توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : میلاد مسعود امام هدایتگران مبارک
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 01:41 PM
http://www.upsara.com/images/9sgmpikzlw9cwj224uo.jpg
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
کیستم من شاهکار ملک ذات کبریایم * * * دهمین مسند نشین از بعد ختم الانبیایم
گوهرى ارزنده از گنجینه ى جود جوادم * * * نهمین فرزند دلبند على مرتضایم
غم مخور (ژولیده) فردا پاى میزان عدالت * * * شافعت در نزد حق هنگام پاداش و جزایم
سنت خداوند چنین است که هرگاه ظلم و جور و تباهى فراگیر شد و راهزنان طریق حقیقت، شاهراه هدایت را با بى راهه هاى ضلالت و گمراهى از نظرها دور کردند، از پس پرده غیبت، هدایت گرى دیگر ظهور مى کند تا زمین هیچگاه از حجت حق خالى نماند و هماره مشتاقان وادى نور را دست گیر باشد؛ امشب، آسمان مدینه نور باران است و نداى آسمانیان در همه عالم طنین انداز است که «هادى آمد».
خجسته میلاد بزرگ مشعل دار هدایت حضرت امام هادى علیه السلام بر پویندگانِ راه حق مبارک باد.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 01:48 PM
http://www.upsara.com/images/vc5uymz1hitt4xsudx85.jpg
امام هادی (علیهالسلام) در نیمهی ذی الحجه سال ۲۱۲ هجری در اطراف مدینه، در محلی به نام «صریا» متولد شد. مادر گرامی آن حضرت «سمانه» زنی با فضیلت و تقوا بود. محمد بن فرج و علی بن مهزیار روایت کردهاند از امام هادی (علیهالسلام) که فرمود: «مادرم عارفه به حق من است، او از اهل بهشت است. شیطان سرکش به او نزدیک نمیشود و مکر جبّار عنید به او نمیرسد. خداوند او را حافظ است و او از مادران صدیقین و صالحین تخلف نمیکند.»
اسم شریف آن حضرت «علی» و کنیهی او «ابوالحسن» و از مشهورترین القاب آن حضرت «نقی» و «هادی» است.
چون آنجناب و فرزندش، امام حسن (علیهالسلام)، در سامره در محلهیی که عسکر نام داشت سکنی فرموده بودند، از این جهت به این دو امام، عسکری میگفتند.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 01:50 PM
http://www.upsara.com/images/intgdntsgsll08ddvpwi.jpg
خلفای معاصر آن حضرت
۶ خلیفه از خلفای عباسی معاصر با امام (علیهالسلام) بودند.
۱ـ معتصم (برادر مأمون) (۲۱۷-۲۲۷)
۲ـ واثق، پسر معتصم (۲۲۷-۲۳۲)
۳ـ متوکل، برادر واثق (۲۳۲-۲۴۸)
۴ـ منتصر, پسر متوکل (۶ ماه)
۵ـ مستعین، پسر عموی منتصر (۲۴۸-۲۵۲)
۶ـ معتزّ، پسر دیگر متوکل (۲۵۲-۲۵۵)
سیاست متوکل در برابر امام هادی (علیهاسلام)
از میان خلفای عباسی معاصرِ حضرت، متوکل بیشترین زمان حکومت را سپری کرد. پیش از آنکه متوکل سرکار آید، سیاست خلفا همان سیاست مأمون بود. امّا با آمدن متوکل بر سر کار، اوضاع تغییر چشمگیری کرد.
متوکل نسبت به بنی هاشم بد رفتاری و خشونت بسیار روا میداشت. او به آنان بدگمان بود و همواره آنان را متّهم مینمود. و زیر او «عبید الله بن یحیی بن خاقان» نیز پیوسته نزد متوکل از بنی هاشم سعایت میکرد. متوکل در خشونت و اجحاف به خاندان علوی گوی سبقت را از تمامی خلفای بنی عباس ربوده بود.
متوکل نسبت به حضرت علی (علیهالسلام) و خاندانش کینه و عداوت عجیبی داشت و اگر آگاه میشد که کسی به آن حضرت علاقهمند است، مال او را مصادره میکرد و خود او را میکشت.
امام هادی (علیهالسلام) در زمان تقیهی شدیدی بوده و در اتباط با شیعیان نهایت درجهی تقیه را رعایت میفرمودند.
محمد بن شرف میگوید: همراه امام هادی (علیهالسلام) در مدینه راه میرفتم. امام فرمود: آیا تو پسر شرف نیستی؟ عرض کردم. آری، آنگاه خواستم از حضرت پرسشی کنم، امام بر من پیشی گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل, برای طرح سؤال مناسب نیست.»
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 01:58 PM
http://www.upsara.com/images/im46bcc5lsqlsx7tcc71.jpg
«محمد بن داود قمی» و «محمد طلحی» نقل میکنند: اموالی از قم و اطراف آن که شامل خمس و نذور و هدایا بود، برای امام ابوالحسن هادی نقل میکردیم. در راه، پیک امام در رسید و به ما خبر داد که بازگردیم، زیرا موقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست. ما برگشتیم و آنچه نزدمان بود، همچنان نگه داشتیم تا آنکه پس از مدتی امام دستور فرمودند اموال را بر شترانی که فرستاده بود بار کنیم و آنها را بدون ساربان به سوی او روانه کنیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. بعد از مدتی که به حضور امام رسیدیم, فرمود: به اموالی که فرستادهاید, بنگرید! دیدیم در خانهی امام، اموال به همان حال محفوظ است.
این جریانات حاکی از شدت اختناق حاکم در آنزمان میباشد.
از جمله برخودرهای تند و بیرحمانهی متوکل، تخریب مقبرهی سیدالشهداء امام حسین (علیهالسلام) و شخم زدن و هموار کردن زمینهای اطراف و زراعت بر روی آن بود. او بر زائران امام حسین (علیهالسلام) سختگیریهای شدیدی داشت و آنها را مجازاتهای هولناکی مینمود.
فشارهای اقتصادی بر شیعیان
متوکل برای از بین بردن شیعیان، آنان را شدیداً در فشارهای اقتصادی قرار داده بود به گونهای که تا این حدّ فشار اقتصادی بر شیعیان تا آن تاریخ بیسابقه بود.
او به قدری بر شیعیان سخت گرفته بود که نقل شده: در آن زمان گروهی از بانوان علوی در مدینه حتی یک دست لباس درست نداشتند که در آن نماز بخوانند و فقط یک پیراهن مندرس بر ایشان مانده بود که به هنگام نماز به نوبت از آن استفاده میکردند و نیز با نخ ریسی روزگار میگذراندند. متوکل «عمر بن فرج» را فرمانروای مکه و مدینه ساخت. او مردمان را از نیکی و احسان به علویان بازمیداشت و سخت دنبال این کار بود، مردم از بیم جان، دست از رعایت علویان برداشته آنگونه که زندگی بر فرزندان امیرمؤمنان (علیهالسلام) سخت شد.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 02:00 PM
http://www.upsara.com/images/kipxabighm2zajy8ajs7.jpg
احضار امام هادی (علیهالسلام) به سامرّاء
متوکل در بحبوحهی این سختگیریها دستور داد تا امام هادی (علیهالسلام) را از مدینه به سامراء بیاورند. این عمل در پی سعایتهای زیادی از برخی ناصبیان و افرادی همچون عبدالله بن محمد هاشمی ـ که امور مربوط به نماز وجنگ در مدینه را به عهده داشت ـ و همسر متوکل صورت گرفت.
شیخ مفید مینویسد: امام (علیهالسلام) طی نامهای به متوکل، گزارشهای داده شده از جانب این افراد را تکذیب نمود.
متوکل در پاسخ امام، نامهی احترام آمیزی نوشت و ضمن عزل عبدالله بن محمد، زیرکانه از امام خواست تا به سامراء(عسکر) حرکت کند. او در این نامه با تأکید بر این که شخصیت والای امام را درک میکند و حاضر است هر نوع کمک لازم را در حق وی انجام دهد،خبر عزل عبدالله بن محمد و جانشینی محمد بن فضل به جای او را به اطلاع امام رساند و افزود که به محمد بن فضل دستور داده، احترام امام را رعایت کند و از رأی و فرمان وی سرپیچی نکند. در این نامه آمده که او مشتاق تجدید عهد با امام است و قصد دیدار او را دارد. بدین جهت لازم ا ست آن حضرت به همراهی یحیی بن هرثمه رهسپار سامراء شود.
او یحیی را طلبید و به او دستور داد با سیصد تن نظامی به کوفه رفته و در آنجا بار و بنه را نهاده و از طریق بادیه به مدینه رود و علی بن محمد الهادی (علیهماالسلام) را با رعایت احترام نزد او بیاورد.
متوکل, برنامهی کار خود را از آن روی چنین ریخته بود که حساسیت مردم برانگیخته نشود و مسافرت اجباری امام، پیآمدهای ناملایمی را به دنبال نداشته باشد، ولی مردم مدینه از همان آغاز متوجه موضوع شده بودند.
امام (علیهالسلام) تا پایان عمر شریف خویش ـ بیش از ۲۰ سال ـ در این شهر به سر برد. شیخ مفید با اشاره به اقامت اجباری امام در سامراء مینویسد: آن حضرت به ظاهر مورد احترام بود، ولی در باطن به وسیلهی متوکل دسیسههایی علیه آن حضرت میشد که هیچ یک در عمل موفق نبود
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 02:03 PM
http://www.upsara.com/images/11teb6qhze51gnt14c.jpg
برخوردهای متوکل با امام (علیهالسلام)
امام (علیهالسلام) در مدت اقامت اجباریاش در سامراء به ظاهر زندگی آرامی داشت، و متوکل میخواست ضمن نظارتهای کلی و تحت کنترل گرفتن، ایشان را در نقش یکی از درباریان درآورده و از عظمت و ابهت آن بزرگوار در چشم مردم بکاهد.
مرحوم طبرسی مینویسد: متوکل سخت در تلاش بود تا شخصیت امام را نزد مردم پایین آورد.
مسعودی مورخ مشهور دو نمونه از برخوردهای امام (علیهالسلام) را با متوکل اینگونه آورده است:
ـ روزی متوکل از امام دربارهی آیهی شریفهی « وَیَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلاً » (یعنی در روز قیامت شخص ظالم دست خود را میگزد و میگوید ای کاش بدنبال پیامبر میرفتم و ای کاش فلانی را دوست خود نمیگرفتم.» در حالیکه عدهی زیادی در مجلس بودند سؤال کرد. به متوکل گفته بودند که از نظر شیعیان مراد از این فلان در آیه، خلفیهی اول و دوم هستند. از این رو به فکر سوء استفاده از این مسأله افتاده و خواست با مطرح کردن آن، حضرت را به شکلی در مقابل «عامه و اهل سنت» قرار دهد.
حضرت فرمودند: منظور دو مرد هستند که خداوند از آنها به کنایه سخن گفته و بر آنها منّت گذارده که به نامشان تصریح نکرده، آیا امیرالمؤمنین دوست دارند آنچه را که خداوند پوشیده نگه داشته مکشوف شود. متوکل گفت: خیر دوست ندارم.
با این کلام، امام هادی (علیهالسلام) متوکل را در رسیدن به هدف خود ناکام گذارد.
ـ به متوکل گزارش دادند که در منزل امام هادی (علیهالسلام) ادوات جنگی و نامههایی از شیعیانش از اهل قم به او وجود دارد. او دستور داد عدهای از سربازان و مأموران غافلگیرانه به منزل امام حمله بَرَند. دستور اجرا شد و وقتی وارد خانه شدند، آن حضرت را در اطاقی که زیرانداز آن از شن و ماسه بود تنها یافتند در حالی که در را بر روی خود بسته، لباس پشمینه بر تن کرده، روپوشی بر سر انداخته و آیاتی از قرآن را تلاوت میفرمود. حضرت را به همان حال پیش متوکل آوردند و به او گفتند که چیزی در خانهی او نیافتیم.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 02:06 PM
http://www.upsara.com/images/6wy2s1933pwd5ywaah9.jpg
متوکل که کاسهی شرابی در دست داشت امام را در کنار خود قرار داد و پیالهای به طرف او گرفت و گفت: بنوش. امام (علیهالسلام) عذر خواست و فرمودند: به خدا سوگند گوشت و خون من هرگز با شراب آلوده نشده است مرا معاف بدار. آنگاه متوکل از او خواست تا آن حضرت برای او شعری بخواند که او را به نشاط آورد. امام (علیهالسلام) فرمودند: من کمتر شعر میخوانم. اما متوکل اصرار ورزید و آن حضرت این اشعار را برایش خواند:
باتوا علی قلل الاجبال تحرسهم غلب الرجال فلم تنفعهم قلل…
«بر بلندای کوهها شب را به سحر آوردند در حالیکه مردان نیرومندی از آنان پاسداری میکردند، ولی آن قلهی کوهها برایشان سودی نبخشید.»
«از پناهگاههای خویش پائین کشیده شدند و در زیر خاک سیاه قرار گرفتند و چه بد جایی را برای رحل اقامت برگزیدند.»
«پس از آن که در قبرهای خود قرار گرفتند، فریاد زنی بر آنها بانگ زد: کجا رفت آن بازوبندها، کو آن تاجها، و کجاست آن زر و زیورها.»
«عمرهای دراز، خوردند و آشامیدند و اکنون پس از آن همه عیش و نوش، خود خوراک کرمها شدند.»
«عاقبت نشیمنگاههای آنان به ویرانی گرائید و به حال خود رها شد و ساکنان آن کاخها به سوی قبرهایشان شتافتند.»
امام (علیهالسلام) با این اشعار، تمامی حاضران را تحت تأثیر قرار داد، حتی شخص متوکل را که از کثرت گریه صورتش خیس گردید. آنگاه خلیفه دستور داد بساط شراب را برچینند و امام را با احترام به خانهاش بازگردانند.
واقعاً نگاهی کوتاه به برخوردهای جاهلانه افراد پستی همچون متوکل با حجت خدا و وارث علم رسول الله (صلی الله علیه و آله)، قلب هر انسان صاحب فطرتی را به درد آورده و چشم او را در مظلومی این انسانهای برگزیدهی خدا به گریه در میآورد. آری اینان از جانب خدا مأمور به صبر هستند تا آن زمان که دوران حکومت عدل ایشان در سرتاسر گیتی فرارسد. «عباد مکومون لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون ». «ایشان بندگان گرامی حق هستند که هیچگاه در سخن از او سبقت نمیگیرند و فقط به امر پروردگار خویش عمل میکنند.»
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 02:08 PM
http://www.upsara.com/images/4zg3a7bx2jceocg5bif9.jpg
تصمیم برای قتل امام
متوکل بعد از رفتارهای ناشایست و تحقیرآمیز بسیار، تصمیم گرفت تا آن حضرت را به شهادت رساند.
ابن ارومه میگوید:به سامراء رفته بودم. دیدم متوکل امام هادی (علیهالسلام) را به دست سعید حاجب سپرده و میخواهد او را به قتل رساند. من داخل خانهای که حضرت در آن حبس شده بود شدم دیدم آن حضرت در کنار قبری که حفر شده بود نشستهاند. بر آن حضرت سلام کردم و گریه شدیدی مرا فرا گرفت، حضرت فرمودند: چه چیز تو را به گریه آورده؟ عرض کردم: آنچه از حال شما مشاهده کردم. حضرت فرمودند:گریه نکن آنچه او اراده کرده نخواهد شد، پس دلم آرام گرفت، سپس فرمودند: او (متوکل) بیشتر از دو روز زنده نخواهد بود مگر اینکه خداوند خون او و خون همراهش (سعید بن حاجب) را خواهد ریخت. ابن ارومه میگوید: بخدا قسم دو روز نگذشت مگر اینکه آندو کشته شدند.
وکلای امام هادی (علیهالسلام) و اختیارات آنان
دوران آخرین امامان شیعه (علیهمالسلام) همراه با اختناق شدید از سوی خلفای عباسی بود. در عین حال در همین دوران، شیعه در سرتاسر بلاد اسلامی گسترده شده بود. این بدانجهت بود که در این زمانها، ارتباط امام (علیهالسلام) با شیعیان ازطریق وکلای خویش برقرار بود. کسانی که به عنوان وکالت از طرف امام رضا (علیهالسلام) و امام جواد و امام هادی (علیهماالسلام) کار ایجاد و تنظیم ارتباط میان امام و شیعان را بر عهده داشتند علاوه بر جمع آوری خمس و ارسال آن برای امام، در معضلات اعتقادی و فقهی نیز نقش سازندهای داشته و در شناساندن امامان (علیهمالسلام) به دوستان و شیعیانشان، نقش محوری در منطقهی خود داشتند.
وکلای ائمه بیشتر به وسیلهی نامه، آن هم توسط افراد مطمئن با امام در رابطه بودند. بخش عمدهای از معارف فقهی و اعتقادی آن بزرگواران، طی نامههایی به شیعیان میرسید.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 02:11 PM
http://www.upsara.com/images/350k1qp76xn1sont00cx.jpg
مختصری از فضایل و مناقب امام هادی (علیهالسلام)
به متوکل گفتند این چه کاری است که تو با خود میکنی، هر وقت علی بن محمد به منزل تو وارد میشود هر کسی که در سرای توست به او خدمت میکند تا حدی که نمیگذارند خودش پرده را بلند کند و در را باز نماید. چون مردم اینها را مشاهده میکنند میگویند: اگر خلیفه او را برای خلافت مستحق نمیدانست این گونه رفتار با او نمینمود. متوکل دستور داد که دیگر کسی پرده برای آنحضرت بلند نکند. کسی که گزارش کارها را به متوکل میداد برای او نوشت: هنگامی که علی بن محمد (علیهالسلام) داخل خانه شد کسی پرده را از جلوی او بلند نکرد اما ناگاه بادی وزید به حدّی که پرده را بلند کرده آن حضرت وارد شد و به هنگام بیرون رفتن هم، بادی بر خلاف باد اولی وزید و پرده را بلند کرده آن حضرت بدون تعب بیرون رفت. متوکل دید که در این کار، فضیلتِ حضرت ظاهر میشود، فرمان داد تا به دستور سابق رفتار کرده و پرده از پیش او بلند کنند.
لشکریان حضرت
قطب راوندی روایت کرده که متوکل یا واثق یا یکی دیگر از خلفاء امر کرد لشکر خود را ـ که نود هزار از اتراک در سامراء بودند ـ تا هر کدام توبرهی اسب خود را از گل سرخ پر کنند و در میان بیابان وسیعی در موضعی روی هم بریزند. ایشان چنین کردند. به منزلهی کوه بزرگی شد و اسم او را تل مخالی نهادند. آنگاه بالای او رفت و امام علی النقی (علیهالسلام) را طلبید و گفت: شما را اینجا خواستم تا لشکر مرا مشاهده کنی و امر کرده بود لشکریان را تا با زینت و اسلحهی تمام حاضر باشند و غرضش آن بود که شوکت و اقتدار خود را به حضرت نشان دهد تا مبادا آن حضرت یا یکی از اهل بیت او قصد خروج بر او نماید.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 02:14 PM
http://www.upsara.com/images/b6tb8j20gr2wh6iefsy7.jpg
حضرت فرمود: میخواهی من نیز لشکر خود را بر تو ظاهر کنم؟ گفت: بلی! پس حضرت دعا کرد و فرمود: نگاه کن. چون نظر کرد دید ما بین زمین و آسمان از مشرق تا مغرب از ملائکه پر است و همگی دارای سلاح بودند. خلیفه چون چنین دید غش کرد، وقتی به هوش آمد، حضرت فرمودند: ما به دنیای شما کاری نداریم، ما مشغول به امر آخرت میباشیم. از آنچه گمان کردهای بر تو باکی نیست.
یعنی این زمان، زمان حکومت شما اهل باطل است و زمان حکومت ما که خداوند وعده فرموده نرسیده پس آن هنگام که وعدهی خدا محقق شود این لشکریان که نشان میدهی پر کاهی بیش نیست و از این انبوه لشکر دلخوش مباش. (در روایات اهل بیت آمده که فرمودند: برای ما دولتی است که هرگاه خدا بخواهد آنرا میآورد.
در اینجا مناسب است تا روایتی که صاحب کتاب غیبت نعمانی نقل کرده و در ذیل حدیث کلامی فرموده را ذکر کنیم تا راهنمایی باشد برای کسانی که به دنبال انجام وظیفه در زمان غیبت امام زمان (علیهالسلام) میباشند.
در کتاب غیبت نعمانی صفحهی ۲۰۰ ح ۱۷ آمده که جابر بن یزید از امام باقر (علیهالسلام) روایت کرده که حضرت فرمودند: «اسکنوا ما سکنت السموات و الارض ـ ای لا تخرجوا علی احد فان امرکم لیس به خفاء الا انها آیه من الله عزوجل لیست من الناس الا انها اضوء من الشمس لا تخفی علی بر و لا فاجر اتعرفون الصبح؟ فانها کالصبح لیس به خفاء.
یعنی: تا آنهنگام که آسمانها و زمین (آسمان از نداءو زمین از خسف) ساکن هستند شما هم ساکن باشید ـ یعنی بر احدی خروج و قیام نکنید ـ همانا در امر شما (حقانیت راه شما) پوشیدگی نیست آگاه باشید این امر (اعتقاد به ولایت خاندان رسالت) نشانهای است از جانب خدا نه از مردم، آگاه باشید که آن از خورشید روشنتر و واضحتر است بر هیچ نیکوکار و بدکاری مخفی نیست. آیا صبح را میشناسید؟ همانا آن مانند صبح است که هیچ خفائی ندارد.
