RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
حضرت على عليه السلام مىفرمايد:
«نفاق المرء من ذل يجده فى نفسه» «1»
«نفاق انسان به خاطر ذلت و كمبودى است كه او در خودش مىيابد.»
رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«لايكذب الكاذب الا من مهانة نفسه» «2»
«دروغگو، دروغ نمىگويد مگر بخاطر پستىاى كه در خودش هست. (و احساس مىكند).»
امام صادق عليه السلام مىفرمايد:
«ما من احد تكبر او تجبر الا من ذلة وجدها فى نفسه» «3»
«هيچكس خود خواهى و خود كامگى نمىكند مگر به خاطر ذلت و كمبودى كه در وجود خود احساس مىنمايد.»
امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند به مؤمن همهى امورش را واگذار كرده، ولى اين را به او واگذار ننموده كه خودش را ذليل و خوار سازد آيا به سخن خداوند توجه ندارد كه مىفرمايد:
«ولِلّهِ العِزّة و لرسوله و للمؤمنين» «4»
«عزت از آن خدا و رسول خدا و مؤمنان است.»
سپس فرمود:
«والمؤمن ينبغى ان يكون عزيزاً و لايكون ذليلًا» «5»
«سزاوار است كه مومن عزيز باشد، و ذليل نباشد.»
__________________________________________________
(1). غرر الحكم، ج 2 ص 777
(2). بحار، ج 72 ص 249
(3). اصول كافى/ ج 2 ص 312
(4). منافقون، 8
(5). فروع كافى، ج 5 ص 64
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
3- 5- فشارهاى اقتصادى و سركوب غرايز
از عواملى كه موجب پيدايش عقده وكمبود در انسان مىگردد فشارها و رنجهاى اقتصادى و عدم توجه به غرايز و خواستهها و نيازها است.
بدون ترديد در وجود انسان غرايزى هست كه بايد بطور طبيعى و در حد عادلانه اشباع گردند، افراط و تفريط موجب طغيان غرايز و يا سرخوردگى غرايز خواهد شد كه در هر دو صورت زيانبخش و زمينهساز گناه خواهد گرديد.
مثلًا فشار دادن به فنر باعث عكسالعمل شديد آن مىشود. آدم هايى كه غذاى كافى در زندگى نديدهاند وقتى به غذا رسيدند، پرخورى مىكنند. يكى از علماى حوزه «1» و از شاگردان امام خمينى قدس سره مىگفت:
امام ما را نصيحت مىكرد و مىفرمود:
«راحت زندگى كنيد. به خودتان فشار نياوريد. فشار در طلبگى خطر دارد ممكن است موجب شود كه از مردم توقع داشته باشيد.»
به هر حال بايد زندگى طبيعى باشد، و خواستههاى مشروع انسانى سركوب و سرخورده نشود.
مثلًا از ديدگاه اسلام قاضى شرع بايد راحت زندگى كند و زندگيش به طور كافى از بيتالمال تامين گردد تا مبادا احساس نياز كند و به دنبال آن به رشوهخوارى و مالهاى حرام آلوده شود.
در آيه 32 سورهى اعراف مىخوانيم:
«قل مَن حَرّم زينَة اللّه الَتّى اخرَج لِعِبادِه و الطَّيّبات من الرّزق»
«بگو چه كسى زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزىهاى پاكيزه را حرام كرده است؟»
اميرمؤمنان على عليه السلام در جريان فتنه خوارج پسر عمويش عبداللّهبن عباس را نزد ابن كوّا و يارانش (گروه خوارج) براى مذاكره فرستاد، وقتى آنها ابن عباس را ديدند، به او گفتند: تو در نزد ما بهترين فرد ما هستى، در عين حال چنين لباسى فاخر و نيك پوشيدهاى؟!
__________________________________________________
(1). آيت الله محمدى گيلانى
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
ابن عباس به آنها گفت: همين نخستين موضوعى است كه دربارهى آن با شما بحث و گفتگو مىكنيم، قرآن مىفرمايد:
«قل من حرم زينة الله ...» و نيز مىفرمايد:
«خذوا زينتكم عند كل مسجد» «1»
«زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد برداريد». «2»
همچنين: «ان الله جميل يحب الجمال و يحب ان يرى اثر النعمة على عبده» «3»
«خداوند زيبا است و زيبايى را دوست دارد. و دوست دارد كه اثر نعمتش بر بندهاش آشكار باشد.»
نگاهى به چند روايت ديگر
يكى از امورى كه بايد مورد توجه قرار گيرد وسعت بخشيدن به زندگى همسر و فرزندان است در اين باره به روايات زير توجه كنيد:
1- رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«ليس منا من وسع عليه ثم قتر على عياله» «4»
«از ما نيست كسى كه داراى وسعت زندگى است ولى زندگى را بر خانوادهى خود تنگ مىگيرد.»
__________________________________________________
(1). اعراف/ 31
(2). فروع كافى، ج 6 ص 442
(3). فروع كافى، ج 6 ص 438
(4). وسائل الشيعه، ج 5 ص 135
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
2- حضرت رضا عليه السلام مىفرمايد:
«ينبغى للرجل ان يُوسِّع على عَيالِه لِئلَّا يَتَمنّوا مَوته» «1»
«سزاوار است براى مرد كه زندگى خانوادهاش را توسعه دهد تا افراد خانوادهاش آرزوى مرگ او را نكنند.»
3- امام صادق عليه السلام فرمودند:
سزاوار است كه انسان شبانهروز خود را به چهاربخش تقسيم كند:
در يك بخش آن با خدا مناجات كند و در يك بخش آن اعمال خود را حساب كند و رسيدگى نمايد و در يك بخش درباره مخلوقات خدا بينديشد و بخشى از زندگى خود را در امور خوراك و نوشيدنى (تهيه و مصرف) بگذراند. «2»
4- اميرمؤمنان على عليه السلام مىفرمايد:
«انّ هذه القُلوب تَملُّ كما تَملّ الابدان فابتَغوا لها طَرائف الحِكَم» «3»
«براستى كه اين دلها خسته مىشوند چنانكه بدنها خسته مىشوند پس تازههاى حكمت را براى آن دلها بجوييد.»
يعنى با لطيفههاى زيبا آن دلها را شاد سازيد.
نتيجه اينكه روح انسان نيازهايى دارد كه بايد بطور مشروع اشباع شود و بسيارى از سختگيرىها در لباس و غذا و زندگى درست نيست. اعتدال در همه چيز خوبست، و راه افراط و تفريط راه جاهلان مىباشد و به راه تفريط رفتن و تعطيل غرايز نتيجهاش سرخوردگى غرايز و عقده و انحرافات روانى خواهد شد.
__________________________________________________
(1). وسائل الشيعه، ج 5 ص 135
(2). اخلاق شبّر، ص 284
(3). غرر الحكم، ج 1 ص 234
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
4- 5- اميد و آرزوى كاذب و بيهوده
يكى ديگر از زمينههاى روانى گناه آرزوهاى بيهوده و بى اساس است كه انسان بدون حركت و عمل در انتظار خوشبختى و پاداش و ترقى باشد كه معمولًا افراد خيالاتى به اين حالت دچار مىشوند و مرتكب هر گناهى شده و مىگويند خدا «ارحم الراحمين» است.
اينگونه اميد نه تنها عامل تكامل نيست بلكه انسان را از درون تهى كرده و زمينه سستى و بىعارى را كه بذرهاى گناه هستند، در انسان پديد مىآورند.
در آيه 218 سورهى بقره مىخوانيم:
«ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمت الله و الله غفور رحيم»
«تنها كسانى كه ايمان آورده و مهاجرت نمودهاند و در راه خدا جهاد كردهاند آنها اميد به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.»
در اين آيه اميد در كنار ايمان، هجرت و جهاد آمده است.
يك داستان تكان دهنده
طاووس يمانى مىگويد: كنار كعبه رفتم ديدم شخصى زير ناودان كعبه مشغول نماز و مناجات و گريه و زارى است. بعد از نماز به پيش رفتم ديدم امام سجاد عليه السلام است. عرض كردم اى فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله چرا شما را اينگونه گريان و ترسان مىنگرم با اينكه شما داراى سه امتياز هستى و اين سه امتياز شما را نجات مىدهد:
فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله هستى و شفاعت جدت رسول خدا صلى الله عليه و آله در ميان است و رحمت خداوند وسيع است. در پاسخ فرمود:
اى طاووس! اما در مورد «نسب» قرآن مىفرمايد:
«فاذا نفخ فىالصور فلا انساب بينهم يومئذ و لايتسائلون» «1»
«وقتى كه در صور دميده شود، هيچگونه نسبى در ميان آنها در روز قيامت نخواهد بود و از يكديگر تقاضاى كمك نمىكنند.» بنابراين نسب مرا حفظ نخواهد كرد.
اما در مورد «شفاعت» خداوند در قرآن مىفرمايد:
«و لا يشفعون الا لمن ارتضى» «2»
«اولياى خدا شفاعت از كسى نمىكنند مگر آنكه بدانند خداوند از آن كس خشنود است.» بنابراين شفاعت مرا از خوف خدا ايمن نمىنمايد.
