-
حمایتهای ابوطالب پدر بزرگوار علی(علیهالسلام) در این ماجرا، نیز بسیار مهم است، از جمله، هنگامی که ابولهب با استهزاء و درشتگوییها و تهدیدهایش مجلس را ترک کرد، ابوطالب به ا و گفت: «وَاللهُ لَنَمَنِّعَنَّهُ ما بَقَینا؛ سوگند به خدا تا زنده هستم از محمد(صلی الله علیه و آله) دفاع میکنیم و گزند دشمن را از او خواهیم کرد.»[۱۵]
همراهی علی(علیهالسلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله) در دو هجرت موقت
هنگامی که ابوطالب پدر بزرگوار علی(علیهالسلام) در سال دهم بعثت در مکه از دنیا رفت، آزار مشکران نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) بیشتر شد، چرا که دیگر ا بوطالب نبود تا از آنها جلوگیری نماید.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای حفظ جان خود، دوبار از مکه هجرت موقت کرد، یک بار به سوی طائف رفت و در آنجا ده روز و به گفته بعضی چهل روز ماند و مردم را به اسلام دعوت کرد، ولی هیچ کس دعوت آن حضرت را نپذیرفت، بلکه به تحریک زراندوزان مشرک و مغرور، عدهای مزدور آن حضرت را سنگباران کردند و آن حضرت با پای خون آلود از طائف بیرون آمد. در این سفر خطیر، حضرت علی(علیهالسلام) و زید بن حارثه، پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همراهی میکردند.[۱۶] . آری! حضرت علی(علیهالسلام) در چنان شرائطی همراه پیامبر(صلی الله علیه و آله) هجرت کرد، تا یار و یاور ا و باشد و او را تنها نگذارد.
همچنین نقل شده؛ آن حضرت، پس از وفات ابوطالب، به هجرت دیگری نیز دست زد، به او وحی شد: «از مکه بیرون برو زیرا یاور تو از دنیا رفته است.» آن حضرت همراه حضرت علی(علیهالسلام) از مکه خارج شد و به میان قبیله بنی عامر بن صعصعه رفت و خود را به آنها معرفی کرد و از آن ها درخواست یاری نمود و آیات قرآن را برای آن ها خواند، ولی آنها دعوت آن حضرت را نپذیرفتند، آن بزرگوار ده روز به ا ین هجرت، که نخستین هجرت آن حضرت بود، ادامه داد.[۱۷]
پی نوشت:
[۱۵] - الغدیر: ج ۷، ص ۳۵۴.
[۱۶] - شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید: ج ۱۴، ص ۹۶ و ج ۴، ص ۱۲۸.
[۱۷] - همان: ج ۴، ص ۱۲۸.
-
در این هجرت نیز، علی(علیهالسلام) پیامبر(صلی الله علیه و آله) را تنها نگذاشت و همسفر و همیار استوار و مخلص و مهربانی با آن حضرت بود.
بر همین اساس است که «ابن ابی الحدید» دانشمند معروف اهل تسنن در ضمن اشعاری میگوید:
«وَ لَولا اَبوُطالِبٍ وَابنِهِ لَما مُثِّلَ الدّین شَخصاً فَقاماً»
اگر ابوطالب و پسرش علی(علیهالسلام) نبودند، ستون دین اسلام برپا نمیشد، آنها هر دو برای استواری دین قیام کردند.[۱۸]
فداکاری و جانبازی علی(علیهالسلام) در شعب ابی طالب
هنگامی که مشرکان مکه از هر راه و وسیلهای برای جلوگیری از پیامبر(صلی الله علیه و آله) وارد شدند ولی نتیجه نگرفتند، تصمیم گرفتند آن حضرت و بستگان او از بنیهاشم را در شعب ابوطالب [که درهای در پشت کوه ابوقبیس بود و خانههای بنی هاشم در آنجا قرار داشت] محاصره شدید اقتصادی نمایند تا آنها از شدت گرسنگی و تشنگی بمیرند. مشرکان در این مورد قطعنامهای نوشتند و هشتاد نفر آن را امضاء کردند و آن را در میان پارچهای نهاده و در داخل کعبه آویختند. محاصره در آغاز محرم سال هفتم بعثت شروع شد و حدود دو یا سه سال ادامه یافت، در این مدت بر بنی هاشم و زنان و کودکان آنها بسیار سخت گذشت، گاهی مخفیانه بعضی به آنها غذا میرساندند...
پی نوشت:
[۱۸] - همان: ج ۱۴، ص ۸۴.
