(آيه 64)- و براى اين كه انديشه آنها را از افق زندگى محدود فراتر برد و جهان وسيعترى در برابر ديد عقل آنها بگشايد در اين آيه چگونگى زندگى دنيا را در مقايسه با زندگى جاويدان سراى ديگر در يك عبارت كوتاه و بسيار پر معنى چنين بيان مىكند: «اين زندگى دنيا جز لهو و لعب چيزى نيست» جز سرگرمى و بازى مطلبى در آن يافت نمىشود (وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ).
«و سراى آخرت زندگى واقعى است اگر آنها مىدانستند» (وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ).
بديهى است قرآن هرگز نمىخواهد با اين تعبير ارزش مواهب الهى را در اين جهان نفى كند، بلكه مىخواهد با يك مقايسه صريح و روشن ارزش اين زندگى را در برابر آن زندگى مجسم سازد، علاوه بر اين به انسان هشدار دهد كه «اسير» اين مواهب نباشد، بلكه «امير» بر آنها گردد، و هرگز ارزشهاى اصيل وجود خود را با آنها معاوضه نكند.
(آيه 65)- در مرحله سوم به سراغ فطرت و سرشت انسانى و تجلى نور توحيد در بحرانىترين حالات، در درون جان انسانها مىرود و ضمن مثال بسيار گويايى مىفرمايد: «هنگامى كه بر كشتى سوار مىشوند خدا را با اخلاص كامل مىخوانند (و غير او از نظرشان محو مىشود) اما هنگامى كه آنها را از طوفان و گرداب رهايى مىبخشد و به خشكى مىرساند باز مشرك مىشوند»! (فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ).
آرى! شدايد و طوفانها زمينهساز شكوفايى فطرت آدمى است، چرا كه نور توحيد در درون جان همه انسانها نهفته است. تعليمات غلط و غفلت و غرور، مخصوصا به هنگام سلامت و وفور نعمت، پردههايى بر آن مىافكند، اما طوفانهاى حوادث اين پردهها را مىدرد و آن نقطه نورانى آشكار مىشود.