اما در مورد «رحمت خدا» قرآن مىفرمايد:
«ان رحمت الله قريب من المحسنين» «3»
«قطعاً رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است.» من نمىدانم كه نيكوكار باشم (منظور مقام عالى عصمت است) «4»
نتيجه اينكه بايد اميدوار بود، اما در كنار ايمان و عمل صالح، و گرنه با حلوا حلوا دهان شيرين نمىشود و به قول شاعر:
رفته بگوشت كه كردگار كريم است-----صاحب عفو است و لطف و رحمت و احسان
ليك ندانى كه مىكشد سوى دوزخ-----معصيت كردگار و اطاعت شيطان
__________________________________________________
(1). مؤمنون/ 101
(2). انبيا/ 28
(3). اعراف/ 56
(4). القرآن يواكب الدهر، ج 2 ص 18
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
6- زمينههاى سياسى گناه
يكى از زمينههايى كه گاهى موجب گناهان بزرگ مىشود، زمينههاى سياسى گناه است كه بيشتر به كارگزاران و مسئولين مربوط مىشود.
1- در آيه 205 و 206 سورهى بقره مىخوانيم:
«و إذا تَولّى سَعى فِى الأرضِ لِيُفسِد فيها و يُهلِك الحَرث و النّسل و اللّه لا يحبّ الفَساد* وَ إذا قيلَ لَه اتّقِ اللّه أخَذَته العِزّة بِالاثم فَحَسبُه جهنّمَ و لَبِئس المِهاد»
« (منافقان) هنگامى كه حاكم و رئيس مىشوند «1» در راه فساد در زمين كوشش مىكنند و زراعتها و نسلها را نابود مىسازند، خداوند فساد را دوست ندارد. هنگامى كه به آنها گفته شود، از خدا بترسيد لجاجت و غرور آنها را به گناه مىكشاند، آتش دوزخ براى آنها كافى است و چه بد جايگاهى است.»
اين آيه بيانگر آن است كه آدم غير مؤمن كه اسير هوسهاى نفسانى است اگر بر راس امور قرار گيرد و مسايل سياسى بدستش بيفتد جامعه را به فساد و تباهى مىكشاند و موجب نابودى كشاورزى و هلاكت نسل مىگردد.
__________________________________________________
(1). واژه «تولى» هم به معنى روگردانى آمده و هم به معنى حاكميت و سرپرستى. مجمعالبيان، ج 1
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
2- در آيه 34 سورهى نمل مىخوانيم:
«إنّ الملوك اذا دَخلوا قَريةً أفسَدوها و جَعلوا أعزّة أهلها أذلّة و كذلك يَفعلون»
«پادشاهان هنگامى كه وارد منطقه آبادى شوند، آن را به فساد مىكشند و عزيزان آنها را ذليل مىكنند، آرى كار آنها همين است.»
اين سخن گرچه از زبان «بلقيس» ملكه سبا نقل شده، ولى يك موضوع حساب شده است و تجربه آن را ثابت كرده و مورد قبول همه است، كه حكومت حاكمان مستبد و زورگو زمينه و عامل ويرانگرى خواهد بود.
3- حضرت يوسف عليه السلام از پيامبران معروف و بزرگ بود، او در زندگى مقابل صحنههاى مختلفى قرار گرفت مانند جفاى برادران به او، و انداختن او را در چاه، ورود او به كاخ عزيز مصر، صحنهى زندان و صحنهاى در پست وزارت دارايى تا اينكه در آخر عمر حاكم و رئيس كشور مصر گرديد. او در هر صحنهاى دعايى داشت ولى وقتى كه در پست رياست قرار گرفت اسير رياست نشد. همواره مىدانست كه بايد به ملك ابدى پيوست و رياست دنيا فانى شدنى است. دعاى او در اين هنگام اين بود:
«تَوفَّنى مُسلِماً» «1»
، «خدايا مرا مسلمان بميران.»
آرى يوسف عليه السلام وقتى كه رئيس شد گفت: «توفنى مسلماً»، «مرا در حالى كه تسليم محض فرمان تو هستم بميران.»
يعنى رياستبه قدرى خطرناك است كه حتى مىتواند پاى يوسف را نيز بلغزاند لذا اين دعا را مىكند كه در راه فرمان خدا ثابت قدم بماند.
يوسف شك نداشت كه در راستاى فرمان خدا مىميرد ولى فتنههاى رياست و زرق و برقها و چراغ سبز نشان دادنهاى آن نيز خطرناك است لذا از درگاه خدا استمداد جست كه در برابر خطرها استوار و پابرجا بماند.
__________________________________________________
(1). يوسف/ 101
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
4- در آيه 83 سورهى قصص مىخوانيم:
«تِلك الدّارُ الآخِرة نَجعلها لِلَّذين لا يُريدونَ عُلوّاً فِى الارض و لا فساداً و العاقِبة لِلمتّقين»
«اين سراى آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه اراده برترى جويى در زمين و فساد را ندارند و عاقبت نيك براى پرهيزكاران است.»
