PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : شرح حال اصحاب حضرت امیر المومنین علی علیه السلام : عمار یاسر



طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:21 AM
http://www.upsara.com/images/l3wcgesvbtzqenigpc.jpg




: عمار یاسر
عمار فرزند «یاسر بن کتابه بن قیس عنبسی» از قبیله مذحج و کنیه اش «ابو یقظان» و هم پیمان بنی مخزوم است. او از اصحاب و یاران مخلص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و امیر مومنان علیه السلام و یکی از ارکان اربعه(۱) به شمار می آید.

پدر عمار، جناب یاسر و مادرش سمیه هر دو از سابقین در اسلام به شمار می آیند و از نخستین شهیدان صدر اسلام می باشند که پس از تحمل رنج و محنت فراوان زیر شکنجه های شکننده قریش به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.
عمار خود در سن سی و چند سالگی مسلمان شد و در راه اسلام و ایمانش شکنجه های بسیار متحمل گردید. او نخستین موسس و اولین بنیان گذار مسجد در صدر اسلام بود، زیرا مسجد قبا را او تاسیس کرد.(۲).
این خاندان پاک و با فضیلت به جرم ایمان و اسلام که آورده بودند، تحت شدیدترین شکنجه های کفار مکه قرار گرفتند تا سرانجام پدر و مادرش زیر شکنجه آنها جان دادند ولی عمار با تظاهر به کفر و شرک در حالی که قلبش مطمین به ایمان بود، از مرگ نجات یافت.(۳).
عمار از جمله کسانی است که به حبشه هجرت کرد و به هر دو قبله نماز خواند و از نخستین مهاجران به مدینه بود، سپس در جنگ بدر و سایر جنگ های صدر اسلام و غزوه های رسول خدا صلی الله علیه و آله شرکت جست. پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله او در جنگ یمامه هم حاضر شد و در آن جنگ پایداری کرد و یک گوش او نیز قطع شد.
عبدالله بن عمر می گوید: روز جنگ یمامه، عمار را دیدم که بر فراز صخره ای از کوه برآمده قرار گرفته و فریاد می زند: ای گروه مسلمانان، آیا از بهشت می گریز ید، من عمار یاسرم پیش من آیید؛ در همان حال به گوش بریده او می نگریستم که روی زمین افتاده بود و می جهید. ابن عمر می افزاید: عمار شخصی بیش از اندازه کشیده قامت و دارای چشمانی شهلا و فراخ شانه بود و موهای سپید داشت و آن را رنگ نمی کرد(۴).
عمار یکی از مخالفین سرسخت «عثمان بن عفان» خلیفه سوم بود و جزو کسانی بود که بر او شورید و در قتل او کمک نمود و از اقرار بر این عمل باک نداشت و بر آن پا می فشرد.
وی از یاران فدایی و جان نثار مولا امیر المومنین علیه السلام بود و در جنگ جمل در رکاب حضرتش جنگید و در جنگ صفین شرکت نمود و در همان جنگ در ماه ربیع الآخر سال ۳۷ هجری در سن ۹۱ یا ۹۲ و به قولی ۹۳ یا ۹۴ سالگی به دست سپاهیان معاویه به شهادت رسید. امیر مومنان علیه السلام او را در جامه هایش بدون این که غسل دهد، به خاک سپرد، روش حضرت با شهیدان در صفین همین بود که فقط بر آنان نماز می گزارد و دفن می کرد و غسل و کفن نمی نمود.(۵).
*****
ر. ک: همین کتاب، ج ۱، ص ۸۱٫
ر. ک: اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۳؛ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۰، ص ۱۰٫
ر. ک: اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۴؛ طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۴۹؛ سفینه البحار، ج ۱، ص ۶۶۴٫
شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۰، ص ۱۰۲٫
ر. ک: اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۷ – ۴۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۰، ص ۱۰۶ – ۱۰۳٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:23 AM
http://www.upsara.com/images/daesbw1h4qafl46v6j.jpg



: اسلام عمّار

عمار درباره اسلام خود چنین می گوید: من به قصد ملاقات پیامبر صلی الله علیه و آله به خانه ارقم رفتم، صهیب بن سنان رومی را جلو در خانه منتظر دیدم، به او گفتم برای چه این جا آمده ای؟ او هم به من گفت: تو برای چه آمده ای؟ گفتم: برای این که داخل خانه شوم و کلمات و سخنان پیامبر را بشنوم. او هم گفت: من نیز برای همین منظور به این جا آمده ام، لذا با هم بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدیم. آن حضرت ما را به اسلام دعوت کرد و ما هم پذیرفتیم و مسلمان شدیم، تا آخر آن روز خدمت حضرت بودیم و چون شب فرا رسید و تاریکی همه جا را فراگرفت با خوف و ترس به خانه های خود بازگشتیم.(۱).
*****
طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۴۷؛ اسد الغابه، ج ۴، ص44

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:25 AM
http://www.upsara.com/images/6g2v1cxumc1g7ak6zqs.jpg


خاندان عمّار و تحمل شکنجه در راه خدا

عمار و پدر و مادرش در راه اسلام رنج های طاقت فرسا و شکنجه های غیرقابل تحملی کشیدند و از این جهت این خاندان جزو نوادر ی به شمار می آیند که در راه ایمان و عقیده خود دردها و مصایب توصیف ناپذیری به جان خریدند و دست از ایمان و اعتقاد خود برنداشتند.
این خاندان پاک نهاد با وجود همه مرارت ها و دشواری ها، صبر و تحمل را پیشه کردند تا این که سرانجام پدر و مادر عمار در همین راه به شهادت رسیدند و نام و یاد و خاطره های حماسی آنان برای همیشه در تاریخ حوادث تکان دهنده صدر اسلام جاودانه شد.
از رفتار ظالمانه و وحشت ناک سران قریش در مکه این بود که تازه مسلمانانی که یار و پناهی نداشتند و بین آنها و مردم مکه فامیلی و خویشاوندی نبود، و یا از گروه بردگان و کنیزان بودند، تحت سخت ترین شکنجه ها قرار می دادند تا دست از ایمان و اسلام خود بردارند و به کفر و جاهلیت بازگردند؛ خاندان یاسر از جمله کسانی بودند که وابستگی قومی در مکه نداشتند و نیز از کنیزان و بردگان ابو حذیفه از قبیله بنی مخزوم بودند، لذا ایشان بیش از دیگران تحت فشارهای جسمی و عذاب های بدنی قرار گرفتند.
شکنجه خاندان یاسر یعنی یاسر و همسرش سمیه و فرزندش عمار، آن گاه به اوج خود می رسید که در ظهر روزهای تابستان حجاز که هوا به شدت داغ و زمین سوزنده بود، آنان را برهنه روی زمین می خواباندند و به این طریق آن خانواده بزرگوار را به جرم اسلام آوردن، شکنجه می دادند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گاهی از کنار آنان می گذشت، با مشاهده این منظره فجیع در نهایت تاثر و اندوه آنان را به صبر و پایداری دعوت و به بهشت برین و وعده های صادق پروردگار نوید می داد و می فرمود: «اصبروا یا آل یاسر، فان موعدکم الجنه؛ ای خاندان یاسر، بر شما باد به صبر و شکیبایی که وعده شما بهشت است.»(۱).
*****
ر. ک: تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۱۵۰؛ اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۴؛ طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۴۸ و ۲۴۹؛ حلیه الاولیاء، ج ۱، ص ۱۴۰؛ رجال کشی، ص ۳۰، ح ۵۷٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:28 AM
http://www.upsara.com/images/tw7c5uelgryxa86s5jt.jpg


: سرد شدن آتش بر عمّار

در برخی روایات آمده است که: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله بر عمار عبور کرد و دید که مشرکان او را در آتش افکنده و می سوزانند، حضرت صلی الله علیه و آله با مشاهده این حالت دلخراش، سخت تکان خورد و به قدرت غیبی، عمار را مورد عنایت قرار داد و چنین فرمود:
یا نار کونی بردا و سلاما علی عمار، کما کنت بردا و سلاما علی ابراهیم؛
ای آتش، برای عمار خنک و گوارا باش، همان گونه که برای ابراهیم خلیل علیه السلام سرد و گوارا شدی.
به این ترتیب و با معجزه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آتش قریش هیچ آسیبی به وی نرساند.(۱).
برخی آیات قرآنی در مقام والای عمار نازل شده است از جمله آیه شریفه «امنْ هو قانت آناء اللیل ساجدا و قایما یحذر الآخره و یرجوا رحمه ربه»(۲) و «افمن وعدناه وعدا حسنا فهو لاقیه…»(۳) نازل شده است.(۴).
*****
رجال کشی، ج ۳، ص ۲۴۸٫
زمر ۳۹، آیه ۹٫
قصص ۲۸، آیه ۶۱٫
در این باره ر. ک: طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۵۰؛ تفسیر کشاف، ج ۳، ص ۲۲؛ روح المعانی، ج ۲۳، ص ۲۴۷؛ الدر المنثور، ج ۵، ص ۳۲۳؛ تفسیر طبری، ج ۷، ص ۱۲۷؛ اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۴٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:30 AM
http://www.upsara.com/images/zjehkj0kicpu0uytb7r.jpg


: عمار از دیدگاه پیامبر

عبدالله بن عباس از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که حضرت فرمود:
ان عمارا ملی ء ایمانه من قرنه الی قدمه، و اختلط الایمان بلحمه و دمه؛
همانا عمار از سر تا قدمش آکنده از ایمان است، و ایمان در گوشت و خونش آمیخته است.(۱).
امیر مومنان علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:
عمار خلط الله الایمان ما بین قرنه الی قدمه، و خلط الایمان بلحمه و دمه، یزول مع الحق حیث زال، و لیس ینبغی للنار ان تاکل منه شییا؛
خداوند از سر تا قدم عمار را با ایمان درآمیخته و ایمان را در گوشت و خونش مخلوط کرده است، به هر جا که حق برود، عمار به همان سو خواهد رفت و بر آتش روا نباشد که چیزی از پیکرش را درگیرد.(۲).
عایشه مشابه همین حدیث را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است.(۳).
ابن سعد نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ان عمارا مع الحق و الحق معه، یدور عمار مع الحق اینما دار، و قاتل عمار فی النار؛
همانا عمار با حق است و حق با عمار، حق به هر سو گراید عمار به همان سو خواهد گرایید و قاتل عمار در آتش جهنم خواهد بود.(۴).

*****
الغدیر، ج ۳، ص ۲۶۲٫
الغدیر، ج ۳، ص ۲۶۲٫
الغدیر، ج ۳، ص ۲۶۲٫
طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۶۲٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:32 AM
http://www.upsara.com/images/7davobte56boan7ttoqx.jpg

کشی از فضیل رسا نقل می کند که گفت: از ابو داود شنیدم بریده اسلمی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرد که می فرمود: «بهشت مشتاق سه تن می باشد، در این موقع ابوبکر وارد شد، شخصی به او گفت: ای ابوبکر تو صدیق امتی و یکی از دو نفری هستی که در غار بودی، پس خوب است از رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال کنی که این سه نفر که بهشت مشتاق آنان است، کیانند؟ اما ابوبکر ترسید سوال کند، زیرا گفت: شاید من یکی از آن سه نفر نباشم و بنی تمیم آن را عار بدانند. در همین موقع عمر وارد شد، شخصی به او گفت: ای ابا حفص، تو فاروق امتی که فرشته به زبان تو سخن می گوید، از رسول خدا صلی الله علیه و آله سوال کن، این سه نفر که بهشت مشتاق آنان است، کیستند؟ او نیز حاضر نشد سوال کند؛ زیرا خوف داشت نامش در بین این سه نفر نباشد و قبیله بنی عدی بر او عار بگیرند، در این لحظه حضرت علی علیه السلام وارد شد، شخصی به او گفت: ای ابوالحسن، رسول خدا چنین فرمود. شما سوال کن که این سه نفر چه کسانی هستند؟ حضرت گفت: من سوال می کنم، اگر من یکی از آنان بودم، خدای را سپاس گزارم، لذا علی علیه السلام خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: این سه تن که بهشت مشتاق آنان است، کیستند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
انت منهم و انت اولهم، و سلمان الفارسی فانه قلیل الکبر، و هو لک ناصح فاتخذه لنفسک، و عمار بن یاسر، شهد معک مشاهد غیر واحده لیس منها الا و هو فیها، کثیر خیره، ضوی نوره، عظیم اجره؛
ای علی، تو یکی از آن سه نفری و تو اول آنانی، دیگر سلمان فارسی که کبر او اندک است و او خیرخواه تو است و او را برای خودت یار بگیر، و سومی عمار یاسر، او با تو در غیر از یک مورد از جنگ هایت شرکت می کند (یعنی در جمل و صفین و در جنگ صفین به شهادت رسید و لذا نتوانست در جنگ نهروان علی علیه السلام را یاری نماید)، او خیر زیادی دارد، نور او روشنایی دارد و پاداش او عظیم است.(۵).
******

رجال کشی، ص ۳۰، ح ۵۸٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:39 AM
http://www.upsara.com/images/di9n4hd1v4yrqsem9cdh.jpg


: عمّار و بنای مسجد قبا و مدینه

عمار یاسر در انجام کارهای دینی بسیار جدی و کوشا بود، و هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد قریه قبا شد، عمار گفت: باید جایی برای پیامبر صلی الله علیه و آله تهیه کنیم تا هنگام نماز در آن جا جماعت برگزار نماید و نیز کارهای دیگر را در سایه آن انجام دهد، لذا عمار به تنهایی سنگ هایی آورد و مسجد قبا را تاسیس کرد. از این رو عمار نخستین موسس مسجد در اسلام است.(۱).
عمار نه تنها خود مسجد قبا را بنا کرد بلکه در بنای ساختن مسجد مدینه، بیش از همه کار می کرد و به این کار عشق می ورزید. ابو سعید خدری می گوید: در بنای مسجد مدینه همه ما یک سنگ حمل می کردیم اما عمار یاسر به اندازه دو نفر سنگ حمل می کرد؛ سپس متوجه شدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که خاک از سر و روی او پاک می کرد، فرمود: «ویحک(۲) ابن سمیه، تقتلک الفیه الباغیه؛ ای پسر سمیه مراقب باش، گروهی ستم کار تو را به قتل می رسانند.»(۳).
*****
اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۶٫
ویح، به معنای تعجب و مدح آمده بر خلاف ویل که برای مذمت است.
ر. ک: طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۵۲؛ اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۳۷۳٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:45 AM
http://www.upsara.com/images/iq1cqzvrq16w1zoselga.jpg


: عمّار و استانداری کوفه

عمار شخصیتی بود که مورد توجه خلفای راشدین بود، از این رو عمر بن خطاب خلیفه دوم، او را به امارت و استانداری کوفه برگزید،(۱) خلیفه در این انتصاب مقام عمار را بس بالا و شخصیت رفیع او را ارج نهاد و در نامه ای که به مردم کوفه نوشت در ضمن این که عبدالله بن مسعود را به معاونت عمار قرار داد، مقامشان را ستود و نوشت: «من عمار یاسر را به عنوان والی و امیر شهر و ابن مسعود را به عنوان معلم و مربی به سوی شما فرستادم؛ اما بدانید که این دو از بهترین و برجسته ترین اصحاب محمد صلی الله علیه و آله می باشند، از آنان اطاعت کنید و به ایشان اقتدا نمایید.»
البته طولی نکشید که عمر بن خطاب، عمار را از امارت کوفه عزل و شخص دیگری را برای اداره امور کوفه برگزید. عده ای از عمار پرسیدند: از این که از مقام خود بر کنار شدی، ناراحت نیستی؟ عمار گفت: به خدا قسم، من در ابتدای امر از این که به امارت کوفه منصوب شدم خشنود نشدم تا برای از دست دادن آن متاسف شوم.»(۲).
*****
تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۴۵٫
اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۶٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:46 AM
http://www.upsara.com/images/no8oihhy8b08kkb1r98n.jpg


: عمار و کارهای خلاف عثمان

عصر خلافت عثمان را باید عصر ترویج کارهای خلاف و ناپسند دانست؛ زیرا در عصر خلافت او قانون شکنی، امر عادی شد و بدعت گذاری شایع گردید، باندبازی و گماردن نا صالحان بر حکومت مومنان رایج گردید، کار به جایی رسید که مردم لب به اعتراض گشوده و کارهای ناپسند او و اطرافیانش را زیر سوال بردند. از جمله افرادی که به طور آشکار مقابل قانون شکنی های عثمان ایستاد و به رفتار او اعتراض می کرد، عمار یاسر بود که در این راه هم بسیار آزار دید.
طبق نقل علامه امینی از بلاذری در انساب الاشراف می نویسد: در خزانه عمومی دولت کیسه ای از جواهرات و زیور آلات بود، عثمان مقداری از آن را برداشت و بعضی از افراد و خانواده اش را به آن آراست؛ مردم چون از این کار باخبر شدند، او را به باد انتقاد گرفتند و مطالب تندی درباره اش گفتند.
وقتی عثمان از انتقاد مردم باخبر شد، خشمگین گردید و در نطقی گفت: این اموال برای خداست، هر قدر احتیاج داشته باشم برمی دارم و به هر کس بخواهم می دهم، اگر چه عده ای را خوش نیاید و بینی شان به خاک مالیده شود.
در این هنگام، امیر مومنان علی علیه السلام که در آن مجلس حاضر بود، برخاست و فرمود: «اذا تمنع من ذلک، و یحال بینک و بینه؛ در این صورت از این کارت جلوگیری خواهد شد و نمی گذاریم دست به آنها دراز کنی.»

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:49 AM
http://www.upsara.com/images/4j0exevupr9zunz90rd.jpg


: عمار و کارهای خلاف عثمان

عمار نیز پس از امیرمومنان علیه السلام برخاست و گفت: «اشهد الله ان انفی اول راغم من ذلک؛ خداوند را شاهد و گواه می گیرم که من نخستین کسی باشم که آن را خوش ندارد و بینی اش به خاک مالیده شود.»
عثمان از سخن امیر مومنان و عمار سخت ناراحت و خشمگین شد ولی خطاب به عمار گفت: ای پسر زن شکم گنده، با من گستاخی می کنی؟ او را بگیرید. ماموران و جیره خواران حکومت عثمان عمار را گرفتند، سپس عثمان به دارالاماره بازگشت، دستور داد عمار را آوردند. بعد او را زیر بار کتک گرفت و چندان او را زد تا بی هوش شد و با همان حالت اغما و بی هوشی او را به خانه ام سلمه همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بردند، به حدی او را زده بودند و بی هوش شده بود که از نماز ظهر و عصر و مغرب باز ماند. زمانی که به هوش آمد، ابتدا نمازهایش را قضا کرد و سپس گفت: «الحمد لله، لیس هذا اول یوم اوذینا فیه فی الله؛ خدا را سپاس گزارم، این اولین روزی نیست که در راه خدا آزار و شکنجه می بینم.»(۱).
اما چون خبر ضرب و شتم عمار و بی هوشی او به گوش مردم رسید، در گوشه و کنار شهر سر و صدا بلند شد و کار عثمان مورد اعتراض اصحاب و یاران پیامبر قرار گرفت که سبب خشم بیشتر عثمان گردید و در این ارتباط، ام سلمه و عایشه دو همسر پیامبر صلی الله علیه و آله نیز لب به اعتراض گشودند و کردار عثمان را مورد مواخذه قرار دادند و از عمار دفاع کردند.(۲).
*****
الغدیر، ج ۹، ص ۱۵٫
ر. ک: الغدیر، ج ۹، ص ۱۵٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:52 AM
http://www.upsara.com/images/zaozhj8hbvtzsghp2dfp.jpg


: حکم تبعید عمّار و اعتراض مردم

عثمان که از برخوردها و سخنان به حق عمار به ستوه آمده بود و دانست ضرب و شتم و حتی جرح او در خاموش نگه داشتن او موثر و کارگر نیست، بر آن شد که وی را تبعید کند و هر گاه در صدد اعمال تصمیم خود بر می آمد، با مخالفت جمعیت رو به رو می شد، و از انجام این کار عاجز می ماند. تا این که خبر آمد ابوذر غفاری رضی الله عنه در ربذه (محل تبعیدگاهش) در گذشته است.

عثمان در میان جماعتی از مردم برای ابوذر طلب رحمت و آمرزش نمود، عمار که سخنان عثمان را شنید گفت: آری خداوند تعالی او را از دست ما نجات داد. عثمان دانست که لبه این کنایه متوجه اوست، لذا با عصبانیت در حالی که پشت گردن عمار می زد، گفت: گمان می کنی من از تبعید کردن او نادم و پشیمانم، حال تو هم برو به جای او در ربذه.

چون عمار دستور و سخن خلیفه را جدی گرفت که قصد تبعید کردن او را دارد، مهیای حرکت به سوی ربذه شد، طایفه بنی مخزوم که هم پیمان سابق خاندان یاسر بودند، از امیرمومنان علی علیه السلام خواستند تا در این بین وساطت کند و عثمان را از تصمیم خود در مورد تبعید عمار منصرف گرداند.

حضرت امیر علیه السلام در این مورد با عثمان ملاقات کرد و فرمود:

یا عثمان، اتق الله فانک سیرت رجلا صالحا من المسلمین، فهلک فی تسییرک، ثم انت الآن ترید انْ تنفی نظیره؛

ای عثمان، از خدا بترس، قبلا یکی از مردان صالح امت اسلام (ابوذر غفاری) را تبعید کردی تا در تبعیدگاه جان سپرد، اکنون می خواهی یکی دیگر نظیر و همانند او را تبعید کنی.

در این ملاقات، گفت و گویی میان عثمان و حضرت علی علیه السلام درگرفت تا آن که عثمان به حضرت علیه السلام جسارت کرد و گفت: تو بیش از او مستوجب تبعید شدنی! حضرت فرمود: مانعی ندارد، اگر می خواهی مرا هم تبعید کن.

چون این خبر به مهاجران و انصار رسید دور عثمان گرد آمدند و از روی اعتراض به وی گفتند: این چه روشی است در پیش گرفته ای، هر بار مردی با تو سخن بگوید و اعتراضی نماید، او را تبعید می کنی؟! این رفتار نادرست، پایدار نخواهد ماند.

عثمان که با موج اعتراض و انتقاد رو به رو شد، از تصمیم خود منصرف شد و از تبعید عمار صرف نظر کرد.(۱).

*****

الغدیر، ج ۹، ص17

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:54 AM
http://www.upsara.com/images/9q0840dd3qcfosfa7s8.jpg


: کتک خوردن مجدد عمّار در عمل به وصیت ابن مسعود

از مجموع اخبار و سیره درمی یابیم که عمار مکرر مورد ضرب و شتم خلیفه سوم عثمان قرار گرفته است؛ از جمله در مورد وصیت ابن مسعود است.

یعقوبی می نویسد: وقتی ابن مسعود صحابی معرف پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، عمار یاسر طبق وصیت او بر جنازه اش نماز گزارد و موضوع وفات ابن مسعود را از عثمان مخفی داشتند. وقتی کار تمام شد، عثمان قبر تازه ای دید، پرسید: این قبر کیست؟ گفتند: مزار عبدالله بن مسعود است. گفت: چه طور قبل از این که به من خبر بدهید، دفنش کردید؟ گفتند: وصی او عمار است و گفته که وصیت کرده به تو خبر ندهند.(۱) طبق نقل بلاذری عثمان خشمگین شد و چنان لگد ی به عمار زد که بر اثر آن دچار فتق گردید.(۲).

