PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : مشکلات، مقدمه رشد و پرورش انسان



امیرحسین
12-30-2011, 11:24 AM
مشکلات، مقدمه رشد و پرورش انسان

یکی از خادمین امام رضا می‌گفت: چهارپایه‌های چوبی است که روی آن می‌روند و گلدان‌هایی که روی قبر است عوض می‌کنند. می‌گفت: دختری بود غش می‌کرد، دکتر و درمان هم چاره‌ای نیندیشیده بودند، یا چاره‌هایشان مفید نبود. بابای دختر، این دختر را حرم آورد. گفت: دختر جان، خودت پای ضریح امام رضا برو بگو: من که خسته شدم. دختر در جمعیت رفت و خودش را به ضریح چسباند. این بنده خدا که چهارپایه گذاشته بود گلدان را جا به جا کند، رفت گلدان کهنه را بدهد و گل نو روی قبر بگذارد.

این گلدان از دستش افتاد و خورد روی سر این دختر! خون فوّاره زد! حالا رفتیم به امام رضا توسل پیدا کنیم، بد‌تر شد! هیچی، دختر را بیمارستان آوردند، می‌گفت: این خادم می‌گفت، من هم که گلدان عوض می‌کردم منتظر بودم بیایند مرا بگیرند. بگویند: دختر مرا...! یک روز، دو روز دیدیم هیچکس سراغ ما نیامد، بعد از چند روز دیدم که یک کسی با شیرینی و گل آمده، گفت: آن کسی که گلدان را برداشت که بود؟ گفتم: من، من منتظر هستم که ببینم هرچه جریمه است بدهم.

گفت: نه، یک رگی پاره شد، مقداری که خون آمد، مرض حملهٔ دختر من هم خوب شد. حالا آمدم به شما شیرینی بدهم. ما نمی‌دانیم چه سختی‌هایی...

جوانی عاشق دختری شد، خیره خیره نگاه کرد، رفت ببیند این دختر کیست و خانه‌اش کجاست، همینطور که می‌رفت سرش به یک دیوار خورد. یک کلوخی پرت شد و سر و صورتش خونی شد. برگشت امام ایشان را دید. گفت: چرا صورتت خونی است؟ گفت: آقا راستش را بخواهی چنین شده است. گفت: خدا تو را دوست دارد. چون دوستت دارد وسط کار حال تو را گرفت.

اگر تو را دوست نمی‌داشت ر‌هایت می‌کرد بروی تا به فساد برسی. خدا دوستت داشته که وسط راه حال تو را گرفته است. قرآن می‌فرماید: «عَسى‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیئاً» خیلی وقت‌ها چیزی را دوست نداری «وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم».
منبع: برنا
-پایان-