-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
سختگيرى و ابزار خشونت در كارهاى جزئى موجب عقب ماندگى و بدنامى است و انسان را از نيل به مقامات بزرگ و اهداف كلى باز مى دارد لذا يك شخص در صورتى مى تواند يك فرد اجتماعى باشد كه به طور صحيح انعطاف داشته باشد.
اگر متن پيمانى را كه پيامبر اسلام در سال هشتم هجرت با ملت بت پرست قريش بست ملاحظه كنيد، از انعطاف پذيرى پيامبر سخت تعجب خواهيد كرد. اين انعطاف آن روز مورد اعتراض گروهى از بى خبران واقع شد، ولى گذشت زمان ثابت كرد كه اين انعطاف دهليز پيروزى در آينده بود.
مانع مهم براى پيشرفت اسلام ملت قريش بود؛ زيرا آنان با حملات پياپى خود همه گونه آزادى را از پيامبر سلب كرده بودند. وگرنه منطق پيامبر آنچنان قوى و نيرومند بود كه در مدت كوتاهى مى توانست با اعزام مبلغ و انتشار قرآن ، شبه جزيره عربستان را زير لواى آئين يكتاپرستى در آورد، ولى اين گروه لجوج با تحريكات مستقيم و غيره مستقيم ، وقت فرصت را از پيامبر گرفته بودند. پيامبر مى خواست به ابلاغ رسالت خود بپزدازد و براى به دست آوردن اين هدف پيمانى با قريش بست و در آن انعطاف عجيبى از خود نشان داد. اينك به نمونه اى از آن اشاره مى كنيم :
دبير پيامبر، اميرالمؤ نان على (ع )، در آغاز صفحه نوشت : بسم الله الرحمن الرحيم . نماينده قريش گفت : «ما عربهاى بت پرست با لفظ رحمان و رحيم آشنائى نداريم . بايد به رسم عرب نوشته شود، بسمك اللهم .» پيامبر پذيرفت و دبير پيامبر جمله بسمك اللهم را نوشت .
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
سپس دبير به دستور پيامبر نوشت : «اين پيمان صلحى است كه محمد، رسول خدا، با نماينده قريش برقرار نمود.» فورا نماينده قريش گفت : «هرگز ما محمد را پيامبر خدا نمى دانيم و اگر مى دانستيم هرگز با او از در جنگ وارد نمى شديم .» پيامبر دستور داد كه على (ع ) لفظ «رسول خدا» را پاك كند.
يكى از مواد پيمان اين بود كه اگر مردى از زير لواى شرك محيط مكه به مدينه ، مركز اسلام ، بگريزد، بايد دولت اسلام او را به مقامات قريش تحويل دهد، ولى اگر مسلمانى از مدينه به مكه پناهنده شود قريش خود را ملزم به تحويل دادن فرارى نمى داند.(29)
پيامبر اين ماده را نيز براى اين كه فكر او و پيروانش از ناحيه قريش آسوده شود تا به كارهاى اساسى و اصلى خود برسد، پذيرفت .
پي نوشت ها
28- تفسير روح البيان ، تفسير سوره منافقون
29- سيره ابن هشام ، ج 2.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
20- اتقان و تكامل در كار و عمل
«خدا رحمت كند كسى را كه در موقع عمل ، محكم كارى نمايد.»
يكى از كارشناسان امور اقتصادى جهان مى گويد : مؤ سسات اقتصادى وتوليدى كه راندمان كار و آمد آنها در سال قبل و بعد يكسان باشد، براثر در جا زدن عقب گرد كرده و در آستانه ور شكستى قرار گرفته اند.
به عقيده دانشمندان ، در جازدن و توقف در يك وضع و حالت يك نوع عقب گرد است . آيا اين قانون مربوط به مؤ سسات توليدى است ، يا اينكه قانون عمومى است و تمام طبقات را در هر صنف و شغلى شامل مى گردد؟ پيشوايان بزرگ اسلام مى گويند : «كسانى كه دو روز آنها از نظر شئون مادى و معنوى يكسان باشد، در زندگى مغبون و بيچاره اند.»
بزرگترن سرمايه ، عمر است و اين سرمايه پر ارزش بتدريج مصرف مى شود. اگر از آن خوب استفاده نكنيم ، بسان بازرگانى هستيم كه سرمايه را از دست داده ايم و متاعى نخريده ايم .
اصولا نوخواهى و تجددطلبى يكى از فطريات انسان است . انسان از كارهاى يكنواخت خسته مى شود. لذيذترين غذاها اگر به طور مداوم مصرف شود، لذت خود را از دست مى دهد. مغازه داران و صاحبان فروشگاهها و مهانخانه هاى بزرگ براى از بين بردن يكنواختى ، هر سال مى كوشند وضع مغازه و فروشگاه و مهمانخانه را تغيير دهند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
ولى ايا هر نوع نوخواهى و تغيير نشانه ترقى و تكامل است ؟! هر چند به اين باشد كه از صورت كامل به صورت ناقصتر تنزل كند؟ به طور مسلم نه .
جائى كه كارشناسان اقتصادى درجا زدن را يك نوع عقب گرد مى دانند تحول از صورت كاملتر به صورت ناقصتر، قطعا انتحار و سقوط خواهد بود.
لذا بايد هر نوع تحول و تبدل با اتقان و تكامل در كار و عمل تواءم باشد و اگر تغييرى به وجود مى آوريم ، بايد تنها به دگرگونى ظاهر اكتفا نكنيم ؛ بلكه به حقيقت و مغز كار نيز برسيم .
عيب بزرگ بسيارى از مؤ سسات توليدى شرق اين است كه تا مردم از اجناس آنها استقبال به عمل آوردند، ديگر دست به دگرگونى صورت و ماده آنها نمى زنند. و اگر روزى بخواهند چنين كارى را انجام دهند، از خوبى و اتقان كار مى كاهند.
پيامبر اسلام از نظم و اتقان و خوب انجام دادن كار بسيار خوشوقت مى شد.روزى كه جنازه سعد معاذ را با گروهى از اصحاب تشييع نمود، هنگام خاكريزى ملاحظه كرد كه ياران وى خاكها را به طور نامنظم در قبر ريخته ، آنرا پركردند. پيامبر از اين كار كه فاقد اتقان بود ناراحت شد و در كنار قبر آن افسر نشسته ، خاكها را با دست خود صاف و مرتب نمود. سپس به ياران خود گفت : «من مى دانم اين قبر بزودى كهنه و فرسوده مى شود، ولى خدا بنده اى را دوست دارد كه وقتى دست به كارى مى زند، آنرا صحيح و كامل انجام دهد.»(30)
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
پيامبر مى داند اين بى نظمى به ساير مراحل زندگى نيز سرايت مى كند. لذا راضى نمى شود چنين كار كوچكى كه پس از چند روزى اثرش از بين خواهد رفت به وضع غير متقنى انجام بگيرد.
هر جوانى كه مى خواهد كار و كوشش او در امور كوچك و بزرگ ، از شاگردى مغازه و پيشخدمتى ادارات تا مناصب عالى و شغلهاى مهم ، مورد رغبت قرار گيرد و پيروزى او دائمى باشد، بايد اتقان و خوبى كار بهتر از ديروز كار كردن را وجهه نظر خود قرار
پي نوشت ها
30- سفينة البحار، ج 2، ص 278.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
عوامل موهوم پيروزى
مقدمه
بعضى از جوانان به جاى استفاده از عوامل صحيح ترقى كه در بخش نخست اين كتاب درباره آنها گفتگو شد، به دنبال عوامل موهوم مى گردند. لذا در اين بخش به اين عوامل موهوم مى پردازيم .
آنهمه پيروزيها كه در پرتو دانائى و كاردانى و كار و كوشش و نقشه و ساير عوامل اختيارى تحقق پيدا مى كند، بسيار كم است .
از اين گذشته گاهى برخى از تصادفها ميوه هاى تلخ دارند؛ افراد خردمند و شخصيتهاى لايق هرگز در انتظار پيش آمدها و تصادفهاى غير مترقب نمى نشينند و با بودن اسباب ظاهرى و عوامل عقلانى ، دنبال عامل موهوم نمى روند.
فرض كنيد شهرى يك ميليون نفر جمعيت دارد؛ هواپيمائى در آسمان آن شهر به پرواز در مى آيد و مى خواهد دو سكه بهار آزادى بر سر مردم اين شهر نثار كند؛ آيا مى توان به اميد دريافت اين دو سكه نشست و دست از كار كشيد.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
1- بخت و اقبال
كوكب بخت مرا هيچ منجم نشناخت
يارب از مادر گيتى به چه طالع زادم
تو خود گر كنى اختر خويش را بد
مدار از فلك چشم نيك اخترى را
كاخ عظيم جهان آفرينش براساس قانون علت و معلول استوار شده و هيچ حادثه اى بى جهت و بى علت نيست . چين و شكن درياها، ريزش برگها، فرو ريختن برف و باران ، اختلاف خطوط دست و صورت ، ترقى و انحطاط ملل و اقوام ، خوشبختى و بدبختى جامعه ها و خلاصه آنچه در جهان سهمى از هستى دارد، همه و همه علتى دارند كه گاهى براى ما روشن و گاهى از ما پنهان است .
لذا بخت يك مفهوم بى واقعيت است كه با فلسفه عمومى جهان هستى قابل تطبيق نيست . تكيه بر اين مفهوم ، اعتماد به يك عامل موهوم و دور از حقيقت است . افراد نادان سعادت و يا شقاوت خود را به يك چنين عامل خرافى وابسته مى دانند.
بخت و اتفاق و اقبال در حقيت عنواين موهومى هستند كه از مغز كسانى تراوش مى كنند كه علل حوادث را نمى توانند به دست آورند. لذا ناچار مى شوند براى راضى ساختن وجدان سرزنش كننده خود، آنها را به دست يك سلسله عوامل نامرئى و خرافى بسپارند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
اگر بناست به بخت معتقد شويم بايد بگوئيم : كار و كوشش ، جد و جهد، سعى و فعاليت اساس بخت را تشكيل مى دهند و عامل نامرئى بخت در دل اينها نهفته است .
براى ركود و تنبلى و خراب كردن ذهن و مغز، اعتقاد به بخت واقبال بهترين وسيله است و براى شكست خوردگان داروئى براى تسكين وجدان مى باشد. به عبارت صحيح تر، بهترين سر پوشى است كه بزهكاران و مقصران روى وجدان سرزنش كننده خود مى گذارند.
قهرمانى كه در مسابقات شكست مى خورد و به رفقاء دوستانش مى گويد : «شانس و اقبال حريف ، بلند بود، كه پيروزى نصيب او گرديد، و من تيره بخت و بداقبال بودم كه با شكست روبرو شدم » متاءسفانه او به جاى اين كه علت حقيقى شكست را كشف كند، دست به سوى عوامل موهومى دراز مى كند كه با فلسفه و روش علمى سازش ندارد. او مى خواهد خود را بدين وسيله از مسؤ وليت شكست خويش تبرئه كند.
اصولا يك روش غلط در تربيت اجتماعى ما هست و آن اينكه در محيط خانواده و كسب و كار، واقعيت زندگى را براساس بخت استوار مى دانيم و پدر و مادر، و يا بازرگانان صحنه هائى بوجود مى آورند كه مردم پيروزى و شكست خود را معلول بخت بدانند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
كتاب بزرگ آسمانى ما، قرآن ، با يك آيه كوتاه و پرمغز بر اين افكار مرهوم خط قرمز كشيده و مى فرمايد :« و ان ليس للانسان الاماسعى ؛» يعنى ، انسان در گرو كار و كوشش خود مى باشد.
بزرگترين عيب و ضرر قمار و انواع بخت آزمائيها اين است كه جوانان را به يك سلسله عوامل موهوم معتقد مى سازد. روح كار و كوشش را در آنها تضعيف مى كند و جوانان توانا و مستعد را كه بايد از طريق به كار انداختن نيروهاى فكرى و جسمى ، صاحب مقام و شخصيت و ثروت شوند در راههاى موهومى سير مى دهد.
مردان و زنان موفق هميشه از قاموس زندگى خود واژه هاى : طالع ، فال ، ستاره ، كف بينى و بخت را حذف مى كنند؛ زيرا اعتقاد به اينها بسان زنجيرهاى آهنينى است كه به دست و پاى آنها مى پيچد.
جوانى كه در آستانه ترقى و تكامل است و مى خواهد نيروهاى خود را براى پيشرفت در زندگى بسيج نمايد، بايد بداند پيروزى يك دانشجو، موفقيت يك مخترع و تفوق نظامى و سياسى يك ملت معلول اين است كه حقيقت زندگى را لمس كرده و از طريق علل واقعى كه در راءس آن كار و كوشش و استقامت و نظم است ، وارد شده اند. هيچ ستاره اى ، طلمسى و يا بختى در پيشرفت آنها مؤ ثر نبوده است .
يكى از دوستان ما كه اخيرا از كشور آلمان آمده بود، درباره نحوه پيشرفت ملت آلمان چنين مى گفت : «اين ملت در اندك زمانى آثار جنگ را محو نموده اند. جز چند نقطه كه آن را به عنوان نمونه نگاهداشته اند. انگار اينجا آن مملكتى نيست كه ساليان دراز بمبهاى متفقين آن را كوبيده است ...»
روح زنده و مغز با نشاط و نيرومند اين ملت موجب پيروزى آنان گرديده و تكيه گاه آنان اقبال نبوده است . آنها بر نيروى دماغى و جسمى تكيه كرده و مى دانستند كه اگر بخت وجود داشته باشد، در دل آنهاست .
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
دانشمندى گفت : ملتى كه دستش به حقائق نمى رسد، به موهومات و خرافات پناه مى برد.
بازرگانان ورشكسته خود را با خوابهاى شيرين كه حاكى از بهبودى وضع آنهاست ، خوشحال مى سازند. زنان نازا به جاى اينكه به پزشك حاذق مراجعه كنند، به طلسم ها مى پردازند.
مردان نادان و زنان افسانه پرست مغز فرزندان خود را با مهملات و خرافات پر مى كنند و مراسم چهارشنبه سورى و مراسم سيزده عيد نوروز را پل پيروزى مى خوانند. روز سيزده دست فرزندان خود را گرفته به صحرا مى برند و به آنها مى گويند : «علفها را گره زنيد تا حوائج شما برآورده شود و بخت شما باز گردد.»
پيامبر بزرگ ما در تمام ادوار زندگى با هرگونه مظاهر خرافات سخت نبرد كرد. روزى دايه وى او را همراه فرزندانش براى گردش به صحرا فرستاد و براى حفاظت او مهره سبز يمانى را با نخى به گردن او آويخت . او در برابر ديدگان دايه خود، مهره را از گردن خود در آورده و گفت : «مادر! اين موهومات چيست ، من نگهبان ديگرى دارم .»
در چهارشنبه سورى ، بعضى نوجوانان روى آتش مى پرند و گاهى طبق سنت آتش پرستان در برابر آن نيايش نموده و در حالت پريدن مى گويند : «زردى من از تو، سرخى تو از من .»
اين افراد نمى دانند كه زردى رنگ چهره ، يك پديده مادى است و عاملى در خون دارد كه به صورت بيمارى مالاريا و مانند آن جلوه مى كند.
گاهى يك راننده به جاى اين كه در ترمز و لاستيك و... ماشين دقت نمايد و ابزار فرسوده را به ابزار نو و محكم تبديل كند، به عامل موهومى پناه مى برد و نعل اسب به عقب ماشين مى كوبد تا شايد حافظ او باشد.
دزد مسلحى كه به ده سال زندان محكوم شده وقتى گام در آستانه «زندان » مى گذارد، در و ديوار زندان را با شعر زير و امثال آن سياه مى كند :
كوكب بخت مرا هيچ منجم نشناخت
يارب از مادر گيتى به چه طالع زادم
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
او بقدرى غافل و به تعبير خود تيره بخت است كه هنوز حاضر نيست حقيقت را درست بفهمد و براى راضى ساختن وجدان سرزنش كننده خود، گناه را به گردن كوكب و طالع مى افكند.
اى كاش به جاى اين شعر، اشعار ناصر خسرو، شاعر سخن ساز ايران ، را مى نوشت :
نكوهش مكن چرخ نيلوفرى را
برون كن زسر باد خيره سرى را
تو خود چون كنى اختر خويش را بد
مدار از فلك چشم نيك اخترى را
بسوزند چوب درختان بى بر
سزا خود همين است مربى برى را
درخت تو گر بار دانش بگيرد
بزير آورد چرخ نيلوفرى را
مردى كه مى خواهد گام در راه هدف هاى بلند بگذارد بايد از هرگونه افسانه گوئى و خيال بافى بپرهيزد.
پيامبر(ص ) مخصوصا كوشش مى كرد مردم را از خيالبافى و موهوم پرستى برهاند.