بعد صاحب کتاب میفرماید: نگاه کنید ـ خدا شما را رحمت کند ـ به اینگونه تأدیب از اهل بیت (علیهمالسلام) و به امر ایشان و رسم ایشان در صبر کردن و انتظار فرج (از جانب خدا) و اینکه فرمودهاند کسانی که در این کار عجله کنند هلاک خواهند شد و وصف کردهاند که آن کسانی که تسلیم امر خدا باشندنجات پیدا میکنند و مدح کردهاند کسانی که صبر پیشه کنند و ثابت قدم (در امر امامت امامان معصومشان) باشند… پس خود را به تأدیب ایشان مؤدب کنید و امر ایشان را امتثال کنید و خود را تسلیم امرشان کنید ( اگر فرمودند بنشینید و قیام نکنید همان را انجام دهید) … خداوند ما و شما را به سلامت از فتنهها توفیق دهد و ما را بر حسن بصیرت و بینایی ثابت گرداند و ما و شما را در راه مستقیمی که به بهشت میرساند ببرد.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 02:51 PM
http://www.upsara.com/images/q4lxg357je6vsysk7e.jpg[
گوشهای از معجزات امام (علیهالسلام)
ابن شهر آشوب و قطب راوندی از ابوهاشم جعفری روایت کردهاند که گفت: خدمت حضرت هادی (علیهالسلام) شرفیاب شدم. با من به زبان هندی تکلم فرمود، من نتوانستم درست جواب دهم و در نزد آن حضرت رکوهیی (حوضچهیی) بود مملو از سنگریزه. یکی از آن سنگریزهها را برداشت و مکید پس نزد من افکند. من آنرا در دهان گذارم، به خدا سوگند که از خدمت آن جناب برنخاستم مگر اینکه به هفتاد و سه زبان تکلم میکردم که اوّل آن ها، زبان هندی بود.
ابن شهر آشوب روایت کرده که مردی خدمت حضرت هادی (علیهالسلام) رسید در حالیکه ترسان بود و میلرزید. عرض کرد: پسر مرا به جهت محبّت شما گرفتهاند و امشب او را از فلان موضع میافکنند و در زیر آن محل او را دفن میکنند. حضرت فرمود: چه میخواهی؟ عرض کرد: آن چیزی که پدر و مادر میخواهند (یعنی سلامتی فرزند) حضرت فرمودند: باکی بر او نیست، برو، فردا پسرت نزد تو میآید. چون صبح شد، پسرش نزد او آمد و گفت: ای پسر جان! قصهات چیست؟ گفت: قبر مرا کندند و دستهای مرا بستند. ناگاه ده نفر پاکیزه و خوشبو نزد من آمدند و از سبب گریهی من پرسیدند: من سبب گریهام را گفتم، گفتند اگر آن کسی که میخواهد تو را بیافکند خودش افکنده شود تو تجرّد اختیار میکنی و از شهر بیرون میروی و ملازمت تربت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را اختیار میکنی؟ گفتم: آری. در این هنگام حاجب را گرفتند و از بلندی کوه انداختند و احدی جزع او را نشنید و مردم آن ده نفر را هم ندیدند، حال مرا نزد تو آوردهاند و منتظرند تا به نزد ایشان بیرون روم. با پدر وداع کرد و رفت. پس آن پدر آمد خدمت امام (علیهالسلام) و جریان را به حضرت بازگو کرد. مردم می رفتند و میگفتند: فلان جوان را از کوه افکندند. امام (علیهالسلام) تبسم میکرد و میفرمود: مردم آنچه را که ما میدانیم نمیدانند.
چند جمله از کلمات دُرَر بار آن حضرت
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:01 PM
http://www.upsara.com/images/q4lxg357je6vsysk7e.jpg
قال علیهالسلام: اذکر مصرعک بین یدی اهلک، فلا طبیب یمنعک ولا حبیب ینفعک ؛
یعنی یاد کن آن زمانی را که روی زمین در مقابل اهل و عیال خود افتادهای، نه طبیبی هست که تو را از مردن باز دارد و نه دوستی هست که در آن حال به تو نفع رساند.
در این کلام حضرت، انسان را به یاد آخرین لحظه از لحظات زندگیش در این دنیا میآورد. آن لحظهای که بیحال روی زمین خوابیده و قدرتی بر حرکت ندارد، نزدیکان او، نزد او جمع شدهاند حال زار او را میبینند اما کاری از دستشان برنمیآید. او هم به آنها نظر میکند اما یارای سخن گفتن با آنها ندارد. خود را تسلیم مرگ میبیند. به راستی یاد چنان لحظهای چه آثار عجیبی در زندگی انسان دارد. کسی که دریابد مالک حقیقی او خداست و تنها اوست که جوابگوی او در همه حال است چگونه دل به کسی میبندد و در کارهای خود برای خدا شریک قرار میدهد. چگونه دل به این زندگی فانی میبندد. زندگیی که پایانش این است چه ارزش برای دلبستگی دارد.
خداوند ما را از شدائد و سختیهای سکرات مرگ در امان دارد بجاه محمد و آله الطیبین.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:03 PM
http://www.upsara.com/images/q4lxg357je6vsysk7e.jpg
قال علیهالسلام): المقادیر تریک ما لا یخطر ببالک.
یعنی: مقدرات و چیزهایی که از جانب خدا مقدر شده، به تو چیزهایی را که به ذهنت هم خطور نکرده مینمایاند.
در این فرمایش، امام (علیهالسلام) انسان را متوجه مطلب مهمی میفرماید و آن اینکه در زندگی انسان اموری پیش میآید که مقدر شده و حتماً واقع میشود که حتی انسان فکر آن را هم نمیکند. عالِمِ به این مطلب دیگر از پیشآمدهای ناگوار، جزع و فزع ندارد. اگر احیاناًدر جهت خلاف آنچه او برنامهریزی کرده بود امری پیش آمد، از راه حق خارج نمیشود سخنان بیهوده و حرام بر زبان جاری نمیکند جزع و فزع نمینماید بلکه خود را به خدا میسپارد و از کنار آن به راحتی میگذرد و آنچه وظیفهی اوست انجام میدهد.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:20 PM
http://www.upsara.com/images/fhkke2v3vbxnh72g.jpg
شهادت امام علی النقی (علیهالسلام)
بنابر قول شیخ صدوق و وبعضی دیگر، معتمد عباسی برادر معتز، آن حضرت را مسموم کرد و در وقت شهادت آن امام غریب غیر از امام حسن عسکری (علیهالسلام) کسی نزد بالین آن جناب نبود و چون حضرت از دنیا رحلت فرمود جمیع امرا و اشراف حاضر شدند و امام حسن (علیهالسلام) در جنازهی پدر بزرگوارشان، گریبان چاک زدند و خود متوجه غسل و کفن و دفن والد بزرگوار خویش گشتند و آن جناب را در حجرهایی که محل عبادت آن حضرت بود دفن کردند.
صلوات الله و سلامه علیه و علی آبائه و ابنائه المعصومین
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:24 PM
http://www.upsara.com/images/rm9dl3k7xvp23l2lxf27.jpg
زندگى امام هادى (علیه السلام)
در دوّمین روز از ماه رجب سال ۲۱۲ هجرى، مدینه منوره و قریه(صریا) به پیشواز ولادت نخستین فرزند امام جوادعلیه السلام شتافت و موجى از سرور و خوشحالى این بیت هاشمى را فرا گرفت.
پدرش او را به نام جدّش.
رضاعلیه السلام، ونیاى اکبرش امیرالمؤمنین على علیه السلام خواند و کنیه اش را ابو الحسن نامید.
القاب با مسمّاى حضرتش از سیما و سیرت بزرگواروپاک او حکایت مى کنند.
القاب او عبارتند از: نجیب، مرتضى،هادى، نقى، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیّب و متوکّل.
چون به شهر سامرّاء منتقل شد و در محلهّ اى به نام عسکر مسکن گرفت، عسکرى یا فقیه عسکرى نیز خوانده مى شد.
برخى گفته اند: شهر سامرّاء را عسکر مى نامیدند چون جایگاه ارتش وسپاه بود و از همین رو امام هادى را(عسکرى) مى خواندند.
مادرش سمانه غربیه نام داشت.
کودک در زیر سایه پدرش رشد و نموکرد وپدرش اورا به دانش امامت مى پرورید و هر روز درفشى از علوم ومعارف دینى براى او بر مى افراشت و وى را مى فرمود که بدآنها اقتدا کند.
در محرم سال ۲۲۰ هجرى که معتصم امام جوادعلیه السلام را به عراق فراخواند، آن حضرت فرزند خویش را در دامانش نشاند و از او پرسید:دوست دارى از سوغات عراق چه چیزى به تو هدیه کنم؟ فرزندش پاسخ داد: شمشیرى که گویى شعله آتش است.(۳۰)
امّا او نه آن .شمشیر را دید و نه پدرش را که او هرگز از این سفر بازنگشت.
شاید در روز ۲۹ ذى قعده سال ۲۲۰ هجرى، زمانى که هشت سال بیشتر از عمر او نمى گذشت، وقتى خانواده اش او را هراسان دیدندواز او پرسیدند: تو را چه مى شود؟ گفت: به خدا پدرم در این لحظه ازدنیا رفت
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:28 PM
http://www.upsara.com/images/gmtj6fxwwu2ueefb7oj.jpg
به او گفتند: چنین مگو.
امّا او پاسخ داد: به خدا این چنین است که مى گویم.
آن روز را یادداشت کردند، و همان بود که این کودک گفته بود.(۳۱)
وصیت پدرش در مورد جانشینى او قبلاً به سران طائفه شیعه رسیده بود.
از این رو پس از مرگ آن حضرت همه اجتماع کردند و امامت را بدوسپردند.
)در این باره در فصل نخست به تفصیل سخن گفتیم(.
در باقى دوران خلافت معتصم و نیز دوران خلافت واثق در همان شهرپدر خویش اقامت کرد.
آوازه نیکى او در همه جا پیچیده بود.
چون متوکّل به خلافت نشست ترسید که مبادا امام علیه السلام بر ضدّ او دست به کارقیام و شورش شود از این رو وى را به سوى خود طلبید تا هم از نزدیک اورا تحت نظر داشته باشد و هم بتواند در مواقع ضرورى براحتّى بر وى فشاروارد کند.
به نظر مى رسد که متوکّل پس از آنکه نامه هاى پى در پى از حجازمبنى بر آنکه اهالى مکّه و مدینه به آن حضرت گرایش دارند دریافت کرد، خواستار آمدن آن حضرت به نزد خود شد.
چنین مى نماید که متوکّل همسر خویش را در پى تحقیق از کسانى که این نامه ها را براى او فرستاده بودند، روانه کرد.
از نحوه دعوت امام چنین بر مى آید که متوکّل از ناحیه آن حضرت بشدّت احساس نگرانى مى کرده زیرا با فرستادن گروهى بطور مخفیانه، چنان که گذشت، درصدد تحقیق و تفحُص از این امر بوده است.
متوکّل طى یک نامه ملاطفت آمیز به امام هادى علیه السلام آن حضرت را به سوى خود فرا خواند.
در این نامه چنین آمده بود: امیرالمؤمنین چنین دید که عبد اللَّه بن محمّد را به خاطر نا دیده انگاشتن حق شما و کوچک شمردن منزلت و شأن شما و نیز نسبت دادن برخى از مسائل به شما از مسئولیّت جنگ و نماز در مدینه از منصب ومقام بر کنار دارد.
زیرا امیرالمؤمنین بى گناهى شما را در آن مسائل بخوبى مى داند و از صدق نیت و نیکو کارى و گفتار شما با خبر است ومى داند که شما در صدد گرفتن کار خلافت نیستید.(۳۲)
عبد اللَّه بن محمد، قبلاً نامه اى به متوکّل نگاشته و امام را متهم ساخته بود که قصد دارد بر ضدّ خلیفه دست به قیام و شورش زند.
امام علیه السلام نیزنامه اى به متوکّل نوشت و ساحت خود را از این اتهام مبرّا کرد.
متوکّل درادامه نامه فوق چنین مى نویسد: امیرالمؤمنین به جاى عبداللَّه بن محمّد، محمّد بن فضل را والى مدینه مقرر کرده است و به او فرموده است که تو را مورد احترام و تجلیل قراردهد و به فرمان و نظر تو گوش سپارد تا بدین ترتیب به خداى وامیرالمؤمنین تقرّب جوید.
امیر المؤمنین به )دیدار( شما مشتاق است و دوست مى دارد بار دیگربا شما تجدید عهد کند و به سیماى شما بنگرد.(۳۳)
پی نوشت:
۳۰) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۲۳.
۳۱) همان مأخذ، ص ۱۷۶.
۳۲) بحارالانوار، ج ۵۰ س ۳۰۱.
۳۳) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۳۰۱.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:32 PM
http://www.upsara.com/images/nkbzwn1z8kq7il9wqj56.jpg
چون امام هادى علیه السلام به سامرّاء آمد، متوکّل بر آن شد تا از قدرومنزلت آن حضرت در نزد مردم بکاهد.
از این رو دستور داد امام را پیش از آنکه به نزد وى ببرند براى سه روز در کاروانسراى گدایان منزل دهند.
غافل از آنکه منزلت امام در پیشگاه خدا یابندگان پاک سرشت او بسته به منزلى که در آن سکنى مى گیرد و یا ثروتى که دارد نیست، بلکه بسته به میزان زهد او در دنیا و اشتیاقش بدانچه نزد خداست، مى باشد.
بنابر این صبر و شکیب او بر اهانتها و آزارها، آن هم در راه خدا، جز بر میزان نزدیکى او به خداوند نخواهد افزود.
یکى از پیروان امام هادى علیه السلام به نام صالح بن سعد، در همان مکان متواضع به خدمت آن حضرت رسیده به وى گفت: فدایت شوم! اینان خواسته اند نور تو را خاموش سازند و تو را در میان مردم رسوا کنند وبراى همین در این جاى ناپسند فرودت آورده اند.
لکن امام علیه السلام یکى از کرامات خویش را به وى نمایاند و آنگاه فرمود: "هر جا که باشیم این براى ما مهیّاست ما در سراى گدایان نیستیم".(۳۴)
به نظر مى رسد که آن حضرت در مدّت اقامت خود در سامرّاء رهبرى خط مکتبى را، به راههاى مختلف در دست داشته و از سکونت در این شهر ناخشنود نبوده است چنان که مى فرماید: "مرا بر خلاف میلم به سُرّمن راى آوردند و اگر مرا از اینجا اخراج کنند باز هم به رغم میل من است.
راوى گوید: پرسیدم چرا؟ فرمود:چون هواى این شهر پاک و آبش گوار است و بیمارى اش کم".(۳۵)
متوکّل عبّاسى که مراتب بُغض و کینه ورزى وى در حقّ اهل بیت علیهم السلام و پیروانشان بر کسى پوشیده نیست، با این تصمیم در حقیقت مى خواست بزرگ ترین و نیرومندترین مخالفانش را در نزدیکى خویش جاى دهد، تااو را راحت تر تحت نظر بگیرد و هر گاه که خود خواست به زندگى اوخاتمه بخشد.
امّا آن حضرت به اذن خداوند تدبیرى اندیشید و تصمیم گرفت تا عمق هیأت حاکمه نفوذ کند و نزدیک ترین یاران خلیفه را زیرنفوذ خویش در آورد و چنین نیز کرد.
تا آنجا که مادر متوکّل براى امام علیه السلام نذر مى کند.
شاید اینگونه روایات گوشه اى از ابعاد تأثیر امام هادى را در کاخ حکومتى بیان کند: ۱ - "متوکّل در اثر دُملى که روى بدن وى پدید آمده بود، در بسترمرگ بود.
بیمارى او چنان بود که هیچ کس جرأت به خود نمى داد، براى جراحى کاردى تیز به بدن او رساند.
از این رو مادرش نذر کرد که اگرمتوکّل از این بیمارى بهبود یابد مقدار فراوانى از مال خویش را به امام هادى بدهد".
فتح بن خاقان به متوکّل پیشنهاد کرد که اگر کسى را به نزد امام علیه السلام بفرستى واز او )راه چاره این بیمارى را( بخواهى شاید او دارویى بشناسدکه با استفاده از آن، بهبود یابى.
متوکّل گفت: کسى را نزد او بفرستید.
فرستاده رفت وبازگشت وپیغام آورد "پشکل" گوسفند را که زیر پا مالیده شده گرفته با گُلاب بخیسانیدوبر محلّ دُمل بگذارید که به اذن خدا سود بخش است.
پی نوشت:
۳۴) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۳۳.
۳۵) همان مأخذ، ص ۱۳۰.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:36 PM
http://www.upsara.com/images/3u49ks4uw0rmadi8dwtw.jpg
برخى از کسانى که در محضر متوکّل حاضر بودند، از شنیدن این سخن به خنده افتادند امّا فتح بن خاقان به آنها گفت: چه زیان دارد که سخن او را نیز تجربه کنیم؟ به خدا سوگند من امیداورم با آنچه او گفته بهبود خلیفه حاصل گردد.
از این رو مقدارى پشکل آورده در گلاب خیساندند و بر موضع دُمل نهادند.
سر دمل باز شدو هر چه در آن بود بیرون آمد.
مادر متوکّل از بهبود فرزند خویش بسیار خوشحال شد و ده هزاردینار، مختوم به مهر خویش، براى آن حضرت فرستاد و متوکّل هم ازبستر بیمارى برخاست.(۳۶)
۲ - از صقر بن ابى دلف کرخى روایت شده است که گفت: چون متوکّل، سرور ما امام هادى علیه السلام را به سامرّاء آورد در پى تفحص از حال وروز آن امام بر آمد.
وى گوید: زرّافى حاجب متوکّل به من نگریست ودستور داد که نزد او بروم چون نزدش در آمدم از من پرسید: صقر! چه خبر؟ گفتم: خیر است استاد، گفت: بنشین و از اوّل تا آخر آن را بگو.
گفتم: اشتباه کردم که آمدم.
صقر گوید: مردم از گرد او پراکنده شدند، سپس او از من پرسید: توچه کار دارى و براى چه آمدى؟ گفتم: براى امر خیرى، پرسید: شایدآمده اى از حال مولایت جویا شوى؟ گفتم: مولایم؟! مولاى من،امیرالمؤمنین است.
گفت: ساکت! مولاى تو حق و واقعى است.
از من بیم مدار که من نیز بر مذهب تو هستم.
گفتم: الحمد للَّه.
آنگاه پرسید: آیا دوست دارى مولایت را ببینى؟ گفتم: آرى.
گفت:بنشین تا صاحبِ برید از پیش او برود.
صقر گوید: چون صاحب برید رفت، زرّافى به یکى از غلامانش گفت: دست صقر را بگیر و او را به اتاقى که آن علوى محبوس درآنجاست ببر و او را با آن علوى تنها گذار.
غلام مرا به اتاق برد و به اتاقى اشاره کرد.
وارد آن اتاق شدم و ناگهان آن حضرت را دیدم که بر روى حصیرى نشسته و به موازاتش نیز قبرى حفرشده است.
بر او سلام گفتم و او پاسخم داد.
سپس مرا به نشستن فرمان دادو آنگاه پرسید: صقر چرا اینجا آمدى؟ گفتم: آمدم تا از حال و اوضاع شما جویا شوم.
صقر گوید: آنگاه به قبر نگریستم.
امام علیه السلام رو به من کردو فرمود: صقر! نگران نباش آنها اکنون به ما سوء قصدى ندارند.
گفتم:الحمد للَّه.(۳۷)
پی نوشت:
۳۶) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۶۸.
۳۷) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۹۴.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:39 PM
http://www.upsara.com/images/s2vuf73lb8ijgvycqe3.jpg
۳ - ابو عبداللَّه زیادى گوید: چون متوکّل مسموم شد، نذر کرد که اگرخدا او را عافیت بخشد، مال کثیرى به صدقه دهد.
وقتى متوکّل سلامت خود را به دست آورد میان فقها در مورد مصداق و مقدار "مال کثیر"اختلاف شد.
حسن، حاجب متوکّل، به وى گفت: امیرالمؤمنین! اگررأى صواب را براى شما آورم، مرا چه پاداشى در نزد شماست؟ متوکّل گفت: ده هزار درهم و گرنه صد تازیانه بر تو خواهم زد.
حسن گفت:مى پذیرم.
آنگاه نزد امام هادى علیه السلام رفت، از وى در باره مصداق مال کثیرسؤال کرد.
امام به او پاسخ داد: به متوکّل بگو باید هشتاد درهم صدقه دهد.
متوکّل پرسید: به چه علّت؟ حسن نزد امام رفت و از علّت این حکم جویا شد.
امام فرمود: چون خداى تعالى به پیامبرش فرمود: (لَقَدْنَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَهٍ(۳۸)).
شمار مواطنى که خداوند، پیامبر را یارى داده به هشتاد مى رسد.
حسن با شنیدن این پاسخ نزد متوکّل آمد و او را از جواب امام آگاه ساخت، متوکّل نیز خوشحال شد و ده هزار درهم به وى عطا کرد.(۳۹)
۴ - بدین سان امام هادى علیه السلام مسائل و معضلات را حل مى کرد و این امر ایمان و شناخت مردم را در حق او فزونى مى بخشید و از جهالت دشمن آن حضرت یعنى متوکّل پرده بر مى داشت.
بسیار اتفاق مى افتاد که متوکّل به برخى از یارانش اشاره مى کرد که از آن حضرت پرسشهاى دشواربکنند تا شاید او را مغلوب سازند.
به عنوان نمونه متوکّل به ابن سکیت گفت: در حضور من، پرسش دشوارى از ابن الرضا بپرس.
ابن سکیت هم از آن حضرت پرسید: چرا خداوند موسى را با عصا و عیسى را با شفا دادن کور و پیس و زنده کرده مردگان و محمّد را با قرآن و شمشیر مبعوث کرد؟ امام هادى در پاسخ او فرمود: خداوند موسى علیه السلام را در زمانى با عصا و یدبیضا مبعوث کرد که سحروجادو بر مردمان چیرگى داشت.
