به جهنم که برادرم شهید بشه!
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: به جهنم که برادرم شهید بشه!

  1. #1
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    به جهنم که برادرم شهید بشه!

    به جهنم که برادرم شهید بشه!

    من هم بلند شدم و ضمن معرفی خودم و سمتم توضیحاتی را ایراد کردم و سئوالاتی را هم که آقای علایی می پرسید جواب دادم. بعد از من علی برادرم بلند شد و خودش را معرفی کرد.آقای علایی پرسید: «شما با محمد میرزایی چه کاره هستید؟»


    به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق ، آن چه خواهید خواند ، خاطره ایست از برادر محمد میرزایی ، از فرماندهان لشکر 41 ثارالله در سال های دفاع مقدس:

    در عملیات بدر گردان 410 و 422 همزمان تشکیل شد این دو گردان به عنوان گردان های غواص سازماندهی شده بودند اما آموزش های خاکی هم می دیدند.

    فرمانده گردان 410 شهید رضا عباس زاده بود و فرمانده گردان 422 هم شهید حاج احمد امینی بود.
    موقعی که من به مقر لشکر رسیدم شهید عباس زاده گفت: « حالا که آمدی در قسمت رزم باید بیایی داخل گردان خودمان» اما حاج قاسم می گفت نمی شود باید بیایی مدیر داخلی را بگردانی.
    گفتم: «من یک نفر را پیدا می کنم و خودم می روم» و محمدرضا رمضانی را که از بچه های نوق بود به عنوان مدیر داخلی معرفی کردم و خودم رفتم داخل گردان 410 و فرمانده گروهان ویژه گردان رضا عباس زاده شدم و از اینجا بود که با شهید حاج علی محمدی آشنا شدم.
    برادرم علی هم فرمانده گروهان ویژه گردان 422 که حاج احمد تشکیل داده بود شد.

  2. #2
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    RE: به جهنم که برادرم شهید بشه!


    ما برای عملیات بدر آماده شدیم. قبل از عملیات جلسه ای با حضور آقای علایی فرمانده قرارگاه نوح برگزار شد. در این جلسه فرمانده لشکرهایی که قرار بود در عملیات حضور داشته باشند شرکت داشتند و هر لشکر 2 تا فرمانده گردان خط شکن و هر گردان فرمانده گروهان ویژه اش همراهش بود تا بیایند و درباره محور خود توضیح دهند.

    فرمانده لشکرها صحبت خود را کردند. فرمانده گردان ها هم همین طور. نوبت لشکر ثارالله رسید. حاج قاسم محور عملیاتی را توضیح داد و حاج رضا عباس زاده و حاج احمد امینی هم توصیحات لازم را دادند.

    من هم بلند شدم و ضمن معرفی خودم و سمتم توضیحاتی را ایراد کردم و سئوالاتی را هم که آقای علایی می پرسید جواب دادم. بعد از من علی برادرم بلند شد و خودش را معرفی کرد.
    آقای علایی پرسید: «شما با محمد میرزایی چه کاره هستید؟»
    علی گفت: «ما برادریم.»

    آقای علایی هم به حاج قاسم ایراد گرفت و گفت: «شما آمده اید دو تا برادر را گذاشتید فرمانده گروهان ویژه فکر نکردید که اگر یکی از برادرها در حین عملیات، اسیر یا شهید شود در روحیه آن یکی برادر تاثیر می گذارد و نمی تواند ماموریتش را درست انجام دهد ... »

    هنور حرف آقای علایی تمام نشده که علی برادرم گفت: «ما مثل شما ستادی ها نیستیم ما می رویم جلو، به جهنم که برادرم شهید بشه مگر من برای برادرم آمدم جبهه؟!»

    همه زدند زیر خنده. آقای علایی هم رو به حاج قاسم گفت: حرف حقی بود. ما ستادی هستیم و او درست می گوید.
    -پایان-

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •