردگار و عارى شدن از اخلاق حسنه و زمينه ى محروميت از رحمت خدا و پاداش هاى بى حساب است .

--كفران نعمت
كفران و ناسپاسى نعمت ، گناهى است كه به گفته ى قرآن مجيد عذاب شديدى به دنبال دارد :
( . . . وَلَئِن كَفَرتُم إِنَّ عَذابِى لَشَديدٌ )(ابراهيم : 7)
زشت ترين صورت كفران نعمت ، هزينه كردن نعمت در گناه و معصيت و شهوات حرام و خواسته هاى نابجاى ديگران است .

--ترك سپاسگذارى و شكر
*شكر و سپاسگذارى نسبت به حضرت حق كه انواع نعمت هاى مادى و معنوى را براى رشد جسمى و روحى در اختيار انسان قرار داده ، واجب و لازم ، و ترك آن خلاف انصاف و مروّت و دور از شأن آدميت و انسانيت است .

*حقيقت شكر ، شناخت نعمت دهنده و نعمت ، به ويژه مصرف كردن نعمت در امورى است كه صاحب نعمت دستور داده است .

*شكر نعمت قلب ، آراسته كردن آن به ايمان به خدا و يقين به قيامت و اعتقاد به انبيا و امامان و قرآن كريم و فرشتگان است .

*شكر نعمت چشم ، تماشاى جهان طبيعت براى پى بردن به عظمت و قدرت حق و بكارگيرى آن در مسير تحصيل علم و قرائت قرآن و حفظ آن از محرمّات الهى است .

*شكر نعمت گوش ، استماع حق ، شنيدن حقايق ، و نگهدارى و حفظش از شنيدن باطل و غنا و غيبت و تهمت و برنامه هاى شيطانى است .

*شكر نعمت زبان ، گفتار نيك ، خيرخواهى نسبت به مردم ، راهنمايى گمراه ، قرائت قرآن ، اداى نماز و نگاهداريش از غيبت و دروغ و تهمت و شايعه ى بى اساس و باطل گويى و مسخره كردن مردم و تحقير بندگان خداست .

*شكر نعمت شكم ، به اندازه خوردن ، حلال خوردن و دورى از انباشته شدن حرام در آن است .

*شكر نعمت شهوت ، مصرفش در طريق ازدواج شرعى و دور نگاهداشتن آن از امور حرام است .

*شكر نعمت قدم ، پاى گذاشتن در مساجد ، شركت در مجلس علم ، رفتن به ديدن اقوام و برادران دينى و قدم برداشتن براى حلّ مشكل مردم است .

*شكر نعمت مال ، هزينه كردن براى زن و فرزند ، پرداخت به اقوام مستمند ، خرج كردن در امور خير ، اداى زكات ، پرداخت خمس و انفاق و صدقه است كه ترك هر يك از اين امور كه شعاعى از شكر و سپاسگذارى است گناه و معصيت و سبب تغيير نعمت به بلا و عذاب و مشكلات و مصائب است .

امیرحسین
05-06-2011, 11:11 AM
« اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ »

« خدايا ! براى من بيامرز گناهانى كه دعا را از مستجاب شدن باز مى دارد » .

--موانع استجابت دعا
حضرت سجاد (عليه السلام) هفت گناه را از موانع استجابت دعا مى داند :

1 ـ نيت بد . 2 ـ صفات پنهانى زشت . 3 ـ دو رويى و نفاق با برادران دينى . 4 ـ باور نداشتن و از دست رفتن اوقات آنها . 5 ـ به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا گذشتن و از دست رفتن اوقات آنها . 6 ـ ترك نيكى و صدقه كه وسيله ى تقرب به خداست . 7 ـ به كار بردن كلمات زشت و ركيك در گفتار با مردم و آلوده بودن زبان به فحش و ناسزا(معانى الاخبار : 269)

توضیحی برای همه این موارد هست که من به دلیل کم بودن فرصت و دوری از طولانی شدن مطلب، به دو مورد اشاره میکنم. اگر خواستید که یکی از موضوع ها که مورد نظر شماست، گفته بشه، بگید تا من بذارم موضوع مورد نظر شما رو !

--محبت به دشمنان خدا
دوست داشتن دشمنان خدا ، ناشى از بيمارى قلب است . انسان بايد خوبيها و خوبان را دوست داشته باشد و به بديها و بدكاران دشمنى ورزد ; اگر حالت قلب جز اين نشانه گيرد ، دليل بر بيمارى اوست و اين بيمارى بايد با آيات قرآن و روايات درمان شود ، و گرنه عواقب خطرناكى در دنيا و آخرت به دنبال
خواهد داشت .

قرآن ، پيامبر و پيروانش را سخت گير به كافران و در حوزه ى ايمان نسبت به يكديگر رحيم و مهربان مى داند :

( مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّآءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَآءُ بَيْنَهُمْ . . . ).

« محمد پيامبر خداست ; و كسانى كه با اويند ، با كافران سخت گير « و » با هم ديگر مهربانند »

قرآن به مؤمنان مى گويد :

( . . . لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَعَدُوَّكُم أَوْلِيَآءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَد كَفَروا بِما جَآءَكُم مِنَ الْحَقِّ ).

« دشمنان من و دشمنان خود را به ولايت و سرپرستى مگيريد كه با آنان طرح محبت دراندازيد ، آنان به قرآنى كه به سوى شما آمده كفر مىورزند » .

قرآن در سوره ى مجادله مى فرمايد :

گروهى كه به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشند نمى يابى كه با مخالفان خدا و رسولش دوستى كنند ، گرچه مخالفان پدران يا پسران يا برادران يا خويشاوندانشان باشند.

امیرحسین
05-06-2011, 11:12 AM
ترك نيكى و صدقه
احسان به مردم و صدقه دادن به نيازمند ، سبب جلب خوشنودى و رضايت خدا ، و عامل نزول رحمت و اجابت دعاست .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

الصَّدَقَةُ تَمْنَعُ سَبعِينَ نَوعاً مِن أَنْواعِ البَلاءِ أَهْوَنُهَا الجُذامُ وَالبَرَصُ(1) .

« صدقه هفتاد نوع از انواع بلا را از انسان باز مى دارد ، سبك ترينش جذام و پيسى است » .

و نيز آن حضرت فرمود : صدقه بپردازيد و بيمارانتان را با صدقه مداواكنيد ، مسلماً صدقه ناراحتى هاى زايل شدنى و بيماريها را دفع مى كند ، صدقه عمر شما و خوبيهايتان را مى افزايد(2) .

--- داستانى شگفت از صدقه
مردى بنام عابد، از نيكان قوم موسى، سى سال از حضرت حق درخواست فرزند داشت ولى دعايش به اجابت نرسيد . به صومعه ى يكى از انبياى بنى اسرائيل رفت و گفت : اى پيامبر خدا ! براى من دعا كن تا خدا فرزندى به من عطا كند ، من سى سال است از خدا درخواست فرزند دارم ولى دعايم به اجابت نمى رسد .

آن پيامبر دعا كرد و گفت : اى عابد ! دعايم براى تو به اجابت رسيد ، به زودى فرزندى به تو عطا مى شود ، ولى قضاى الهى بر اين قرار گرفته كه شب عروسى آن فرزند شب مرگ اوست !!

عابد به خانه آمد و داستان را براى همسرش گفت ; همسرش در جواب عابد گفت : ما به سبب دعاى پيامبر از خدا فرزند خواستيم تا در كنار او در دنيا راحت بينيم ، چون به حد بلوغ رسد به جاى آن راحت ، ما را محنت رسد ، در هر صورت بايد به قضاى حق راضى بود . شوهر گفت : ما هر دو پير و ناتوان شده ايم چه بسا كه وقت بلوغ او عمر ما به پايان رسد و ما از محنت فراق او راحت باشيم .
پس از نُه ماه پسرى نيكو منظر و زيبا طلعت به آنان عطا شد ; براى رشد و تربيت او رنج فراوان بردند تا به حد رشد و كمال رسيد ; از پدر و مادر درخواست همسرى لايق و شايسته كرد ; پدر و مادر نسبت به ازدواج او سستى روا مى داشتند ، تا از ديدار او بهره ى بيشترى برند ; بناچار كار به جايى رسيد كه لازم آمد براى او شب زفاف برپا كنند ; شب عروسى به انتظار بودند كه چه وقت سپاه قضا درآيد و فرزندشان را از كنار آنان بربايد ; عروس و داماد شب را به سلامت به صبح رساندند و هم چنان به سلامت بودند تا يك هفته بر آنان گذشت ، پدر و مادر شادى كنان به نزد پيامبر زمان آمدند و گفتند : با دعايت از خدا براى ما فرزندى خواستى و گفتى كه شب زفاف او با شب مرگ او يكى است ، اكنون يك هفته گذشته و فرزند ما در كمال سلامت است !

