RE: میلاد مسعود امام هدایتگران مبارک

شاید متوکّل چندین بار امام را زندانى کرده بود، امّا هر بار خدا او رااز شرّ وى رهایى مى داد و شاید هم او هر بار از بر پا شدن شورش فراگیرعلیه خود مى ترسید بعلاوه آنکه وى هیچ توجیهى براى کشتن امام نداشت و خود مى دانست که در میان یارانش کسانى هستند که هواخواه و پیروآن حضرت مى باشند.
مثلاً یکبار بطحایى که از خاندان ابوطالب ولى از پیروان بنى عبّاس بوداز آن حضرت نزد متوکّل بد گویى کرد و گفت: در خانه او سلاح و اموالى است.
متوکّل، سعید حاجب را دستور داد که شبانه به منزل آن حضرت هجوم برد وتمام اموال و سلاحهایى را که در خانه او یافت مى شود براى وى بیاورد.
ابراهیم فرزند محمّد گوید: سعید حاجب به من گفت: شبانه به سراى امام هادى رفتم.
نردبانى همراه داشتم به وسیله آن خود را به بالاى بام خانه رسانیدم و در تاریکى از پلکان فرود آمدم.
نفهمیدم چگونه به خانه رسیدم که ناگهان آن حضرت مرا از درون خانه صدا کرد و گفت: "سعید همانجا بمان تا برایت شمع بیاورم!".
مدتى نگذشت که برایم شمعى آورد، کلاه و رداى پشمین در تن آن حضرت دیدم.
سجاده اش بر حصیرى پهن بود.
او که رو به قبله نشسته بود، به من گفت: "این اتاقها".
وارد اتاقها شدم و آنها را مورد بازرسى قرار دادم و چیزى در آنهانیافتم.
تنها کیسه زرى دیدم که به مهرِ مادرِ متوکّل ممهور بود وکیسه هایى نیز یافتم که با همان مهر ممهور شده بود.
امام هادى به من فرمود: "این سجاده".
سجاده را بالا زدم شمشیرى یافتم که غلاف نداشت.
من نیز کیسه ها و شمشیر را برداشته براى متوکّل بردم.
چون متوکّل به مهر مادرش بر روى کیسه ها نگریست، کسى را درپى او )مادرش( فرستاد مادرش نزد او آمد.
متوکّل در باره آن کیسه ها ازمادرش پرسید، که برخى خادمان خاص به من گزارش دادند.
مادر متوکّل به وى پاسخ داده بود: که من به هنگام بیمارى تو نذر کردم که اگر بهبودیابى ده هزار دینار براى آن حضرت ببرم و این دینارها همان است و این مهر توست بر این کیسه ها که امام آنها را حتّى بازهم نکرده است!! متوکّل کیسه آخر را گشود، در آن چهار صد دینار بود.
آنگاه دستورداد که آن کیسه را پیش کیسه هاى دیگر ببرند و به من گفت: این کیسه ها بادینارهایى که در آنهاست بعلاوه این شمشیر را به امام هادى باز گردان.
من کیسه ها و شمشیر را دو باره باز گرداندم.
از او خجالت مى کشیدم از این رو به وى عرض کردم: سرورم! بر من گران بود بدون اجازه شماوارد خانه شوم امّا چه کنم که مأمور بودم.
امام فرمود: (وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ(۴۲)).
پی نوشت:
۴۲) بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۰۰ - ۱۹۹.