اين آيه حاكى است كه برترىجويى شاخهاى از رياست طلبى است و آنان كه رياست را بخاطر رياست مىخواهند و آن را هدف قرار دادهاند بهرهاى در آخرت نخواهند داشت.
اين آيه بقدرى وسيع است كه حضرت على عليه السلام در سخنى فرمودند:
«ان الرجل ليعجبه ان يكون شراك نعله اجود من شراك نعل صاحبه فيدخل تحتها» «1»
«گاه انسان شاد مىشود كه بند كفشش از بند كفش دوستش بهتر است به خاطر همين مشمول اين آيه است.»
رياست بر دو گونه است: رياست ممدوح و رياست مذموم.
رياست ممدوح آن است كه وسيلهاى براى احقاق حق و ابطال باطل گردد و رياست مذموم آن است كه خود هدف واقع گرديده و پلى براى هواوهوس و انحرافات باشد.
آنچه در روايات از آن مذمت شده «حبّ رياست» است يعنى دلبستگى به رياست و خواستن مقام به خاطر مقام.
__________________________________________________
(1). جوامع الجامع، ذيل آيه
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
براى توضيح بيشتر به اين روايات توجه كنيد:
1- رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند:
«لكل شيى آفة تفسده و آفة هذا الدين ولاة السوء» «1»
«براى هر چيزى آفتى هست كه آن را تباه مىسازد و آفت اين دين رهبران ناشايسته مىباشند.»
2- حضرت على عليه السلام به يكى از كارگزارانش (اشعث بن قيس) كه او را فرماندار آذربايجان قرار داده بود چنين نوشت:
«و ان عملك ليس لك بطعمة و لكنه فى عنقك امانة» «2»
«فرماندارى براى تو لقمه و وسيله آب و نان نيست بلكه امانتى است بر گردنت.»
3- در حضور امام معصوم درباره شخص رياست طلبى سخن به ميان آمد، آن حضرت فرمود:
«ما ذئبان ضاريان فى غنم قد تفرق رعاؤها بأضرّ فى دين المسلم من طلب الرياسة» «3»
«زيان دو گرگ به گله گوسفندى كه چوپانانش متفرق شدهاند بيشتر از زيان رياست طلبى در دين مسلمان نيست.»
__________________________________________________
(1). نهج الفصاحه، ص 478
(2). نهج البلاغه/ نامه 5
(3). سفينة البحار، ج 1 ص 492
RE: فصل دوّم: زمينههاى گناه
بهلول فقيهى مبارز و حق پرست
وهب بن عمرو، مشهور به بهلول مجنون از خواص شاگردان امام صادق عليه السلام و از فقها و علماى برجسته و عارف كامل بود، نقل مىكنند هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى) مىخواست براى بغداد قاضى القضاة تعيين كند، با اصحاب خود در مورد شخص شايستهاى كه عهدهدار منصب قضاوت گردد مشورت كرد همه گفتند: هيچ كس مانند بهلول شايستگى اين كار را ندارد.
هارون، بهلول را طلبيد و به او گفت: اى فقيه هوشمند، مارا در مورد قضاوت يارى كن. بهلول گفت: من صلاحيت اين كار را ندارم.
هارون گفت: تمام مردم بغداد تو را براى اين كار شايسته مىدانند.
بهلول گفت: عجبا! من به خودم از آنها آگاهترم. وانگهى من يا راست مىگويم كه صلاحيت ندارم يا دروغ مىگويم، از اين دو حال خارج نيست.
اگر راست مىگويم پس صلاحيت ندارم، و اگر دروغ مىگويم آدم دروغگو صلاحيت مقام قضاوت را نخواهد داشت!!.
گفتند: تو را آزاد نمىكنيم تا اينكه اين مقام را قبول كنى.
بهلول گفت: اكنون كه ناگزير هستم يك شب به من مهلت بدهيد در اين باره بينديشم. به او مهلت دادند. بهلول از آنجا بيرون آمد و آن شب را به سر برد. فرداى آن شب چوبى بلند به دست گرفت و خود را به ديوانگى زد و وارد بازار شد. مردم ديدند بهلول لباس و عبا و عمامهاش كج و معوج شده و چوبى به دست گرفته و سوار آن شده و فرياد مىزند: از جلو من رد شويد اسبم شما را لگد نزند ...
مردم گفتند: حضرت بهلول ديوانه شده است!.
اين خبر به هارون رسيد، هارون گفت: «ما جَنّ و لكن فَرّ بدينه منّا»
«او ديوانه نشده بلكه به اين وسيله به خاطر دينش از ما فرار كرد.»
بهلول تا آخر عمر به همين وضع بسر برد تا مبادا طاغوتهاى عباسى او را به استخدام خود در آورند. او مىدانست كه قبول چنان رياستى زمينه جنايتها و گناهان است براى نجات از آن، خود را به ديوانگى زد.