پيامبر گفت : شگفتا ! آنچه من گفتم از نزد خود نگفتم ، بلكه به الهام حق بود ، بايد ديد فرزند شما چه كارى انجام داد كه خداى بزرگ ، قضايش را از او دفع كرد . در آن لحظه جبرئيل امين آمد و گفت : خدايت سلام مى رساند و مى گويد : به پدر و مادر آن جوان بگو : قضا همان بود كه بر زبان تو راندم ، ولى از آن جوان خيرى صادر شد كه من حكم مرگ را از پرونده اش محو كردم و حكم ديگر به ثبت رساندم ، و آن خير اين بود كه : آن جوان در شب عروسى مشغول غذا خوردن شد ، پيرى محتاج و نيازمند در خانه آمد و غذا خواست ، آن جوان غذاى مخصوص خود را نزد او نهاد ، آن پير محتاج غذا را كه در ذائقه اش خوش آمده بود ، خورد و دست به جانب من برداشت و گفت : پروردگارا ! بر عمرش بيفزا . من كه آفريننده ى جهانم به بركت دعاى آن نيازمند هشتاد سال بر عمر آن جوان افزودم تا جهانيان بدانند كه هيچ كس در معامله با من از درگاه من زيانكار برنگردد و اجر كسى به دربار من ضايع و تباه نشود(الستين الجامع : 44)

امیرحسین
05-06-2011, 11:12 AM
اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلاَءَ

« خدايا ! براى من بيامرز گناهانى كه بلا را نازل مى كند » .

گناهانى كه سبب نزول بلاست سه گناه است :

1 ـ بى توجهى به فريادخواهى محزون دل سوخته . 2 ـ ترك كمك به ستمديده . 3 ـ ضايع كردن امر بمعروف و نهى از منكر .

--- ضايع كردن امر به معروف و نهى از منكر
امر به معروف و نهى از منكر ، دو فريضه ى مهم از فرائض الهى ، و دو برنامه ى واجب از واجبات دينى است ; كه اجرايش بر كسى كه واجد شرايط است ، يعنى معروف و منكر را مى شناسد و خود آراسته به معروف و دور از منكر است ، لازم و حتمى است ; و ترك اين دو فريضه و ضايع گذاشتنش ، گناهى بزرگ و سبب نزول بلاست .

امر به معروف و نهى از منكر ، بزرگترين محور دين و حقيقت بسيار مهمى است كه همه ى انبيا به خاطر برپا داشتنش ، مبعوث به رسالت شده اند .

اگر بساط اين دو فريضه برچيده شود ، و علم و عمل به آن از بين برود ، حركت نبوت تعطيل مى شود و دين به نابودى مى رسد و گمراهى همه را مى گيرد و نادانى و جهالت شيوع پيدا مى كند و فساد به همه ى امور مردم سرايت مى يابد و شهرها رو به خرابى مى رود و انسانها به چاه هلاكت مى افتند .

قرآن مى فرمايد :

( وَلْتَكُن مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرونَ بِالْمَعْروفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحونَ ).

« از شما ملّت اسلام بايد گروهى باشند كه همه را به خير دعوت كنند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند ، اينان كه به امر به معروف و نهى از منكر اقدام مى كنند ، همان رستگارانند » .

( وَالمُؤْمِنونَ وَالمُؤْمِناتُ بَعْضُهُم أَوْلِيآءُ بَعْض يَأمُرُونَ بِالمَعْروفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ المُنْكَرِ . . . ).

« مؤمنان و مؤمنات دوستان يكديگرند امر به معروف و نهى از منكر مى كنند » .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

لَتَأمُرُنَّ بِالمَعروفِ وَلَتَنهَوُنَّ عَنِ المُنْكَرِ أَو لَيُسَلِّطَنَّ اللّهُ عَليكُم شِرارَكُم ثُمَّ يَدعُو خِيارُكم فلا يُستَجابَ لَهُم.

« شما مردم بايد امر به معروف و نهى از منكر كنيد يا خدا اشرارتان را بر شما چيره مى سازد ، پس خوبانتان دعا مى كنند ولى دعايشان مستجاب نمى شود » .

پيامبر فرمود : از نشستن در جادّه ها كه محل رفت و آمد مردم است بپرهيزيد . گفتند : ما را از آن چاره اى نيست چون مجالس گفتگوى ماست . فرمود : اگر چاره اى نداريد پس حق جاده را رعايت كنيد . گفتند : حق جادّه چيست ؟ فرمود : فروپوشى چشم از نامحرم ، خوددارى از آزار مردم ، پاسخ سلام و امر به معروف و نهى از منكر.

و نيز آن حضرت فرمود : همه ى سخنان انسان به زيان اوست نه به سودش ، مگر امر به معروف و نهى از منكر و ذكر خدا.

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود : خدا به شعيب وحى كرد : از قوم تو صد هزار نفر را عذاب مى كنم ، چهل هزار نفر از اشرار و شصت هزار نفر از خوبان . گفت : پروردگارا ! عذاب اشرار در جاى خود صحيح است ، خوبان چرا ؟ خدا وحى فرمود : خوبان ، نسبت به اشرار خيرخواهى نكردند و از بديها بازشان نداشتند و به آنان اعتراض نكردند و به خاطر خشم من بر آنان خشم نگرفتند.

مردى از قبيله ى خثعم خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) رسيد و گفت : اى رسول خدا ! مرا خبر ده بهترين برنامه ى اسلام چيست ؟ فرمود : ايمان به خدا . گفت : پس از آن ؟ فرمود : صله ى رحم . پرسيد : بعد از آن ؟ فرمود : امر به معروف و نهى از منكر . پرسيد : كدام عمل نزد خدا مبغوض تر است ؟ فرمود : شريك انگاشتن براى خدا . گفت : پس از آن ؟ فرمود : قطع رحم . پرسيد : بعد از آن ؟ فرمود : امر به منكر و نهى از معروف.

امیرحسین
05-06-2011, 11:13 AM
« اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى كُلَّ ذَنْب أَذْنَبْتُهُ وَكُلَّ خَطِيئَة أَخْطَأْتُهَا »

« خدايا ! براى من بيامرز هر گناهى كه انجام دادم و هر خطايى كه مرتكب شدم » .

جاذبه ى گناه و كشش معصيت ، هنگامى كه در قلب انسان نقش ثابت و استوارى نبسته ، بلكه گاهى آدمى را دچار عمل خلاف مى كند ، در اصطلاح اهل تحقيق « ذنب » است ، و زمانى كه در قلب جاى پايش ثابت و استوار مى شود و به تعبير اهل فن براى قلب ملكه مى شود ، تا جايى كه انسان در هر زمان و در هر كجا و در هر موقعيت و شرايطى دست به گناه و معصيت مى زند ، در اصطلاح اهل لغت به « خطيئه » تعبير مى شود .

گداى درگاه حضرت رب و سائل پيشگاه خداى مهربان ، پس از آمرزش خواهى از گناهانى كه پرده ى حرمت بين عبد و خدا را پاره مى كند و سبب نزول نقمت و عذاب مى شود و نعمت ها را تغيير مى دهد و مانع اجابت دعا مى شود و بلاهاى سنگين بر انسان فرود مى آورد ، به پروردگارش مى گويد : همه ى گناهان و خطاهايى كه در مدت عمرم از من سر زده بيامرز ، چه گناه صغيره چه كبيره ، چه آنچه به عمد از من سر زده يا به سهو ، چه در زمان كودكى چه هنگام نوجوانى ، چه اول بلوغ و چه در اوج بلوغ ، چه در پنهان و چه در آشكار ; زيرا كسى جز تو نيست كه همه ى گناهان و خطاها را بيامرزد . تويى كه در قرآن مجيد در كمال لطف و مهربانى و آقايى و بزرگوارى ، اعلام كرده اى :

( . . . لاتَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحيمُ )(زمر : 53)
« از رحمت خدا نااميد مشويد ، يقيناً خدا همه ى گناهان را مى آمرزد ، مسلماً او بسيار آمرزنده و مهربانيش هميشگى است ».


بار خدايا من بدنام را *** رند غزل خوان مى آشام را

كز ظُلَم دمبدم روزگار *** تار شده هم چو شبم روزگار

نام شده شهره به بدناميم *** كام به دل گشته به ناكاميم

غنچه ى دل چون گل افسردگى *** روى نهادست به پژمردگى

از شرر افروزى نار بلا *** وز قدر اندوزى شست قضا

خشك شده گلبن انديشه ام *** پنجه فرو برده به خون ريشه ام

كار من ارچه همه جرم و خطاست *** ليك اميدم زتو عفو و عطاست

رحمتى آور به گنه كاريم *** درگذر از جرم و تبه كاريم

در حرم وصل خودت راه ده *** طبع سليم و دل آگاه ده

معتكف ميكده ى خاص كن *** جرعه كش باده ى اخلاص كن

باده ى توفيق به جامم بريز *** ساغر تحقيق به كامم بريز

امیرحسین
05-06-2011, 11:13 AM
اَللَّهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ
« خدايا ! من به سبب ذكر تو به سوى تو تقرّب مى جويم » .

--خرابه ى هجران
تعلّق بيش از اندازه ى قلب به امور مادى ، تا جايى كه آن امور چون حجابى سنگين بين عبد و رب شوند ، ميل بى اندازه به شهوات ، فرو رفتن در كام لذّات و ...، همه و همه از نشانه هاى زيستن در خرابه ى هجران است .

خرابه اى كه ، آدميانش به آثار ظاهر ، انسان و به كردار ، حيوان ، همه سرگرم قيل و قال و بى خبر از وجد و حال ، تصديقشان از تصور مبرّا و تحقيقشان از حقيقت جدا ، گروهى بيهوده پرداز و از دست داده پر و بال پرواز ، همه كر و كور و با گمان و خيال هم آغوش و از ايمان و يقين دور .

--كشور وصال
بر گرفتار خرابه ى هجران ، به فتواى عقل و شرع واجب است بار سنگين تعلقات بى ثمر را از دوش قلب بر زمين نهد ، و بال پرواز براى سفر و هجرت به سوى كشور وصال بگشايد ، و با عشق و همت به حركت درآيد ، و با كمك گرفتن از قدرت « ذكر » به آن كشور ، كه كشوری الهیست، درآيد و مزه ى شيرين مقام قرب به حق را بچشد.

قرآن، در رابطه با اين سفر و اين هجرت آگاهانه و حركت عاشقانه ، كه حركت و هجرت از همه ى زشتى ها و بدى ها به سوى همه ى خوبيها و نيكى هاست مى فرمايد :
( وَمَن يُهاجِرْ فِى سَبِيلِ اللّهِ يَجِدْ فِى الأَرْضِ مُراغَماً كَثيراً وَسَعَةً وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللّهِ وَرَسولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ المَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ وَكانَ اللّهُ غَفُوراً رَحيماً )(نساء : 100 )

« و هركس در راه خدا هجرت كند ، پناهگاههاى بسيار ، و فراخى و گشايش در زمين مى يابد و هركس از خانه اش براى هجرت به سوى خدا و رسولش بيرون آيد ، آنگاه مرگ او را در رسد مسلماً پاداشش بر عهده ى خداست و خدا بسيار آمرزنده و مهربانيش هميشگى است » .


--ذكر
اهل تحقيق مى گويند ، در كلمه ى نورانى « بذكرك » « باء » به معناى سببيت است . بنابراين معناى جمله مى شود : خدايا ! من به سبب ذكر تو ، به تو تقرب مى جويم .
--معانى ذكر
براى كلمه ى « ذكر » سه معنا بيان شده است : 1 ـ توجّه و ياد قلبى و باطنى نسبت به حضرت حق . 2 ـ قرآن . 3 ـ پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) .

امیرحسین
05-06-2011, 11:14 AM
1 - توجه و ياد قلبى و باطنى
ياد و توجه و ذكر و تذكر ، ضد غفلت است . غافل از خدا ، از اين كه عمرش تباه شود و دچار محرمات و معاصى گردد و حقوق مردم را پايمال كند و از عبادت و بندگى محروم ماند و به حرام خوارى دچار آيد و دست شقاوت و محروميت و بدبختى گريبانش را بگيرد ، باك نخواهد داشت .

ولى كسى كه ياد خداست و دلش خانه ى ذكر محبوب است و قلبش براى او مى تپد. در همه امور جز خوشنودى حق و پاداش الهى را نمى طلبد .
اين ذكر و توجه ، كه امرى باطنى و قلبى است ، آن چنان قدرتى براى آراسته شدن به حسنات به انسان مى دهد ، كه انسان پس از مدتى اندك به عرصه گاه قرب دوست مى رسد و شاهد وصال را به آغوش جان مى گيرد و لذت مناجات و عبادت و خدمت به بندگان را مى چشد .

قوم يونس كه دچار غفلت سنگين بودند ، با راهنمايى مردى عالم و عاشقى عارف ، متذكر حق شدند و به ياد خدا افتادند و با كمك گيرى از ياد دوست پرده ى غفلت را از برابر ديده ى قلب كنار زدند و سر به بيابان گذاشتند و صورت بر خاك ذلت نهادند و با آب ديدگان ، غبار از چهره ى جان شستند و وجودشان را به توبه ى واقعى آراستند و با اين واقعيات ، ابر صاعقه زا و مرگبار را از ديار خود راندند و به عرصه گاه قرب دوست نشستند و باقيمانده ى عمر را در درستى و راستى و عبادت و بندگى سپرى كردند و سپس در آغوش خوشنودى و كرامت و رحمت حق جان دادند و قدم به سراى آخرت گذاشتند ، تا در آنجا براى ابد در بهشت رضوان جاى گيرند .

گناهكاران و فاسقان و فاجرانى كه عاقبت به خير شدند و دست از گناه شستند و از وادى ضلالت ، به بوستان هدايت ، هجرت كردند و از شيطنت و حيلت دست باز داشته ، به عرصه ى سلامت و امنيت آمدند و با عبادت و بندگى همه ى گذشته ى تاريك خود را جبران كردند ، از بركت ياد و توجه قلبى به اين مقامات رسيدند و با توبه و بازگشت خود به خدا ، براى آيندگان اسوه و سرمشق شدند و حجت حق را بر همگان تمام كردند .

امیرحسین
05-06-2011, 11:14 AM
2 - قرآن
توجه باطنى به قرآن و انديشه در آيات اين كتاب ، بيمارى خطرناك جهل را معالجه و قلب را تبديل به كانون معرفت مى كند .
دانش گذشته ، و آگاهى نسبت به آينده ، و دواى دردها ، و نظم امور زندگى در قرآن است .

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) به وسيله ى قرآن از بدترين مردم ، بهترين مردم را ساخت و عرب جاهلى و عجم دور از حقيقت را از لبه ى پرتگاه جهنم نجات داد و به مرزهاى خوشبختى و سعادت و بهشت آخرت رساند .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
« هنگامى كه فتنه ها چون پاره هاى شب تاريك ، امور را بر شما مشتبه ساخت ، بر شما باد به قرآن ، زيرا قرآن شفاعت كننده ايست كه شفاعتش پذيرفته مى شود ، و شكايت كننده ايست كه شكايتش پذيرفته است ; و كسى كه قرآن را پيشرو خود قرار دهد ، او را به بهشت مى برد ; و هركس آن را پشت سر اندازد ، او را به دوزخ سوق مى دهد » .

امام سجاد (عليه السلام) فرمود :
« اگر همه ى كسانى كه بين مشرق و مغربند بميرند بعد از اين كه قرآن با من است ، دچار وحشت نمى شوم » .

كسى كه در آيات قرآن انديشه كند و مفاهيم ملكوتى آيات را بيابد ، سپس آنها را عمل كند و همه ى حركات ظاهر و باطن خود را با قرآن هماهنگ نمايد ، قدرت و نيروى حركت به سوى مقام قرب را پيدا كند ، و به سبب قرآن ـ كه ذكر خداست ـ در عرصه گاه قرب محبوب قرار مى گيرد و چشم دل از تماشاى جمالش تا ابد برنمى دارد.

امیرحسین
05-06-2011, 11:14 AM
3 - پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام)
حضرت باقر العلوم (عليه السلام) در توضيح آيه ى شريفه ى : ( إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهَى عَنِ الفَحْشآءِ وَالمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللّهِ أَكْبَرُ )(عنكبوت : 45) فرموده اند :
بى شك منظور از « ذكر » پيامبر و دوازده معصوم هستند ، دوازده امامى كه وارث ايمان و اخلاق و دانش و آگاهى و بصيرت پيامبرند .

آنان ، يادآور همه ى حقايق و روشن كننده ى واقعيات و گنجينه هاى علم و عرفان و مظاهر صفات و اسماء الهى اند .

از آنجا كه امامان معصوم قرآن ناطقند ، حضرت باقر (عليه السلام) فرمود :
« ما ذكر خداييم و ما ذكر بزرگتر هستيم » .

رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) در لحظات پايان عمرش به امت اعلام كرد : من دو چيز گرانبها در ميان شما مى گذارم ، قرآن و عترتم كه اهل بيت من هستند ، اين دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند ، چنانچه به اين دو چيز گرانبها تمسك جوييد پس از من براى ابد روى گمراهى نخواهيد ديد.

امیرحسین
05-06-2011, 11:15 AM
توجه به اين حقيقت لازم است كه : حضور دائمى در محضر مبارك او و قدم نهادن در هر كارى و حركت به سوى هر برنامه اى و غافل نبودن از او و بى خبر نماندن از حضرتش در آنى از آنات و وقتى از اوقات و انجام هر عبادتى كه انسان نسبت به آن مكلّف است و پرداختن به هر عمل خيرى و هرگونه خدمت مثبتى به مردم به قصد تحصيل خوشنودى او ، « ذكر » است .

هنگامى كه خانه ى دل ، مظهر مفاهيم و معانى اسماء و صفات حضرت محبوب شود ، و آثار اين مفاهيم و معانى در روح و نفس و اعضاء و جوارح ظاهر گردد ، محبّتى عطرآگين و عشقى آتشين ، كه ميوه ى شيرين معرفت به مفاهيم اسماء و صفات است ، سراسر خانه ى دل را به تصرف خود در مى آورد و جلوه ى ( أَشَدُّ حُبّاً لِلّهِ )(بقره : 165) همه ى وجود انسان را محاصره مى كند و آدمى را در گروه ( رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ )(نور : 37) كه مقامى جامع و كامل است قرار مى دهد و بر كرسى خلافت و جانشينى از خدا مى نشاند و لذت و شيرينى مقام قرب را به انسان مى چشاند .

در اين جايگاه رفيع است كه انسان از دسترس هر شيطان اغواگرى مصون است و هيچ چيز قدرت منصرف كردن انسان را از خدا ندارد و آدمى در اين عرصه گاه نورانى جز خدا نمى شناسد و جز خدا نمى بيند و جز خدا نمى خواهد و جز خدا نمى داند و جز خدا نمى يابد .

امام علی (ع)، اسوه ى عاشقان با همه ى وجود مترنّم به اين ترانه ى عاشقانه بود :
ما رَأيْتُ شَيئاً إلاّ وَرَأيتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ .
« چيزى را نديدم مگر آنكه پيش از آن و همراه آن و بعد از آن خدا را ديدم » .

و تربيت شده ى دامن معرفت و بصيرتش، حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) در اوج تشنگى و گرسنگى و در حالى كه همه ى مصائب او را محاصره كرده بود ، در ميان گودال ، در كنار هفتاد و يك بدن قطعه قطعه و با شنيدن ناله ى جانسوز زنان و دختران اهل بيت (عليهم السلام) صورت خون آلود بر پيشگاه محبوب بر خاك مى گذارد و مى گويد :

إلهى ! رضاً بِقَضائِكَ صَبراً عَلى بَلائِكَ تَسليماً لاِمْرِكَ لا مَعبُودَ لِى سِواكَ . . . .
« خدايا ! به قضاى تو خوشنود و راضيم ، بر آزمايش و بلايت صابرم ، در برابر فرامينت تسليمم ، براى من معبودى جز تو وجود ندارد » .
---پایان قسمت " اَللَّهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ "---

امیرحسین
05-06-2011, 11:15 AM
وَأَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَى نَفْسِكَ

« خدايا ! تو را براى نجات خويش از بند گناهان و عقوبت ها به سوى ذات مقدّست و نزد حضرتت شفيع قرار مى دهم » .

اين بخش از دعا ، نشان دهنده ى اين حقيقت است كه :
اولا : دعا كننده به اوج انقطاع از ماسواى محبوب رسيده و از همه ى علل و اسباب دل بريده و روى قلب را به سوى حضرت دوست نموده و چشم اميد از غير او بسته و فقط دلگرم به عنايات و الطاف او شده ; و با توجه به اين كه شفيع بايد كسى باشد كه شفاعتش مقبول افتد و در شفاعت خدا هيچ ترسى از عدم پذيرش وجود ندارد ، پس حضرت حق را نزد ذات خودش ، شفيع گدا و سائلى چون خود قرار داده است .
ثانياً : خود را در غرق بودن در گناه و سنگينى بار معصيت و فراوانى عصيان و كثرت نافرمانى و تهى دست بودن از عبادت و بندگى به گونه اى فرض كرده كه شفاعت ديگر شفاعت كنندگان اثرى به حال او ندارد ، و از قابليت شفاعت ديگران محروم شده و تنها خداست كه اگر از او نزد ذات مقدسش شفاعت كند از بند گناه نجات يابد و از چاه عصيان بيرون آيد و از سنگينى آثار گناه رها شود و مورد عفو و آمرزش قرار گيرد . به اين خاطر با دلى سوزان و اشكى ريزان و حالى پريشان دست به دعا برمى دارد و در كمال فروتنى و انكسار مى گويد : وَأَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَى نَفْسِكَ .

شفاعت ، به معناى دستگيرى قوى از ناتوان ـ ناتوانى كه آثارى از معنويت و شيوه ى عملى قوى را در حدّى در خود دارد ـ در آخرين مرحله ى قيامت انجام مى گيرد و پيش گيرى از وارد شدن در آتش مى كند . و يا سبب خارج ساختن از آتش مى گردد و علت تأثير شفاعت ، رحمت واسعه ى حق و يا مقام رفيع شخص شفاعت كننده و نيز لياقت شفاعت شونده است.

( وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ ءامَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ ).
« خدا به كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند مژده داده كه براى آنان آمرزش و پاداش عظيم است » .

امیرحسین
05-06-2011, 11:15 AM
*شفاعت توبه
معاوية بن وهب مى گويد : از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم مى فرمود : هنگامى كه بنده توبه ى خالص و بى شائبه كند ، خدا به او محبت ورزد و در دنيا و آخرت بر او پرده پوشى نمايد . گفتم : چگونه پرده پوشى نمايد ؟ فرمود : آنچه از گناهان كه دو فرشته ى گماشته شده ى بر او نوشته اند از يادشان محو كند و به اعضاى او وحى فرمايد : آنچه از گناهان بر روى تو انجام داده پنهان دار ، پس خدا را ديدار كند در حالى كه هنگام ديدار خدا چيزى كه به زيان وى بر گناهانش گواهى دهد نيست.

*شفاعت قرآن
... إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآنِ فَإِنَّهُ شافِعٌ مُشَفَّعٌ وَماحِلٌ مُصَدَّقٌ ...
« رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : هنگامى كه فتنه ها چون شب تار شما را فراگرفت به قرآن روى آوريد ، زيرا قرآن شفيعى است كه شفاعتش پذيرفته مى شود و گزارشگر و شكايت كننده اى است كه گزارش و شكايتش مورد تصديق قرار مى گيرد » .

روايات زيادى درباره ى شفاعت انبيا وامامان وشهيدان ومؤمنان راستين وعالمان ربّانى در كتاب باعظمت « بحار الانوار » و « محجّة البيضاء » و ساير كتب حديث نقل شده كه خوانندگان عزيز مى توانند به آن منابع نور و هدايت مراجعه كنند .

امیرحسین
05-06-2011, 11:16 AM
«وَأَسْأَلُكَ بِجُودِكَ أَنْ تُدْنِيَنِى مِنْ قُرْبِكَ وَأَنْ تُوزِعَنِى شُكْرَكَ وَأَنْ تُلْهِمَنِى ذِكْرَكَ »

« خدايا ! به وسيله ى بخشش و سخاوتت ، و بزرگوارى و كرمت ( كه همه ى ظاهر و باطن هستى را فرا گرفته ) از تو درخواست مى كنم كه مرا به مقام قرب خود نزديك گردان و سپاسگزارى همه ى نعمت هايت و ياد وجود مقدست را به من الهام كن » .


اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين جملات عرشى و ملكوتى و در اين فرازهاى نورانى سه مقام از مقامات بسيار باارزش سالكين را از پروردگار مهربان درخواست مى كند :
1 ـ دست يابى به مقام قرب .
2 ـ وصول به مقام شكر .
3 ـ رسيدن به مقام ذكر .
بدون ترديد تحصيل اين سه مقام ، جز به سبب جود و كرم حضرت دوست و جز به كمك بخشش و سخاوت و آقايى و بزرگوارى حضرت معشوق ميسّر نيست .

يقيناً با قدم اطاعت و عبادت ، رسيدن به مقام قرب براى هر عاشق شيفته اى ميسر است و سالك چون به اين مقام برسد به توفيق حق در محدوده ى وجود خود كار خدايى مى كند ، چنان كه در حديث قدسى آمده است :
عَبدِى ! أَطِعنِى حَتّى أَجْعَلْكَ مِثْلى ، أَقولُ لِشَىء : كُنْ ، فَيَكُونُ . تَقُولُ لِشَىء : كُنْ ، فَيَكُونُ.
« بنده ى من از من اطاعت كن تا تو را ( از نظر اراده و قدرت ) نمونه اى از خود قرار دهم ، به چيزى مى گويم باش بى درنگ موجود شود ، تو نيز به چيزى بگويى باش بى درنگ موجود شود » .

و در حديث ديگر آمده :
أَنَا مَلِكٌ حَىٌّ لاَ أَمُوتُ أَبَداً ، عَبدِى أَطِعْنِى أَجْعَلكَ مَلِكاً حَيّاً لاَ يَمُوتُ أَبَداً.
« من پادشاه زنده اى هستم كه هرگز نمى ميرم ، بنده ى من از من اطاعت كن تا تو را پادشاه زنده اى قرار دهم كه هرگز نميرى » .

سالك ، هنگامى كه با قدم طاعت و عبادت به سوى حضرت حق حركت كند ، به هر قدمى كه برمى دارد رحمت خدا و اسماء حسنى و اوصاف علياى حضرت او با سرعتى غيرقابل مقايسه با حركت سالك به سالك نزديك مى شود ، چنان كه در حديث قدسى آمده :
مَن تَقَرَّبَ إِلَىَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاً ، وَمَنْ تَقَرَّبَ إِلَىَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعاً ، مَنْ أَتَانِى مَشْياً أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً.
« كسى كه يك وجب به من نزديك شود من به اندازه ى يك ذراع(1) به او نزديك مى شوم ، و كسى كه به اندازه ى يك ذراع به من نزديك شود ، من به اندازه ى يك باع(2) به او نزديك شوم ، و هركس قدم زنان به سوى من آيد ، من هروله كنان به سوى او آيم ! »
--------
1 ـ ذراع : طول آرنج تا سر انگشت دست .
2 ـ باع : طول بين سر انگشتتان دو دست راست و چپ كه به طور افقى باز باشد .

امیرحسین
05-06-2011, 11:16 AM
--- مقام شكر
اين مقام از مقامات بسيار پرارزشى است كه سالكان راه حق براى رسيدن به آن اصرار داشتند .
بلندى اين مقام و برترى اين مرتبه در حدّى است كه دارندگانش در ميان نوع انسان ، شمارشان اندك و تعدادشان كم و افرادشان قليل است :
( . . . وَقَلِيلٌ مِن عِبادِىَ الشَّكورُ ).

وجود مبارك حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) در پايان خطبه ى شب عاشوراى خود از پيشگاه پروردگار درخواست كردند :

فَاجْعَلْنَا مِنَ الشَّاكِرين.
« پروردگارا ! ما را از شكرگزاران قرار ده » .
راغب اصفهانى مى گويد : شكر داراى سه مرتبه است : قلبى ، زبانى ، عملى .
قلبى ، شناخت نعمت دهنده و نعمت است . زبانى ، اعتراف و اقرار به نعمت است . عملى ، خرج كردن نعمت و مصرف كردن آن در امورى است كه خدا به آن دستور داده است .

