قسمت اول - صفحه 2
صفحه 2 از 5 نخستنخست 1234 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 46

موضوع: قسمت اول

  1. #11
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: قسمت اول

    « وَبِوَجْهِكَ الْبَاقِى بَعْدَ فَنَاءِ كُلِّ شَىْء »

    « و از تو درخواست مى كنم به ذاتت كه پس از فناء همه چيز باقى است » .

    ذات مقدس او عين هستى است . هستى او ازلى ، ابدى و سرمدى است . او هميشه و همواره بوده و هست و چيزى در جنب او نبوده و نيست . به اراده ى حكيمانه اش همه چيز را به وجود آورد در حالى كه از همه چيز بى نياز است . مدت عمر همه چيز پايان مى گيرد و او هميشه و همواره خواهد بود .

    چيزى در جهان هستى از خودش حيات مستقل ندارد ، حيات او رشحه اى از نفخه ى الهى است ، پس قابليت فنا در همه چيز حتمى است . فنا ، از صفات نقص ، و بقا ، از صفات كمال است ، در نتيجه كمال مطلق بقاء مطلق دارد ، و فنا مُهريست كه بر پيشانى تمام موجودات و بر دفتر حيات همه چيز خورده است .

  2. #12
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: قسمت اول

    « وَبِأَسْمَائِكَ الَّتِى مَلاََتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَىْء »

    « و از تو درخواست مى كنم به اسمائت كه پايه هاى همه چيز را پر كرده » .

    رحمت واقعى ، لطف حقيقى ، علم ذاتى ، عدل عينى و قدرت فعلى پايه هاى همه چيز را پر كرده و به عبارت ديگر : هر چيزى جلوه گاه خالقيّت ، بارئيّت ، مصوّريت ، علم ، بصيرت ، عدل ، حكمت ، رحمت و رأفت حقيقى حضرت حق است .

    در يكى از دعاهاى وارده از معصوم بنام دعاى سمات مى خوانيم :
    « خدايا ! از تو درخواست مى كنم به نام بزرگت ، نام بزرگتر ، عزيزتر ، برجسته تر ، باارزش تر ، كه چون براى باز شدن درهاى بسته ى آسمان به آن خوانده شوى به رحمت باز شود و هنگامى كه براى گشايش تنگناهاى درهاى زمين خوانده شوى گشوده گردد و زمانى كه براى آسانى سختى ها خوانده شوى آسان شود و وقتى براى زنده شدن مردگان به آن خوانده شوى زنده شوند و چون براى برطرف شدن تنگدستى و پريشانحالى خوانده شود ، برطرف گردد . . . » .

    آنچه كه امور بيان شده در اين دعا را تحقق مى دهد ، لفظ « قدرت » كه مركّب از « قاف » و « دال » و « را » و « تا » است ، نيست ; بلكه حقيقت قدرت و عين قدرت است .

    اسمائى كه پايه هاى « كل شىء » را پر كرده اند در حقيقت حقايق موجوده هستند كه در قرآن و روايات از آنها تعبير به اسماء شده .

    از مظاهر حقايق اسماء ، ائمه ى طاهرين هستند كه ميان همه ى موجودات از ويژگى هاى خاصى برخوردارند و بين خدا و مردم تا روز قيامت واسطه ى فيض هستند . رحمت ، هدايت ، لطف ، رأفت ، كرم و غفران حق به واسطه ى آن بزرگواران به مردم مى رسد و اعمال خوبشان در سايه ى معرفت و ولايت آنان به قبولى مى رسد .

    حكيم بزرگوار فيض كاشانى در تفسير باارزش « صافى » از حضرت صادق (عليه السلام)روايت كرده :

    نَحْنُ وَاللّهِ الأَسْماءُ الحُسْنَى الَّذِى لا يَقبَلُ اللّهُ مِنَ العِبادِ عَمَلا إلاّ بِمَعْرِفَتِنَا .
    « به خدا قسم اسماء حسناى خدا ما هستيم كه خدا عملى از بندگان جز به معرفت و شناخت آنان نسبت به ما و ولايت و جايگاه ما قبول نمى كند » .

    بنابراين توجه به لفظ ، انسان را بجايى نمى رساند و حقيقتى را در او ظهور نمى دهد . بايد از دنياى لفظ گذشت و به حريم حقيقت پيوست ، كه آنچه آثار بر صفحه ى هستى ديده مى شود از اسماء حقيقى يا عين واقعيات است .

    وَبِاسْمِ الَّذِى خَلَقْتَ بِهِ الْعَرشَ ، وبِاسمِ الَّذِى خَلَقْتَ بِهِ الْكُرْسِىَّ ، وَبِاسمِ الَّذِى خَلَقْتَ بِهِ الُّروحَ .
    « تو را به حق اسمى كه بوسيله ى آن عرش را آفريدى و به حق اسمى كه به سبب آن كرسى را به وجود آوردى و به حق اسمى كه از بركت آن روح را پديد كردى » .

  3. #13
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: قسمت اول

    وَبِعِلْمِكَ الَّذِى أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْء

    « و از تو درخواست مى كنم به دانش و داناييت كه به همه چيز احاطه كرده » .

    در زمينه ى علم حق كه علم فعلى و علم حضوريست و ظاهر و باطن همه ى موجودات را احاطه كرده و چيزى ـ گرچه از يك اتم كه ميلياردها از آن ، نوك سوزنى جاى مى گيرند ـ از علم او پنهان نيست و شماره و عدد همه ى مخلوقات حتى اتم ها ، دانه ها ، حبّه ها ، برف و باران نزد علم او حاضر است ، فقط به چند آيه ى قرآن كه خود دريايى عظيم از معارف است قناعت مى كنم .

    ( . . . وَيَعْلَمُ ما فِى السَّماواتِ وَما فِى الأَرْضِ . . . )(1 ـ آل عمران : 29 .)

    « آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است مى داند » .

    ( . . . وَيَعْلَمُ ما فِى الْبَرِّ وَالبَحْرِ وَما تَسْقُطُ مِن وَرَقَة إِلاّ يَعْلَمُهَا . . . )(2 ـ انعام : 59 .)

    « آنچه در خشكى و درياست مى داند و هيچ برگى نمى افتد مگر اين كه به آن عالم است » .

    ( وَاللّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرّونَ وَما تُعْلِنونَ )(1 ـ نحل : 19 .)

    « خدا آنچه را پنهان مى داريد و آنچه را آشكار مى كنيد مى داند » .

    ( يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِى الأَرْضِ وَما يَخْرُجُ مِنْها وَما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَما يَعْرُجُ فِيها وَهُوَ الرَّحيمُ الغَفورُ )(2 ـ سبأ : 2 .)

    « آنچه در زمين فرو مى رود و آنچه از آن بيرون مى آيد و آنچه از آسمان نازل مى شود و آنچه در آن بالا مى رود مى داند و او مهربان و بسيار آمرزنده است » .

    حقيقت اين آيات را با توجّهى به بريدگى يك تپه كه هزاران عددش در پنج قاره به چشم مى خورد بهتر مى فهميد .

    تاكنون حشره شناسان نزديك به هفتصد هزار حشره احصا كرده اند ; شماره ى اين حشرات به اندازه ايست كه ارقام براى بيان آن قاصر است .

    در يك روز تابستانى كه هوا صاف باشد ، شماره ى سوسك ها ، مگس ها و خرخاكى هايى كه در بريدگى هاى تپه اى در تكاپو هستند از عدّه ى نفوس يك قاره بيشتر است . اگر ناگهان نژاد بشر بكلّى از روى زمين معدوم شود ، مخلوقات ديگرى كه بر روى زمين مى لولند به زحمت متوجّه غيبت او خواهند شد(3 ـ دانستنى هاى جهان علم : 190 .)

  4. #14
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: قسمت اول

    وَبِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ كُلُّ شَىْء

    « و از تو درخواست مى كنم به نور ذاتت كه به سبب آن همه ى موجودات غيبى و شهودى به تابش آمد و روشن شد » .