*****

تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۴۷٫

الغدیر، ج ۹، ص ۱۹٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:56 AM
http://www.upsara.com/images/r6n51u0t7w9zaw48iwow.jpg


: پایداری عمّار در حمایت از ولایت امیرالمؤمنین

سوابق درخشان عمار یاسر، تنها به سر سپردگی مطلق در برابر مقام منیع رسالت محدود نمی شد، بلکه او پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز لحظه ای از راه و روش نبوی عدول نکرد و کمترین انحراف و تبدیل و تغییری به خود راه نداد، و همواره شمیم نبوت و عطر دل انگیز رسالت را در وجود وصی و جانشین به حق آن حضرت، یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام می جست، به همین جهت و با همین عقیده و ایمان، مصاحبت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را با ملازمت علی علیه السلام تداوم بخشید، و در عصر خلفای سه گانه دست از حمایت علی علیه السلام برنداشت و در عصر نورانی و جاودانه خلافت امیر مومنان علیه السلام از روز نخست در حمایت آن حضرت سخن گفت و گام برداشت. او در دو جنگ جمل و صفین در رکاب امیرمومنان شرکت جست و در روزهای آخر جنگ صفین، به دست اهل بغی و عداوان یعنی سپاه معاویه به شهادت رسید.
در فضیلت این بزرگ مرد تاریخ، همین بس که مرگ او موازنه جنگ صفین را به هم زد و ارتش شام در موضع خود دچار تردید شدند و عده کثیری از آنان در نتیجه شهادت عمار و مشخص شدن قاتلان او، از اردوی معاویه فاصله گرفتند و بعضا به سپاه امام علی علیه السلام ملحق شدند.
خون سرخ او در این نبرد، معیار و تشخیص حق از باطل شد، و نسل های بعدی هم که ممکن بود در خصوص گروه باایمان، و فیه باغیه و تمیز آن دو، مردد گردند، به حقیقت امر واقف شدند و حق را به امیرالمومنین علیه السلام و یاران او دادند و معاویه و سپاهیانش را بر باطل انگاشتند. خلاصه این که او با پیکر نحیف و خون رقیق خود بزرگ ترین خدمت را به اسلام و مسلمین کرد و کوس رسوایی سپاه شام و شخص معاویه را در تمام تاریخ به صدا در آورد.
*****

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 07:58 AM
http://www.upsara.com/images/v9wkqsd4br50ic41vtrm.jpg


: اعتراض به خلافت ابوبکر

همان گونه که در شرح حال عثمان بن حنیف و تعدادی دیگر از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشت، دوازده تن از اصحاب برجسته رسول خدا صلی الله علیه و آله بر خلافت ابوبکر اعتراض کردند و هر کدام به نحوی و با منطقی این اعتراض را ابراز نمودند، از جمله این دوازده صحابی عمار یاسر از مهاجران بود که برخاست و دلیل اعتراض خود را چنین اظهار نمود:
ای گروه قریش، و ای گروه مسلمانان، اگر شما می دانید چه بهتر و اگر نمی دانید، پس آگاه باشید که همانا اهل بیت پیامبرتان به او سزاوارتر و به میراث او اولی و احق اند، آنان به امور دین پا برجا تر و بر مومنان امین تر و بر ملت اسلام نگهبان تر و به امت پیامبر خیرخواه ترند. پس ابوبکر صاحب تان را بگویید پیش از آن که ریسمان وحدت شما مضطرب و امور تان ضعیف و پراکندگی وحدت شما آشکار و فتنه در میان شما زیاد گردد و نیز اختلاف در میان تان بیفتد و دشمنان بر شما طمع نمایند، پیش از این مشکلات و خطرات، حق را به اهل آن (که اهل بیت پیامبر است) برگردانید، ای مردم شما آگاهید که بنی هاشم، بعد از خدا و رسول او ولی شماست، به مرور زمان برتری علی علیه السلام از راه پیامبر صلی الله علیه و آله بر شما ظاهر شده است، از این که، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تمام درهای شما را به مسجد ش بست جز در خانه علی علیه السلام را و نیز کریمه خود فاطمه علیهاالسلام را به علی ازدواج کرد و در حالی که شما خواستگاری کردید به شما نداد.
و نیز او صلی الله علیه و آله فرمود: «انا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد الحکمه فلیاتها من بابها؛ من شهر علمم و علی در آن است، پس هر کس بخواهد حکمت و دانش بیاموزد، باید از در آن وارد شود» (یعنی کسی به کنه و ژرفای علم رسول الله صلی الله علیه و آله نمی رسد مگر از طریق علم علی علیه السلام). و نیز شما در امور دین همواره مشکل داشتید و به او مراجعه می کردید ولی او همیشه از شما بی نیاز بود با آن همه سوابقی که در اسلام داشت که هیچ یک از شما نسبت به او افضل نیست؛ بنابراین شما را چه شده که او را تنها گذاشته و حق او را از بین برده و دنیا را بر آخرت ترجیح داده اید «بیس للظالمین بدلا».
ای مردم، آنچه خدا بر او قرار داده (خلافت و جانشینی پیامبر را) به او عطا کنید و از او رو بر نگردانید و به اعقاب و جاهلیت برنگردید: فتنقبلوا خاسرین.(۱).

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:01 AM
http://www.upsara.com/images/v9wkqsd4br50ic41vtrm.jpg


: اعتراض به خلافت ابوبکر


عمار با این سخنان قاطع و صریح حق ولایت را از آن علی علیه السلام بعد از رسول خدا دانست و در جمع همگان اعلام کرد.
پس از مرگ عمر هم که خلافت به دستور او به شورا گذاشته شد، عمار یاسر همواره جانب امام علی علیه السلام را گرفت و در این راه تلاش فراوانی نمود،(۲) اما مخالفان غالب آمدند.(۳).
*****
احتجاج طبرسی، ج ۱، ص ۷۸٫
ر. ک: تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۳۲٫

داستان شورایی که عمر بن خطاب دستور تشکیل آن را داد

، به طور اختصار از این قرار است:
پس از آن که عمر بن خطاب به ضربت «ابو لولو» مجروح شد و او دانست که دیگر زنده نخواهد ماند و آخر عمرش رسیده است، با برخی از مشاورین خود مشورت کرد که چه کسی را پس از خود تعیین کند تا عهده دار خلافت باشد، سرانجام گفت: رسول خدا در حالی رحلت کرد که از شش نفر از قریش راضی و خشنود بود و آنان: علی، عثمان، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقاص و عبدالرحمان بن عوف هستند و من موضوع را میان ایشان به شورا می گذارم تا خود یکی را انتخاب کنند. بعد خطاب به زبیر، طلحه و عثمان کرد و از سوابق سوء هر کدام و ضعف های آنان برشمرد و تنها نسبت به علی علیه السلام گفت: اگر تو شوخ مزاج نبودی، به حق شایسته خلا فتی و به خدا سوگند اگر تو بر مردم حاکم شوی، آنان را به حق و شاه راه هدایت رهبری می کنی (خیلی جالب است که علی علیه السلام از حق خلافت که به قول عمر، او مردم را به بهترین وجه رهبری خواهد کرد، محروم می شود به اتهام این که شوخ مزاج است در حالی که اصل شوخ بودن نسبت به حضرت علی علیه السلام صحت ندارد و بر فرض صحت، عیب و گناه نیست، اما چه باید کرد که با القاء ات شیطان و هواهای نفسانی بایستی علی علیه السلام پس از عمر هم یازده سال (خلافت عثمان از سال ۲۴ تا ۳۵ هجری) خانه نشین باشد و شاهد کج روی خلیفه سوم عثمان گردد).

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:03 AM
http://www.upsara.com/images/v9wkqsd4br50ic41vtrm.jpg


داستان شورایی که عمر بن خطاب دستور تشکیل آن را داد،

عمر، آن گاه ابو طلحه انصاری را فراخواند و گفت: پس از دفن من با پنجاه تن از انصار با شمشیرهای آماده، این شش نفر را در خانه ای جمع کن و آنان را به انتخاب یک نفر از میان خود در اسرع وقت وادار نما، و اگر پنج تن از آنان اتفاق کردند و یک تن مخالفت نمود، گردن او را می زنی و اگر چهار تن موافقت و دو تن مخالفت کردند، آن دو تن را که مخالفت نموده اند، گردن بزن! و اگر سه تن با یک نفر موافقت و سه تن با دیگری موافقت کردند، بنگر که عبدالرحمان بن عوف با کدام گروه است، نظر آن گروه را انجام بده، و اگر آن سه تن بر مخالفت خود پافشاری کردند، گردن آن سه تن را بزن! و مسلمانان را به حال خود بگذار تا برای خود کسی را برگزینند. در این جا سوال های مهمی هست و آن، این که: فرمان عمر به کشتن افراد مخالف با چه مجوز شرعی و قانونی بوده است؟ آیا از نظر شرع درست است که یک نفر یا بیشتر حاضر نباشند با کسی که صلاحیت ندارد یا لا اقل نزد او صلاحیت ندارد، کشته شود؟ وانگهی عبدالرحمان بن عوف در میان آن شش نفر چه مزیتی داشته که حق تقدم با سه نفری که وی در آن بوده است، باشد؟ و سه نفر دیگری گردن زده شوند؟! این سوالاتی است که هنوز در طول تاریخ بی جواب مانده است. اگر بگویند: جامعه اسلامی نباید بدون حاکم باشد لذا بایستی سریعا یکی تعیین شود تا حکومت بدون سرپرست نماند، این جواب را می توان داد: چه طور به اعتقاد اهل سنت و خود ابوبکر و عمر، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کسی را تعیین نکرد – اگر چه شیعیان معتقدند که علی علیه السلام را به خلافت منصوب کرده است – و انتخاب را به عهده مهاجر و انصار گذاشت، عمر هم بایستی می گفت: اگر این شش نفر تفاهم نکردند، مهاجران و انصار اجتماع کنند و یک نفر را در میان خود انتخاب نمایند و دستور گردن زدن کسی را نمی داد، پس معلوم می شود کاسه ای زیر نیم کاسه بوده و پشت پرده طوری طرح این شش نفر ریخته شده بود که سرانجام علی علیه السلام از خلافت محروم شود و کار به دست عثمان یا عبدالرحمن بن عوف بیفتد که چنین هم شد و ابن عباس و حضرت علی علیه السلام نیز به همین موضوع اظهار عقیده کرده اند، شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۸۹).

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:05 AM
http://www.upsara.com/images/ppxh2wy07r8g178uvsso.jpg



داستان شورایی که عمر بن خطاب دستور تشکیل آن را داد،

چون عمر به خاک سپرده شد، طبق دستور و وصیت او، ابو طلحه آن شش را جمع کرد و با پنجاه نفر از انصار با شمشیر دور خانه را محاصره کردند و این شش تن به شور و مشورت پرداختند. در این شورا، طلحه از همان ابتدا به نفع عثمان کناره گیری کرد، چون می دانست خودش رای نخواهد آورد و در ضمن می خواست جانب عثمان را تقویت و جانب حضرت علی علیه السلام را تضعیف نماید و خلاصه کاری که برای طلحه سودی نداشت به عثمان بخشید. زبیر برای معارضه با طلحه، حق خود را به حضرت علی علیه السلام واگذار کرد و جانب حضرت را تقویت نمود؛ زیرا زبیر پسر عمه حضرت بود. سعد بن ابی وقاص هم در این شورا حق خود را به پسر عمویش عبدالرحمان بن عوف بخشید؛ بدین ترتیب اعضای شورا فقط در سه نفر جمع شدند، حضرت علی علیه السلام، عثمان و عبدالرحمان بن عوف که اگر یکی از این سه نفر به نفع دیگری کنار رود، کار خلافت تمام و به عهده او خواهد بود. در این جا عبدالرحمان گفت: حاضرم کنار بکشم و به نفع یکی از شما رای خود را بدهم، حال ببینم کدام یک از شما حاضر به کناره گیری هستید تا من به نفع دیگری کناره گیری کنم؟
علی علیه السلام و عثمان ساکت ماندند و هیچ کدام سخنی نگفتند، در این موقع عبدالرحمان خطاب به حضرت علی علیه السلام گفت: من حاضرم با تو بیعت کنم، به شرطی که به کتاب خدا و سنت رسول الله و رعایت سیره و روش آن دو شیخ (ابوبکر و عمر) عمل نمایی؟ حضرت فرمود: بر کتاب خدا و سنت رسول خدا و آنچه اجتهاد و رای خودم باشد، عمل می کنم؛ اما عثمان به پیشنهاد عبدالرحمان حاضر شد به حکم خدا و سنت پیامبر خدا و روش شیخین عمل نماید و این کار سه نوبت تکرار شد و علی علیه السلام سخن عبدالرحمان را همان گونه جواب داد و عثمان هم پذیرفت. بدین ترتیب، عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد و او را به عنوان خلیفه معرفی نمود.

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:07 AM
http://www.upsara.com/images/ppxh2wy07r8g178uvsso.jpg

داستان شورایی که عمر بن خطاب دستور تشکیل آن را داد،


متاسفانه، عثمان نه به حکم خدا عمل کرد و نه به سنت پیامبر و نه به روش شیخین رفتار نمود که سرانجام پس از ۱۱ سال (۲۴ تا ۳۵ هجری) با شورش مسلمانان و مهاجران و انصار به قتل رسید و جالب این است که امیرالمومنین به عبدالرحمان بن عوف نفرین کرد و به او فرمود: «سوگند به خدا، تو به این کار دست نزدی مگر به امیدی که عمر از ابوبکر داشت، خدا میان شما عطر منشم برافشاند (کنایه از نحوست و شومی است).» همین طور هم شد؛ زیرا عثمان با عبدالرحمان نزاع پیدا کردند و تا آخر عمر با هم سخن نگفتند. (همان، ص ۱۸۸)
جالب این که عثمان قصر مرتفعی به نام «زوراء» بنا کرد وقتی تمام شد، مردم را برای اطعام در آن دعوت نمود. عبدالرحمان بن عوف هم آمد و چون آن ساختمان و انواع غذاها را دید، گفت: ای پسر عفان، ما درباره تو اسراف و تبذیر را تکذیب می کردیم ولی اکنون تصدیق می کنیم و من از بیعت با تو به خدا پناه می برم. عثمان خشمگین شد و به غلام خود دستور داد او را از مجلس بیرون انداختند، سپس دستور داد مردم دیگر با او سخن نگویند و هم نشین او نشوند. مردم نیز اطاعت کردند جز ابن عباس که با او رفت و آمد می کرد و او قرآن و احکام را پیش ابن عباس فرا می گرفت. وقتی عبدالرحمان مریض شد، عثمان به عیادتش آمد، اما او با عثمان سخن نگفت و تا زمانی که فوت کرد با عثمان قطع رابطه داشت، و این بدان جهت بود که حضرت علی علیه السلام در حق عبدالرحمن نفرین کرد که به آرزویش نرسد، و دعای حضرتش مستجاب شد، و عبدالرحمن از منافع حکومت محروم ماند. (همان، ص ۱۸۸ و ۱۹۶)
عبدالرحمن در همان موقع که با عثمان بیعت کرد، خطاب به حضرت علی علیه السلام گفت که باید بیعت کنی و الا گردنت را می زنم! زیرا در آن مجلس فقط عبدالرحمان شمشیر در دست داشته است. حضرت در غضب شد و از مجلس بیرون رفت ولی اعضای شورا به همراه حضرت رفتند و گفتند: اگر با عثمان بیعت نکنی، با تو جهاد خواهیم کرد، علی علیه السلام ناچارا برگشت و با اکراه بیعت نمود (همان، ج ۱۲، ص ۲۶۵).
آری، کسی که برای غیر خدا و برای رسیدن به جاه و مقامی پا روی حق گذارد، خداوند او را از آن خواسته محروم می کند.
در این شورای خلافت نخستین کسی که در حمایت از حضرت علی علیه السلام برخاست و سخن گفت،یاسر بود که خطاب به عبدالرحمن گفت: اگر می خواهی در این باره به اختلاف نیفتند، به نفع علی بیعت کن. (تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۳۲).