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده است كه به موسى وحى شد :
يا مُوسى ! اشْكُرنِى حَقَّ شُكْرِى . فَقَالَ : يَا رَبِّ ! وَكَيْفَ أَشْكُرُكَ حَقَّ شُكْرِكَ وَلَيْسَ مِن شُكْرِكَ إِلاَّ وَأَنْتَ أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَىَّ ؟ قَالَ : يَا مُوسى ! الآنَ شَكَرْتَنِى حَيث عَلِمْتَ أَنَّ ذلِكَ مِنّى.
« اى موسى ! آن گونه كه سزاوار و شايسته ى من است مرا شكر كن . عرضه داشت : پروردگارا ! چگونه آن گونه كه سزاوار و شايسته ى توست تو را شكر كنم و حال آن كه نعمتى نيست كه شكرش را بجا آورم مگر آن كه زبان شكرگزارى آن را حضرت تو به من عطا كرده است . خدا فرمود : اى موسى ! اينك شكر مرا بجا آوردى كه دانستى همين زبان شكرگزار هم از من است » .

عارف بزرگوار، ملا محسن فيض كاشانى در كتاب بسيار مهم « وافى » در باب تعقيبات نماز از معصوم روايت مى كند :
اگر شخص نمازگذار پس از اداى نماز واجب ، سر به سجده ى شكر گذارد و نعمت هايى كه خداى مهربان به او عطا كرده ، يك به يك به ياد آورد و شكر كند از حضرت حق به فرشتگان خطاب شود : اى فرشتگان ! بنده ام نماز واجبش را ادا كرد و به شكرگذارى من مشغول شد ، با او چه معامله اى كنم ؟
فرشتگان مى گويند : حوائجش را روا كن . خطاب رسد : روا كردم ، ديگر چه كنم ؟ گويند : به او نجات در آخرت را عطا كن . خطاب رسد : عطا كردم ، ديگر چه كنم؟ گويند: وسعت رزق به او عنايت فرما . خطاب رسد : عنايت كردم ، ديگر چه كنم ؟ گويند : فرزندان شايسته نصيب او كن . خطاب رسد : نصيب كردم . تا وقتى نمازگذار در سجده ، شكرگذارى مى كند خدا خطاب مى فرمايد و فرشتگان دعا مى كنند تا جايى كه فرشتگان مى گويند : پروردگارا ! ما آنچه از امور خير بود از پيشگاهت براى او خواستيم و تو عنايت فرمودى ، ديگر چيزى نمى دانيم. خطاب رسد : شما نمى دانيد من مى دانم ، او شكرم را بجا آورد ، من هم از او سپاسگزارى مى كنم و سپاس من اين است كه درب نعمت را به رويش باز مى كنم .

امیرحسین
05-06-2011, 11:16 AM
---مقام ذكر
با الهام ذكر حال ، چشم بصيرت انسان باز مى شود و به ديدار زيباى بى نهايت نايل مى آيد و آدمى همه ى موجوديت و موجودى خود را براى ايثار به پيشگاه محبوب در طبق اخلاص مى گذارد و حسينوار از عمق جان مترنّم به اين حقيقت مى شود كه :
تَرَكْتُ الخَلْقَ طُرّاً فِى هَوَاكا
« همه ى مخلوقات را در هواى تو واگذاشتم و دل از تعلّق به آنها آزاد كردم ووجودم را براى تو خالص نمودم و كدورت محبت غير را از صفحه ى دل شستم و به بندگى بر درگاه عظمتت نشستم و هر پيوندى جز پيوند با تو را گسستم » .

و حضرت ختمى مرتبت (صلى الله عليه وآله وسلم) شايد در كلام عرشى منزلت خود اشاره به اين حقيقت داشته باشد كه :
لاَ يَزَالُ المُؤمِنُ الَّذِى يَذكُرُ اللّهَ فِى كُلِّ حَال فِى أَنْوَار خَمْسَة : مَدْخَلُهُ نُورٌ ، وَمَخْرَجُهُ نُورٌ ، وَكَلامُهُ نُورٌ ، وَغَذائُهُ نُورٌ ، وَمَنْظَرُهُ يَوْمَ القِيامَةِ إِلَى النُّورِ.
« همواره مؤمنى كه در همه ى حالات به ياد خداست در پنج نور است : محلّ ورودش نور است ، و جاى بيرون رفتنش نور است ، و كلامش نور است ، و غذايش نور است ، و ديدگاهش روز قيامت به سوى نور است » .

امیرحسین
05-06-2011, 11:17 AM
« اَللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ سُؤَالَ خَاضِع مُتَذَلِّل خَاشِع ، أَنْ تُسَامِحَنِى »
« وَتَرْحَمَنِى ، وَتَجْعَلَنِى بِقِسْمِكَ رَاضِياً قَانِعاً ، وَفِى جَمِيعِ الاَحْوَالِ مُتَوَاضِعاً »

« خدايا ! از تو درخواست مى كنم ، درخواست بنده اى خاضع و خاكسار و فروتن ، كه نسبت به من نرمش و مدارا به خرج دهى و بر من رحم كنى ، و به رزق و سهمى كه براى من معين كرده اى خوشنود و قانع بدارى ، و مرا در همه ى حالات زندگى فروتن و متواضع قرار دهى » .

درخواست چهار مطلب از حضرت حق-
بى ترديد ، اگر دعا با قلبى خاشع و ظاهرى خاضع و چشمى اشك بار و جايى خلوت ، در دل شب تار انجام گيرد به اجابت نزديك تر است .
خداى مهربان ، به موسى بن عمران خطاب كرد :
يَابْنَ عِمْرَانَ ! هَبْ لِى مِنْ قَلْبِكَ الخُشُوعَ ، وَمِنْ بَدَنِكَ الخُضُوعَ ، وَمِنْ عَيْنِكَ الدُّمُوعَ فِى ظُلَمِ اللَّيْلِ ، وَادْعُنِى فَإِنَّكَ تَجِدُنِى قَرِيباً مُجِيباً.
« اى پسر عمران ! به پيشگاه من از قلب خود خشوع ، و از بدنت فروتنى ، و از ديده ات در دل تاريك شب اشك بياور ، و مرا بخوان كه يقيناً مرا نزديك و اجابت كننده خواهى يافت » .

در اين بخش از دعا ، شخص دعا كننده با خضوع و خاكسارى و فروتنى چهار مطلب را از حضرت حق درخواست مى كند و بايد اميدوار باشد كه خضوع و خاكسارى و فروتنى اش وسيله و سبب اجابت دعاى اوست . و آن چهار مطلب عبارت است از :
1 ـ مدارا و نرمش حق نسبت به او .
2 ـ مورد رحمت قرار گرفتن .
3 ـ خوشنودى و قناعت نسبت به رزق و روزى عطاشده ى از سوى پروردگار .
4 ـ تواضع و فروتنى در همه ى حالات زندگى .

دعا كننده بايد به اين حقيقت توجّه داشته باشد كه بر پايه ى قاعده ى غيرقابل ترديد ( إِنْ أَحْسَنتُم أَحْسَنتُم لاَِنفُسِكُمْ )، اگر نيكى كنيد به سود خويش نيكى كرده ايد ; جلب مدارا و نرمى و مسامحه ى خدا به سبب مدارا و نرمى با مردم ميسّر نيست و جذب مهربانى و رحمت خدا ، جز با مهربانى با همه ى مؤمنان و مسلمانان و هركسى كه شايسته ى مهربانى است راهى ندارد . انسانى كه اهل مدارا و نرم خويى و اهل مهربانى و رحمت نيست ، مورد مدارا و مهربانى خدا قرار نخواهد گرفت .

امیرحسین
05-06-2011, 11:17 AM
1 ـ مدارا و نرمى
آيين مقدس اسلام تمام مردم مسلمان را از خصومتورزى و خشم گرفتن بر يكديگر و به كار گرفتن حسد و قطع پيوند و رابطه ، بر حذر داشته و همه ى اهل اسلام را به رفق و مدارا و مسامحه و سهل انگارى و مهرورزى بر يكديگر دعوت كرده است .

برقرارى پيوند برادرى ، و رابطه ى معنوى ، و تداوم آن ، محصول پاك بودن درون از رذايل اخلاقى است . رذايل اخلاقى چون غرور و كبر و منيّت و حرص و بخل و حسد مانع از اين است كه حالت برادرى و فضاى معنوى و مهرورزى و مدارا و نرمى بر دو فرد يا بر يك خانواده يا بر افراد جامعه حاكم باشد .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در روايتى بسيار مهم ، مردم را از رذايل اخلاقى و مفاسد عملى برحذر داشته و آنان را به رعايت حقوق برادرى دعوت كرده است :
لاَ تَدَابَرُوا وَلاَ تَبَاغَضُوا وَلاَ تَحَاسَدُوا وَلاَ تَقَاطَعُوا وَكُونُوا عِبَادَ اللّهِ إِخْوَاناً . المُسلمُ أخُ المُسْلِمِ لاَ يَظْلِمُهُ وَلاَ يَحْرِمُهُ وَلاَ يَخْذُلُهُ.
« با يكديگر خصومت نورزيد ، و بر يكديگر خشم نگيريد ، و بر يكديگر حسادت نداشته باشيد ، و پيوند و رابطه ى دوستى و برادرى را قطع مكنيد ، و بندگان خدا با يكديگر برادر باشيد . مسلمان برادر مسلمان است ، به برادرش ستم نمى كند ، و او را از محبت ها و پرداخت مال محروم نمى نمايد ، و وى را وا نمى گذارد » .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
رَحِمَ اللّهُ امْرءً سَهْلَ البَيْعِ ، سَهْلَ الشِرَاءِ ، سَهْلَ الإقْتِضَاءِ.
« خدا رحمت كند مردى را كه در فروش جنس و در خريد متاع و در گرفتن دِين از مديون آسان و سهل انگار است » .

و نيز آن حضرت فرمود :
مَنْ أَنْظَرَ مُعْسِراً أَو تَرَكَ حَاسَبَهُ اللّهُ حِسَاباً يَسِيراً.
« كسى كه مديون تنگدستى را مهلت دهد ، يا او را رها كند خدا او را به حسابرسى آسانى محاسبه كند » .

حمّاد بن عثمان مى گويد : مردى به محضر مبارك حضرت صادق (عليه السلام) وارد شد و از مردى از اصحاب حضرت شكايت كرد . چيزى نگذشت كه آن صحابى نزد امام آمد ، حضرت به او فرمود : سبب شكايت اين شاكى از تو چيست ؟ عرضه داشت : از من شكايت مى كند براى اين كه قرضى را كه به او داده بودم تا دينار آخرش را به طور كامل از او مطالبه كردم . حمّاد مى گويد : امام صادق (عليه السلام)خشمگين نشست ، سپس فرمود : انگار مى كنى زمانى كه حق خود را به طور كامل مطالبه مى كنى كار زشتى نمى كنى ؟! آيا آنچه را خدا از حالات مؤمنان در قرآن حكايت كرده نديدى كه فرموده : ( . . . وَيَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ )-(رعد : 21) « و آنان همواره از حسابرسى بد مى ترسند » .
فكر مى كنى مى ترسند كه خدا بر آنان در حسابرسى ستم روا دارد ؟ نه ، به خدا سوگند نمى ترسند ، مگر از حسابرسى دقيق و كامل ، كه اينگونه حسابرسى ـ كه مو را از ماست مى كشند ـ حسابرسى بد ناميده ، پس كسى كه در مطالبه ى حق خود به اين صورت با طرف خود برخورد كند كار زشتى انجام داده است !!

امیرحسین
05-06-2011, 11:18 AM
2 ـ رحمت و مهربانى
رحمت رحيميه ى حق شامل انسان هايى مى شود كه به لوازم بندگى و طاعت ملزم باشند و به خصوص نسبت به بندگان پروردگار با رحمت و مهربانى معامله كنند و از رنجاندن و ستم بر آنها و پايمال كردن حقّ و سخت گيرى بر آنان بپرهيزند و همواره قاعده ى ريشه دار « ارحم ترحم »مهربانى كن تا به تو مهربانى شود را مورد توجّه قرار دهند .

انسان ، اگر درباره ى فرائض و واجبات الهى كوتاهى كند و از عمل به دستورات حق روى بگرداند و از گناهان دورى نكند و با مردم با بى مهرى و از سر تلخى و خشم رفتار كند ، نبايد از حضرت حق و از ديگران ، توقع مهر و رحمت داشته باشد .

پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : اللّهُ تَعالَى أرحَمُ بِعَبْدِهِ المُؤمنِ مِنَ الوالِدَةِ الشَّفيقَةِ بِوَلَدِها.
« خداى تعالى به بنده ى مؤمنش از پدر مهربان نسبت به فرزندش مهربان تر است » .
با توجه و تكيه بر كلام ائمه ى معصومين (عليهم السلام) به اين حقيقت مى رسيم كه : سبب جلب رحمت خدا ، عبادت و طاعت و دورى از گناه و مهرورزى به ديگران است .
در روايت باارزشى از پيامبر خدا نقل شده است : الرَّاحِمُونَ يَرْحَمُهُمُ اللّهُ . إِرْحَمُوا مَن فِى الأَرْضِ يَرْحَمْكُمْ مَنْ فِى السَّمآءِ.
« خدا به رحمت كنندگان رحم مى كند . به هركس در زمين است رحم كنيد تا خدا به شما رحم كند » .

***صاحب كتاب « انيس اللّيل » از كتاب « زينة المجالس » نقل مى كند كه در حديث آمده : وقتى موسى در مقام راز و نياز به پروردگار عرضه داشت : به كدام خصلت از خصايل ، به رضايت و خوشنودى تو اختصاص يافتم ؟ خطاب رسيد : وقتى كه گوسفندان شعيب را مى چراندى و به كار چوپانى اشتغال داشتى در يك روز تابستانى كه هوا حرارت زيادى داشت بزغاله اى از گله گريخت ، تو دنبال آن روان شدى و مسافت زيادى رفتى و از زيادى حرارت و بسيارى حركت به رنج و زحمت افتادى ، چون به آن حيوان رسيدى او را در كنار گرفتى و گفتى مرا و خودت را به مشقت انداختى ، سپس او را به دوش گرفتى و به گله بازگرداندى ، پس به خاطر مهر و محبتى كه به او ورزيدى تاج اصطفا بر سرت نهادم و كمربند كرامت بر كمرت بستم و تو را به مقام رسالت و نبوت برگزيدم.

مردى به پيامبر گفت : دوست دارم پروردگارم به من رحم كند ، فرمود : به خودت و به آفريده ها رحم كن خدا به تو رحم مى كند ».

امیرحسین
05-06-2011, 11:18 AM
3 ـ رضا و قناعت نسبت به رزق و روزى
( وَما مِن دآبَّة فِى الأَرضِ إِلاّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا . . . )-(هود : 6)
« هيچ جنبنده اى در زمين نيست مگر اين كه روزى و رزقش بر عهده ى خداست » .
خداى مهربان ، بر اساس مصلحت و حكمت روزى بندگان را به دو صورت به آنان مى رساند : به گروهى گسترده و وسيع و به فرقه اى محدود و تنگ روزى مى بخشد .
( إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشآءُ وَيَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً )-(اسراء : 30)
« همانا پروردگارت روزى را براى هركس كه بخواهد وسعت مى دهد و تنگ مى گيرد ، يقيناً او به بندگانش آگاه و بيناست » .

خداى كريم ، براى اين كه بندگانش بتوانند روزى حلال و پاك به دست آورند ، راههاى مشروعى چون دام دارى ، زراعت ، تجارت ، صنعت و مشاغل مثبت ديگرى كه محصول فكر و عقل و قدرت بازوست قرار داده و براى احدى از راههاى نامشروع چون دزدى ، غارت ، چپاول ، رشوه ، ربا ، غصب ، مشروب فروشى و . . . رزق و روزى مقرّر نكرده است و به اندازه اى كه مردم از حرام به دست مى آورند از روزى حلال آنان مى كاهد .
قرآن مجيد و روايات مردم را براى بدست آوردن روزى حلال از طريق كسب هاى مشروع تشويق مى كنند و وسعت و تنگى رزق را پس از بدست آوردنش از راه مشروع ، مصلحت خدا نسبت به انسان مى دانند كه واجب است انسان به اين مصلحت خواهى با كمال رضايت و خوشنودى تن دهد .
آيين مقدس اسلام ، طلب روزى حلال را واجب و آن را عبادتى بزرگ و زحمت كشيدن و رنج بردن و به كار گرفتن بدن را براى بدست آوردن رزق كليد بسيارى از ارزش ها مى داند .
در بسيارى از روايات از رسول خدا نقل شده است :
طَلَبُ الحَلاَلِ فَريضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِم وَمُسْلِمَة. « دنبال حلال رفتن بر هر مرد و زن مسلمانى واجب است » .

در هر صورت رزق ، واقعيتى است كه بر سفره ى گسترده ى جهان نهاده شده و نسبت به هر كسى هم ، اندازه ى معين دارد و اين اندازه ى معين برپايه ى مصلحت خدا ، يا به صورتى گسترده و وسيع و يا به صورتى تنگ و ضيق است . گستردگى نعمت ، نشانه اى بر محبوبيت صاحب نعمت نزد خدا نيست و تنگى و ضيق نعمت ، علامت مغضوب بودن عبدى كه داراى تنگى نعمت است نمى باشد ، بلكه نعمت فراوان و تنگى رزق براى اهل دنيا زمينه ى امتحان است تا ثروتمند به شكر ، و تنگدست به صبر ، امتحان شود و شاكر از اين راه و صابر از اين طريق به پاداش عظيم الهى برسند . و نيز ثروتمند با انفاق مال به تنگدست اجرى افزون دريافت كند و تنگدست با حفظ شخصيت خويش و صبر بر قضاى الهى به جزايى فوق العاده نايل شود .
آن كه در وسعت رزق است بايد بداند اگر قيام به سپاسگزارى كه خرج كردن نعمت در مسير صحيح و قرار دادن نعمت در مخارج مشروع است ننمايد ، به عذاب دنيايى و آخرتى گرفتار مى گردد و آن كه در ضيق و تنگدستى است اگر در برابر اين تنگدستى صبر نكند و استقامت نورزد و دين را براى رفع تنگدستى با مردم نامرد معامله كند او هم به عذاب دنيايى و آخرتى دچار خواهد شد .

