-
RE: سوره صافّات [37]
(آيه 84)- بعد از بيان اين اجمال به تفصيل آن پرداخته، مىفرمايد:
به خاطر بياور «هنگامى را كه با قلب سليم به پيشگاه پروردگارش آمد» (إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ).
جالبترين تفسير را براى «قلب سليم» امام صادق عليه السّلام بيان فرموده در آنجا كه مىخوانيم: «قلب سليم قلبى است كه خدا را ملاقات كند در حالى كه هيچ كس جز او در آن نباشد».
در باره اهميت قلب سليم همين بس كه قرآن مجيد آن را تنها سرمايه نجات روز قيامت شمرده، چنانكه در سوره شعراء آيه 88 و 89 از زبان همين پيامبر بزرگ ابراهيم (ع) مىخوانيم: «روزى كه اموال و فرزندان سودى به حال انسان نمىبخشند، جز كسى كه با قلب سليم در پيشگاه خداوند حضور يابد».
(آيه 85)- آرى! ابراهيم با قلب سليم و روح پاك و ارادهاى نيرومند و عزمى راسخ مأمور مبارزه با بت پرستان شد، و از پدر (عمو) و قوم خودش آغاز كرد، چنانكه قرآن مىگويد: به خاطر بياور «هنگامى را كه به پدر و قومش گفت: اينها چيست كه مىپرستيد»؟! (إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ).
حيف نيست انسان با آن شرافت ذاتى و عقل و خرد در مقابل مشتى سنگ و چوب بىارزش تعظيم كند؟ عقلتان كجاست؟!
(آيه 86)- سپس اين تعبير را كه توأم با تحقير آشكار بتها بود با جمله ديگرى تكميل كرد و گفت: «آيا غير از خدا (كه بر حق است) به سراغ اين معبودان دروغين مىرويد»؟ (أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ).
(آيه 87)- سر انجام سخنش را با جمله كوبنده ديگرى در اين مقطع پايان داد و گفت: «شما در باره پروردگار عالميان چه گمان مىبريد»؟! (فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ).
روزى او را مىخوريد، مواهب او سراسر وجود شما را احاطه كرده، با اين حال موجودات بىارزشى را همرديف او قرار دادهايد.
(آيه 88)- در تواريخ و تفاسير آمده است كه بت پرستان بابل هر سال مراسم عيد مخصوصى داشتند غذاهائى در بتخانه آماده مىكردند و در آنجا مىچيدند به اين پندار كه غذاها متبرك شود، سپس دسته جمعى به بيرون شهر مىرفتند و در پايان روز باز مىگشتند و براى نيايش و صرف غذا به بتخانه مىآمدند.
لذا هنگامى كه در شب از او دعوت به شركت در اين مراسم كردند «او نگاهى به ستارگان افكند ...» (فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ).
-
RE: سوره صافّات [37]
(آيه 89)- «پس گفت: من بيمارم» و با شما به مراسم جشن نمىآيم! (فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ). و به اين ترتيب عذر خود را خواست!
(آيه 90)- «آنها از او روى برتافته و به او پشت كردند» و بسرعت دور شدند (فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ).
(آيه 91)- به اين ترتيب ابراهيم (ع) تنها در شهر ماند و بت پرستان شهر را خالى كرده و بيرون رفتند، ابراهيم نگاهى به اطراف خود كرد، برق شوق در چشمانش نمايان گشت، لحظاتى را كه از مدتها قبل انتظارش را مىكشيد فرا رسيد، بايد يك تنه برخيزد و به جنگ بتها برود، و ضربه سختى بر پيكر آنان وارد سازد، ضربهاى كه مغزهاى خفته بت پرستان را تكان دهد و بيدار كند.
قرآن مىگويد: او وارد بتخانه شد «مخفيانه نگاهى به معبودانشان كرد و از روى تمسخر گفت: چرا (از اين غذاها) نمىخوريد»! (فَراغَ إِلى آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ).
(آيه 92)- سپس افزود: اصلا «چرا سخن نمىگوئيد»؟ چرا لال و دهن بسته هستيد! (ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ).
(آيه 93)- «سپس به سوى آنها رفت (آستين را بالا زد تبر را به دست گرفت) و ضربهاى محكم با دست راست بر پيكر آنها فرود آورد» و جز بت بزرگ، همه را درهم شكست (فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ).
و چيزى نگذشت كه از آن بتخانه آباد و زيبا ويرانهاى وحشتناك ساخت.
(آيه 94)- بتپرستان به شهر بازگشتند و به سراغ بتخانه آمدند، چه منظره وحشتناك و بهتآورى! لحظاتى چند مات و مبهوت، خيره خيره به آن ويرانه نگاه كردند. سپس سكوت جاى خود را به خروش و نعره و فرياد داد ... چه كسى اين كار را كرده؟ كدام ستمگر؟! و چيزى نگذشت كه به خاطرشان آمد جوان خداپرستى در اين شهر وجود دارد، به نام ابراهيم «آنها با سرعت به او روى آوردند» (فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ).
-
RE: سوره صافّات [37]
(آيه 95)- نقشههاى مشركان شكست مىخورد: سر انجام ابراهيم را به همين اتهام به دادگاه كشاندند. او را مورد سؤال قرار داده و از او خواستند توضيح دهد.
قرآن شرح اين ماجرا را در سوره انبيا بيان كرده و در اينجا تنها به يك فراز حساس آن قناعت مىكند و آن آخرين سخن ابراهيم با آنان در زمينه باطل بودن بت پرستى است مىگويد: ابراهيم «گفت: آيا چيزى را مىپرستيد كه با دست خود مىتراشيد»؟! (قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ). آيا هيچ آدم عاقلى مصنوع خود را پرستش مىكند؟
(آيه 96)- معبود بايد خالق انسان باشد نه مخلوق او، اكنون درست بنگريد و معبود حقيقى را پيدا كنيد: «خداوند هم شما را آفريده، و هم بتهائى را كه مىسازيد» (وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ).
آسمان و زمين همه مخلوق اويند و زمان و مكان همه از اوست، بايد سر بر آستان چنين خالقى نهاد و او را پرستش و نيايش كرد.
اين دليلى است بسيار قوى و دندان شكن كه هيچ پاسخى در مقابل آن نداشتند.
(آيه 97)- ولى مىدانيم زورگويان و قلدران هرگز با منطق و استدلال آشنا نبودهاند، و چون پيشرفت اين منطق توحيدى را مزاحم منافع خويش مىديدند با منطق زور و سرنيزه و آتش به ميدان آمدند، تكيه بر قدرت خويش كردند «گفتند:
بناى مرتفعى براى او بسازيد (و در ميان آن آتش بيفروزيد) و او را در جهنمى از آتش بيفكنيد»! (قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ).
(آيه 98)- در اينجا قرآن به ريزه كاريها و جزئيات اين مسأله كه در سوره انبيا آمده است اشاره نمىكند، تنها در يك جمع بندى فشرده و جالب پايان اين ماجرا را چنين بيان مىكند: «آنها طرحى براى نابودى ابراهيم ريخته بودند، ولى ما آنان را پست و مغلوب ساختيم» (فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ).
-
RE: سوره صافّات [37]
(آيه 99)- ابراهيم (ع) از اين مهلكه به سلامت بيرون آمد، و چون رسالت خود را در بابل پايان يافته مىديد تصميم بر مهاجرت به اراضى مقدس شام گرفت «و گفت: من به سوى پروردگارم مىروم، او مرا هدايت خواهد كرد» (وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ).
بديهى است خداوند مكانى ندارد اما مهاجرت از محيط آلوده به محيط پاك و سرزمين انبيا مهاجرت به سوى خداست.
(آيه 100)- و در اينجا نخستين تقاضايش از خدا كه در آيات فوق منعكس است تقاضاى فرزند صالح بود، فرزندى كه بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد، و برنامههاى نيمه تمامش را به پايان برساند، اينجا بود كه عرض كرد: «پروردگارا! به من از صالحان [فرزندان صالح] ببخش» (رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ).
خداوند نيز اين دعا را مستجاب كرد، و فرزندان صالحى همچون «اسماعيل» و «اسحاق» به او مرحمت فرمود.
-
RE: سوره صافّات [37]
(آيه 101)- ابراهيم در قربانگاه! در اينجا سخن از اجابت اين دعاى ابراهيم به ميان آورده، مىگويد: «پس ما او [ابراهيم] را به نوجوانى بردبار و صبور بشارت داديم» (فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ).
در واقع سه بشارت در اين جمله جمع شده است بشارت تولد فرزندى پسر، و بشارت رسيدن او به سنين نوجوانى، و بشارت به صفت والاى حلم.
(آيه 102)- سر انجام فرزند موعود ابراهيم طبق بشارت الهى متولد شد، و قلب پدر را روشن ساخت، دوران طفوليت را پشت سر گذاشت و به سن نوجوانى رسيد.
در اينجا قرآن مىگويد: «پس هنگامى كه با او به مقام سعى و كوشش رسيد» (فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ).
يعنى به مرحلهاى رسيد كه مىتوانست در مسائل مختلف زندگى همراه پدر تلاش و كوشش كند و او را يارى دهد.
به هر حال به گفته جمعى از مفسران، فرزندش در آن وقت سيزده ساله بود كه ابراهيم خواب عجيب شگفت انگيزى مىبيند كه بيانگر شروع يك آزمايش بزرگ ديگر در مورد اين پيامبر عظيم الشأن است، در خواب مىبيند كه از سوى خداوند به او دستور داده شد تا فرزند يگانهاش را با دست خود قربانى كند و سر ببرد.
ابراهيم كه بارها از كوره داغ امتحان الهى سرفراز بيرون آمده بود، اين بار نيز بايد دل به دريا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد.
ولى بايد قبل از هر چيز فرزند را آماده اين كار كند، رو به سوى او كرد و «گفت:
پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح مىكنم، نظر تو چيست»؟! (قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى).
فرزندش كه نسخهاى از وجود پدر ايثارگر بود و درس صبر و استقامت و ايمان را در همين عمر كوتاهش در مكتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روى طيب خاطر از اين فرمان الهى استقبال كرد، و با صراحت و قاطعيت «گفت: پدرم هر دستور دارى اجرا كن» (قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ).
و از ناحيه من فكر تو راحت باشد كه «به خواست خدا مرا از صابران خواهى يافت» (سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ).
اين تعبيرات پدر و پسر چقدر پر معنى است از يك سو پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند سيزده ساله مطرح مىكند و براى او شخصيت مستقل و آزادى اراده قائل مىشود، از سوى ديگر فرزند هم مىخواهد پدر در عزم و تصميمش راسخ باشد.
و به اين ترتيب هم پدر و هم پسر نخستين مرحله اين آزمايش بزرگ را با پيروزى كامل مىگذرانند.
-
RE: سوره صافّات [37]
(آيه 103)- در اين ميان چهها گذشت؟ قرآن از شرح آن خوددارى كرده، و تنها روى نقاط حساس اين ماجراى عجيب انگشت مىگذارد.
بعضى نوشتهاند: فرزند فداكار براى اين كه پدر را در انجام اين مأموريت كمك كند، گفت: پدرم ريسمان را محكم ببند تا هنگام اجراى فرمان الهى دست و پا نزنم، مىترسم از پاداشم كاسته شود! پدر جان! كارد را تيز كن و با سرعت بر گلويم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد!
پدرم! قبلا پيراهنم را از تن بيرون كن كه به خون آلوده نشود، چرا كه بيم دارم چون مادرم آن را ببيند عنان صبر از كفش بيرون رود.
آنگاه افزود: سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعى نديدى پيراهنم را برايش ببر كه باعث تسلى خاطر و تسكين دردهاى اوست، چرا كه بوى فرزندش را از آن خواهد يافت، و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش مىفشارد و سوز درونش را تخفيف خواهد داد.
لحظههاى حساسى فرارسيد ابراهيم كه مقام تسليم فرزند را ديد او را در آغوش كشيد، و هر دو در اين لحظه به گريه افتادند.
قرآن همين اندازه در عبارتى كوتاه و پر معنى مىگويد: «هنگامى كه هر دو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را بر خاك نهاد ...» (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ).
ابراهيم صورت فرزند را بر خاك نهاد و با سرعت و قدرت كارد را بر گلوى فرزند گذارد در حالى كه روحش در هيجان فرو رفته بود، اما كارد برنده در گلوى لطيف فرزند كمترين اثرى نگذارد! ....
ابراهيم در حيرت فرو رفت بار ديگر كارد را به حركت درآورد ولى باز كارگر نيفتاد.
آرى! ابراهيم «خليل» مىگويد: ببر! اما خداوند «جليل» فرمان مىدهد نبر! و كارد تنها گوش بر فرمان او دارد.
-
RE: سوره صافّات [37]
(آيه 104)- اينجاست كه قرآن با يك جمله كوتاه و پر معنى به همه انتظارها پايان داده، مىگويد: در اين هنگام «او را ندا داديم كه: اى ابراهيم!» (وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ).
(آيه 105)- «آن رؤيا را تحقق بخشيدى» و به مأموريت خود عمل كردى (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا).
«ما اين گونه نيكوكاران را جزا مىدهيم» (إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ).
هم به آنها توفيق پيروزى در امتحان مىدهيم، و هم نمىگذاريم فرزند دلبندشان از دست برود.
(آيه 106)- سپس مىافزايد: «اين مسلما همان امتحان آشكار است» (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ).
ذبح كردن فرزند با دست خود، آن هم فرزندى برومند و لايق، براى پدرى كه يك عمر در انتظار چنين فرزندى بوده، كار ساده و آسانى نيست.
و از آن عجيبتر تسليم مطلق اين نوجوان در برابر اين فرمان بود، كه با آغوش باز و با اطمينان خاطر به لطف پروردگار به استقبال ذبح شتافت.
(آيه 107)- اما براى اين كه برنامه ابراهيم ناتمام نماند، و در پيشگاه خدا قربانى كرده باشد و آرزوى ابراهيم برآورده شود، خداوند قوچى بزرگ فرستاد تا به جاى فرزند قربانى كند و سنتى براى آيندگان در مراسم «حج» و سرزمين «منى» از خود بگذارد، چنانكه قرآن مىگويد: «ما ذبح عظيمى را فداى او كرديم» (وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ).
يكى از نشانههاى عظمت اين ذبح آن است كه با گذشت زمان سال به سال وسعت بيشترى يافته، و الآن در هر سال بيش از يك ميليون به ياد آن ذبح عظيم ذبح مىكنند و خاطرهاش را زنده نگه مىدارند.
(آيه 108)- نه تنها خداوند پيروزى ابراهيم را در اين امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلكه خاطره آن را جاويدان ساخت، چنانكه در اين آيه مىگويد: «و نام نيك او را در امتهاى بعد باقى نهاديم» (وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ).
-
RE: سوره صافّات [37]
(آيه 109)- «سلام بر ابراهيم» آن بنده مخلص و پاكباز (سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ).
(آيه 110)- آرى «اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم» (كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ). پاداشى به عظمت دنيا، پاداشى جاودان در سراسر زمان، پاداشى در خور سلام و درود خداوند بزرگ!
ذبيح اللّه كيست؟
آنچه با ظواهر آيات مختلف قرآن هماهنگ است اين است كه ذبيح «اسماعيل» بوده است.
روايات بسيارى نيز در منابع اسلامى آمده است كه نشان مىدهد ذبيح «اسماعيل» بوده است نه اسحاق.
(آيه 111)- ابراهيم بنده مؤمن خدا: اين آيه و دو آيه بعد آخرين آياتى است كه ماجراى ابراهيم و فرزندانش را در اينجا تعقيب و تكميل مىكند.
نخست مىگويد: «او از بندگان با ايمان ماست» (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ).
در حقيقت اين جمله دليلى است بر آنچه گذشت و اين واقعيت را بيان مىكند كه اگر ابراهيم همه هستى و وجود خويش و حتى فرزند عزيزش را يك جا در طبق اخلاص گذارد و فداى راه معبود خويش كرد به خاطر ايمان عميق و قويش بود.
(آيه 112)- سپس به يكى ديگر از مواهب خدا به ابراهيم سخن مىگويد:
مىفرمايد: «ما او را به اسحاق- پيامبرى از شايستگان- بشارت داديم» (وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ).
-
RE: سوره صافّات [37]
(آيه 113)- و در اين آيه، سخن از بركتى در ميان است كه خدا به ابراهيم و فرزندش اسحاق ارزانى داشت، مىفرمايد: «ما به او و اسحاق بركت داديم» (وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ).
بركت در همه چيز، در عمر و زندگى، در نسلهاى آينده، در تاريخ و مكتب و در همه چيز.
اما براى اين كه توهّم نشود كه اين بركت در خاندان ابراهيم جنبه نسب و قبيلهاى دارد بلكه در ارتباط با مذهب و مكتب و ايمان است، در آخر آيه مىافزايد: «و از دودمان آن دو، افرادى بودند نيكوكار و افرادى (كه به خاطر عدم ايمان) آشكارا به خود ستم كردند» (وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ).
و به اين ترتيب آيه فوق به گروهى از يهود و نصارى كه افتخار مىكردند ما از فرزندان انبيا هستيم پاسخ مىگويد كه پيوند خويشاوندى به تنهائى افتخار نيست، مگر اين كه در سايه پيوند فكرى و مكتبى قرار گيرد.
(آيه 114)- مواهب الهى بر موسى و هارون: در اينجا به گوشهاى از الطاف الهى نسبت به «موسى» و برادرش «هارون» اشاره شده، نخست مىگويد: «ما به موسى و هارون منت بخشيديم» و آنها را مرهون نعمتهاى خود ساختيم (وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ).
(آيه 115)- در نخستين مرحله مىفرمايد: و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ نجات داديم» (وَ نَجَّيْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ).
چه اندوهى از اين بزرگتر كه بنى اسرائيل در چنگال فرعونيان جبار و خونخوار گرفتار بودند؟ پسرانشان را سر مىبريدند، و زنانشان را به خدمتكارى و مردان را به بردگى و بيگارى وا مىداشتند.
(آيه 116)- در مرحله دوم مىفرمايد: «و آنها (موسى و هارون و بنى اسرائيل) را يارى كرديم تا (بر دشمنان خود) پيروز شدند» (وَ نَصَرْناهُمْ فَكانُوا هُمُ الْغالِبِينَ).
در آن روز كه لشكر خونخوار فرعونى با قدرت و نيروى عظيم و در پيشاپيش آنها شخص فرعون به حركت درآمد، بنى اسرائيل قومى ضعيف و ناتوان و فاقد مردان جنگى و سلاح كافى بودند، اما دست لطف خدا به يارى آنها آمد، فرعونيان را در ميان امواج دفن كرد، و آنها را از غرقاب رهائى بخشيد و كاخها و ثروت و باغها و گنجهاى فرعونيان را به آنها سپرد.
-
RE: سوره صافّات [37]
(آيه 117)- در سومين مرحله به مواهب معنوى كه خدا به اين قوم از بند رسته عنايت فرمود اشاره كرده، مىگويد: «ما به آن دو كتاب روشنگر داديم» (وَ آتَيْناهُمَا الْكِتابَ الْمُسْتَبِينَ).
آرى «تورات» كتاب مستبين يعنى كتاب روشنگر بود، و به تمام نيازمنديهاى دين و دنياى بنى اسرائيل در آن روز پاسخ مىگفت، همان گونه كه در آيه 44 سوره مائده نيز مىخوانيم: «ما تورات را نازل كرديم كه هم در آن هدايت بود و هم نور و روشنائى».
(آيه 118)- در مرحله چهارم باز به يكى ديگر از مواهب معنوى- موهبت هدايت به صراط مستقيم- اشاره كرده، مىگويد: «و آن دو را به راه راست هدايت نموديم» (وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ).
همان راه راست و خالى از هر گونه كجى و اعوجاج كه راه انبيا و اوليا است، و خطر انحراف و گمراهى و سقوط در آن وجود ندارد.
(آيه 119)- در پنجمين مرحله به سراغ تداوم مكتب و بقاى نام نيك آنها رفته، مىگويد: «و نام نيكشان را در اقوام بعد باقى گذارديم» تا به عنوان دو اسوه شناخته شوند، و مردم جهان از روش و تاريخ آنان الهام گيرند (وَ تَرَكْنا عَلَيْهِما فِي الْآخِرِينَ).
(آيه 120)- در ششمين مرحله سخن از سلام و درود خداوند بر موسى و هارون است مىفرمايد: «سلام بر موسى و هارون» (سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ).
سلامى كه رمز سلامت در دين و ايمان، در اعتقاد و مكتب، و در خط و مذهب است.
سلامى كه بيانگر نجات و امنيت از مجازات و عذاب اين جهان و آن جهان است.
(آيه 121)- و در هفتمين و آخرين مرحله به جزا و پاداش بزرگ خود به آنها پرداخته، مىگويد: آرى! «ما اين چنين نيكوكاران را پاداش مىدهيم» (إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ).
اگر آنها به اين افتخارات نائل شدند بىدليل نبود، آنها محسن بودند، مؤمن و مخلص و فداكار و نيكوكار، و چنين كسانى بايد مشمول اين همه پاداش شوند.