-
یکی از امور مهم در ماجرای محاصره این بود که ابوطالب پدر بزگوار علی(علیهالسلام) شب و روز در فکر نگهبانی پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود، شبها مکرر بستر او را عوض میکرد و غالبا فرزندش علی(علیهالسلام) را در بستر او میخوابانید و او را در جای دیگر، تا مبادا بستر آن حضرت شناخته گردد و مشرکان با مکر و نیرنگ به آن حضرت، آسیب برسانند یا از بالای کوه ابوقبیس به سوی بستر ا و سنگ پرتاب کنند. حضرت علی(علیهالسلام) با کمال شهامت و خلوص در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) میخوابید و جان خود را فدای آن حضرت میکرد.[۱۹]
ابن ابی الحدید در این باره مینویسد: «ابوطالب غالبا در مورد شبیخون دشمن و آسیبرسانی شبانه به پیامبر(صلی الله علیه و آله) در هراس بود، شب از خواب برمیخاست و پسرش علی(علیهالسلام) را در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) میخوابانید.»۳
صبر و استقامت علی(علیهالسلام) در شعب ابی طالب
ماجرای محاصره اقتصادی در شعب ابیطالب، آن هم بیش از دو سال، در درهای سوزان، بدون وسیله، بسیار طاقت فرسا بود. برای درک این مطلب به روایت زیر توجه کنید: در آن دره سوزان، فشار گرسنگی به حدی رسید که سعد وقاص میگوید: «شبی از دره بیرون آمدم در حالی که از شدت گرسنگی، تمام نیرویم را از دست داده بودم، ناگهان پوست خشکیده شتری را دیدم، آن را برداشتم و شستم و سوزاندم و کوبیدم و با آب مختصری خمیر کردم و خوردم و از این طریق سه روز به سر بردم.»[۲۰]
پی نوشت:
[۱۸] - همان: ج ۱۴، ص ۸۴.
[۱۹]و۳ – بحارالانوار: ج ۳۵، ص ۹۳ – الائمه الاثنی عشر (هاشم معروف):ج ۱، ص ۱۶۱ و ۱۶۲.
[۲۰] - سیره ابن هشام: ج ۱، ص ۳۷۹ – تاریخ طبری: ج ۲، ص ۷۹.
-
آری! ابوطالب و پسرش علی(علیهالسلام) به خاطر حمایت از پیامبر(صلی الله علیه و آله) در چنین فشاری قرار گرفت، ولی دست از حمایت او برنداشت، آیا عاملی جز «ایمان و اخلاص» میتوانست، ابوطالب و امثال او را این گونه پایدار نگهدارد؟
در چنین شرایطی جان علی(علیهالسلام) بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) از همه بیشتر در خطر بود، زیرا برای حفظ پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بستر آن حضرت میخوابید، هر لحظه احتمال میرفت که از بالا و کمرگاه کوه ابوقبیس، سنگ بزرگی به سوی آن بستر پرتاب گردد و یا با شبیخون جلّادان مشرک، به آن بستر هجوم شود، شبی علی(علیهالسلام) به پدرش گفت: انی مقتول؛ من کشته شدنی هستم.
ابوطالب با اشعاری، فرزندانش را به صبر و مقاومت دعوت کرد، حضرت علی (علیه السلام) با اشعار زیر به پدر پاسخ داد:
اتامرونی بالصبر فی نصر احمد و والله ما قلت الذی قلت جازعا
و لکننی احببت ان تری نصرتی و تعلم انی لم ازل لک طائعا
و سعیی لوجه الله فی نصر احمد نبی الهدی المحمود طفلا و یافعا
آیا در یاری پیامبر(صلی الله علیه و آله) به من دستور استقامت میدهی؟ سوگند به خدا آنچه گفتم از بی صبری نبود.
ولی دوست داشتم یاری مرا بنگری و بدانی که من همیشه فرمانبر شما بودهام [و در عین آنکه مرگ را در چشم خود میبینم در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) میخوابم.]
و کوشش من از کودکی تا جوانی برای خدا، در یاری احمد، پیامبر راهنما و ستوده، بوده است.[۲۱]
پی نوشت:
[۲۱] - بحارالانوار: ج ۳۵، ص ۹۳ – شرح نهج البلاغه: ج ۱۴، ص ۶۴ (با اندکی تفاوت).
-
خوابیدن علی(علیهالسلام) در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) در شب هجرت
یکی از افتخارات زندگی حضرت علی(علیهالسلام) اینکه آن حضرت در شب هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مدینه، در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) خوابید، شرح کوتاه اینکه: مشرکان از هر راهی وارد شدند، نتوانستند از پیشروی پیامبر(صلی الله علیه و آله) جلوگیری کنند، سرانجام سران آنها در مجلس شورای خود «دارالندوه» به گرد هم نشستند و هر کسی چیزی گفت، سرانجام رأیشان بر این شد که: «از هر قبیلهای یک نفر شجاع، انتخاب شود، انتخاب شدگان[۲۲] شبانه خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را محاصره کردند و به بسترش حمله کردند و او را بکشند و اگر بنی هاشم خون بهای او را مطالبه کردند، خون بهای او را همه قبایل بپردازند.»
آن شب فرا رسید؛ بیست و پنج نفر از جلادان و مزدوران خون آشام مشرکان که تعدادشان زیاد بود، اطراف خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را محاصره نمودند، جبرئیل از طرف خداوند، ماجرا را به پیامبر(صلی الله علیه و آله) خبر داد و آن حضرت را مأمور به هجرت کرد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله)، علی(علیهالسلام) را طلبید و ماجرا را به او گفت و به او فرمود: «امشب در بستر من بخواب» [خوابیدن علی(علیهالسلام) در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله)، موجب آن میشد که مشرکان گمان برند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بستر خوابیده و پیامبر(صلی الله علیه و آله) با این تاکتیک، هجرت نماید و از گزند مشرکان نجات یابد و نیز علی(علیهالسلام) در غیاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) امانتهای مردم را که در حضور پیامبر(صلی الله علیه و آله) بود به صاحبانش رد کند.]
پی نوشت:
[۲۲] - آنها ۲۵ نفر از ۲۵ قبیله یا ۱۵ نفر از ۱۵ قبیله بودند (بحارالانوار: ج ۱۹، ص ۵۴ و ۷۲).
-
هنگامی که علی(علیهالسلام) از توطئه مشرکان باخبر شد، از اینکه پیامبر مهربان (صلی الله علیه و آله) در چنین خطری قرار گرفته، گریه کرد و هنگامی که شنید پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او میفرمایند: «در رختخواب من بخواب»، آرامش یافت و عرض کرد: «اَو تُسلَم اَنتَ یا رَسوُلَ اللهِ اِن فَدَیتُکَ بِنَفسی؛ ای رسول خدا! آیا اگر من جانم را قربانت کنم، تو سالم میمانی؟»
پیامبر(صلی الله علیه و آله): آری، پروردگارم چنین به من وعده داده است.»
علی(علیهالسلام) شاد شده و هر گونه پریشانی از وجودش برطرف گردید.
در روایت دیگر آمده، علی(علیهالسلام) عرض کرد: «اَو تُسَلِّمنَ بِمَبیتِی هُناکَ یا نَبِیَّ الله؛ ای پیامبر خدا!آیا با خوابیدن من در بسترت، تو قطعا سالم میمانی؟»[۲۳]
پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری.
در این هنگام علی(علیهالسلام) از خوشحالی خندید و با اشاره سر به طرف زمین، سجده شکری بجا آورد.[۲۴]
علی(علیهالسلام) در این هنگام با کمال شجاعت و قوت قلب، در بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) خوابید و روپوش سبزرنگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) را به روی خود کشید.
جوانان قلدر و انتخاب شده مشرکان، اطراف خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) را محاصره نمودند و از بالای دیوار به داخل خانه نگاه میکردند، در ظاهر میدیدند که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در بسترش خوابیده است، ولی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در میان آنها یا قبل از محاصره آنها، از خانه خارج شده بود.
هنگامی که وقت هجوم فرا رسید، دسته جمعی با شمشیرهای کشیده وارد خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) شدند و کنار بستر آن حضرت آمدند، ناگاه دیدند علی(علیهالسلام) از بستر برجهید، مشرکان تا چهره علی(علیهالسلام) را دیدند، حیران شدند و گفتند: «محمد کجا است؟» علی(علیهالسلام) فرمود: «مگر او را به من سپرده بودید که از من سراغ او را میگیرید؟»[۲۵]
پی نوشت:
[۲۳] - الائمه الاثنی عشر (هاشم معروف): ج ۱،ص ۱۶۵.
[۲۴] - بحارالانوار: ج ۱۹، ص ۵۴ و ۶۰.
[۲۵] - تاریخ طبری: ج ۲، ص ۹۷.
-
درگیری شدید علی(علیهالسلام) با مهاجمان
مطابق بعضی از روایات، آن شب همچنان خانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) در محاصره بود تا آنگاه که سفیده سحر دمید، آنها دیدند با روشن شدن هوا شناخته و رسوا میشوند به طرف بستر پیامبر(صلی الله علیه و آله) حمله کردند، علی(علیهالسلام) دید جمعی شمشیرها از نیام برکشیدهاند و در پیشاپیش آنها «خالد بن ولید» با شمشیری بران به پیش میآید، حضرت علی(علیهالسلام) با سرعتی عجیب به سوی خالد پرید و خالد را غافلگیر کرد و دستش را گرفت و آنچنان فشار داد که نعره و فغان خالد بلند شد، علی(علیهالسلام) شمشیر خالد را گرفت و به یورشیان حمله کرد که آنها همچون رمیدن حیوانات، به وسط حیاط رمیدند، ناگاه دیدند علی(علیهالسلام) به آنها حمله کرده است، گفتند: «ما به تو کاری نداریم، رفیق تو (محمد) کجا است؟» علی(علیهالسلام) پاسخ داد: من از او خبری ندارم. [۲۶]
پی نوشت:
[۲۶] - بحارالانوار: ج ۱۹، ص ۶۱ و ۶۲.
-
تماسهای مخفیانه علی(علیهالسلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله)
هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از مکه خارج شد، در مسیر راه ابوبکر را دید و با هم به «غار ثور» که در نقطه جنوب مکه قرار گرفته رفتند و سه شب در آنجا پنهان شدند، مشرکان برای یافتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) بسیج شدند و برای یابنده، صد شتر را به عنوان جایزه تعیین نمودند.
در چنین شرایطی، حضرت علی(علیهالسلام) شبانه به «غار ثور» رفت و آمد میکرد و برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) آب و غذا میبرد و در مورد فراهم کردن وسایل هجرت به مدینه، با هم سخن میگفتند.
حضرت علی(علیهالسلام) در احتجاج و استدلال خود در ماجرای شورا، بعد از فوت عمر، به این سابقه درخشان خود اشاره کرده و میفرماید: «نَشَدتُکُم بِاللهِ هَل فیکُم اَحَدٌ کانَ یَبعَثُ اِلی رَسوُلِ اللهِ(صلی الله علیه و آله) الطَّعام وَ هُوَ فِی الغارِ وَ یُخبِرهُ غَیرِی؛ شما را به خدا سوگند میدهم آیا در میان شما هیچ کس جز من هست که در آن هنگام که پیامبر(صلی الله علیه و آله) در غار بود، برای او غذا ببرد و اخبار مکه را به آن حضرت گزارش دهد؟»
همه حاضران اقرار کردند که: « نه، جز تو کسی این کار را نکرد.»[۲۸]
در یکی از شبها که علی(علیهالسلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله) در غار ملاقات کرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به علی(علیهالسلام) دستور داد که دو شتر برای حرکت به سوی مدینه فراهم کند و فردا در روز روشن در مکه با صدای بلند اعلام کند که هر کس نزد محمد(صلی الله علیه و آله) امانتی دارد یا از او طلبکار است، بیاید و پس بگیرد. سپس مقدمات سفر «فَواطم» (۱ـ فاطمه بنت اسد مادر علی(علیهالسلام) ۲ـ فاطمه زهرا(سلام الله علیها) ۳ـ فاطمه دختر زبیر بن عبدالمطلب) و کسانی از بنی هاشم را که به هجرت تمایل دارند، فراهم نماید.[۲۹]
حضرت علی(علیهالسلام) در آن شرایط سخت همه این دستورها را با کمال شجاعت و دلاوری انجام داد و در آن سه روز و سه شب، از خاندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) سرپرستی نمود.
پی نوشت:
[۲۸] - احتجاج طبرسی: ج ۱، ص ۲۰۴.
[۲۹] - تاریخ طبری: ج ۲، ص ۱۰۴ – بحارالانوار: ج ۱۹، ص ۵۷ و ۸۴.
-
هجرت علی(علیهالسلام) به مدینه و ملاقات او در «قبا» با پیامبر(صلی الله علیه و آله)
پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) جلوتر با همراهان به سوی مدینه حرکت نمود و در روز دوشنبه ۱۲ ماه ربیع الاول به دهکده «قبا» که در آن وقت در دو فرسخی مدینه قرار داشت رسید، در آنجا تا آخر هفته به انتظار ورود حضرت علی(علیهالسلام) باقی ماند، حضرت علی(علیهالسلام) در دل شب از طریق «ذی طوی» با همراهان از مکه به سوی مدینه حرکت کردند.
جاسوسان قریش، هجرت دسته جمعی علی(علیهالسلام) و همراهانش را به مشرکان خبر دادند، گروهی از مشرکان برای برگرداندن علی(علیهالسلام) و همراهان حرکت نمودند و در محل «ضجنان» با آن حضرت روبرو شدند، سخنان زیادی بین آنها رخ داد و سرانجام دشمن میخواست حمله کند، حضرت علی(علیهالسلام) چارهای جز دفاع ندید و با قاطعیت اعلام کرد: «هر کس میخواهد قطعه قطعه شود نزدیک آید.» مأموران قریش، هشدار علی(علیهالسلام) را جدی گرفتند و از راهی که آمده بودند، بازگشتند. حضرت علی(علیهالسلام) و همراهان به راه خود ادامه دادند و آن راه طولانی بین مکه و مدینه را به سختی پیمودند، به طوری که وقتی به دهکده «قبا» رسیدند، پاهایش مجروح و خون آلود شده بود.
پیامبر(صلی الله علیه و آله) به استقبال علی(علیهالسلام) شتافت و او را در آغوش گرفت و هنگامی که پاهای مجروح علی(علیهالسلام) را دید، چشمانش پر از اشک شد.[۳۰] به این ترتیب علی(علیهالسلام) و همراهان پس از سه روز، به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ملحق شدند و از آن پس فصل جدید زندگی علی(علیهالسلام) با پیامبر(صلی الله علیه و آله) در مدینه آغاز گردید که در صفحات بعد به ذکر نمونههایی از این زندگی درخشان خواهیم پرداخت.
پی نوشت:
[۳۰] - کامل ابن اثیر: ج ۲، ص ۷۵ – اعلام الوری: ص ۱۹۲.
-
علی (علیهالسلام) در مدینه
پس از آنکه مسجد مدینه ساخته شد، یاران پیامبر(صلی الله علیه و آله) در کنار مسجد، خانههای خود را بنا کردند و درهای خانههای خود را به داخل مسجد باز کردند، اما مدتی بعد پیامبر فرمود: خداوند بزرگ به من دستور داده است که تمام درهایی که به مسجد باز میگردد ببندم، جز در خانه علی(علیهالسلام) و من هرگز از پیش خود بر بسته شدن دری یا باز ماندند آن دستور نمیدهم، من دراین مسایل پیرو فرمان خدا هستم.[۳۱] آری علی همواره مرتبط با مسجد بود؛ او خانه زاد حرم الهی و مسجد بود واز روز نخست فرزند آن خانه بود و شهادتش نیز در مسجد بود.
تمام یاران رسول خدا این موضوع را فضیلت بزرگی برای علی(علیهالسلام) تلقی کردند. خلیفه دوم بعدها آرزو میکرد: ای کاش یکی از آن سه فضیلتی که نصیب علی(علیهالسلام) شد نصیب او میشد و آن سه فضیلت این بود:
ـ پیامبر(صلی الله علیه و آله) دختر خود را به عقد علی(علیهالسلام) درآورد.
ـ تمام درهایی که به مسجد باز میشد بست، جز در خانه علی(علیهالسلام) .
ـ در جنگ خیبر پیامبر پرچم را به دست علی(علیهالسلام) داد.[۳۲]
حضرت امیر(علیهالسلام) تمام آیات قرآن را، چه آنها که در مکه و چه آنها که در مدینه نازل شده بود، ضبط مینمود. از این جهت یکی از کاتبان وحی و حافظان قرآن به شمار میرفت.
امیرمؤمنان(علیهالسلام) در بیست و شش عزوه از بیست و هفت عزوه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همراه پیامبر بود و پرچمدار سپاه اسلام بود و بسیاری از کشتههای دشمن به دست توانای او به قتل رسیدند. فقط در غزوه تبوک به فرمان پیامبر برای خنثی کردن فتنه منافقان در مدینه باقی ماند. نقش علی(علیهالسلام) در نبردهای صد راسلام به قدری تعیین کننده و آشکار بود که دشمنان آن حضرت نیز بدان اعتراف کردهاند، تا جایی که گفتهاند اگر نبود شمشیر علی بن ابیطالب(علیهالسلام) اسلام هرگز چنین رشد نمییافت. عمر میگفت: «والله لو لا سیفه لما قام عمود الدین؛[۳۳] به خدا سوگند، اگر شمشیر علی نبود هرگز عمود اسلام برپا نمیشد.»[۳۴]
پی نوشت:
[۳۱] - مسند احمد: ج ۳، ص ۳۶۹.
[۳۲] - مسند احمد: ج ۲، ص ۲۶.
[۳۳] - ابن ابی الحدید: شرح نهج البلاغه: ج ۱۲، ص ۸۲.
[۳۴] - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه: ج ۱۲، ص ۸۲.