امیرحسین
05-06-2011, 11:18 AM
4 ـ تواضع در همه ى حالات
تواضع و فروتنى ، حقيقتى بسيار باارزش از حقايق اخلاقى است كه سبب رفعت و سربلندى و وسيله اى براى رسيدن به مقامات ملكوتى و معنوى است .
ارزش تواضع و فروتنى تا جايى است كه امير مؤمنان (عليه السلام) آن را در دعاى كميل با حال ندبه و زارى از حضرت حق براى خود درخواست مى كند !
تواضع و فروتنى واقعيتى است كه اگر انسان در همه ى حالات آن را بكار گيرد به خير دنيا و آخرت مى رسد و به سعادت ابدى نايل مى شود و از عذاب آخرت محفوظ مى گردد و به راحتى و آسانى به رضوان الهى مى رسد .

تواضع و فروتنى بايد در دو مورد به كار گرفته شود : يكى در برابر حق و ديگر در برابر خلق .
تواضع در برابر حق به اين است كه : انسان همه ى دستورات خداى مهربان را ، چه در امور دنيايى و چه در امور آخرتى كه در قرآن و سنت پيامبر و گفتار امامان و اولياى خاص حق بيان شده ، با عمق قلب و ذات جان بپذيرد و پس از پذيرفتن آن با همّتى بلند و نشاطى وافر و عشقى سرشار بكار بندد .

تواضع و فروتنى در برابر خلق به اين است كه : انسان خود را از ديگر برادران مؤمن و مسلمانش برتر نداند و خود را در مقامى بالاتر از آنان به حساب نياورد و به آنان به چشم حقارت نظر نكند و از احترام و خاكسارى نسبت به آنان و يارى دادنشان در همه ى امور دريغ نورزد و از خطا و اشتباه آنان با بزرگوارى و كرامت گذشت كند و بلكه پس از گذشت كردن از آنان با همه ى وجود به آنان احسان و نيكى نمايد و احترام آنان را چه در خلوت و چه در آشكار رعايت كند .

قرآن و تواضع
قرآن مجيد ، علاوه بر اين كه همه ى مردم را به تواضع در برابر حق دعوت مى كند ، از مؤمنان هم مى خواهد كه نسبت به اهل ايمان و پيروان به اسلام تواضع و فروتنى را رعايت كنند .
قرآن مجيد ، حتّى پيامبر بزرگ اسلام را كه شخصيتى برتر از فرشتگان و جن و انس است و برتر از مقام معنوى او مقامى در صاحب مقامات نيست به اين صفت پسنديده امر مى كند و از او مى خواهد كه در برابر اهل ايمان تواضع كند .
( . . . وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِلمُؤْمِنينَ )(حجر : 88) « نسبت به همه ى مؤمنان ، فروتن و متواضع باش » .

( تِلْكَ الدَّارُ الأخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُريدُونَ عُلُوّاً فِى الأَرْضِ وَلا فَسَاداً وَالعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ )(قصص : 83)
« ما ( زمينه ى بهره مند شدن از همه ى نعمت هاى جاويد ) خانه ى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين ، خواهان برترى و فساد نيستند و سرانجام نيكو ، ويژه ى پرهيزكاران است » .

قرآن به صراحت مى گويد خدا اهل تكبّر را دوست ندارد و آلودگان به صفت ناپسند تكبر ، اهل دوزخ اند .
( . . . إِنَّهُ لايُحِبُّ المُسْتَكْبِرِينَ )-(نحل : 23) « يقيناً خدا دارندگان صفت تكبّر را دوست ندارد » .

امیرحسین
05-06-2011, 11:19 AM
« اَللَّهُمَّ وَأَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ »

« خدايا ! و از تو درخواست مى كنم درخواست كسى كه نيازمندى و احتياجش شدّت يافته و به نهايت رسيده است » .

خدايى كه هستى همه ى موجودات ، رشحه ى فيضى از فيوضات ربّانى اوست و هيچ موجودى را قدرت مقابله با او نيست و همه و همه ذاتاً ، تسليم قدرت مطلقه اويند و اوست كه با يك كلمه ى « كُن » باش ، كائنات را در ظلمت كده ى نيستى مانند چراغى برافروخته و با يك كلمه ى « لا تكُن » مباش ، مى تواند همه ى آنها را رهسپار ديار نيستى كند ، و با احتياج و نيازى كه كلّ موجودات به رحمت واسعه ى او دارند ، چرا و به چه سبب به آنان رحمت نورزد ؟ و چرا رحمتش فراگير جهانيان نباشد ؟ و بر اساس چه علّتى كسى بتواند نااميدى و يأس از رحمت او را به خود راه دهد ؟!

احتياج همه ى كائنات به لطف و رحمت او از يك طرف ، و اتصاف آن مقام اقدس به لطف و رحمت و محبت بى نهايت از طرف ديگر ، دليلى روشن بر نيازمندى موجودات به او و بى نيازى او از همه ى موجودات است .

او خالق و رازق و مصوّر و ودود و رحيم و كريم و غفور و زنده كننده و ميراننده است ، و در هيچ زمينه اى شريك و كفوى ندارد و همه ى موجودات هستى مخلوق و مملوك و مرزوق اويند و نمى توانند لحظه اى از حضرت او بى نياز باشند .
او مالك همه ى جهانيان و مدبّر امور همه ى موجودات و كارگردان كارگاه آفرينش است .

آنان كه با دلگرمى به مال و منال و جاه و مقام ، از نيازمندى و احتياج خود به آن منبع فيض بى خبرند ، احساس استغناء و بى نيازى مى كنند ، در حالى كه اين احساس يك حالت شيطانى ، و ميوه اى بسيار تلخ از درخت غفلت و بى خبرى است ; به همين خاطر اين كوردلان بى بصيرت ، و افتادگان در چاه خسارت ، از رفتن به پيشگاه او و ناليدن به درگاه وى و اظهار حاجت كردن به حضرت ربّ الارباب و اعلام تهى دستى و نيازمندى محروم اند و از اين راه به زيان و ضرر غير قابل جبرانى دچارند و زندگى و حياتشان هم چون وحوش صحرا و حيوانات جنگلى آلوده به ظلمت مادى گرى و خالى از فيوضات خاصّ ملكوتى است .

( وَلِلّهِ مُلْكُ السَّمَاواتِ وَالأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَن يَشآءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشآءُ . . . )(فتح : 14)
« مالكيت آسمان ها و زمين فقط در سيطره ى خداست ، هركه را بخواهد مى آمرزد و هركه را بخواهد عذاب مى كند » .

امیرحسین
05-06-2011, 11:19 AM
راستى ، سراسر وجود انسان جز نياز و احتياج و فقر و تهى دستى چيز ديگرى هست ؟ انسان در آفرينش خود و در تداوم زندگى و حياتش و در بيرون رفتن از دنيا و نسبت به جلب منفعت و دفع ضرر چه قدرت و نيرو و سلطه اى دارد ؟ خدا او را آفريده و با به جريان انداختن فيوضاتش زندگى او را تداوم مى بخشد و هر نفعى را به سوى او مى كشاند و هر زيانى را از او دفع مى كند ، چرا و به چه علّت اين نيازمند محتاج و فقير تهى دست با قلبى پاك و نيتى خالص آن هم سحر شب جمعه به پيشگاه حضرت بى نياز نرود و اعلام نياز نكند و با همه ى وجود فرياد نزند كه : اَللَّهُمَّ وَأَسْأَلُكَ سُؤَالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فَاقَتُهُ .

زيباترين و سودمندترين حال انسان ، حال دعاست ، كه با توجه به فقر ذاتى خود و با معرفت به نيازمندى و فقر خويش ، دست گدايى به سوى دوست بردارد و از عمق قلب ناله كند و به حضرت محبوب عرضه بدارد :


آن دل كه تويى در وى غم خانه چرا باشد *** چون گشت ستون مسند حنّانه چرا باشد
غم خانه دلى باشد كان بى خبرست از تو *** چون جاى تو باشد دل غم خانه چرا باشد
بيگانه كسى باشد كو با تو نباشد يار *** آن كس كه تواش يارى بيگانه چرا باشد
ديوانه كسى بودست كو عشق نفهميدست *** آن كس كه بود عاشق ديوانه چرا باشد
فرزانه كسى باشد كو معرفتى دارد *** آن كو نبود عارف فرزانه چرا باشد
دُر دانه بود سرّى كو در صدف سينه است *** سنگى كه بود بى جان در دانه چرا باشد
آن دل كه بديد آن رو بو برد ز عشق هو *** عشق دگران او را كاشانه چرا باشد
آن جان كه تواش جانان غير از تو كه را بيند *** وان دل كه تواش دلبر بت خانه چرا باشد
رو سوره ى يوسف خوان تا بشنوى از قرآن *** حق است حديث عشق افسانه چرا باشد
« فيض » است ز حق خرّم هرگز نخورد او غم *** چون يافت عمارت دل ويرانه چرا باشد

امیرحسین
05-06-2011, 11:19 AM
وَأَنْزَلَ بِكَ عِنْدَ الشَّدَائِدِ حَاجَتَهُ
« و نزد سختى ها و شدائد و مصائب و بلاها حاجت خود را به پيشگاه تو فرود آورده است » .

گرچه خداى مهربان همه ى خواسته ها و حاجات بنده اش را مى داند و به گرفتارى ها و مصائب و شدايد او آگاه است و بدون درخواست و دعا و التماس مى تواند حاجات حاجتمند را به هنگام شدائد و بلاها و مصائب و رنج ها برآورده كند ، ولى بر پايه ى آيات قرآن و روايات ، دوست دارد بنده اش به پيشگاهش اظهار حاجت كند و به درگاهش ناله و زارى سر دهد و با زبانش به حضرتش اظهار احتياج نمايد و با مولاى مهربانش مناجات كند و در آستانه ى اين درگاه ، سر بندگى و ذلّت سايد و آنچه را نيازمند است با زبان دعا و راز و نياز بخواهد و از آن منبع فيض و رحمت درخواست كند كه :

اى مهربان و محبوب من ، با كليد لطف و عنايتت ، مشكلاتم را برطرف كن و سختى هايم را از زندگيم بردار و شدائد و مصائب را از من دور فرما ، و مرا از زندان گرفتارى ها نجات بخش ، و به اراده ى ربوبى و رحمت بى پايان و كرم و احسان بى نهايتت حاجاتم را روا كن ، و خواسته هايم را برآور ، و كشكول گداييم را از فيوضات خاصه ات پر كن .

امیرحسین
05-06-2011, 11:20 AM
بيان حاجت و اظهار گدايى و اعلام اين معنا كه : اى مهربان ترين مهربانان ، من جز فقر چيزى نيستم و غير گدايى از پيشگاهت كارى نمى دانم و جز اشك و آه و اميد و دلگرمى سرمايه اى ندارم ، مطلوب حضرت مولاست ، و در حقيقت اطاعت و فرمان بردارى از حضرت اوست ; مگر نه اين است كه در قرآن مجيد فرمان به دعا داده و اجابت دعا را خود ضامن شده است(أدعونى أستجب لكم).

حضرت او دوست ندارد بنده اش به هنگام گرفتارى و سختى و مصائب و شدائد براى رفع گرفتارى ها و مصائبش به غير او رجوع كند ، و از غير او حاجت بخواهد و رفع مشكلات را از غير او درخواست كند .
در حديثى قدسى كه در كتاب هاى مهم نقل شده ، به مطالبى مهم و واقعياتى بسيار ارزنده در اين زمينه ، كه فقط بايد حاجت به درگاه او برد و از غير او روى گرداند ، اشاره شده كه لازم است ترجمه ى آن متن ملكوتى و حقيقت عرشى را در اين سطور بياورم :
« آيا بنده ام در سختى ها و شدائد به غير من اميد مى بندد ، كه غير من آن سختى ها و شدائد را از او برطرف كند ، در حالى كه برطرف كردن سختى ها و شدايد به دست قدرت من است ؟ آيا بنده ى من به غير من اميدوار است كه نيازها و حاجاتش را برآورده كند و از تهى دستى و فقر نجاتش دهد ، در حالى كه توانگر و بخشنده و كريم و جواد منم و همه ى درهاى حاجات نزد من و كليدهايش در دست لطف و رحمت من است ؟

چه شده كه بنده ام را روى گردان از خود مى بينم ، در حالى كه آنچه را از من نخواسته با جود و كرم به او عطا كرده ام ، و اكنون با اين همه نياز و حاجت و التماس و درخواستش از من روى برگردانده و حوائج و نيازمندى اش را نزد غير برده است ؟!
منم خدا ، كه خدايى جز من نيست ، بدون اين كه از من بخواهند عطا مى كنم ; آيا اگر بخواهند عطا نمى كنم ؟!
آيا درياى بى نهايت جود و كرم ، از من نيست ؟ آيا دنيا و آخرت در دست من نيست ؟!
اگر تمام اهل آسمانها و زمين ، مانند آسمانها و زمين را از من درخواست كنند و من به آنان عطا نمايم به اندازه ى بال مگسى از مملكت من كم نمى آيد . زشتى باد بر كسى كه از من روى مى گرداند و از غير من خواسته هايش را مى طلبد ، و رفع مشكلات و سختى هايش را از غير من مى خواهد ! »

امیرحسین
05-06-2011, 11:20 AM
وَعَظُمَ فِيمَا عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ
« و رغبت و ميل من و علاقه و شوق من نسبت به آنچه نزد توست بزرگ و عظيم است » .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) به آنچه نزد خداست معرفت و آگاهى كامل داشت ; و بر پايه ى اين معرفت و آگاهى بود كه هنگام خواندن اين دعا ، صورت به خاك مى گذاشت و با زارى و خضوع و خاكسارى عرضه مى داشت : رغبتم به آنچه نزد توست بزرگ و عظيم است .

راى نمونه به حقايقى از آنچه نزد حضرت اوست ، اشاره مى كنيم ; باشد كه رغبت و شوق ما را به آن بيفزايد و براى بدست آوردنش به ما نشاط بخشد .

پاداش هاى حق در برابر اعمال عبد خداى مهربان ، از روى رحمت و لطف ، همه ى بندگانش را به اجراى واجباتى چون نماز ، روزه ، حج ، جهاد ، انفاق ، صدقه ، خدمت به مردم ، رعايت حقوق يكديگر و ترك هر گناه و معصيتى دعوت كرده است ، و براى همه ى اين اعمال پاداشى به تناسب ايمان و ظرفيت عمل کننده و عملش بر عهده ى خود قرار داده است .
در قرآن مجيد قاطعانه اعلام داشته است كه : ما پاداش مصلحان و نيكوكاران را ضايع و تباه نخواهيم كرد ، و رسيدن مصلحان و نيكوكاران به پاداش مقرر شده ، حتمى و يقينى است.
خداى مهربان ، براى بندگان مؤمن و صالح و نيكوكار و پرهيزكار ، چند نوع پاداش مقرر فرموده ، كه در قرآن مجيد به آنها اشاره شده است: 1 ـ اجر عظيم . 2 ـ اجر كريم . 3 ـ اجر غير ممنون . 4 ـ اجر كبير . 5 ـ اجر دوبار .

( لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ )-(آل عمران : 172)
« براى كسانى از آنان كه نيكى كردند و پرهيزكارى پيشه نمودند ، پاداشى بزرگ است » .

( إِنَّ المُصَّدِّقِينَ وَالمُصَّدِّقاتِ وَأَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضَاعَفُ لَهمُْ وَلَهمُْ أَجْرٌ كَرِيمٌ )(حديد : 18)
« به يقين مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده ، و وام دهندگان به خدا در حالى كه وامى نيكو مى دهند ، وامشان دوچندان شود و براى آنان پاداشى نيكو است » .

( إِنَّ الَّذِينَ ءامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهمُْ أَجْرُ غَيْرَ مَمنُون )(فصّلت : 8)
« به راستى آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند ، براى آنان پاداشى دائمى و هميشگى است » .

( وَالَّذِينَ ءامَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهمُْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبيرٌ )(فاطر : 7)
« و آنان كه ايمان آوردند و كارهاى شايسته انجام دادند ، براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ است » .

امیرحسین
05-06-2011, 11:20 AM
( أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ بِما صَبَروا وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةِ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقونَ )(قصص : 54)
« اينان براى اين كه صبر پيشه كردند و با خوبى بدى را دفع نمودند و از آنچه به آنان روزى داديم انفاق كردند ، پاداششان را دوبار دهند » .

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: إِنَّ العَبْدَ إِذا تَخَلَّى بِسَيِّدِهِ فِى جَوفِ اللَّيْلِ المُظْلِمِ وَناجَاهُ ، أَثْبَتَ اللَّهُ النُّورَ فِى قَلبِه . . .
« عبد ، هنگامى كه در دل شب تار با پروردگارش خلوت كند و با حضرت به مناجات برخيزد ، خدا نور را در دلش ثابت و پابرجا مى كند » .

( وَمَنْ عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَر أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ يَدْخُلونَ الجَنَّةَ يُرْزَقونَ فيهَا بِغَيْرِ حِساب )(مؤمن : 40)
« و كسانى كه كارهاى شايسته انجام داده اند ، چه مرد چه زن ، در حالى كه مؤمن اند اينان به بهشت درآيند ، در آنجا بى حساب روزيشان دهند » .

حضرت باقر (عليه السلام) فرمود :
تَعَرَّض لِلرَّحْمَةِ وَعَفْوِ اللّهِ بِحُسْنِ المُراجَعَةِ ، وَاسْتَعِنْ عَلَى حُسْنِ المُراجَعَةِ بِخَالِصِ الدُّعَاءِ وَالمُناجَاتِ فِى الظُّلَمِ.
« با بازگشت نيكو متعرّض رحمت و بخشش خدا شو و براى تحقق بازگشت نيكو از دعاى خالص و مناجات در تاريكى هاى شب كمك بخواه » .

« مردى عرب گفت : اى پيامبر خدا چه كسى روز قيامت حساب مردم را مى رسد ؟ فرمود : خداى عز و جل . مرد عرب گفت : به پروردگار كعبه سوگند نجات يافتيم . فرمود : اى اعرابى چگونه ؟ گفت : كريم چون قدرت يابد گذشت مى كند ! »

على (عليه السلام) فرمود :
مَنْ تَنَزَّهَ عَن حُرُماتِ اللّهِ سارَعَ إلَيْهِ عَفْوُ اللّهِ. « كسى كه از محرمات خدا دورى كند ، گذشت و عفو خدا به سوى او شتاب مى گيرد » .

آرى ، حقايقى چون ثواب و بهشت و رحمت و عفو كه فقط نزد خداست ، سبب شده كه عاشقان و دل دادگانش و راز و نياز كنندگان با او به پيشگاه لطف و درگاه رحمتش عرضه بدارند : وَعَظُمَ فيما عِنْدَكَ رَغْبَتُهُ .