بنابر این موسى هم معجزاتى از همان نوع بر ایشان آورد تا بر سحر و چشم بندى آنها پیروز شود و حجّت را برآنها اثبات کند.
و عیسى علیه السلام را در زمانى با بهبود بخشیدن کورها و پیسهاو زنده کردن مردگان به پیامبرى مبعوث کرد که علم طب بر مردم چیرگى داشت و عیسى با این معجزات به اذن خدا بر آنها چیره شد و محمّدصلى الله علیه وآله رابا قرآن و شمشیر مبعوث کرد در عصرى که شعر و شمشیر بر اهل زمانه غالب بود.
از این رو خداوند با قرآن تابناک و شمشیر توانا، شعر وشمشیرمردم را مقهور ساخت و حجّت را بر آنها اثبات کرد.
ابن سکیت پرسید: اکنون حجّت چیست؟ امام فرمود: "عقل که بدان کسى که برخدا دروغ مى بندد شناخته مى شود ومورد تکذیب قرار مى گیرد".
شایان ذکر است که ابن سکیت در نحو و شعر و لغت از دانشمندان بزرگ به شمار مى آید.
در باره کتاب منطق او گفته اند که بهترین کتابى است که علماى بغداد در زمینه لغت تألیف کرده اند.
پی نوشت:
۳۸) سوره توبه، آیه ۲۵.
۳۹) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۶۳ - ۱۶۲
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:42 PM
http://www.upsara.com/images/im6zoh9bxirpiqwz5zi.jpg
متوکّل که این دانشمند بزرگ را براى تربیت پسرانش معتز و مؤید به کار گمارده بود،روزى از وى پرسید: آیا در پیشگاه تو پسران من محبوب ترند یا حسن وحسین علیهم السلام؟ ابن سکیت پاسخ داد: به خدا قنبر، غلام على بن ابى طالب علیه السلام از تو و پسران تو بهتر است! متوکّل با شنیدن این پاسخ به ترکان دستور داد که زبانش را از پس گردنش بیرون آورند.
آنها نیز چنین کردند و ابن سکیت به شهادت رسید.
۵ - در یکى از روزهاى بهار، که آسمان صاف و هوا گرم بود، مردم دریکى از مناسبتهاى رسمى بالباسهاى تابستانى از خانه هاى خود بیرون آمدند.
امام هادى علیه السلام نیز با پوشیدن جامه اى زمستانى از خانه بیرون آمد.
چون به میان صحرا رسیدند، ابرى پر باران ظاهر شد و بارانى سخت باریدن گرفت و هیچ کس جز امام هادى از شرّ باران و گل در امان نماند.
بدین وسیله بسیارى از مردم به سوى او و دانش حضرتش راهنمایى شدند.
این گونه بود که آن حضرت علیه السلام مى کوشید خود را با محیط ناگوار عصرمتوکّل هماهنگ سازد تا بتواند از موقعیّت مثبتى که در جهت مصلحت دعوت الهى براى او فراهم مى آید، بهره بردارى کند و این کار البته باحکمت خردمندانه و استقامت و بردبارى وى در راه خدا امکان پذیرمى شد.
امّا متوکّل، در واپسین روزهاى عمر خویش، تصمیم گرفته بودآن حضرت را از میان بر دارد، لکن خدا بدو رخصت نداد و به عمر وى دریک شورش خونبار، پایان داد.
در کتاب جزامه آمده است چون متوکّل، امام هادى را حبس کرد و اورا به على بن کرکر سپرد، امام به او گفت: من در نزد خدا از شتر صالح گرامى ترم (تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَهَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ(۴۰)).
"سه روز در خانه خویش کامروایى کنید که این وعده اى است صادق.
" چون روز بعد فرا رسید، على بن کرکر او را آزاد کرد و به او معتقدشد.
در روز سوّم افرادى به نام هاى یا غزو تاشى و معطوف بر متوکّل هجوم برده او را کشتند و فرزندش منتصر را به خلافت تعیین کردند.(۴۱)
شاید متوکّل چندین بار امام را زندانى کرده بود، امّا هر بار خدا او رااز شرّ وى رهایى مى داد و شاید هم او هر بار از بر پا شدن شورش فراگیرعلیه خود مى ترسید بعلاوه آنکه وى هیچ توجیهى براى کشتن امام نداشت و خود مى دانست که در میان یارانش کسانى هستند که هواخواه و پیروآن حضرت مى باشند.
پی نوشت:
۴۰) سوره هود، آیه ۶۵.
۴۱) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۰۴.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:45 PM
http://www.upsara.com/images/d0aefyv7vgki08lqo8zw.jpg
شاید متوکّل چندین بار امام را زندانى کرده بود، امّا هر بار خدا او رااز شرّ وى رهایى مى داد و شاید هم او هر بار از بر پا شدن شورش فراگیرعلیه خود مى ترسید بعلاوه آنکه وى هیچ توجیهى براى کشتن امام نداشت و خود مى دانست که در میان یارانش کسانى هستند که هواخواه و پیروآن حضرت مى باشند.
مثلاً یکبار بطحایى که از خاندان ابوطالب ولى از پیروان بنى عبّاس بوداز آن حضرت نزد متوکّل بد گویى کرد و گفت: در خانه او سلاح و اموالى است.
متوکّل، سعید حاجب را دستور داد که شبانه به منزل آن حضرت هجوم برد وتمام اموال و سلاحهایى را که در خانه او یافت مى شود براى وى بیاورد.
ابراهیم فرزند محمّد گوید: سعید حاجب به من گفت: شبانه به سراى امام هادى رفتم.
نردبانى همراه داشتم به وسیله آن خود را به بالاى بام خانه رسانیدم و در تاریکى از پلکان فرود آمدم.
نفهمیدم چگونه به خانه رسیدم که ناگهان آن حضرت مرا از درون خانه صدا کرد و گفت: "سعید همانجا بمان تا برایت شمع بیاورم!".
مدتى نگذشت که برایم شمعى آورد، کلاه و رداى پشمین در تن آن حضرت دیدم.
سجاده اش بر حصیرى پهن بود.
او که رو به قبله نشسته بود، به من گفت: "این اتاقها".
وارد اتاقها شدم و آنها را مورد بازرسى قرار دادم و چیزى در آنهانیافتم.
تنها کیسه زرى دیدم که به مهرِ مادرِ متوکّل ممهور بود وکیسه هایى نیز یافتم که با همان مهر ممهور شده بود.
امام هادى به من فرمود: "این سجاده".
سجاده را بالا زدم شمشیرى یافتم که غلاف نداشت.
من نیز کیسه ها و شمشیر را برداشته براى متوکّل بردم.
چون متوکّل به مهر مادرش بر روى کیسه ها نگریست، کسى را درپى او )مادرش( فرستاد مادرش نزد او آمد.
متوکّل در باره آن کیسه ها ازمادرش پرسید، که برخى خادمان خاص به من گزارش دادند.
مادر متوکّل به وى پاسخ داده بود: که من به هنگام بیمارى تو نذر کردم که اگر بهبودیابى ده هزار دینار براى آن حضرت ببرم و این دینارها همان است و این مهر توست بر این کیسه ها که امام آنها را حتّى بازهم نکرده است!! متوکّل کیسه آخر را گشود، در آن چهار صد دینار بود.
آنگاه دستورداد که آن کیسه را پیش کیسه هاى دیگر ببرند و به من گفت: این کیسه ها بادینارهایى که در آنهاست بعلاوه این شمشیر را به امام هادى باز گردان.
من کیسه ها و شمشیر را دو باره باز گرداندم.
از او خجالت مى کشیدم از این رو به وى عرض کردم: سرورم! بر من گران بود بدون اجازه شماوارد خانه شوم امّا چه کنم که مأمور بودم.
امام فرمود: (وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ(۴۲)).
پی نوشت:
۴۲) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۰۰ - ۱۹۹.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:47 PM
http://www.upsara.com/images/ebwg0jxy8tpi3e2er672.jpg
در واقع شیعیان براى امام اموالى مى بردند، امّا شیوه هاى مخفیانه رابخوبى به کار مى بستند.
آنان با بر خوردارى از عناصر نفوذى خود در کاخ عبّاسى، از مواقع خطر بخوبى آگاهى مى یافتند و مى توانستند بموقع خود رااز افتادن در خطرها به دور نگه دارند.
حدیث زیر گوشه اى از این تدبیرها را براى ما آشکار مى سازد: منصورى از عموى پدرش روایت مى کند که گفت: روزى نزد متوکّل رفتم.
او مشغول باده نوشى بود و مرا نیز به باده فرا خواند.
گفتم: سرورم!هرگز شراب ننوشیده ام.
گفت: تو با على الهادى باده شراب مى نوشى.
پاسخ دادم: کسى را که نزد توست نمى شناسى؟ این سخنان تو را زیان مى رساند و او را زیان نمى رساند.
این سخن متوکّل را در باره آن حضرت براى امام علیه السلام نقل نکردم.
او گوید: روزى از روزها فتح بن خاقان به من گفت: این مرد یعنى متوکّل، خبر دار شد که مالى از قم به امام هادى علیه السلام مى رسد و مرا دستورداد که مراقب این موضوع باشم و وى را از رسیدن آن مال مطلع سازم.
بگو ببینم این مال از چه طریقى مى آید تا بدان طریق نروم.
من نزد امام هادى رفتم و پیش او کسى را دیدم که امام احترامش مى کند.
آن حضرت تبسمى کرد و به من فرمود: خیر باشد ابو موسى! چرا آن پیغام اوّل را نیاوردى؟ )مقصود امام همان حرف متوکّل بود( گفتم: به خاطر ملاحظه تعظیم و اجلال شما.
آنگاه آن حضرت فرمود: مال همین امشب به دست من مى رسد و آنها نمى توانند بدان دست یابند تو هم امشب پیش من بمان.(۴۳)
پی نوشت:
۴۳) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۲۵ - ۱۲۴.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:51 PM
http://www.upsara.com/images/edm2prxgmh388u1ffgmd.jpg
نام های امام هادی (علیه السّلام)
پیش از ذکر اسامی آن حضرت باید یادآور شویم که مقصود ما از «نام» اعم از اسامی، القاب و کنیههای آن حضرت است. در برابر هر عنوان، نام کسانی را که آن اسم را بر آن حضرت اطلاق کردهاند نیز آوردهایم.
۱. ابی الحسن علی بن محمد عسکری(ع)، (از شیخ مفید)[۱]
۲. ابوالحسن علی بن محمد صاحب العسکر(ع) (از شیخ طوسی)[۲]
۳.علی بن محمد الهادی(ع)، (از سید بن طاووس)[۳]
۴. علی بن محمد(ع)، (از فخر الدین طریحی)[۴]
۵. هادی(ع)، (از کفعمی)[۵]
۶. ابوالحسن علی العسکری(ع)، (از ابن صباغ مالکی از علمای سنی)[۶]
۷. علی بن محمد علی بن موسی...، (از شیخ صدوق)[۷]
۸.. رجل علوی؛ مردی علوی، (از نجاشی به نقل از احمد بن یحیی اودی)[۸]. این تعبیر نشانه تقیه اودی و فضای سیاسی خفقان آلود عصر امام هادی است؛ به طوری که مردم از ترس نمیتوانستند از آن حضرت اسم ببرند.
۹. علی بن محمد بن علی ... الامام المنتخب، ولی المؤمنین، (شیخ مفید)[۹]
۱۰. نقی بن تقی بن صابر بن وفی بن صادق بن سید بن سجادین شهیدین بن حیدر...،[۱۰] (ابن شهر آشوب)
۱۱. ابی الحسن العسکری علی بن محمد بن ابی جعفر القانع بن علی الرضا بن موسی الامین، ... (ابن خشّاب)[۱۱]. ابن خشاب هم اسامی ائمه هدی را همراه القاب مقدسشان مطرح کرده است.
۱۲. الامام العاشر، الامام الهادی، علی بن محمد وارث الوصیین،(برسی)[۱۲]
۱۳. الامام علی الهادی ابن الامام محمد الجواد، (تستری)[۱۳]
۱۴. بطور، (در تورات)[۱۴]
۱۵. عسکری علت نام گذاری امام هادی و امام حسن، به عسکری این بوده که آن دو بزرگوار در محلهای به نام «عسکر» در سامرا تحت نظر بودند.[۱۵]
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:52 PM
http://www.upsara.com/images/edm2prxgmh388u1ffgmd.jpg
۱۶. ابوالحسن یا ابوالحسن ثالث، (طبرسی و دیگران)[۱۶]. به گفته «طریحی» کنیه ابوالحسن مشترک بین پنج امام است: علی بن ابیطالب، علی بن الحسین، موسی بن جعفر، علی بن موسی و علی بن محمد الهادی(ع).[۱۷]
۱۷. علی بن محمد ابوالحسن هاشمی معروف به ابوالحسن عسکری، (از خطیب بغدادی)[۱۸]
۱۸. ابوالحسن علی الهادی، (ابن خلکان)[۱۹]
۱۹. الطیب الهادی، (از علی بن مهزیار)[۲۰]
۲۰. الصادق ابوالحسن الثالث، (از یکی از راویان)[۲۱]
۲۱. هادی، عسکری، عالم، دلیل، موضح، راشد و سدید(حضینی).[۲۲]
۲۲. ابن الرضا(ع)، (مردم آن عصر)[۲۳]
۲۳. ولی المؤمنین، (مفید)[۲۴]
۲۴. الصادق علی بن محمد بن الرضا، (از شخصی به نام منصور)[۲۵]
۲۵. العبد الصالح علی بن محمد بن علی الرضا، (از یک راوی به نام ابن یاسین)[۲۶]
۲۶. الطیب، (از داود صرمی)[۲۷]
۲۷. صاحب العسکر، ( یکی از اصحاب امام هادی)[۲۸]
۲۸. الفقیه العسکری،(از حسن بن راشد)[۲۹]
۲۹. مرتضی، رشید، شهید، نجیب، متقی، متوکل و خالص و وفی، (طبری)[۳۰]
۳۰. امین، (طبرسی)[۳۱]
۳۱. نقی، مؤتمن و متوکل، (ابن شهر آشوب)[۳۲]
۳۲. علی بن محمد المفتی، (اربلی)[۳۳]
۳۳. ناصح و فتّاح، (اربلی)[۳۴]
اربلی میگوید: مشهورترین لقب آن بزرگوار متوکل بود، اما ایشان از اصحاب خود خواسته بود از ذکر این نام خودداری کنند؛ زیرا متوکل عباسی هم این نام را داشت.[۳۵]
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:54 PM
http://www.upsara.com/images/edm2prxgmh388u1ffgmd.jpg
۳۴. الامین المؤتمن هادی المسترشدین، (امام باقر(ع))[۳۶]
۳۵. السراج المنیر و الرکن الوثیق، (امام سجاد(ع))[۳۷]
۳۶. علی بن محمد المنتجب، (ناحیه مقدسه)[۳۸]
۳۷. ماضی، رجل و صادق، (طریحی).[۳۹]
۳۸. زکی، (علی علوی عمری)[۴۰]
۳۹. در دعای حضرت قائم (عج) معروف به دعای عبرات آمده است: «اللهم انی ... اتقرب الیک .. بالامام منحه الجبّار و والد الائمه الاطهار علی بن محمد المولود بالعسکر ...».[۴۱]
۴۰. در جایی دیگر از حضرت ولی عصر (عج) درباره جد گرامیاش آمده است:
«... وصلّ علی علی بن محمد امام المؤمنین و وارث المرسلین و حجه رب العالمین...».[۴۲]
۴۱. حضرت رسول اعظم(ص) فرمودند: ای علی، من نذیر امت هستم و تو هادی آنها ... و علی بن محمد]الهادی[ سابر ]آزمایش کننده[ و علم امت است...[۴۳]
۴۲. المکتفی بالله، الولی لله، طاهر النجیب، صادق اللهجه.[۴۴]
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 03:57 PM
[۱] . موسوعه الامام الهادی، ج۱، ص۲۲.
[۲] . همان، ص ۲۳.
[۳] . همان، ص۲۴.
[۴] . همان.
[۵] . همان.
[۶] . همان، ص۲۵.
[۷] . همان، ص ۲۷.
[۸] . همان.
[۹] . همان، ص۲۸.
[۱۰] . همان.
[۱۱] . همان، ص۲۸ و۲۹.
[۱۲] . همان، ص۲۹.
[۱۳] . همان.
[۱۴] . همان، ص۳۰.
[۱۵] . همان، ص۳۱ ـ ۳۲.
[۱۶] . همان، ص۳۳.
[۱۷] . همان.
[۱۸] . همان، ص۳۳ ـ ۳۴.
[۱۹] . همان، ص۳۴.
[۲۰] . همان.
[۲۱] . همان، ص۳۵.
[۲۲] همان.
[۲۳] . همان.
[۲۴] . همان، ص۳۶.
[۲۵] . همان.
[۲۶] . همان.
[۲۷] . همان.
[۲۸] . همان.
[۲۹] . همان،ص۳۷.
[۳۰] . همان.
[۳۱] . همان.
[۳۲] . همان، ص۳۸.
[۳۳] . همان، ص۳۹.
[۳۴] . همان.
[۳۵] . همان، ص۳۹ ـ ۴۰.
[۳۶] . همان،ص۴۰.
[۳۷] . همان.
[۳۸] . همان، ص۴۱.
[۳۹] . همان.
[۴۰] همان.
[۴۱] . همان، ص۱۶۲.
[۴۲] . همان.
[۴۳] . همان، ص ۱۶۹.
[۴۴] . همان، ص۱۵۰ و ۱۵۱.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 04:14 PM
http://www.upsara.com/images/0p5w09fjp2odjzq54p.jpg
شناسنامه
زندگی ابو الحسن علی الهادی ابن محمد الجواد ابن علی الرضا ابن موسی الکاظم ابن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام
شیخ در مصباح مینویسد: روایتشده است که حضرت ابو الحسن علی بن محمد عسکری (علیه السلام) در روز ۲۷ ذی حجه به دنیا آمد. سپس وی میگوید: ابن عیاش گفته است: میلاد ابو الحسن ثالث روز دوم رجب بوده است. همچنین وی تولد آن حضرت را روز پنجم هم ذکر کرده است. شیخ گوید: ابراهیم بن هاشم قمی گفته است: ابو الحسن عسکری (علیه السلام) در روز سه شنبه سیزدهم رجب از سال ۲۱۴ هجری دیده به دنیا گشود».
کلینی در کافی نویسد: آن حضرت در نیمه ذی حجه از سال ۲۱۲ به دنیا آمد. البته برخی نیز روایت کردهاند که تولد آن حضرت در ماه رجب و در سال ۲۱۴ بوده است. در کشف الغمه نیز گفته شده است که آن حضرت در روز جمعه پا به دنیا گذارد.
شیخ مفید گوید: «محل تولد آن حضرت در صریا، یکی از قرای مدینه بود».
نگارنده: در بسیاری از نسخ جای ولادت آن حضرت را همین قریه و با همین املا نوشتهاند و در برخی از نسخ ضبط آن به صورت«صربا»بوده است. البته نام چنین محلی نه در معجم البلدان و نه در هیچ یک از کتب لغت ذکر نشده است. تنها ابن شهر آشوب در مناقب، در بخش الجلاء و الشفاء، گفته است: صریا قریهای است که موسی بن جعفر آن را به فاصله سه میلی از شهر مدینه بنا کرده است.
امام هادی (علیه السّلام) به قولی در بیست و پنجم جمادی الاخره و به قول دیگر، در سوم رجب و به دیگر قول در روز دوشنبه بیست و هفتم جمادی الاخره در نیمه روز و در سال ۲۵۴ هجری، در شهر سامراء دیده از جهان فروبست. آن حضرت در روزگار خلافت معتز وفات یافت و بنابراین، عمر آن حضرت اندکی کمتر از چهل سال یا ۴۱ سال و شش و یا هفت ماه بوده است. از این مدت، شش سال و پنج ماه با پدرش و ۳۳ سال و چند ماه، به قولی نه ماه، پس از وی زیسته که این مدت را دوران امامت و خلافت آن حضرت محسوب کردهاند. آن امام (علیه السّلام) دنباله خلافت معتصم و سپس خلافت واثق و متوکل و منتصر و مستعین و معتز را درک کرد و در پایان حکومت معتمد، به شهادت رسید.
مدت اقامت آن حضرت در سر من رای، بیستسال و چند ماه بود و پس از وفات، در خانهاش واقع در سر من رای به خاک سپرده شد.
مادر آن حضرت
مادر آن حضرت کنیزی بود به نام سمانه مغربیه. و در مناقب است که مادرش معروف به سیده ام الفضل بود.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 04:17 PM
http://www.upsara.com/images/0p5w09fjp2odjzq54p.jpg
کنیه آن حضرت
کنیه وی ابو الحسن بود. برخی نیز وی را ابو الحسن ثالث میخواندند.
لقب آن حضرت
ابن طلحه گوید: القاب آن حضرت عبارت بودند از: ناصح، متوکل، فتاح، نقی، مرتضی و مشهورترین القاب وی متوکل بود. اما آن حضرت این لقب را مخفی میکرد و به اصحابش میفرمود از یاد کردن وی با این لقب بپرهیزند. زیرا متوکل، لقب خلیفه عباسی بود.
نگارنده: همچنین آن حضرت به دو لقب هادی و نقی نیز شهرت داشت.
در مناقب در این باره آمده است: القاب آن حضرت عبارت بودند از: نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب و عسکری. وی معروف به عسکری بود و خود و فرزند بزرگوارش به عسکریین معروفیت دارند. شیخ صدوق در علل الشرایع و معانی الاخبار گوید: از استادان خود رضی الله عنهم، شنیدم که میگفتند: محلهای که علی بن محمد و حسن بن علی علیهما السلام در آن در سر من رای ساکن بودند، عسکر نامیده میشد از این رو به هر یک از این دو امام عسکری گفته میشود».
در نساب سمعانی است که عسکری منسوب به عسکر در سر من رای است. سر من رای را معتصم بنا نهاد. بدین ترتیب که چون شمار سپاهیانش بسیار شد و بغداد برای آنها تنگ بود و مردم مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند، همراه با سپاهیانش بدین موضع نقل مکان کرد و در آنجا کاخی زیبا ساخت و آن را سر من رای نامید که بدان سامره و سامرا گفته میشود. و از آنجا که پادگان نظامی معتصم در این شهر جای گیر شد، آن را عسکر نیز میخوانند. تاریخ این واقعه در سال ۲۲۱ هجری بوده است.
گفته سمعانی حاکی از آن است که عسکر نامی بوده که بر تمام سامرا اطلاق میشده است.
نقش انگشتری آن حضرت
بنا بر قولی گفتهاند نقش انگشتری آن حضرت عبارت: «حفظ العهود من اخلاق المعبود»بوده است. همچنین طبق قولی دیگر نقش انگشتری وی عبارت: «الله ربی و هو عصمتی من خلقه»و مطابق نظر برخی دیگر عبارت: «من عصی هواه بلغ مناه»بوده است.
فرزندان آن حضرت
آن حضرت چهار پسر به نامهای: ابو محمد حسن، حسین، محمد و جعفر داشت. از این میان حسن (علیه السّلام) پس از وی به امامت رسید و حسین و محمد در زمان حیات آن امام از دنیا رفتند و جعفر نیز همان کسی است که بعد از وفات برادرش، امام عسکری (علیه السّلام) ، ادعای امامت کرد و به جعفر کذاب شهرت یافت. همچنین یک دختر از آن حضرت بر جای ماند که نامش عایشه یا علیه بود
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 05:22 PM
http://www.upsara.com/images/w2o9n9r7te0mbjf847d0.jpg
امام هادی(علیه السلام)وجلوههای غدیر
وَ لَقَد اَنزَلَاللهُ تَعالی فِیکَ مِن قَبلُ وَ هُم کارِهُونَ.... اِنَّماوَلِّیکُمُاللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوُا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةِ وَ یُوتُونَالزَّکاةِ وَ هُم راکِعُونَ
«از زیارتنامه امیرالمومنین(ع)در روز غدیر»
روز غدیر، عید ولایت و یادآور امامت راستین و فضیلتهای متعالیامیر مومنان علی(ع)است. معصومان(ع)یادآوران این روز بزرگ بودندو با الهام از آیه شریف «و ذکرهم بایامالله» منزلت و جلالتغدیر را گرامی داشته، فرمانهایی جهت ارج نهادن به آن فراراهدلدادگان و سرخوشان باده ولایت قرار دادهاند. یکی از جلوههایزیبای بزرگداشت غدیر در زیارت مخصوص امام علی(ع)در روز غدیرمشاهده میشود. کلمات آن زیارت زمزمه روح نواز امام هادی(ع)استو تاریخ صدور آن سالی است که معتصم خلیفه عباسی آن حضرت را بهبغداد احضار کرد. در این موقعیت، حضرت به زیارتامیرمومنان(ع)شتافت; حدیث دلبری و یادمان ارزشهای راستین راتجلی دیگر بخشید و میراث ماندگاری از شکوه ولایت در خاطرهها بهیادگار گذاشت.
در زمینه اتقان سند و استحکام صدور آن صاحب «هدیهالزائرین» مینویسد:
«شیخ جلیل محمد بن المشهدی یکی از بزرگان علما است. درمزار کبیر برای این زیارت شریفه سند بسیار معتبری ذکر نموده کهکمتر خبری به قوت سند او میرسد; و عبارت او در این مقام چنیناست: خبر داد مرا فقیه اجل ابوالفضل شاذان بن جبرئیل قمی ازفقیه عماد محمد بن ابی القاسم الطبری از ابی علی از پدرش محمدبن الحسن(شیخ طوسی)از شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان از ابیالقلسم جعفر بن قولویه از محمد بن یعقوب کلینی از علی بنابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم از ابی القاسم حسین بن روح وعثمان بن سعید عمری از ابی محمد حسن بن علی العسکری از پدرش«امام هادی(ع » و این سلسله شریفه همه از اعیان علما و شیوخطائفه و روسای مذهباند و جناب ابوالقاسم حسین بن روح و عثمانبن سعید هر دو از نواب امام عصر(ع)هستند و بعد از تامل معلوممیشود که در تمام زیارات ماثوره زیارتی به این وجه از صحت واعتبار و قوت سند پیدا نمیشود.»
محتوای زیارت درباره فرهنگ غدیر و زندگی شکوهمند امامعلی(ع)است و موارد زیر از محورهای مهم آن شمرده میشود; بدینجهت، اندکی بر ساحل آن درنگ کرده، و روان خویش را از جام روحافزای آن شادابی میبخشیم:
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 05:32 PM
http://www.upsara.com/images/w2o9n9r7te0mbjf847d0.jpg
فضائل امام علی در قرآن
در زیارت غدیر از آیه ولایتیاد شده است که میفرماید:
(اِنَّما وَلیِّکُمُاللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَیُوتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم راکِعُونَ وَ مَن یَّتَوَلَاللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوافَاِنَّ حِزبَاللهُ هُمُ الغالِبُونَ.)
سرپرست و ولی شما تنها خدا است و پیامبر او و آنها که ایمانآوردهاند، همانها که نماز برپا میدارند، و در حال رکوع زکاتمیدهند; و کسانی که ولایتخدا و پیامبرش و افراد با ایمان رابپذیرند، پیروزند، زیرا حزب و جمعیتخدا پیروز است.
مفسران اهل سنت و شیعه در شان نزول این آیه به نقل از ابوذرچنین مینویسند: ابوذر گفت: من به دو چشم خویش دیدم و به دو گوشخود شنیدم و چنانچه خلاف آن را نقل کنم، نابینا وناشنوا گردم.
که پیامبر(صلّی اللّه علیه وآله)فرمود:
علی قائد البرره و قاتل الکفره و منصور من نصره و مخذول منخذله; علی پیشوای نیکان و قاتل کافران است. هر کس او را یاریکند، از ناحیه خداوند یاری میشود و هر کس او را تنها بگذارد،خدا او را خوار میسازد.
بدانید من روزی نماز ظهر را با پیامبر(صلّی اللّه علیه وآله)خواندم. فقیری کمکخواست; اما کسی چیزی به او نداد. در این حال سائل دستهای خویشرا به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! تو شاهد باش که من در مسجدپیامبر(صلّی اللّه علیه وآله)کمک خواستم اما کسی به من کمک نکرد.
علی(علیه السّلام) که در حال رکوع بود و انگشتر در دست راستخویشداشت. به سائل اشاره کرد. سائل به سوی حضرت رفت و خاتم ازانگشتر حضرت بر گرفت. رسول گرامی اسلام که این منظره رامشاهده کرده بود.- پس از نماز خویش دستبه دعا برداشت و فرمود:
خدایا، موسی از تو خواستار شرح صدر وآسانی کار و باز شدن گرهزبان خویش برای فهماندن کلامش شد و از تو واستبرادرش هارون راوزیر و پشتیبان و شریک درکارش قرار دهی و تو در پاسخ اوفرمودی:(سنسد عضدک باخیک و نجعل لکما سلطانا فلا یصلون الیکمابآیاتنا)بزودی بازوان تو را به وسیله برادرت محکم و نیرومندمیکنیم و برای شما سلطه و برتری قرار میدهیم و به برکت آیات مابر شما دست نمییابند.
خدایا، من محمد پیامبر و برگزیده تو هستم. خدایا، به من سعهصدر و آسانی در کار عطا کن و علی را که از اهل من است. وزیرو پشتیبان من قرار بده.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 05:37 PM
http://www.upsara.com/images/w2o9n9r7te0mbjf847d0.jpg
پس سوگند به خدا هنوز کلام پیامبر(صلّی اللّه علیه وآله)تمام نشده بود که جبرئیلنازل شد و گفت: ای محمد! بخوان: انما ولیکمالله و رسوله...
این شان نزول را علاوه بر محدثان و مفسران شیعه بسیاری ازاهل سنت نیز نقل کردهاند. نام گروهی از روایان اهل سنت اینشان نزول چنین است:
الف)طبری(تفسیرطبری، ج۶، ص۱۶۵
ب)واحدی(اسباب النزول، ص۱۴۸
ج)فخررازی(تفسیر فخررازی، ج۳، ص۴۳۱
د)ابن صباغ مالکی(الفصول المهمه، ص۱۲۳
ه)ابواسحاق ثعلبی(تفسیر ثعلبی، ج۲، ص۵۲
و)گنجی شافعی(الکفایه، ص۱۰۶
ز)خوارزمی(مناقب، ص۱۷۸
ح)ابن حجر(الصواعق، ص۲۵
استحکام این روایت نزد اهل سنتبه گونهای است که فاضلتفتازانی در کتاب شرح المقاصد(ج۲، ص۲۸۸)و مولی علی قوشچی درشرح تجرید میگویند: انها نزلتباتفاق المفسرین فی علی ابن ابیطالب(علیه السّلام)حین اعطی السائل خاتمه و هو راکع فی صلاته.
به اتفاق مفسران این آیه در حق علی ابن ابی طالب(علیه السّلام)نازلگردید، زمانی که انگشتری را در حال رکوع به سائل بخشید.
مرحوم علامه امینی شصت و شش سند برای این حدیث ذکر میکند کهجویندگان میتوانند به آن مراجعه کنندحسان در این باره سرودهای دارد که در مدارک اهل سنت نیز نقلشده است:
ایذهب مدحی و المحبین ضایعا و ما المدح فی ذات الاله بضائع فانت الذی اعطیت اذ انت راکع فدتک نفوس القوم یا خیر راکع بخاتمک المیمون یا خیر سید و یا خیر شار ثم یا خیر بایع فانزل فیکالله خیر ولایه و بینها فی محکمات الشرایع
آیا مدح من و دیگر دوستداران و عاشقان ضایع میگردد؟! چنیننیست، مدحی که در راه خدا باشد از بین نخواهد رفت. تو بودی ایاباالحسن که در حال رکوع با انگشتری مبارک خود انفاق کردی.
جانهای مردم فدای تو باد ای بهترین رکوع کننده و ای بهترین آقاو خیرخواه و ای بهترین فروشنده «مال خود به خدا» .
سپس خدای درباره تو آیه ولایت «انما ولیکمالله» را کهبهترین ولایت است. نازل فرمود و آن را در کتاب آسمانی و آیاتروشن خویش بیان کرد.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 05:40 PM
http://www.upsara.com/images/w2o9n9r7te0mbjf847d0.jpg
امام هادی(علیه السّلام)در نامهای که به اهل اهواز ارسال داشتبر آنچهدر این زیارت درباره آیه ولایت آمده تاکید ورزیده، میفرماید:
صحیحترین خبری که قرآن به صحت آن نیز گواهی داده استحدیثی استکه به اتفاق نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام فرمود: من دوجانشین و در تعبیر دیگر دو چیز گرانبها برای شما باقیمیگذارم: کتاب خدا و عترت.
اگر به این دو چنگ زنید، هرگز گمراه نخواهید شد و این دو ازیکدیگر جدا نمیشوند تا در حوض بر من وارد شوند.
ما شواهد این حدیث را آشکارا در آیه(انما ولیکمالله ورسوله...)میبینیم. «ثم اتفقت روایات العلماء فی ذلکلامیرالمومنین(علیه السّلام)انه تصدق بخاتمه و هو راکع» سپس روایاتدانشمندان به اتفاق بیانگر آن است که این آیه شریف درباره امیرمومنان(ع)نازل شد آن هم زمانی که حضرت در حال رکوع انگشترش راصدقه داد. سپس رسول گرامی آن را به روشنی بیان کرد و فرمود: هرکس من مولای اویم علی مولای اوست. خدایا، هر کس علی را ولی باشدتو نیز او را ولی باش و هر کس با او دشمن باشد تو نیز او رادشمن باش; و در حدیث دیگر میفرماید: علی قرضهای مرا پرداختمیکند و او بعد از من خلیفه شما است.
از اینها متوجه میشویم که قرآن بر درستی این اخبار گواهیداده، امتباید پذیرای آن باشد.
آیه ولایت و اثبات امامت علوی
قراین زیر نشان میدهد مراد از «ولی» سرپرست و اولویت درتصرف است.
۱- شان نزول آیه
پس از اینکه پیامبر گرامی اسلام از خداوند خواستبرای اووزیری از اهل خویش همانند هارون وصی حضرت موسی قرار دهد، اینآیه برای برآوردن این خواسته نازل شد و طبیعی است. آیه وقتی باخواست پیامبر(ص)مطابق است که ولایتبه معنای سرپرستی و وصایتباشد; زیرا در این صورت علی(علیه السّلام)وزیر رسول خدا خواهد بود وخواسته آن حضرت اجابتشده است.
اگر ولایتبه معنای «دوستدار» باشد، با خواست پیامبر همآهنگ نیست.
۲- مفرد بودن «ولی» و عدم تکرار آن
آیه همان ولایتخدا و پیامبر(صلّی اللّه علیه وآله)را برای صدقه دهنده در حالرکوع نیز اثبات میکند; زیرا ولی به صورت مفرد آمده و تکراریصورت نگرفته است. با توجه به کلمه انما که در کلام عرب بیانگرانحصار است. آیه شریف میفهماند که این ولایت در خدا و پیغمبر وشخصی که در حال رکوع صدقه داده، منحصر است; و در این صورت جزمعنای سرپرستی و اولیت در تصرف معنایی نخواهد داشت; زیرا اگرولی در آیه به معنای دوستباشد، نادرستی آن روشن است و دوستمردم به این سه منحصر نیست.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 05:50 PM
http://www.upsara.com/images/w2o9n9r7te0mbjf847d0.jpg
کیفیت انطباق آیه بر امام علی(علیه السّلام)
گروهی میگویند: چگونه جمله «اَلَّذینَ آمَنوُا» در آیه ولایتبرامام علی(علیه السّلام)منطبق میشود درحالی که جمع است و نمیتواند برای فردخاص استعمال شود.
در پاسخ به این اشکال گفتهاند: «اَلَّذینَ امَنوُا» جمع است; امابرای تعظیم و بیان قدر و جلالت امیرمومنان علی(علیه السّلام)جمع به کاررفته است.
افزون بر این، در بسیاری از آیات برای فرد خاص جمع به کاررفته. دو نمونه از این آیات عبارت است از:
الف)مفسران در ذیل آیه «وَآخَروُنَ اِعتَرِفُوا بِذَنبِهِم خَلَطُوا عَمَلاًصالِحَاً وَ آخَرُ سَیِّئَاً عَسی اَن یَّتُوبَ عَلَیهِم» ; و گروهی دیگر بهگناهان خود اعتراف کردند و کار خوب و بد را به هم آمیختند،امید میرود که خداوند توبه آنها را بپذیرد.گفتهاند آیه مزبوربا آنکه جمع است. فقط درباره ابولبابه انصاری نازل شده است.
ب)در آیه(اَلَّذینَ قالَ لَهُمُ الّناسَ اَنِ الّناسَ قَد جَمَعُوا لَکُم فَاخشَوهُمفَزادَهُم اِیمانَاً); آنها که مردم به آنان گفتند مردم برای «حملهبه» شما اجتماع کردهاند، از آنها بترسید. پس بر ایمانشانافزود.
نوشتهاند: گوینده این سخن نعیم ابن مسعود اشجعی بود، اما آیهبه صورت جمع نازل شده است.
مرحوم علامه امینی بیست آیه ذکر میکند که در آنها لفظ جمع برموردی خاص دلالت دارد.
رابطه پرداخت زکات وتوجه تام امام علی(علیه السّلام)در نمازگروهی نیز گفتهاند:یکی از مقامات علی(علیه السّلام)این است که وقت نمازچنان به ذات باریتعالی توجه داشت که هیچ چیز نمیتوانست او رابه خود مشغول سازد و حتی تیر از پای مبارکش بیرون آوردند. دراین صورت چگونه ممکن استبه خواستسائل توجه کند و در حال رکوعانگشتر به او دهد؟!
بعضی پاسخ دادهاند: شنیدن صدای سائل و به کمک او پرداختنتوجه به خویشتن نیستبلکه عین توجه به خدا است; علی(علیه السّلام)درحالنماز از خود بیگانه بود نه از خدا; به عبارت دیگر، آنچه با روحعبادت سازگار نیست، توجه به مسائل مربوط به زندگی مادی و شخصیاست و توجه به آنچه در مسیر رضای خدا است کاملا با روح عبادتسازگار است. معنای غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسانبی اختیار احساس خود را از دستبدهد، بلکه با اراده خویش توجهخدا را از آنچه در راه خدا و برای خدا نیستبر میگیرد.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 05:52 PM
http://www.upsara.com/images/w2o9n9r7te0mbjf847d0.jpg
پاسخ دیگر این است که حالات حضرت به حسب نافله و نماز واجبفرق میکرد. در نماز واجب استغراق و حضور و خشوع چنان بود که ازهمه چیز جز عظمت الهی غافل میشد: اما در نماز نافله پروازروحیاش این اوج و معراج را در همه حالات آن نداشته است; و ممکناستحضرت در حال نماز نافله صدقه به سائل بخشیده است.
شان نزول و کیفیت نقل آن نیز بر درستی این مساله گواهیمیدهد; زیرا نمازهای واجب به امامت رسول گرامی اسلام خواندهمیشد و این مجال برای سائل پدید نمیآمد که تقاضایش را در حالنماز مطرح کند.
سومین پاسخ که مطلب را بیشتر روشن میکند در مطالعه و مشاهدهحالات اولیای الهی نهفته است. آنان در سیر و سلوک روحی و میقاتالهی خویش گاه چنان بی تاب و محو جمال ربوبی میشدند که از همهآنچه در اطرافشان میگذشت غافل بودند.
بی خود از شعشه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر وه که با خرمن مجنون دل افکار چه کرد
در حالات حضرت یعقوب پیامبر آمده است: از او پرسیدند: چگونهاز پیراهن یوسف جایگاهش را تشخیص دادی اما در چاه کنعان او راندیدی؟!
یکی پرسید زان گم گشته فرزند کهای روشن ضمیر پیر خردمند ز مصرش بوی پیراهن شنیدی ولی در چاه کنعانش ندیدی
در جواب گفت: جذبهها و حالات مختلف است و بر این اساس، تجلیاتو درخششها نیز متفاوت.
بگفت احوال ما برق جهان است گهی پیدا گهی در زیر خاک است.
از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است که فرمود: «لی معالله وقتلا یسعها ملک مقرب و لا نبی مرسل.»
مرا حالاتی است که هیچ فرشته مقرب الهی و پیامبر مرسلی به آننرسد.
براین اساس، میتوان گفت: آن زمان که تیر از پای مبارکعلی(علیه السّلام)بیرون آورده میشد و حضرت هیچ التفاتی به آن نداشت، بهاوج این پرواز و قله متعالی فنای فیالله مربوط است. اما زمانیکه به سائل توجه میکند، در حالی است که این پرواز و معراج روحیدر آن اوج نیست.
البته دست ما خاکیان از سفر روحانی و درک شیوه و توجه تامحضرت به باری تعالی کوتاه است و آن بزرگواران چنان است که خودفرمود: «لا یرقی الی الطیر» هیچ تیز پروازی بر ستیغ و بلندایدانش و معنویت من دست نمییابد.
طاهره وحیدیان
11-10-2011, 05:54 PM
http://www.upsara.com/images/w2o9n9r7te0mbjf847d0.jpg
مبالغه در قیمت انگشتر
انفاق انگشتر به وسیله امیر مومنان(علیه السّلام)با حقایق تاریخی کهدر منابع اسلامی فریقین وارد شده است. اثبات میشود. البته دراین میان پیرایههایی است که باید آن را از واقعیت این رخدادجدا ساخت. از آن جمله مبالغههایی است که در قیمت انگشتر شدهاست. گروهی بهای آن را معادل خراج و مالیات شام ذکر کردهاند.
این قیمتبه دلایل زیر نمیتواند اساس درستی داشته باشد.
۱- مستند این تخمین ضعیف است و در روایات معتبر و صحیحی کهدر شان نزول ذکر شده، اثری از آن دیده نمیشود.
۲- مطالعه در حالات و زندگی حضرت بیانگر آن است که حضرت ازاموال نفیس و گرانبها استفاده نمیکرد. آنچه در روایات مورداتفاق و معتبر آمده این است که «و کان یتختم بها» ; حضرتهمواره از این انگشتر استفاده میکرد. بی تردید اگر انگشتر ازنظر ارزش در سطح بالایی بود، حضرت به صورت مستمر از آن استفادهنمیکرد آنهم با موقعیت طاقت فرسای مسلمین در مدینه. این سخناندر قیمت انگشتر در ملاک ارزش بودن جاذبههای مادی ریشه دارد.
آنچه در این فضلیت، شخصیت امام علی(علیه السّّلام)را آشکار میسازد، اخلاص وایثار در راه خداست نه ارزش مادی انگشتر. این روح عبودیت استکه کار نیک را به سوی خدا رهنمون میکند و موجب نزول آیات حقمیگردد.
دراین زمینه، آیات دیگری نیز مورد استناد امام هادی(علیه السّلام)قرارگرفته است که به ضمیمه محورهای چهارگانه دیگر در آینده پیخواهیم گرفت. بدان امید که همچنان از کوثر «غدیر ولایت» سیرابو شاداب بوده، ولایت علوی روشنی بخش دل و جانمان باشد.
vBulletin® v4.2.5, Copyright ©2000-2025, Jelsoft Enterprises Ltd.