روزى كه فرزند پيامبر، ابراهيم ، فوت كرد، آفتاب گرفت . افراد افسانه پرست آن زمان ، به حضور پيامبر رسيدند و گفتند : «مصيبت شما بقدرى بزرگ است كه آفتاب هم گريان است و براى مرگ فرزند شما گرفته شده است .»
او در پاسخ ، اين جمله تاريخى را فرمود : «مردم ! آفتاب و ماه بر مرگ و زندگى كسى نمى گيرد، بلكه خسوف ماه و كسوف خورشيد از آيات خداوند است . و نبايد آن را به مرگ فرزند من وابسته كرد.»
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
دسته اى از غرب زدگان بقدرى موهوم پرستند كه از اطاقى كه شماره پلاك آن 13 است ، مى ترسند و لذا صاحبان مهمانخانه ها ناچارند روى پلاك اطاق سيزده بنويسند 1+12 و يا عدد سيزده را حذف كنند. مى گويند در سازمان ملل متحد آسانسور از طبقه 12 به طبقه 14 منتقل مى شود و طبقه 13 اصلا وجود ندارد. در حقيقت طبقه سيزده واقعى همان طبقه چهارده زبانى است .
اينها توجه و يا نمى خواهند توجه كنند كه اگر طبقه 13 خطرناك است و
نحوست دارد، با عوض كردن اسم ، حقيقت آن دگرگون نمى شود.
سعدى سخنور مى گويد :
يكى روستائى سقط شد خرش
علم كرد بر تاك بستان سرش
جهان ديده پيرى بر او بر گذشت
همى گفت خندان به ناطور دشت
مپندار جان پدر، كين حمار
كند دفع چشم بد از كشتزار
كه اين دفع چوب از سرو گوش خويش
نتوانست تا بينوا مرد ريش !
كنون دفع چشم بد از كشتزار
چگونه تواند، توقع مدار!
رسوخ اين گونه عوامل موهوم را در روح يك جوان و يا يك ملت بايد از عوامل سقوط ملتها شمرد. شخصى كه به طالع معتقد بود مى گفت : «من با طالع نحس به دنيا آمده ام و بقدرى طالع من نحس است كه اگر كلاه دوز بودم مردم بى سر به دنيا مى آمدند.»
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
معمولا برخى از مردم از چرخ و فلك شكايت كرده ، و قسمتى از حوادث بد را به گردن چرخ دون مى گذارند. حتى بعضى از دانشمندان در ديباچه كتابهاى خود، از جور فلك ناله كرده و به نثر و نظم در اين موضوع سخنانى دارند.
ولى چرخ و فلكى به آن معنى وجود ندارد. آنچه هست يك سلسله موجودات آسمانى و زمينى است كه خدمتگزار بشر، و به فرمان آفريدگار جهان براى بشر، تسخير و مهار شده اند. خورشيد با اشعه زرين خود جانداران را پرورش مى دهد و ماه به فضا نور و صفا مى بخشد و... بنابراين نبايد خدمتگزاران صديق بشر را جائر و ستمگر خواند. دليل اين كه هرگز در آنها نحوست و ستم نيست ، اين است كه خداوند بزرگ در كتاب آسمانى ما به آنها سوگند خورده و ما را به عظمت آنها متوجه ساخته است .
بايد به اين نكته توجه كرد كه اگر در سخنان دانشمندان از چرخ و روزگار گله اى شده است ، قطعا منظور گله و شكايت از مردم روزگار و افرادى است كه در زير سايه اين اجرام آسمانى بسر مى برند والا كواكب و آسمان و زمين تقصيرى ندارند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
2- در انتظار تصادف ها
سقوط ناگهانى و تصادفى سيب ، نيوتن را متوجه جاذبه زمين كرد. چرا ديگران كه بارها اين حادثه را ديده بودند متوجه اين قانون نشدند؟
گاهى تصادفهاى غير مترقب ، گره از كار انسان مى گشايند. در صفحات تاريخ نمونه هاى زيادى از اين تصادفها وجود دارد، كه در ذيل به برخى از آنها اشاره مى شود :
عمادالدوله ديلمى اصفهان و فارس را متصرف شد و حاكم شهر را كه نماينده خليفه بود از شهر راند، ولى چيزى نگذشت كه هزينه وى و سربازانش به آخر رسيد و بيم آن داشت كه سربازان وى دست به مال مردم دراز كنند. در اين گير و دار چشم عمادالدوله به سقف افتاد و ديد مارى سر از سوراخ بيرون آورد و دوباره فرو برد. و اين عمل چند دفعه تكرار شد. او دستور داد سقف عمارت را بردارند و مسير مار را تعقيب كنند. كارگران در انتهاى سوراخ ، به خمهاى مملو از اشرفى برخوردند كه حاكم سابق آنها را براى روز مبادا ذخيره كرده بود.
شاه اسماعيل سامانى پس از سركوبى عمرو ليث دچار كمبود هزينه زندگى گرديد. براى اين كه اموال مردم از دستبرد احتمالى لشكريان مصون بماند، سپاهيان را بدون در نظر گرفتن مقصدى به خارج شهر كوچ داد. در اين اثناء زاغى را ديدند كه بالاى سر آنها در حركت است و گردن بندى در منقار دارد. آنان به تعقيب زاغ پرداختند و زاغ گردن بند را در چاه افكند. چند تن به دستور شاه وارد چاه شدند و ناگهان به يك صندوق زر و جواهر دست يافتند كه غلامان عمروليث هنگام گرفتارى وى آنها را در همان چاه پنهان كرده و بعدا موفق به در آوردن آنها نشده بودند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
شيخ مصلح الدين سعدى شيرازى در باب قناعت ، حكايتى دارد كه مضمون آن اين است : شاهزاده اى حلقه انگشترى را در نقطه مرتفعى گذارده بود تا هر تيراندازى بتواند وسط آن را هدف تير خود قرار دهد، مشمول جايزه شود. تيراندازان ماهر از هدف گيرى عاجز گشتند و يكى پس از ديگرى با شكست روبرو شدند. در اين اثناء پسر بچه اى كه در تيراندازى مهارت نداشت و بدون هدف به هر سو تير پرتاب مى كرد، ناگهان تيرى از سوراخ حلقه عبور داد و برنده جايزه گرديد.
آيا انسان مى تواند زمام زندگى را به دست تصادفها بسپارد؟ اين پيروزيها كه در سايه يك پيش آمد غير مترقبه به وجود مى آيد، در برابر ؟! و اگر چنين كنيم و قبلا نيز اندوخته اى نداشته باشيم ، جز اين كه بايد براى نان شب خود معطل بمانيم ، چاره اى نداريم ؟!
ملتى كه به قدرت و فعاليت خود متكى نباشد و به انتظار حوادث بين المللى بنشيند تا شايد چرخ حوادث به سود او بچرخد و مورد ترحم دولتهاى بزرگ جهان واقع گردد، محكوم به فنا است .
دانشجوئى كه به جاى كار كردن و رنج بردن در انتظار تصادفهاى غير مترقب بنشيند تا شايد در اثر آن ، نمره خوبى بياورد، در پايان سال از اين پندار نتيجه اى نخواهد گرفت .
يكى از پيشوايان اسلام جمله اى فرموده كه در نظر ارباب دانش يك جهان ارزش دارد و آن اين است : «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله ». (31) يعنى كسى كه از زمين و آب برخوردار باشد ولى از اين نعمتهاى بزرگ خدادادى بهره مند نگردد، از رحمت خداوند دور خواهد بود.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
هيچ ملتى در جهان پر غوغاى ماديت قد علم نكرد و هيچ شخصيتى در صحنه حوادث پيروز نگرديد، جز اين كه به اسباب ظاهرى و عوامل طبيعى تكيه نمود و با ايمانى راسخ قدم در راه هدف گذارد و در گرد اين فكر كه اگر فلانى چنين كند يا چنين حادثه اى رخ دهد، ما چنين مى شويم ، نگشت .
و به قول شاعر :
مرد بزرگ بايد و عزمى بزرگتر
تا حل مشكلات به نيروى او كنند
آزادگى به قبضه شمشير بسته است
مردان ، هميشه تكيه خود را بدو كنند
قانون خلقت است كه بايد شود ضعيف
هر ملتى كه به راحتى و عيش خو كنند
ممكن است كسى و يا ملتى بر اثر تصادف به سعادتى برسند، ولى پيشرفتهائى كه مولود تصادف است مانند درآمدى است كه از طريق قمار به دست مى آيد، و كاملا بى اساس مى باشد.
و به قول يكى از دانمشندان : «سخت ترين راه ها و خطرناكترين آنها، راه نزديك است . راه دور اگر وقت بيشتر تلف مى كند ولى مطمئن تر است .» چه بسا انسان در پرتو تصادف از نزديكترين راه به مقصد برسد، ولى ملتى كه در انتظار پيدا شدن اين راه نزديك باشد، پيش از وصول به مقصد، راه مرگ و فنا را پيش مى گيرد.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
هر ملتى كه بخواهد پيشانى او در راه ترقى و تعالى عرق نكند و فقط از پلكان موهوم و سست تصادف بالا رود، قبل از نيل به مقصد، به زمين خواهد خورد.
سقوط ناگهانى و تصادفى سيب ، نيوتن را متوجه جاذبه زمين كرد. چرا ديگران كه بارها اين حادثه را ديده بودند متوجه اين قانون نشدند؟ آيا جز اين است كه تمام شرايط و مقتضيات كشف چنين قانونى در آن لحظه براى نيوتن وجود داشت ؟ و اين حادثه به عنوان تكميل كننده آن شرايط به وجود آمد؟ آن مرد متفكر همواره غرق مطالعه و بحث و بررسى درباره علل و معاليل طبيعى بود و تمام نيروهاى خود را به كار انداخته ، در هر حادثه جزئى دقت مى كرد و هر فردى غير او نيز در اين صورت قطعا براى كشف چنين قانونى موفق مى شد.
اگر حبابهاى صابون دانشمندى را به كشف و تحليل نور هدايت كرد، نه از طريق تصادف بود؛ زيرا همين حبابها در برابر رختشويان هر روز مجسم است و چيزى از آن درك نمى كنند. او تمام شرايط كشف اين قانون را به وجود آورده بود و براثر تدبر در حوادث موفق به چنين كشفى گرديد.
پي نوشت ها
31- بحارالانوار، ج 23، ص 19.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
3- سرنوشت به معناى غلط
ديوانگى است ، قصه تقدير و بخت نيست
از بام سرنگون شدن و گفتن اين قضا ست
ما سرنوشت را از عوامل موهوم كاميابى و از عوامل انحطاط و شقاوت مى شماريم و اين به آن معنائى كه اديان آسمانى و قرآن مجيد آن را تحكيم و تثبيت مى نمايد، نيست ، بلكه به آن معنائى است كه بسيارى از ساده دلان مى انديشيد : «ما اسير سرنوشت خود هستيم و سازنده سرنوشت ما كسى ديگر است .»
ما خواه خداپرست باشيم ، خواه مادى ، خواه معتقد باشيم كه سازمان جهان هستى زير نظر يك انديشه بزرگ و عقل محيط اداره ميشود و يا اين كه بگوئيم تصادف ، اتمهاى بيشمار اين نقش و نگار را در صحنه گيتى به وجود آورده است ، بالاخره نمى توانيم اين حقيقت را انكار كنيم كه از نخستين روزى كه جوانى دست به ميخوارگى مى زند، اساس سرنوشت بد خود را با دست خود پى ريزى مى كند؛ اين جوان پس از مدتى يا با كبد متورم در گوشه بيمارستان خواهد افتاد و يا با سكته قلبى و يا با پاره شدن شريانهاى مغزى بدرود زندگى گفت .
ما يقين داريم شخصى كه بادم شير و پلنگ بازى مى كند، آن هم بدون كوچكترين مهارت در رام كردن حيوانات ، پس از لحظاتى طعمه درندگان خواهد شد.
به طور مسلم جوان بيكار و بى عار و قمار باز خود را به سرنوشت بدى دچار مى سازد. او خود سازنده سرنوشت خويش است نه شخص ديگر.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
و به گفته پروين اعتصامى :
ديوانگى است ، قصه تقدير و بخت نيست
از بام سرنگون شدن و گفتن اين قضاست
در آسمان علم ، عمل بهترين پر است
در كشور وجود، هنر بهترين غناست
ميكوش گرچه عزم تو ز انديشه برتر است
ميپوى گرچه راه تو در كام اژدهاست
دانشجوئى كه شب و روز خود را يكى كرده و با علاقه شديد به فرا گرفتن علم مشغول مى شود، از همان لحظه اى كه پا به درب دانشگاه مى گذارد، سرنوشت خود را مى سازد.
خلاصه ، اعمال امروز ما سازنده آينده ماست ؛ و حوداث جهان هستى مانند حلقه هاى زنجير آنچنان به هم پيوسته است كه اگر يك حلقه از وسط آن گسسته شود، تمام نظام هستى از هم پاشيده مى شود.
هر حلقه اى از اين حلقات علت حلقه بعدى است . نظام حوادث در اين جهان يك سلسله دستگاههاى منظمى از علتها و معلولهاست . مثلا حوادث امروز علت حوادث فرداست . رويدادهاى آينده با قلم تكوين بر پيشانى حوادث امروز نوشته شده است و شرائط و اوضاع و علل و مقتضيات قبلى با زبان تكوينى خود مى گويند : جريانهاى امروز آبستن حوادثى است كه فردا و يا در جاى خود انجام مى گيرد و روابط ميان اين دو رشته از حوادث آن چنان منظم و تخلف ناپذير است ، كه اگر كسى به رموز و خصوصيات علل خلاقه و آفريننده پى برد، مى تواند خصوصيات پديده هاى آينده را به طور واضع پيش بينى كند.
در كتابهاى مذهبى مى خوانيم كه انسان در چهار چوبه سرنوشت خويش است و كتاب آسمانى ما مى گويد : «هر كارى كه شما انجام مى دهيد، قبلا در كتابى مضبوط مى باشد.»(32) منظور از آن اين نيست كه ما اسير سرنوشتى هستيم كه قبلا آن را به طور جبر نوشته اند، بلكه مقصود اين است كه خداى بزرگ و دانا كه بر تمام حوادث گذشته و آينده احاطه ، و از تمام آنها اطلاع كامل دارد، مى داند كه چه كسانى از روى اختيار چه كارهائى را انجام خواهند داد و در اثر آنها به سعادت و يا به شقاوت خواهند رسيد.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
او از خط سير فردى كه خود آن شخص آن را ترسيم كرده است آگاهى كامل دارد و تمام اين خطوط در جهان بالا منعكس است ، ولى تمامى افراد در تنظيم نقشه زندگى خود كاملا آزادند.و هرگونه كه بخواهند سرنوشت خود را خواهند ساخت .
دسته اى وجدان خود را بازى مى دهند و آزادى انسان را كه عقل و وجدان بر آن گواه است ناديده مى گيرد. به قول مولوى :
اين كه گوئى اين كنم يا آن كنم
اين دليل اختيار است اى صنم
موضوع جبر حوادث و جبر اعمال را پيش مى كشند و تصور مى كنند كه در گردونه حوادث ، كوچكترين اختيارى از خود ندارند و مانند سنگى هستند كه از بالا رها گردد و تحت عوامل طبيعى ، يك راه بيش ندارد؛ و يا گياهى مى باشند كه بايد يكنواخت تحت شرايطى رشد و نمو كنند. در صورتى كه اين عقيده كاملا مخالف با وجدان و سرشت پاك انسانى است و هر فرد مى داند كه او در تمام كارهاى خود آزاد مختار مى باشد. اوست كه خود را نيك فرجام و يا بد فرجام مى سازد.
اگر در گذشته افراد مجرم و يا عقب مانده و شكست خورده ، گناهان و اثرات شوم اعمال خود را بر گردن قضا و قدر مى انداختند و خود را از هر نوع تقصير و گناهى تبرئه مى كردند، اكنون هم گروهى از مردم به جاى عامل مزبور، عبارت جبر تاريخ را به كار مى برند و اعمال خود را اثر مستقيم جبر تاريخ مى دانند. اين عامل در ميان آنان همان ارزشى را دارد كه قضا قدر (به تفسير نادرست آن ) در گذشته داشت .
اين نوع نتيجه گيرى از موضوع جبر تاريخ ، يك نوع خود فريبى و در حقيقت عذرى است براى تقصيرها و سرپوشى است براى جرايم .
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
اكنون ببينيم از جبر تاريخ كه در كتابهاى فلسفى و اجتماعى امروز زياد به كار مى رود چيست .
تكامل و بهبود زندگى بشر از نظر اقتصاد و فرهنگ ايجاب مى كندكه انسان طبق مقتضيات زمان ، زندگى كند و زندگى خود را در دل يك اجتماع متكامل براساس زندگى نوين و تكامل يافته اى استوار سازد.
مثلا امروز بهره بردارى از صنايع و مسافرت با هواپيما استراحت در سايه برق و پيروى از روشهاى نوين آموزش و پرورش همه نتيجه جبر تاريخ زندگى بشر مى باشد. از آنجا كه زندگى انسان در پرتو كوششهاى توان فرساى دانشمندان در مسير تكامل قرار گرفته است ، زندگى در دل اين جامعه انسان را مجبور مى كند كه خود را همگام جامعه سازد و بسان ديگران از اين عوامل استفاده كند. و اين مطلبى است بسيار صحيح و اساسى ؛ و اين است معنى صحيح جبر تاريخ .
ولى كسانى كه از اين اصل سوء استفاده مى كنند، مى خواهند همه نوع لجام گسيختگى و تمرد و عصيان خود را با اين اصل توجيه كنند. مثلا هر موقع با آنان درباره سقوط نسل جوان در منجلاب فساد سخن مى گوئيم ، در پاسخ مى گويند : جوانان تقصير ندارند. همگى مربوط به جبر تاريخ و نتيجه مستقيم آن است . از دريچه فكر چنين شخصى اين جوان نيرومند مانند آلت بدون اراده اى است كه جبر تاريخ او را به هر طرف بخواهد مى برد.
در صورتى كه اين نوع تفسير يك نوع بازى كردن با اصول علمى و فلسفى است و اين اصل هرگز نمى تواند اعمال بد ما را توجيه كند. اعمالى كه ما همه آنها را با كمال آزادى بشر در تعيين سرنوشت خود، نه به آن معنى است كه او در زندگى خويش اصلا به هيچ مقامى نياز ندارد و مى تواند بدون استمداد از قدرت پرورگار، اين راه پرپيچ و خم را طى كند.
اين نظر را نه اديان آسمانى مى پذيرد، و نه با اصول فلسفى و علمى سازگار است . بشر هر اندازه قوى و نيرومند باشد، چون مصنوع آفريدگار جهان است و در زندگى به هزاران عامل نياز دارد، همواره بايد از قدرت و نيروى نامتناهى خداوند استمداد كند تا او را در مسير زندگى كمك نمايد.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
او مانند نور افكنهائى است كه به مبداء مولد برق ارتباط دارد و هر لحظه بايد از آن منبع ، كسب نيرو كند، ولى در چگونگى صرف اين نيرو كاملا آزاد است .
احساس چنين نيازى و اين كه او بايد هر لحظه از نيروى نامتناهى پرودگار كمك بگيرد ، نه تنها او را افسرده و سست نخواهد ساخت ، بلكه نشاط او را براى كار و فعاليت ، بيشتر خواهد نمود؛ زيرا مى داند كه نيروى مرموز و فوق العاده اى در پشت سر او هست و مى تواند او را در مسير زندگى كمك كند و در صحنه زندگى تنها نيست .
سربازانى كه در مقابل دشمن و صف مقدم جبهه قرار مى گيرند، در صورتى مى توانند با شور و هيجان بجنگند كه مطمئن باشند از پشت سر، نيروهاى ديگرى آنها را كمك خواهند كرد و در غير اين صورت روحيه خود را باخته و دست از كار مى كشند.
پيشواى بزرگ اسلام اميرمؤ منان على (ع ) در يكى از ميدانهاى نبرد پس از آنكه به فرزند خود يك سلسله دستورات دقيق جنگى را كه ضامن پيروزى در صحنه نبرد مى باشد، تعليم مى كند، در پايان گفتار خود چنين مى فرمايد : « و اعلم ان النصر من عنداللّه .» يعنى ، فرزندم ! بدان پيروزى نهائى از ناحيه خداست .
پي نوشت ها
32- سوره حديد، آيه 22.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
4- بزرگ زادگى و ثروت موروثى
پيامبران الهى از خانواده هاى ثروتمند نبوده اند و اكثر مردان بزرگ از كلبه هاى محقر پا به اجتماع گذارده اند.
يكى از دوستان دانشمندم درباره بزرگ زادگانى كه در مهد نعمت و عزت ، چشم به جهان مى گشايند و در سايه آبرو و حيثت خانوداگى به مقاماتى مى رسند، مى گفت : «گروهى از مردم سعيد و خوشبخت از مادر متولد مى شوند و فلانى نيز خوشبخت بدنيا آمده است .»
او سعادت و خوشبختى را در پناه ثروت پدر و حيثت فاميل مى دانست ثروتى كه مى تواند كودك را مدتى در انظار، گرامى سازد و از اضطراب و كار و كوشش بى نياز نمايد.
ما اين انديشه را از آن دوست گرامى به طور وكلى و دربست نمى پذيرفتيم ؛ زيرا درست است كه شرافت و نجابت پدر و مادر و ثروت و مكنت خانواده مى تواند شرايط ترقى و تكامل انسان را آسانتر سازد و در اين راه به انسان كمك شايانى نمايد، ولى از يك نكته نبايد غفلت كرد، و آن اين كه اگر احساسات و عواطف و تمايلات جوانى كه در مهد عزت همچون خانواده اى پرورش يافته است ، درست رهبرى نشود، به مراتب از كسانى كه در كلبه هاى فقر و بيچارگى چشم به جهان مى گشايند، ذليلتر و بيچاره تر مى شود.
ثروت پدر و حيثت خانوادگى زمانى مى تواند انسان را به سعادت ابدى هم آغوش سازد كه عوامل نخوت و تنبلى و عياشى و انحراف اخلاقى و روحى نشود. متاءسفانه كمتر اتفاق مى افتد كه اين مواهب خدادادى در اين مسير به كار افتد و غالبا اين عوامل براثر عدم رهبرى صحيح ، نتيجه نامطلوب مى دهد.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
تاريخ گواهى مى دهد كه پيامبران الهى از خانواده هاى ثرومند نبوده اند و اكثر مردان بزرگ از كلبه هاى محقر پا به اجتماع گذارده اند.
حتى گفته اند : «فقر در شرايط خاص گاهواره نبوغ است .» و آزمايش و تجربه آن را تاءييد كرده است .
ابوتمام ، خاتم الشعراء مؤ لف كتاب «حماسه » و كتابهاى نغز ديگر، در خانواده اى فقير چشم به دنيا گشود و مدتها براى گذارن زندگى ، سقائى مى كرد.
ياقوت حموى نويسنده كتاب «معجم البلدان » بزرگترين كتاب جغرافيائى اسلام كه در قرن ششم هجرى نگاشته شده و در ده جلد بزرگ به چاپ رسيده و هم اكنون بزرگترين منبع براى شناختن اوضاع شهرها در ادوار گذشته مى باشد، برده اى بيش نبود. ابراهيم حموى او را براى كسب و تجارت به شهرها مى فرستاد. او در مسافرتهاى خود يادداشتهائى از اوضاع جغرافيائى و طبيعى شهرها برمى داشت ، و در آخر، همه آنها را تدوين نموده به صورت كتابى در آورد.
اميركبير آشپززداه بود. او از ميان توده هائى برخاسته بود كه رنج و محنت و فشار استبداد حكام زمان خود را بخوبى چشيده بود. اين تجارب و مشاهدات تلخ بود كه او را يك مرد نيرومند متكى به نفس تربيت كرد.
«سرتوماس لارنس » پسر يك مرد بيكاره بود. او هوش و استعداد سرشارى داشت و در پنج سالگى به آسانى شعر حفظ مى كرد و در 16 سالگى تابلوى عيد تجلى را نقاشى كرد و برنده جايزه انجمن هنرهاى زيبا گرديد.
ناپلئون مى گويد : «ثروت در دست جوان مانند سلاح و حربه اى است كه با آن نفس و اهل خود را هلاك مى كند.»
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
اينجاست كه شاعر عربى زبان مى گويد :
« ان الشباب و الفراغ والجدة
مفسدة للمرء اى مفسدة »
يعنى ، جوانى و بيكارى و ثروت ، مايه تباهى مرد است و چه مايه تباهى ! همانطورى كه گفته شد اين مواهب طبيعى تا درست رهبرى نشود به ضرر انسان تمام مى شود. آنچه ضرورى است ، رهبرى صحيح مى باشد.
سعدى مى گويد :
وقتى افتاد فتنه اى در شام
هر يك از گوشه اى فرا رفتند
پسران وزير ناقص عقل
به گدائى به روستا رفتند
روستا زادگان دانشمند
به وزيرى پادشا رفتند
مى گويند : «فقر، ما در صنايع است .» تا روزى كه كالاهاى باختر زمين به كشور ژاپن سرازير بود، اين ملت فاقد همه گونه صنايع بودند. از روزى كه دروازه هاى خارج را به روى كشور خود بستند و نخست وزير آنها گفت : «تا ملت ژاپن به دست خود كفش ندوزند همه بايد پابرهنه بگردند.» هوش و فكر و كار و كوشش در سياست فرهنگ ملت ژاپن به كار افتاد و از بى طرفى مثبت حداكثر استفاده را كردند و از زندان اقتصاد وابسته و توليد محصول واحد و تهيه مواد اوليه براى بيگانگان ، بيرون آمدند.
-
RE: رمزپیروزی مردان بزرگ
اصل و نسب «شكسپير» بدرستى معلوم نيست ، اما مى گويند پدرش قصاب بوده و در طفوليت پشم شانه مى زده است و در يكى از مدارس مستخدم بوده و بعد منشى شده است . در اين نابغه تجربيات بشر جمع شده بود؛ گوئى تمام حرفه ها را داشته و مدتها در هر يك از آنها كار كرده است . هوش و قريحه سرشار و سرعت انتقال و مطالعه و تجربيات ، او را به نوشتن قطعاتى موفق ساخت كه جزء شاهكارى عالم ادب محسوب مى شود.(33)
«آندروجكسن » رئيس جمهور سابق امريكا به عقل و تدبير معروف است .
وى طى نطق مفصلى كه در واشنگتن ايراد كرد، مراحلى را كه از خياطى تا رياست جمهورى طى كرده بيان نمود و همه را به تعجب آورد. او گفت : «گروهى مرا تحقير مى كنند كه خياط بوده ام ؛ ولى من در خياطى هيچ ننگ و عار نمى بينم . وقتى خياط بودم ، در امانت و مهارت ضرب المثل بودم . لباسهاى مشتريان را سروقت مى دادم و همه آنها در برش و دوخت ، از من راضى بودند.»
ما در خلال زندگى خود، بزرگ زادگانى را ديده ايم كه براثر عدم رهبرى صحيح ، از اين سرمايه نامرئى كوچكترين استفاده اى نكرده و به روزگار سياه دچار شده اند.
ولى برعكس جوانانى را ديده ايم كه روى عوامل و شرايط خاصى كه بسيارى از آنها به دست خودشان درست شده ، از نردبان ترقى بالا رفته و به مناصبى نائل آمده اند.
مردان خود ساخته تاريخ در معارف ، اخلاق سياست و صنعت كسانى بودند كه در پرتو كاردانى و لياقت فطرى و زحمات فراوان ، به جائى رسيده اند كه مرد تاريخ و شخصيت خود ساخته شده اند. و هيچ عامل خارجى در كسب شخصيت و مقام آنان مؤ ثر نبوده و جز از باطن خود از جائى استمداد نكرده اند.
پي نوشت ها
33- اعتماد بنفس ، ص 21.
منبع:کتاب رمز پیروزی مردان بزرگ- نوشته آیت الله سبحانی