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:09 AM
http://www.upsara.com/images/az6ojmupnaptm0t7rsbh.jpg


: تلاش عمّار در بیعت مردم با امام

ابو مخنف در کتاب الجمل می نویسد: پس از قتل عثمان، انصار و مهاجران در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شدند تا ببینند چه کسی عهده دار خلافت آنان شود و چون مسجد مملو از جمعیت شد، عمار یاسر، ابوالهیثم بن تیهان، رفاعه بن مالک، مالک بن عجلان و ابو ایوب انصاری بر این تصمیم گرفتند که حضرت علی علیه السلام را به خلافت بنشانند، در این میان عمار بیش از همگان تلاش می کرد و خطاب به آنان گفت:
ای گروه انصار، دیروز را دیدید که عثمان در میان شما چگونه عمل می کرد و اینک هم اگر دقت نکنید و آنچه را که خیر شما است، مورد توجه قرار ندهید، باز هم ممکن است به همان مشکلات گرفتار شوید. بدون تردید علی علیه السلام به سبب سابقه و فضلش سزاوارترین مردم به حکومت است.
بلافاصله آن چند نفر دیگر گفتند: ما به خلافت علی علیه السلام راضی و خشنودیم و سپس به دیگر مردمی که از انصار و مهاجران بودند، گفتند: ای مردم، ما به خواست خداوند متعال برای خودمان و شما از هیچ خیری فروگذار نیستیم و علی علیه السلام چنان است که خود به خوبی می دانید و ما جایگاه و منزلت هیچ کسی را مانند او نمی بینیم که بتواند این کار را بر دوش کشد و از او سزاوارتر باشد.
مردم حاضر همه گفتند: آری، ما راضی هستیم و علی علیه السلام در نظر ما همان است که گفتید، بلکه بهتر از آن است که گفتید لذا مردم همگان برخاستند و به خدمت علی علیه السلام رفتند و او را از خانه اش برای بیعت مردم با ایشان بیرون آوردند و طوری هجوم آوردند مثل هجوم شتران تشنه به آبشخور، به طوری که نزدیک بود برخی از آنان زیر دست و پا تلف شوند.(۱).
*****
ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ۸٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:10 AM
http://www.upsara.com/images/az6ojmupnaptm0t7rsbh.jpg


: نقش سازنده عمّار در جمل

قبل از شروع جنگ جمل امیر مومنان علیه السلام دو بار نامه برای ابو موسی اشعری حاکم کوفه نوشت و از او خواست مانع حرکت مردم برای کمک به آن حضرت نشود؛ اما ابو موسی توجهی نکرد و در جلوگیری حرکت مردم اصرار ورزید، لذا امام علیه السلام، عمار و امام حسن را به همراه نامه ای به کوفه اعزام کرد و آن دو نامه را برای مردم خواندند.
آن گاه امام حسن خطبه ای خواند و درباره مناقب امیر مومنان و لزوم حمایت از او سخن گفت. پس از آن حضرت، عمار یاسر برخاست و پس از حمد و سپاس الهی و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله چنین گفت: ای مردم، برادر پیامبرتان و پسر عموی او از شما می خواهد برای یاری دین خدا حرکت کنید، و اینک خداوند شما را در مورد دو چیز در بوته امتحان قرار داده: یکی در مورد حرمت و حق دین شما و دومی در مورد حق مادرتان (عایشه)، بدیهی است که حق دین شما واجب تر و رعایت حرمت آن بزرگ تر است. ای مردم، بر شما باد ملازمت با امامی که لازم نیست به او آداب آموخته شود و فقیهی که لازم نیست به او فقه و دانشی تعلیم داده شود. او نیرومندی است که در جنگ درماندگی ندارد و کسی است که در اسلام دارای چنان سابقه ای است که هیچ کس را به آن راه نیست و اگر شما به حضورش روید، به خواست خداوند کار شما را برای شما روشن می سازد.
آن گاه ابو موسی دوباره مردم را از رفتن به جنگ برحذر داشت اما با اعتراض عمار مواجه شد، تا این که خبر به امیرمومنان رسید و ایشان مالک اشتر را به کوفه فرستاد و او نیز ابو موسی را عزل و به همراه دوازده هزار نیرو از کوفه به امام پیوست.(۱).
*****
ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ۱۰ – ۲۰؛ تاریخ طبری، ج ۴، ص ۴۸۱ – ۴۸۲٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:12 AM
http://www.upsara.com/images/bemubjh5f5l3ikxr5bo.jpg


: عمّار و هلاکت ابن یثربی

عمار یاسر در جنگ جمل از نظر توان و قدرت ضعیف ترین کسی بود که در آن روز به جنگ آمده بود. شمشیرش از همه کوتاه تر، نیزه اش از همه باریک تر، ساق پایش از همه لاغرتر بود. در روز نبرد جمل، عمرو بن یثربی از دلاوران سپاه عایشه، چند نفر از یاران نزدیک و دلاور سپاه حضرت علی علیه السلام مثل علباء بن هیثم، هند بن عمرو جملی و زید بن صوحان را به شهادت رسانده بود و به کشتن این جمع اکتفا نکرد و مجددا لگام شتر عایشه را رها کرد و برای چندمین بار به میدان آمد و هم آورد طلبید. در این نوبت عمار یاسر برای جنگ با او بیرون آمد و مردم استرجاع «انا لله و انا الیه راجعون» می گفتند و از خداوند می خواستند که او به سلامت بازگردد.
عمار با عمرو بن یثربی روبرو شد و به یکدیگر حمله کردند. شمشیر عمرو بن یثربی در سپر عمار گیر کرد و دیگر نتوانست کاری بکند، در این موقع عمار یاسر ضربه ای به سرش زد و او را نقش بر زمین کرد و بعد پای او را گرفت و کشان کشان بدن نیمه جانش را بر روی خاک به حضور علی علیه السلام آورد و به دستور امام علیه السلام او را به خاطر کشتن چند تن از یارانش به هلاکت رساندند.(۱).
*****
ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۲۵۹؛ ر. ک: تاریخ طبری، ج ۴، ص ۵۱۹ و ۵۳۱٫ البته چگونگی شهادت علباء، زید بن صوحان و هند جملی در شرح حال خودشان آمده است و در ضمن نسبت به کشنده «عمرو بن یثربی» اختلاف است بعضی قاتل او را مالک اشتر دانسته اند.

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:15 AM
http://www.upsara.com/images/6hn4a0xszty74z8q4cj.jpg

عمّار و پی کردن شتر عایشه

هنگامی که امیر مومنان علی علیه السلام دید، مردم کنار شتر (جمل) عایشه نابود می شوند و تا این شتر زنده است، دست ها بریده و جان ها به هلاکت می رسد (هفتاد نفر از قریش در کنار لگام شتر عایشه کشته شدند) لذا مالک و عمار یاسر را فراخواند و به آن دو فرمود:
اذهبا فاعقرا هذا الجمل، فان الحرب لا یبوخ ضرامها مادام حیا، انهم قد اتخذوه قبله؛
شما دو نفر بروید و شتر عایشه را پی کنید (از بین ببرید) که تا آن زنده باشد آتش جنگ فرو نمی نشیند، زیرا آنها شتر را قبله خود قرار داده اند.
عمار به همراه مالک اشتر – به دستور امام علیه السلام – به شتر عایشه نزدیک شدند و شتر او را به هلاکت رساندند، در این موقع یاران عایشه گریختند و عایشه را تنها گذاشتند، امام علیه السلام به محمد بن ابوبکر فرمود: عایشه را دریاب و پناه بده تا فتنه دیگری پیش نیاید. محمد بلافاصله به خواهرش عایشه نزدیک شد و او را در خانه عبدالله بن خلف خزاعی مسکن داد.(۱).
*****
ر. ک: شرح ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۲۲۸٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:17 AM
http://www.upsara.com/images/5xy9nr4y5vmasivckkp.jpg


: عمّار، نقش جاودانه عمّار در صفین

حضور عمار نه تنها باعث تقویت روحی سپاهیان اسلام و تضعیف و سستی در لشکریان معاویه بود، بلکه سخنان و کلمات به حق و حمایت های بی دریغ او از امیر مومنان علی علیه السلام به سربازان و حتی فرماندهان لشکر عراق، نیرو و توان مضاعف می بخشید و خطبه های او در آغاز حرکت و در گرماگرم جنگ و به خصوص شهادت او در روزهای آخر جنگ صفین، چنان تزلزلی در سپاه شام ایجاد کرد که نزدیک بود کار آن سپاه یک سره شود و تاریخ اسلام در مسیر خود قرار گیرد؛ اما حیله های معاویه و عمروعاص به خصوص بالای نیزه کردن قرآنها، معاویه را از شکست قطعی نجات داد و فتنه ای در سپاه نیرومند امیر مومنان علیه السلام به وجود آورد که مانع پیروزی قطعی سپاه امیرالمومنین علیه السلام گردید.
اینک به مواردی از حمایت های بی دریغ و فداکاری های مخلصانه عمار در این جنگ، می پردازیم.ادامه در موارد بعدی…

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:19 AM
http://www.upsara.com/images/5xy9nr4y5vmasivckkp.jpg


: عمّار، حمایت از جنگ با شامیان

موقعی که امیر مومنان برای جنگ با شامیان آماده می شد، نخست موضوع را با مهاجران و انصار در میان گذاشت و از آنان مشورت خواست، یاران هر کدام سخنی گفتند و عمار یاسر در حمایت از جنگ با شامیان چنین گفت:
ای امیر مومنان، اگر می توانی یک روز هم درنگ نکنی، چنان کن و پیش از آن که شعله آتش تبهکاران برافروخته شود و رای آنان بر گریز و تفرقه استوار گردد، ما را به سوی آنان ببر و نخست آنان را به رشد و صلاح دعوت نما، اگر پذیرفتند، سعادت مند شده اند و اگر چیزی جز جنگ با ما را نپذیرند، به خدا سوگند که ریختن خون ایشان و کوشش در جهاد با ایشان مایه قرب به خداوند و کرامتی از سوی پروردگار است.(۱).
*****
ر. ک: وقعه صفین، ص ۹۴ – ۹۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۱۷۳ – ۱۷۰٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:20 AM
http://www.upsara.com/images/5xy9nr4y5vmasivckkp.jpg


: عمّار ، سالار بخشی از سپاه صفین

عمار یکی از فرماندهان و سرداران سپاه امیر مومنان علیه السلام در صفین بود. به نقل نصر بن مزاحم از جابر از محمد بن علی و زید بن حسن و محمد بن عبدالمطلب، حضرت علی علیه السلام عمار را به فرماندهی و سالاری سواران سپاه و عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی را بر پیادگان سپاه گماشت و لوای خود را به هاشم بن عتبه (هاشم مرقال) سپرد و اشعث بن قیس را بر میمنه و عبدالله بن عباس را بر میسر ه گمارد و سپس بر گروه های کوچک تر افراد مورد تایید و دلاوران مطمین را نیز فرماندهی بخشید(۱).
*****
همان، ص ۲۰۵٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:22 AM
http://www.upsara.com/images/5xy9nr4y5vmasivckkp.jpg


: عمار یاسر : عمار و جواب یک اعتراض

حبیب بن ابی ثابت نقل می کند: در هنگام جنگ صفین مردی به عمار گفت: ای ابوالیقطان مگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نفرمودند: «قاتلوا الناس حتی یسلموا، فاذا اسلموا عصموا منی دماءهم و اموالهم؟ با مردم جنگ کنید تا اسلام آورند، و همین که مسلمان شدند خون ها و اموال خود را از من حفظ کرده اند – و دیگر کسی به جان و مال آنها متعرض نشود -.»
عمار به آن گفت: آری پیامبر چنین فرمودند، اما به خدا سوگند، اینان مسلمان نشدند، بلکه به ظاهر تسلیم شدند و کفر را در سینه نهان داشتند تا برای اظهار آن یارانی پیدا کردند.(۱).
عمار، هم چنین در ملاقاتی که با عمرو عاص در بحبوبحه جنگ داشت با استدلال های محکم از اقدام مردم در کشتن عثمان و جنگ علیه معاویه و شامیان، عمروعاص را محکوم نمود و از امام المتقین علی علیه السلام و حقانیت او دفاع کرد.(۲).
*****
وقعه صفین، ص ۲۱۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ۳۱۶٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:24 AM
http://www.upsara.com/images/znrvg5htwhh85r7f0cku.jpg


: عمار یاسر : حملات پی در پی عمّار تا شهادت

ابن اثیر می نویسد: ابو عبدالرحمن سلمی نقل می کند که در جنگ صفین در رکاب علی علیه السلام شاهد بودم که عمار بن یاسر به نقطه ای از نقاط درگیری و به هر ناحیه ای از نواحی جنگ حمله ور نمی شد مگر این که اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله که در این جنگ در رکاب علی علیه السلام بودند پشت سر او قرار می گرفتند و لحظه ای او را رها نمی کردند؛ گویی که او علم و پرچم آن جماعت از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بود.
وی در ادامه می گوید: من خود از او شنیدم که خطاب به هاشم بن عتبه معروف به مرقال سردار معروف پیاده نظام این جنگ می گفت: ای هاشم، آیا از بهشت فرار می کنی؟ مگر نمی دانی بهشت زیر بارقه همین شمشیرها است؟ امروز روز ملاقات من با حبیب خودم محمد صلی الله علیه و آله و یاران اوست، به خدا سوگند اگر دشمن آن قدر بر ما بتازد که ناچار به دره های هجر پناهنده شویم باز هم در مورد حقانیت خود راهی که انتخاب کرده ایم و در مورد خوی تجاوزگری و عداوت دشمن لحظه ای دچار تردید نخواهم شد.(۱).
کشی و دیگر مورخان از ابو البختری نقل می کنند که: در یکی از روزهای جنگ صفین شربتی از شیر برای عمار آوردند، همین که به دست وی دادند، لبخندی زد و گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: «آخر شراب تشربه من الدنیا، مذقه من لبن حتی تموت؛ آخرین شرابی که در دنیا می نوشی جرعه شیری خواهد بود تا از دنیا بروی.»(۲).
عمار پس از بازگو کردن این حدیث، شیر را نوشید و به قتال پرداخت و به قدری در امر جهاد پایداری نمود که عاقبت در ربیع الاول یا ربیع الآخر سال ۳۷ هجری به دست ستم کاران (سپاهیان معاویه) به قتل رسید و سن او در این زمان بالغ بر ۹۴ سال بود. قول دیگری سن او را در زمان شهادت ۹۳ و روایت دیگری ۹۱ سال ذکر کرده است.(۳).
*****
اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۶٫
رجال کشی، ص ۳۳، ح ۶۴؛ ر. ک: اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۶؛ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۸۱٫
اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۶ و سایر مدارک.

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:25 AM
http://www.upsara.com/images/znrvg5htwhh85r7f0cku.jpg


: تاثیر شهادت عمّار بر سپاه امام

بر اساس روایتی که درباره فضایل عمار از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده،(۱) افرادی که در حمایت از حضرت علی علیه السلام به شک افتاده بودند، پس از شهادت عمار در رکاب حضرت آمدند و تا مرز شهادت پیش رفتند.
عماره فرزند خزیمه بن ثابت می گوید: خزیمه در جنگ جمل حضور یافت و در این جنگ کمترین نرمش نسبت به دشمن از خود نشان نداد. خزیمه هم چنین در نبرد صفین نیز شرکت جست اما وارد پیکار نشد نه به نفع سپاه امیرالمومنین و نه علیه آن. او می گفت: من در این جنگ دست به شمشیر نخواهم برد مگر این که عمار بن یاسر کشته شود و به محض کشته شدن عمار معلوم خواهد شد که کدام یک از این دو فرقه قاتل او خواهند بود که در این صورت حجت بر من تمام شده و علیه جناح قاتل او وارد پیکار خواهم شد؛ زیرا من خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیده ام که فرمود: «عمار به دست اهل بغی کشته می شود.»
خزیمه پس از شهادت عمار گفت: اکنون حق و باطل را به خوبی شناختم. وی آن گاه علیه قوای شام وارد نبردی بی امان شد و به حدی از خود استقامت و پایداری نشان داد تا این که او نیز به سرنوشت عمار دچار شد و در همان نبرد به شهادت رسید.(۲).
*****
برخی از این روایت ها در همین بخش (شخصیت عمار یاسر) آمده است.
اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۷٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:30 AM
http://www.upsara.com/images/px48n10hyilk1sb9uv1.jpg


: واکنش شهادت عمّار در سپاه دشمن

فاجعه شهادت عمار رضی الله عنه اگر چه روحیه متین و استوار امیرمومنان علی علیه السلام را سخت متاثر ساخت و همه یاران وفادار و شیعیان مخلص آن حضرت را عزادار کرد. اما اضطراب حاصل از فقدان این صحابی جلیل القدر فقط به سپاهیان علی علیه السلام محدود نمی شد، بلکه سپاه شام نیز از این فاجعه تکان خورد و موازنه و تعادل قدرت به زیان آنان به هم ریخت؛ زیرا یگان هایی از قوای معاویه در صدد بر آمدند که هر چه سریع تر از اردوگاه معاویه که سپاه «بغی و عدوان» نام گرفت، فاصله بگیرند و به جبهه حق و سپاه علی علیه السلام بپیوندند؛ زیرا با شهادت عمار دیگر حق و باطل برای جویندگان حقیقت کشف گردید و وسوسه ها زایل شد و شک و تردید ها به یقین مبدل گردید.
از این رو معاویه و عمرو بن عاص بر آن شدند که به هر وسیله ممکن، از شدت اضطراب سپاه خود بکاهند و با تمسک به حیله جدیدی راه فرار نیروهای خود و پیوستن آنان را به اردوگاه علی ببندند.
در این باره به تدبیر نشستند و بالاخره چاره ای اندیشیدند و آن این بود که در میان سپاه خود شایع کردند که: آری رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب به عمار فرموده بود که: تو سرانجام به دست اهل بغی و عدوان کشته خواهی شد، آری عاقبت وعده صادق رسول خدا صلی الله علیه و آله به حقیقت پیوست و عمار به دست گروهی نا جوانمرد به قتل رسید، اما آیا نمی دانید که قاتل حقیقی او علی است، مگر نه این است که علی او را به این معرکه کشید و اسباب مرگ او را فراهم ساخت، پس بدانید که قاتل او و مسیول مرگ او کسی جز علی نیست!
سخن معاویه که به صورت ظاهر قابل قبول بود، توسط ماموران مخصوص در میان سپاه شام طنین انداز شد و موجی از سرور سراسر سپاه او را فرا گرفت – به دستور معاویه – و همه سربازان از خیمه ها بیرون ریختند و فریاد زدند: آری، قاتل عمار کسی است که او را به میدان جنگ آورده و اسباب مرگ او را فراهم ساخته است.(۱).
چون این گفتار فریبنده به سمع حضرت علی علیه السلام رسید، با جمله کوتاهی توطیه او را نقش بر آب کرد و پاسخ گفته او را داد و چنین فرمود: «بنابراین باید گفت که حمزه را نیز پیغمبر صلی الله علیه و آله کشته است نه کفار مکه؛ زیرا آن حضرت صلی الله علیه و آله او را با خود به جنگ احد آورده بود.»(۲).
*****
کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۳۸

۱؛ اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۳۷۴؛ ر. ک: طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۵۳٫
طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۵۳٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:32 AM
http://www.upsara.com/images/szj27ibzewgxtzngoxp.jpg


: سخن و اندوه امام کنار پیکر عمار

خبر شهادت عمار رضی الله عنه به مولایش علی علیه السلام رسید، آن حضرت با فرا رسیدن شب و متارکه جنگ، در میان اجساد قربانیان و شهدای سپاه به جست و جو پرداخت تا این که به پیکر نحیف و به خون خقته عمار رسید؛ حضرت با مشاهده آن بر روی زمین نشست و پیکر او را به آغوش کشید و در فراق او اشک ماتم ریخت و با درونی سوخته و خاطری پریشان بر حال او گریست و این اشعار را در مصیبتش سرود:
الا ایها الموت الذی لیس تارکی
ارحنی قد افنیت کل خلیل
اراک مضرا بالذین احبهم
کانک تنحو نحوهم بدلیل
– ای مرگ آگاه باش که سرانجام مرا ترک نمی کنی، پس زودتر مرا راحت کن که همه عزیزانم را از من گرفتی.
– می بینم تو را که به دوستان من چنان ضرر می رسانی که گویی کسی تو را به سویشان دلیل و راهنماست.(۱).
روزی که عمار به شهادت رسید، علی علیه السلام درباره اش چنین فرمود:
رحم الله عمارا یوم اسلم، و رحم الله عمارا یوم قتل، و رحم الله عمارا یوم یبعث حیا، لقد رایت و ما یذکر من اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله اربعه الا کان رابعا و لا خسمه الا کان خامسا، و ما کان احد من قدماء اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله یشک ان عمارا قد وجبتْ له الجنه فی غیر موطن و لا اثنین، فهنییا لعمار بالجنه؛
خداوند رحمت کند عمار را در روزی که مسلمان شد و روزی که به قتل رسید و روزی که باز مبعوث می شود در قیامت، همانا دیدم که هیچ گاه از اصحاب بزرگ پیامبر نامی به میان نمی آید مگر این که عمار چهارمین یا پنجمین آنان باشد، و احدی از قدمای اصحاب پیامبر در این نکته شکی نداشته اند که نه در یک جا و نه در دو جا بلکه در جاهای متعددی بهشت خدا برای او واجب شد، پس گوارا باد بر او بهشت خداوند.(۲).
*****
دیوان اشعار منسوب به امام علی علیه السلام، ص ۴۹۶، شعر ۳۸۰٫
طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۶۲٫

طاهره وحیدیان
11-07-2011, 08:35 AM
http://www.upsara.com/images/wbuw6xiy6972m6x01f0z.jpg


: آخرین سخن عمّار و قاتل او

عمار قبل از شهادت خود وصیت کرده بود که: مرا با لباس های خونینم دفن کنید تا در حضور پروردگارم حجتی علیه این جماعت نا جوانمرد اقامه کنم.(۱) از این رو امیرالمومنین علیه السلام بر جنازه او نماز خواند و بدون غسل و کفن او را به خاک سپرد.(۲).
البته آن حضرت، با سایر شهدای صفین نیز این گونه عمل کرده و این اعتقاد شیعه است که شهید در معرکه قتال بدون غسل و کفن به خاک سپرده می شود و تنها بر جنازه او نماز خوانده می شود.(۳).
ابن اثیر می نویسد: در مورد قاتل عمار اختلاف نظر است.(۴) برخی قاتل او را عمرو بن حارث خولانی، و شرکی بن سلمه مرادی و عقبه بن عامر جهنی دانسته اند که ابتدا به او حمله کردند و بعد سر از پیکرش جدا نمودند و برخی قاتل او را «ابو العادیه مزنی» دانسته و برخی گفته اند که عقبه بن عامر جهنی ابتدا به عمار حمله کرد و چون بر زمین افتاد ابو العادیه، آن بزرگوار را به قتل رساند و سر از پیکر مطهرش جدا کرد. عجیب آن که این دو نفر برای گرفتن جایزه از معاویه بر سر کشتن عمار با یک دیگر به ستیز برخاستند و هر یک مدعی بودند که عمار را او کشته است!
عمرو عاص می گوید: من شاهد و نظاره گر صحنه ستیز این دو جنگجو بر سر قتل عمار بودم و گفتم: به خدا سوگند که جدال و ستیز آن دو نیست مگر بر آتش جهنم. عمرو عاص در ادامه می گوید: «والله لوددت انی میت قبل هذا الیوم بعشرین سنه؛ به خدا سوگند که آرزو داشتم بیست سال قبل از این مرده بودم تا این گونه شاهد و جزو قاتلان عمار و گروه تجاوزکار نبودم.»(۵).
کشی از حمران بن اعین روایت می کند که گفت: از امام باقر علیه السلام سوال کردم که نظر شما درباره عمار بن یاسر چیست؟ امام سه مرتبه فرمود: «رحم الله عمارا؛ خداوند عمار را رحمت کند.» و سپس فرمود: او در رکاب امیرالمومنین علیه السلام پیکار نمود و به درجه شهادت رسید.(۶).
*****
رجال کشی، ص ۳۳، ح ۶۴؛ اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۷٫
اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۷٫
اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۷٫
ابن ابی الحدید در شرح خود ج ۸، ص ۲۴ قاتل عمار را به نام «ابن حری» و مسعودی در مروج الذهب ج ۲، ص ۲۱ «ابو حواء سکسکی» و در وقعه صفین «ابن جون سکونی» نامیده شده است.
اسد الغابه، ج ۴، ص ۴۷٫
رجال کشی، ص ۲۹،