    معنى نور در آيات و روايات -
    در قرآن مجيد و روايات ، از كمالات و ارزش ها تعبير به « نور » شده است .

    مراد از « نور » ، هدايت است. « نور » به معناى توفيق براى حركت به سوى ايمان است . « نور » يعنى : اسلام . « نور » يعنى : معرفت . « نور » يعنى : علم . « نور » يعنى : روشنايى دل . « نور » به معناى قرآن است : ( قَدْ جآءَكُم مِنَ اللّهِ نورٌ وَكِتابٌ مُبينٌ )« قطعاً براى شما از جانب خدا روشنايى و كتابى روشنگر آمده است » .

    « نور » به معناى احكام الهى و مسائل اخلاقى و حقايق اعتقادى است :
    ( إِنّا أَنزَلْنَا التَّوْراةَ فِيها هُدًى وَنُورٌ )(1 ـ مائده : 44 .)
    « ما تورات را كه در آن رهنمود روشنايى بود نازل كرديم » .

    با توجه به اين معانى بايد گفت : منظور از « نور » ذات كمالات و صفات و اسماء حسناى حضرت حق است كه هر يك از موجودات به تناسب وجود خود و به اندازه ى امكان و استعداد و در حدّ ظرفيت و قابليت از آن استفاده مى كند . و در اين بهره گيرى ، از ظلمتى كه دچار آن است رهايى مى يابد .

    انسان مستعد ، در اين موقعيت بسيار مهم و فوق العاده از ظلمت عدم به نور هستى ، از ظلمت نقص به نور كمال ، از ظلمت جهل به نور معرفت ، از ظلمت ظلم به نور عدالت ، از ظلمت كفر به نور ايمان ، از ظلمت ضلالت به نور هدايت ، از ظلمت ماديت به نور معنويت آراسته مى شود و در حقيقت مطلع الفجر طلوع اسماء و صفات حق ، كه نور محض و روشنايى خالص است ، مى شود .

    با توجه به آيات قرآن و معارف اهل بيت (عليهم السلام) شايد بتوان گفت : منظور از « نور وجه » همان حقايق و كمالاتى است كه در هزار مورد در دعاى جوشن كبير آمده است .

    و امّا مفرد بودن كلمه ى « نور » به خاطر اين است كه همه ى صفات عليا و اسماء حسنى ، عين ذات است و در آن حريم مقدس ، دونى كه عبارت از صفت و موصوف باشد وجود ندارد . علم و حكمت و عدل و رحمت و لطف و رحمانيت و . . . همه و همه همان ذات يكتاى يگانه و فرد و احد است .

    و از آنجا كه استعمال « نور » بر هدايت در معارف الهى زياد به چشم مى خورد شايد معناى اين كلام ملكوتى و جمله ى عرشى اين باشد :
    خدايا ! از تو درخواست مى كنم به هدايت و راهنماييت كه به سبب آن همه ى موجودات هدايت يافتند .

    در هر صورت كلمه ى « نور » تحمل همه ى معانى آسمانى و مفاهيم ملكوتى را دارد ، تا ذوق سليم و قلب نورانى در موارد لازم كدام معنا و مفهومش را استعمال كند ؟

  5. #15
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: قسمت اول

    « يَا نُورُ يَا قُدُّوسُ يَا أَوَّلَ الاَْوَّلِينَ وَيَا آخِرَ الاْخِرِينَ »

    « اى نور ، اى پاك از هر عيب ، اى آغاز هر آغاز و اى پايان هر پايان » .

    اى همه ى كمالات ، اى پيداى پيدا ، اى ظهور محض ، اى آشكار ، اى ظاهر ، اى هويدايى كه روز عرفه در صحراى عرفات ، عاشق بى قرارت و عارف دلداده ات و بنده ى خالصت و مطلع الفجر نورت ، حضرت حسين (عليه السلام) به پيشگاهت عرضه داشت :

    أَيَكُونُ لِغَيرِكَ مِنَ الظُّهورِ ما لَيسَ لَكَ حَتَّى يَكونَ هُوَ المُظهِرَ لَكَ ؟ مَتَى غِبْتَ حَتَّى تَحْتاجَ إِلَى دَليل يَدُلُّ عَلَيكَ ، وَمَتى بَعُدْتَ حَتَّى تَكونَ الآثارُ هِىَ الَّتِى تُوصِلُ إِلَيكَ ؟ (اقبال : 349 ; بحار الانوار : 95 / 226 ، باب 2 ، اعمال خصوص يوم العرفه)

    « آيا براى غير تو ظهورى هست كه براى تو نيست ، تا آن غير وسيله ظهور تو باشد ؟ ! كِى پنهان بوده اى ، تا نيازمند به دليلى باشى كه بر تو دلالت كند ، و كِى دور بوده اى تا آثار واصل كننده به تو باشند ؟ »

    « پروردگارا ! در آن هنگام كه حالت زودگذر روانيم را كنار مى گذارم و به خود آمده و با دقت مى نگرم مى بينم : روشنايى جمال و جلالت در جهان هستى آشكارتر از هر چيز است و براى آن وجود مقدس خفا و پوشيدگى نيست ، تا چراغى سر راهم گيرم و بارگاه ربوبى تو را جستجو كنم ، زيرا هر آنگاه كه حقيقتى را دليل راه و طريقم فرض مى كنم ، با كمى تأمل درك مى كنم كه سازنده ى همين دليل و فروزنده ى همين چراغ راه تويى » .

    كى و كجا غايب بوده اى تا نياز به دليلى باشد كه بر وجودت دلالت كند و كى و كجا دور بوده اى تا آثارى كه خود پديد آورده اى ما را به تو برساند ؟

    اى منزّه از همه ى عيوب ، اى پاك از همه ى نواقص ، اى برتر از آنچه به آن توصيف مى شوى ، اى كلّ الكمال ، اى حقيقت محض ، يا نور و يا قدّوس ، اى ابتداى همه ى ابتداها بدون اين كه براى ذات مقدّست ابتدايى باشد ، و اى آخر همه ى آخرها بدون اين كه براى وجود مباركت آخرى باشد ، تو ابتدا كننده ى هر چيزى در حالى كه خود ابتدا ندارى و ازلى هستى و پس از فناى همه ى موجودات آخرى در حالى كه آخرى ندارى و ابدى مى باشى .

    ابتدا و آخر اصطلاحى ، صفت « كل شىء » است . همه چيز اول و آخر و ابتدا و انتها دارد ، و اين ابتدا و انتها دو حقيقتى است كه تو براى كل موجودات قرار داده اى . ابتدا داشتن دليل بر اين است كه : موجودات روزى نبودند و تو آنها را به وجود آورى ، و آخر داشتن دليل بر اين است كه : موجودات روزى در كام فنا فرو مى روند و تو آنها را فرو مى برى . پس پيش از « كل شىء » بودى و چيزى پيش از تو نبوده ، و بعد از « كل شىء » هستى و پس از تو چيزى نخواهد بود .

    يا اوّل الاوّلين و يا آخر الآخرين !

  6. #16
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: قسمت اول

    « اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِكُ الْعِصَمَ »

    « خدايا براى من بيامرز گناهانى كه پرده هاى بازدارنده از نزول سختى ها و عذابها و زيانها و خسرانها را پاره مى كند » .

    گناه حركات و اعمال و حالات و رفتار و اخلاق و كردارى كه ضد دستورات خدا و انبياء و امامان (عليهم السلام) باشد گناه شمرده شده است .
    سنگينى و شدت پاره اى از گناهان به اندازه اى است كه انجام دهنده ى آن اعلان جنگ با خدا وپيامبر داده( بقره : 279 )

    گناهى كه در دنيا از انسان سرمى زند ، فرداى قيامت آتشى است كه براى هميشه گريبان گير گنهكار است :
    ( إِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ أَمْوالَ الْيَتامَى ظُلْماً إِنَّما يَأْكُلُونَ فِى بُطونِهِم نَاراً . . . )(نساء : 10) :
    « مسلماً كسانى كه اموال يتيمان را از روى ستم مى خورند ، جز اين نيست كه در شكم هاى خود آتش مى خورند » .

    گناه ، نمك خوردن از سفره ى كريم و روزى رحيم و مصرف كردن نعمت خداى عظيم و نمكدان شكستن است .
    ساليانى دراز و عمرى طولانى نمك خوردن و نمكدان شكستن ، كمال بى انصافى است !
    گناه ، نجاست معنوى است كه روح و روان و انديشه و فكر و باطن و سينه و قلب را آلوده مى كند و باعث محروم شدن انسان از الطاف حق و رحمت خدا و فيوضات الهيه مى شود .
    گناه ، پرده ى حفاظت انسان را از عذاب و خوارى و رسوايى و افتضاح ، پاره مى كند و عامل فاش شدن اسرار انسان در دنيا و آخرت مى شود ، و زمينه ى خارج شدن انسان را از مقام بندگى و دور شدن از پرده پوشى حق و غفران و آمرزش خداى مهربان فراهم مى آورد !
    گناهان كبيره ، به فرموده ى امام صادق (عليه السلام) گناهانى است كه خداى عز و جل دوزخ را بر آنها واجب ساخته(كافى : 2 / 276 ، باب الكبائر ، حديث 1)
    انسان اگر از گناهان كبيره خوددارى كند و قدم در اين لجن زار مهلك نگذارد و دامن انسانيت به اين آلودگى نيالايد ، خداوند مهربان از ديگر گناهانش مى گذرد و او را مشمول رحمت و بخشايش خود مى فرمايد :

    ( إِن تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُم سَيِّئاتِكُم وَ نُدْخِلْكُم
    مُدْخَلا كَريماً )(نساء : 31)
    « اگر از گناهان بزرگى كه از آن « ها » نهى شده ايد دورى گزينيد ، بديهاى شما را از شما مى زدائيم و شما را در جايگاهى ارجمند در مى آوريم » .

  7. #17
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: قسمت اول

    آثار شوم گناهان

    از آيات قرآن و روايات عناوين زير به عنوان آثار شوم گناهان استفاده مى شود :

    گناه ، اعمال نيك را تباه و نابود مى كند . گناه ، باعث دچار شدن انسان به فتنه ها و بلاهاى دنيايى و عذاب سخت آخرتى است . گناه ، مانع مستجاب شدن دعاست . گناه ، انسان را از شفاعت شفيعان محروم مى كند . گناه ، دل را سخت و سياه مى سازد . گناه ، ايمان را از بين مى برد . گناه ، مانع نتيجه بخشيدن موعظه مى شود . گناه ، انسان را خوار و رسوا مى كند . گناه ، باعث محروميت آدمى از رزق حق مى شود . گناه ، انسان را از منطقه ى عبادت و بندگى دور مى كند . گناه ، زمينه ى چيرگى شيطان را بر انسان فراهم مى آورد . گناه ، رشته ى نظم زندگى و نظام خانواده و جامعه را از هم مى گسلد . گناه ، اعتماد و اطمينان مردم را از يكديگر از بين مى برد . گناه ، قلب را مى ميراند . گناه ، باعث سختى جان كندن و فشار برزخ است.

    از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده :
    إنّ الرَّجُلَ يُذنِبُ الذَّنبَ فَيُحْرَمُ صَلاَةَ اللَّيلِ وَإِنَّ العَمَلَ السَّيِّئَ أَسْرَعُ فِى صاحِبِهِ مِن السِّكِّينِ فِى اللَّحْم.
    « قطعاً شخص مرتكب گناهى مى شود و به خاطر آن از خواندن نماز شب محروم مى ماند و تأثير گناه در گناهكار از تأثير كارد در گوشت
    سريعتر است » .

    از حضرت رضا (عليه السلام) روايت شده :
    أَوحَى اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ إلَى نَبىّ مِنَ الاَنبِياءِ : إِذا أُطِعْتُ رَضِيتُ ، وَإِذا رَضِيتُ بَارَكْتُ ، وَلَيْسَ لِبَرَكَتِى نِهايَةٌ ، وَإِذا عُصِيتُ غَضِبْتُ ، وَإِذا غَضِبتُ لَعَنتُ ، وَلَعْنَتى تَبْلُغُ السَّابِعَ مِن الوَرَى.
    « خداى عز و جل به پيامبرى از پيامبران وحى فرمود : هرگاه اطاعت شوم خوشنود گردم و چون خوشنود گردم بركت بخشم و بركت من بى پايان است . و هنگامى كه از من نافرمانى شود خشم گيرم و چون خشم گيرم لعنت كنم و لعنت من تا هفت پشت را شامل شود » .


    انسان پاكدامن و باتقوا ، كه به ياد خدا و با توجه به قيامت و با معرفت به آثار شوم گناه ، در پيدا و پنهان از گناه فرارى و متنفّر وانسانى زنده است، و گناهكار آلوده دامن كه از خدا و قيامت غافل است و از عواقب گناه نمى هراسد ، ميّت است.

    گناهانى كه باعث پرده درى است
    شيخ صدوق حديث بسيار مهمى در رابطه با گناهانى كه آثار شومى دارد از حضرت زين العابدين(عليه السلام) نقل كرده كه بخشى از آن روايت اين قطعه از دعاى كميل را كه هر جمله اش با « اللهم اغفر لى الذنوب » شروع شده توضيح مى دهد :

    گناهانى كه باعث پرده درى است عبارتست از :
    1 ـ خوردن مايع مست كننده . 2 ـ قمار بازى . 3 ـ بكار گرفتن كار بيهوده و شوخى بيجا براى خنداندن مردم . 4 ـ بيان عيوب مردم . 5 ـ همنشينى با متهمين به گناه و بدكارى .

    آرى ، پرده هايى كه چون تقوا و پاكدامنى ، ورع و پارسايى ، صداقت و درستى ، عبادت و خدمت ، مانع بين انسان و بلا و عذاب و خشم و نفرت خداست ، وقتى برجا مى ماند كه انسان از گناه آشاميدن مايع مست كننده و قمار و به كار گرفتن كارهاى بيهوده و بيان عيوب مردم و همنشينى با متهمين به گناه بپرهيزد ; و اگر دچار تسويل نفس و وسوسه هاى شياطين باطنى و ظاهرى شود و دامن به اين گناهان بيالايد ، با دست خود آن پرده ها و حجابها و موانع را پاره مى كند و راه را براى فرود آمدن بلا و مصيبت و خوارى و عذاب بر خود هموار و باز مى كند .

  8. #18
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: قسمت اول

    « اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ »

    « خدايا ! براى من بيامرز گناهانى كه انتقام ها و عقوبت ها را نازل مى كند » .

    --- گناهانى كه سبب نزول عقوبتهاست
    در روايت بسيار مهم حضرت سجاد (عليه السلام) ، در روايتى باارزش و قابل توجه به نُه گناه كه سبب نزول عقوبتهاست اشاره فرموده :

    1 ـ بغى . 2 ـ تعدى و تجاوز به حقوق مردم . 3 ـ مسخره كردن بندگان خدا .
    4 ـ شكستن عهد و پيمان . 5 ـ معصيت و بدكارى آشكار . 6 ـ شيوع دروغ .
    7 ـ داورى و قضاوت بر خلاف احكام خدا . 8 ـ خوددارى از پرداخت زكات .
    9 ـ كم گذاشتن پيمانه و كيل.

    به طور خلاصه به دو مورد اشاره میکنیم :

    بغى
    كلمه ى « بغى » در لغت به معناى سرپيچى از حق ، تجاوز از حدود الهى ، تعدّى به مردم ، فساد ، معصيت ، آلودگى و زنا آمده و در آيات قرآن و روايات در تمام اين معانى به كار گرفته شده است :

    ( إِنَّ قَارونَ كانَ مِن قَوْمِ موسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ . . . )(قصص : 76)

    « به راستى قارون از قوم موسى بود ، كه بر آنان ظلم و ستم روا داشت » .

    ( وَلَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِى الأَرْضِ . . . )(شورى : 27)

    « و اگر خدا رزق و روزى را بر بندگانش وسيع و فراوان كند ، در زمين به فساد و بيدادگرى برمى خيزند » .

    ( يا أُخْتَ هارُونَ ما كَانَ أَبُوكِ امْرَأَ سَوْء وَمَا كانَتْ أُمُّكِ بَغِيّاً )(مريم : 28)

    « اى خواهر هارون ! پدرت انسان ناصالح و بدى نبود و مادرت دامنى پاك از زنا و بدكارى داشت » .

    رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :

    إِنَّ أَسْرَعَ الْخَيرِ ثَوَاباً البِرُّ وَإِنَّ أَسْرَعَ الشَرِّ عِقَاباً البَغىُ(بحار الانوار : 72 / 273 ، باب 70 ، حديث 1)

    « به راستى سريع ترين خوبى از جهت پاداش ، نيكى و بخشش و خوبى به مردم است و سريع ترين بدى از نظر مكافات ، تعدّى و ظلم و ستم به ديگران است » .

    امام صادق (عليه السلام) فرمود :

    سِتَّةٌ لاَ تَكونُ فِى المُؤْمِنِ : العُسْرُ وَالنَّكَدُ وَاللَّجَاجَةُ وَالكِذْبُ وَ الحَسَدُ وَالبَغْىُ(بحار الانوار : 75 / 263 ، باب 23)

    « در مؤمن شش خصلت وجود ندارد : عجز و درماندگى ، خسيسى و كم خيرى ، لجاجت و سرسختى ، دروغ ، حسد ، تعدّى و تجاوز به مردم » .

  9. #19
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: قسمت اول

    شدت ترس و حياى زنى با ايمان
    حضرت سجاد (عليه السلام) فرمود : مردى با خانواده اش از طريق دريا مسافرت كرد . كشتى آنان در ميان دريا شكست و از همه ى مسافرانى كه در كشتى بودند جز همسر آن مرد نجات نيافت . او بر تخته پاره اى از الواح كشتى نشست تا به يكى از جزيره هاى آن دريا پناهنده شد .

    در آن جزيره مردى راهزن بود كه همه ى پرده هاى حرمت خدا را دريده بود .
    ناگاه ديد آن زن بالاى سرش ايستاده ، سر به سوى او برداشت و گفت : تو انسانى يا جن ؟ گفت : انسانم . بى آنكه با او سخنى گويد با او چنان نشست كه مرد با همسرش مى نشيند . چون آماده ى نزديكى با او شد زن لرزان و پريشان گشت . راهزن به او گفت : چرا پريشان شدى ؟ زن گفت : از اين مى ترسم و با دست اشاره به عالم بالا كرد . مرد گفت : مگر چنين كارى كرده اى ؟ زن گفت : نه به عزّت خدا سوگند . مرد گفت : تو از خدا چنين مى ترسى در صورتى كه چنين كارى نكرده اى و من تو را مجبور به اين كار مى كنم ، به خدا سوگند من به پريشانى و ترس از خدا از تو سزاوارترم . سپس كارى نكرده برخاست و به سوى خانواده اش رفت و همواره در انديشه ى توبه و بازگشت بود .

    روزى در مسير راه به راهبى برخورد در حالى كه آفتاب داغ بر سر آنها مى تابيد . راهب به جوان گفت : دعا كن تا خدا ابرى بر سر ما آرد كه آفتاب ما را مى سوزاند . جوان گفت : من براى خود نزد خدا كار نيكى نمى بينم تا جرأت كنم چيزى از او بخواهم . راهب گفت : پس من دعا مى كنم و تو آمين بگو . گفت : آرى خوبست . راهب دعا مى كرد و جوان آمين مى گفت ، به زودى ابرى بر سر آنها سايه انداخت ، هر دو پاره اى از روز را زير ابر راه رفتند تا سر دو راهى رسيدند ، جوان از يك راه و راهب از راه ديگر رفت و ابر همراه جوان شد !

    راهب گفت : تو بهتر از منى ، دعا به خاطر تو مستجاب شد نه به خاطر من ، گزارش وضع خود را به من بگو . جوان داستان آن زن را بيان كرد . راهب گفت : چون ترس از خدا تو را گرفت گذشته ات آمرزيده شد ، اكنون مواظب باش كه در آينده چگونه باشى(كافى : 2 / 69 ، باب الخوف والرجاء ، حديث 8)
    --
    تفسير باارزش « منهج الصادقين » در توضيح آيات سوره ى مطففين ، روايت بسيار مهم زير را از رسول خدا نقل مى كند :

    پيامبر فرمود : پنج چيز در برابر پنج چيز است . گفتند : يا رسول اللّه ! آنها چيست ؟ فرمود : قومى پيمان شكنى نكردند مگر اين كه خدا دشمنانشان را بر آنان چيره كرد ، و گناه زشت زنا از آنان آشكار نشد مگر اين كه مرگ در ميان آنان شايع شد ، و دروغ و داورى خلاف حكم خدا در آنان پخش نشد مگر اين كه تهى دستى و فقر در آنان پيدا شد ، و زكات را نپرداختند مگر اين كه باران از آنان منع شد ، و پيمانه را كم ندادند مگر اين كه گياهان از آنان دريغ داشته شد و به بلاى خشك سالى گرفتار شدند .

  10. #20
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    275

    RE: قسمت اول

    اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ

    « خدايا براى من بيامرز گناهانى كه نعمتها را تغيير مى دهد » .

    --- گناهانى كه باعث تغيير نعمت هاست
    گناهانى كه سبب تغيير نعمت ها مى شود و به جاى آنها بلاها و مصائب و مشكلات و سختى ها و عذاب ها و عقوبت ها قرار مى گيرد به فرموده ى حضرت سجاد (عليه السلام) پنج گناه است :

    1 ـ ستم به مردم . 2 ـ از دست دادن روحيه ى عادت در خير . 3 ـ كناره گرفتن از نيكوكارى . 4 ـ كفران نعمت . 5 ـ ترك سپاسگذارى و شكر .

    --ستم به مردم
    گناه ستم به مردم گناهى بس زشت و معصيتى سنگين و كارى شيطانى است .
    ستم ، گرچه به اندازه ى دانه ى ارزن باشد قبيح است و بدون ترديد اين اندازه ستم هم در قيامت به حساب انسان گذاشته خواهد شد .
    ( . . . وَإِن كَانَ مِثْقالَ حَبَّة مِن خَرْدَل أَتَيْنا بِها وَكَفَى بِنا حَاسِبينَ )(انبياء : 47)
    « و اگر عمل شما هم وزن دانه اى از خردل باشد آن را به عرصه گاه قيامت براى سنجيدن مى آوريم و بس است كه ما حسابگر باشيم » .

    --از دست دادن روحيه ى عادت در خير
    روحيات و عاداتى كه در تمام برنامه هاى خير و مثبت به توفيق حضرت حق در انسان پيدا مى شود و به سبب آن درهاى رحمت الهى به روى انسان باز مى گردد ، از نعمت هاى بسيار باارزشى است كه انسان بايد با تمام وجود از آنها نگاهدارى كند و مواظب و مراقب باشد كه خنّاسان و شياطين و غارتگران ارزش ها از دست انسان نگيرند .

    عادت داشتن به تحصيل معرفت ، روحيه ى فروتنى و تواضع ، حالت بردبارى و حوصله ، عادت به خدمت به بندگان حق و هر نوع عادت و روحيه اى از اين قبيل ، خطراتى در برابر دارد كه انسان بايد همواره براى حفظ آنها ، از خطرات بيدار و بينا باشد . انسان اگر در برابر عادت هاى مثبت ، سستى ورزد و در برابر ضعيف شدن اين عادتها بى تفاوتى به خرج دهد تا جايى كه به زوال و نابودى آنها منتهى شود ، گناه و معصيت كرده و بايد به انتظار تغيير نعمت هاى الهى در زندگيش باشد .

صفحه 2 از 5 نخستنخست 1234 ... آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •