پابرهنه در بهشت
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: پابرهنه در بهشت

  1. #1
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    پابرهنه در بهشت

    پابرهنه در بهشت
    حسام الدین سراج



    بازيگران = امين تارخ، هومن سيري، افشين هاشمي، سيروس همتي، نگار جواهريان، فهيمه راستکار
    کارگردان = بهرام توکلي
    مشاور کارگردان = فرزاد مؤتمن
    تهيه کننده: کاسه ساز

    *خلاصه فیلم:
    يحيي روحاني جواني است که براي انجام وظيفه ي تبليغي اش سراغ يک آسايشگاه (قرنطينه) بيماران مبتلا به ايدز مي رود و بر خلاف پيش بيني همه او براي تبليغ رويه اي غير از موعظه و سخنراني را براي بيماران در پي مي گيرد.پابرهنه در بهشت قصه ي بيماران غيرمسري ايدزي است که آسيب ديده از شرايط بد اجتماعي اند و آنها را به زور در قرنطينه اي جمع کردند.

    شايد در نگاه اول داستاتي که بهرام توکلي براي فيلمش در نظر گرفته، سفارشي و شعاري جلوه کند اما او در مقام يک کارگردان خوش آتيه به خوبي توانسته از تبعات اين نوع فيلم ها فاصله بگيرد.
    بعد از ديدن فيلم يحيي را به عنوان يک روحاني به خاطر مي آوريم اما در طول فيلم يحيي هيچ گاه لباس روحاني نمي پوشد و تنها باري که بيننده او را ملبس مي بيند تصويري است که از يک عکس به نمايش در مي آيد همين ترفند توکلي موجب شده است تا فيلم با روايت يحيي و فلاش بک او به يک سال و چند روز قبل آغاز مي شود و از لحظه ي ورودش به آسايشگاه مي گويد اما ناگهان شروع مي کند به شناساندن شخصيت هاي فيلم درحالی که در دقائق اوليه فيلم هيچ کس توقع شناختن کامل شخصيت ها را ندارد و حتي مي توان گفت توکلي تماشاگر را از لذت تشخيص تلاش براي شناخت کارکترهايش محروم کرد.

  2. #2
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    RE: پابرهنه در بهشت

    فيلم پر است از مونولوگ هاي يحيي که خاطرات روزانه اش را در نواري ضبط مي کند و حلقه ي اتصال بسياري از سکانس ها همين گفته هاي يحيي است.

    اساساً تفکيک از خصوصيات اصلي تمدن جديد است. پيران را از خانواده هايشان به خاطر ناتوان شدن جدا مي کنند و به قول مرحوم دکتر مددپور[1] در هيچ زماني حتي ديوانگان را به جرم کم بهره بودن از عقل جزيي نگر و مادي از مردم دور نمي کردند و پابرهنه در بهشت قصه ي بيماران غيرمسري ايدزي است که آسيب ديده از شرايط بد اجتماعي اند و آنها را به زور در قرنطينه اي جمع کردند.

    ان هم درقرنطینه ای با دروازه آهني بزرگ، ديوارهاي بلند و سربازهاي نگهبان که آنجا را شبيه هیچ جا نمی کند جز زندان و دردناک تر موقعي است که بيمار را به دکتري بسپارند که خود از بيماري رنج مي برد. در رمان کوری اثر ساراماگوا[2] هم چنين چيزي را مي خوانيم وقتي تمام کساني که کور شده اند را به زور سرنيزه ي نظاميان ازمردم جدا مي کنند و در قرنطينه نگه مي دارند عاقبت کاشف به عمل مي آيد که خود نظاميان که اسلحه در دست گرفته اند کورند.

    دکتر (بابازي امين تارخ) برداشت غلطي از دين و دينداري دارد. خدايي که مي پرستد خدايي مستبد و فقط جبار است. او ديگران را از خدايي که براي خود ساخته مي ترساند. جلسات گفتار درماني ( شبيه آنچه در ديوانه اي از قفس پريد اثر ميلوش فورمن )که تدارک مي بيند به جاي آنکه ما يه آرامش بيماران شود موجب آزار و عصبانيت آنها مي شود. جلسات را به دادگاهي براي متهم کردن بيماران تبديل مي کند به جايگاه قضاوت تکيه مي زند و بيماران را به گناه ناکرده اشان محکوم و ساکت مي کند. او همه ي بيماران را بزه کار مي داند و قرنطينه را مکاني مي داند تا در آن کفاره ي گناهانشان را ببيند.

    به خاطر همين طرز تفکر او از يحيي توقع موعظه و توبه دادن بيماران را دارد. اما يحيي علاقه اي به اين کار نداردچرا که بيماران پابرهنه در بهشت به خاطر ناملايمات و آسيب هايي که ديده اند در کنار بيماري جسمي از لحاظ روحي هم آسيب ديده اند خيلي از آنها در وجود خدا هم شک کرده اند پس براي کسي که در اعتقاداتش شبهه دارد چگونه مي توان از توبه و معاد سخن گفت.

    يحيي با چهره ي معصومانه و بي ادعاي خود بيماران را به زندگي اميدوار مي کند؛ حرف آن ها را گوش مي دهد و دنبال دلیل بيماري آنها نيست. اصلاً جستجو در گذشته ي آنها نمي کند آنچه مهم است اين است که آنها بيمارند و به کمک نياز دارند خواسته هاي آنها را تا حد امکان برآورده مي کند. همسري را به ديدن شوهر و کودکي را به ديدن پدر مي آورد او خود را به زحمت مي اندازد تا آنها تلخي گذشته را فراموش کنند و لحظات پايان عمرشان را شاد باشند.

    کارگردان در فضاسازي آسايشگاه فوق العاده توانا بوده، فيلمبرداري عالي و نورپردازي حرفه اي اين امکان را براي او بوجود آورده که بدون حتي کلمه اي و فقط با قاب تصوير و رنگ شخصيت هايش را به بيننده بشناساند. تناليته رنگ ها به فراخور شخصيت ها تغيير مي کنند در لحظه ي حضور يحيي رنگ هاي لباس و اتاق او به گرمي مي زند و لحظه هاي حضور دکتر رنگ ها به سردي و خاکستري مي زند.

  3. #3
    بنیانگذار کانون تفسیر قرآن امیرحسین آواتار ها
    تاریخ عضویت
    Nov 2010
    نوشته ها
    8,629
    می پسندم
    3,005
    مورد پسند : 3,788 بار در 2,619 پست
    نوشته های وبلاگ
    20
    میزان امتیاز
    274

    RE: پابرهنه در بهشت

    طراحي صحنه ساده و خلوت و فضاي تاريک - روشن با کنتراست پائين آسايشگاه در کنار تأکيد يحيي بر خواب هايش و صحبت هاي آرام و شمرده ي کاراکترها فضايي لامکان و لازمان (وهمي) از آسايشگاه خلق کرده؛ البته هرچه توکلي در ترسيم فضاي آسايشگاه تبحر نشان داده در پيگيري داستانهاي فرعي که سراغ افرادي در خارج از آسايشگاه مي رود خوب عمل نکرده است.

    عجيب ترين بيمار و به عبارتي شخصيت فيلم شاهو است که با تلاش افشين هاشمي بسيار خوب از کار درآمده و شبيه آن را در هيچ فيلم ديگري نديده ايم. شاهو در اداي کامل کلمات ناتوان است اما با همين لکنت، حرفهاي عجيب و غريبي مي زند. درمظان اتهام است که از راه گناه به ايدز مبتلا شده اما عاقبت به دروغ بودن اين اتهام پي مي بريم.

    در قرنطينه، بيماراني که وضعيت بدتري دارند و به مرگ نزديکترند را به قسمتي به نام بهشت مي برند. کفپوش بهشت آغشته به دارويي است تا از طريق پوست جريان مداوا و التيام دردهاي آنها صورت گيرد. به خاطر همين همه ي بيماران در آنجا پابرهنه اند و قبل از رفتنشان به بهشت تمام لوازم و وسايلشان را بين بيماران قرنطينه تقسيم مي کنند. شاهو در ميان همه وسايل هميشه فقط و فقط کفش هاي آنها را بر مي دارد.
    کفش هايي که نشاني از راههاي بسيار نرفته است و بيچاره شاهو که کفش هاي خودش روزي در کنار کفشهاي ديگر قرار خواهد گرفت.

    یحیی با سلوکش روح تازه ای را به بیماران می دمد شاهو ایمان ازدست رفته اش را باز می یابد حتی از خدا تقاضای برف می کند وخدا بارانی از برف را بر پیکر او می ریزدکه نمادی از بخشایش اوست وعبای یحیی مانع خودسوزی شعیبی می شود.
    يکي از سکانس هاي بياد ماندني فيلم جايي است که بيننده تصوير را از طريق دوربين ديجيتال و غير حرفه ايي يکي از بازيگران دنبال مي کند. او دوربين را به شکل آماتوري و با لرزش زياد مي گيرد و به درد دل با دوربين و گزارش فوتبال بيماران مي پردازند.

    يحيي بعد از يکسال و پنج روزي که در بخش عمومي با بيماران زندگي کرده عاقبت پاي در بهشت مي گذارد تا به آنها خدمت کند، او بيمار نيست اما پاهايش را برهنه مي کند گويي صدایی دروني، نداي فاخلع نعليک به او داده است.
    او به همانجا که بايد مي رسيد، رسيده پس ديگر پاپوشي براي طي طريق نمي خواهد[3]. او اينک پابرهنه در بهشت است . در خود خود بهشت؟
    ___________________________
    [1] گریز وگذار از مدرنیته
    [2] رمان کوری برنده جایزه نوبل ادبی
    [3]برداشتی از روی ماه خدا را ببوس اتر مصطفی مستور
    منبع:http://hayatmag9.blogfa.com/post-7.aspx
    -پایان-

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •