اشعار طنز
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: اشعار طنز

  1. #1
    کاربر کانون
    تاریخ عضویت
    May 2012
    نوشته ها
    17
    می پسندم
    13
    مورد پسند : 34 بار در 14 پست
    میزان امتیاز
    24

    مناظره با جناب خر

    روزی به رهی مرا گذر بود
    خوابیده به ره جناب خر بود

    از خر تو نگو که چون گهر بود
    چون صاحب دانش و هنر بود

    گفتم که جناب در چه حالی
    فرمود که وضع باشد عالی

    گفتم که بیا خری رها کن
    آدم شو و بعد از این صفاکن

    گفتا که برو مرا رها کن
    زخم تن خویش را دوا کن

    خر صاحب عقل و هوش باشد
    دور از عمل وحوش باشد

    نه ظلم به دیگری نمودیم
    نه اهل ریا و مکر بودیم

    راضی چو به رزق خویش بودیم
    از سفرۀ کس نان نه ربودیم

    دیدی تو خری کشد خری را؟
    یا آنکه برد ز تن سری را؟

    دیدی تو خری که کم فروشد ؟
    یا بهر فریب خلق کوشد ؟

    دیدی تو خری که رشوه خوار است؟
    یا بر خر دیگری سوار است؟

    دیدی تو خری شکسته پیمان؟
    یا آنکه ز دیگری برد نان؟

    دیدی تو خری حریف جوید؟
    یا مرده و زنده باد گوید؟

    دیدی تو خری که در زمانه؟
    خرهای دیگر پیش روانه

    یا آنکه خری ز روی تزویر
    خرهای دیگر کشد به زنجیر؟

    هرگز تو شنیده ای که یک خر؟
    با زور و فریب گشته سرور

    خر دور ز قیل و قال باشد
    نارو زدنش محال باشد

    خر معدن معرفت کمال است
    غیر از خریت ز خر محال است

    تزویر و ریا و مکر و حیله
    منسوخ شدست در طویله

    دیدم سخنش همه متین است
    فرمایش او همه یقین است

    گفتم که ز آدمی سری تو
    هرچند به دید ما خری تو

    بنشستم و آرزو نمودم
    بر خالق خویش رو نمودم

    ای کاش که قانون خریت
    جاری بشود به آدمیت
    ویرایش توسط امیرحسین : 06-26-2012 در ساعت 12:36 PM

  2. 2 کاربر پست زهرا عزیز را پسندیده اند .

    پرواز (06-28-2012), امیرحسین (08-13-2012)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •